سلام
رفیق شهیدم
ابرهیم جان کمکم کن حالم خوب بشه
روحیه خوبی ندارم
رفیق اسمانی الان دلنوشته که دارم مینویسم گریه میگیره
خیلی دلم شکسته😭😭😭😭😭
رفیق دلها کمکم کن تا روحیه جدید بگیرم به کار هام درس هایم برسم
در درس هایم خیلی ضعیفم
تو این ایام کرونا فرصت پیش اومده که کمی خودم تکون بدم
رفیق شهیدم باتو درد دل می کنم ارامش روحی میگیرم ولی درونم چه کار کنم؟؟؟
رفیق اسمانی عباس جان دعا کن مشکلم حل بشه یکی به تونه درکم کنه پیدا کنم یک روزی میام پیشت😭😭
قول میدم
حاجت روا شدم میام پیشت
یاعلی
دلنوشته .رفیق زمینی کمیل ۶۵🍁😔😔
دلنوشته یکی از رفقای کانال😍
دعا کنید به حاجت دلشون به
خوبی و خوشی برسن...❤️:)
【❝❥🌱】
یهموقعاز
گناهاتخجالتنکشیا
مهدیهست؛
جورِتکتکِگناهاتومیکشہ💔:(
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
#جهاد به من یاد داد...❣🌱
با شلوار لی هم میشه #شهید شد..
میشه پولدار بود و #شهید شد..
میشه #عاشق شد و #شهید شد..
میشه تفریح کرد و #شهید شد..
میشه زندگی کرد و #شهید شد..
میشه تلاش کرد و #شهید شد..
میشه آرزو کرد و #شهید شد..
میشه #دهه_هفتادی بود و #شهید شد..
#شهادت_به_رسم_جهاد
#جهادنا❣
#شهیدجهادعمادمغنیه
#رفیق_شهیدمـ
#الگوی_جوانان
#شهید_مدافع_حرم
#جهاد_ادامه_دارد
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
seyedmajidbanifatemeh-@yaa_hossein.mp3
5.01M
منو دریاب...💔
#سِیدمجید🎧
#دلتنگحــࢪم
:)📿🕯
°•.
یـہ سـربـند
دادھ بـود بہم گـفٺ:
شـهید ڪـہ شـدمـ ببندیـدش بـہ سـینـہ امـ
تعجـب
برانگیـز بود حـرفـش
جـنازھ اش ڪـہ اومـد سـر نـداشتــ
سـر بـنـد رو
بـسـتیمـ بـہ سـینـه اش
روے ســربنـد نـوشـتــہ بـود:
#انازائࢪالحسیݩ♥️
#شہیدمحسنحججے
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌿
﴿قشنگـ ڪار ڪن...!﴾
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
داداش میخوام به نیابتت برم حرم اباعبدالله.....
از آقا امشب برام برات کربلا میگیری🙃
امروز پنج شنبه هسته ها...
پیش آقا منو یادت نره😊
#برای_داش_ابرام
#رفیق_شهیدم
#شهید_ابراهیم_هادی
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
داداش میشه کمکم کنی یه آدمی بشم..
که..
وقتی به عکسای شهدا نگاه میکنم شرمنده نشم😢😔
#شرمنده
#داش_ابرام
#شهید_ابراهیم_هادی
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
#خاطرات_شهدا
داستان زیبای دو رفیق
دو شهید ....
همہ جا معروف شده بودن بہ باهم بودن ؛
تو جبهه حتی اگہ از هم جدا شونم میڪردن آخرش ناخواستہ و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم ...!
خبر شهادت علی رو ڪه اوردن ، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت : بچم
اول همه فڪر میڪردن علی رو هم مثل بچش میدونہ بہ خاطر همین داره اینجوری گریہ میڪنہ .
بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی ، تو هنوز زانوهات محڪمہ ، تو باید مادر علی رو دلداری بدی .
همونجوری ڪه های های اشڪ می ریخت گفت :
زانوهای محڪمم ڪجا بود ؟
اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محالہ از هم جدا بشن .
🔹 عهد بستن آخہ مادر ...
عهد بستن ڪه بدون هم پیش سیدالشهدا نرن ....!
مأمور سپاهی ڪه خبر اورده بود ڪنار دیوار مونده بود و بہ اسمی ڪه روی پاڪت بعدی نوشتہ شده بود خیره مونده بود ....
نوشتہ بود #شهید_سید_محمد_رجبی ...!
#ما_ملت_امام_حسینیم