[ شایَد شهـــــادَت
آرزوۍ هَمِه باشَد
امّا یَقیناً
جُز مخُلِصِین
کسی بِدان نَخواهَد رِسید . .
کاش بِجای زبان با عَمَلَم،
طَلب شَهادَت می کردمَ🕊
بہ وَقت عاشِقے🥀
حسن شدی که سوال غریب کیست در عالم
میان کوچه و گودال بیجواب بماند
#بقیع_را_میسازیم✊🏻
#دوشنبه_های_امام_حسنیع💚
•دَمِ ما هست حسن بازدمِ ماست حسین
دردِ ما تا ڪه حسین است مداوا حسن است•
#جانمحسن💚
بہ وَقت عاشِقے🥀
•آرزو ﻋﯿﺐ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﺟﻮاﻧﺎن آﻗﺎ
ﺷﺎﯾﺪ آﺧﺮ درمدینه خادم صحنت ﺷﺪم!•
#انشالحسن💚
بہ وَقت عاشِقے🥀
•گر رسـد شمـسو قمـر هـم بہ کـفَم•
•باز گــویم کہ غلام قاسم ابن الحسنم•
بہ وَقت عاشِقے🥀
•مابہعشــقِحسنشمےنازیم•
•جـانبہراهِقدَمــشمےبازیم•
•عاقبـٺمثلحَریــمِاَربـابــــ•
•ازبرایـشحَرَمــےمےسازیــم•
#دوشنبههاےامامحسنےꨄ
شکستن نفس
باران شدیدی در تهران باریده بود.
خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود.
چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند.
همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.
ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود! راوی: جمعی از دوستان شهید
#مانند_شهدا