eitaa logo
کانال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
7هزار دنبال‌کننده
41.5هزار عکس
11.9هزار ویدیو
556 فایل
با به اشتراک گذاشتن لینک کانال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ثواب نشر مطالب شریک باشید ./کپی مطالب با ذکر صلوات/ لینک کانال ایتا👇 @Emam_Zamaan_313 تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAEHGwvGjppToruRpFw @iemeHdi تبادل 👇👇 @KhadamY
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🥀🕊 ❗️امان از ما... ✨بزرگی میفرمود: 🔻اگر در اتاق دربسته ای باشیم و بدانیم قدرت بزرگی پشت در ایستاده و سخنان ما علیه خودش را میشنود 👈و به موقع علیه ما به اجرا میگذارد ❓چقدر مواظب سخنان خود میشدیم؟ ❓پس چرا حال ما نسبت به امام زمان علیه السلام چنین نیست؟ انگار چون میدانیم امام مهربانمان، در پی تلافی بی محبتی های ما برنمی آیند، ❗️اینگونه غافلانه زندگی میکنیم❗️ چقدر ما خودخواهیم !!!! گیرم که رحمت بی منتهای حضرت مانع غضب ایشان بر ما شود؛ 👈اما مگر نه این است که ❌غرق گناه بودن ما، ❌ بی اعتنایی ما نسبت به غیبت، 💔دل مبارک امام را آزرده میکند و میشکند؟😔 امان از ما...‼️ ❗️محبت دنیا چه بر سر ما آورده؟ ❗️دلهایمان چقدر زنگار گرفته که امام زمان بخاطر گناهان ما غصه می خوردند و اشک میریزند و ما هنوز از خجالت نمرده ایم😔 ✨العفو یاصاحب الزمان✨ 🕊🥀أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🥀🕊 ‌ⓙⓞⓘⓝ↯ 🌐https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313
🔅ای تشنه لبان جرعه آب حیات وی منتظران مَقدم باب نجات... 🔅از مهر و صفای دل و جان بفرستید تقدیم به محضر شهیدان صلوات... 🍃 پنجشنبه و‌‌ یاد‌شهدا با ذکر صلوات🍃 ‌ⓙⓞⓘⓝ↯ 🌐https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313
نریمان پناهی 2.mp3
6.18M
•°🌱 شور | یه عالمه گریه به روضه بدهکارم [شب زیارتی اربابمون حسین ]💔 اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع ‌ⓙⓞⓘⓝ↯ 🌐https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313
کانال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصل‌‌چهارم ( #ایام‌نوروزو‌مشهد) #قسمت59 فردای روزی که حرکت کرده بود هنوز از
✨﷽✨ ❤ ✍ ( ) دلم برای همه چیز تنگ شده بود. برای پیاده رفتن هایمان،برای بستنی خوردن هایمان،برای شوخی های حمید. دوست داشتم این چند روزی که وسط دوره مرخصی گرفته بود وتا قزوین آمده بودلحظه ای ازهم جدا نباشیم. عمه با حمید تماس گرفت وگفت:ناهار تدارک دیده،منتظرماست. ناهار را که خوردیم حمید چمدانش را باز کرد. کلی سوغات برایمان آورده بود. برای من هم چند دست لباس خریده بود. لباس ها را داخل چمدان مرتب تا کرده بود،وسط هرکدام گل گذاشته بود و بهشان عطر زده بود. عمه تا این همه خوش سلیقگی حمید را دید به شوخی گفت: باورم نمیشه توهمون حمیدی باشی که دوره مجردی ازخریدواین جورکارها فراری بودی،دست به سیاه و سفید نمیزدی! اخه حمید دختر باید لباساشو خودش بیاره خونه بخت،توکه همه چی خریدی! تاعمه این را گفت همه زدیم زیر خنده،مشخص بود کلی وقت گذاشته وتمام ساعت هایی که کلاس نداشته . با اینکه هوا به شدت گرم بود ولی تمام یک هفته ای که حمید قزوین بود راباهم گذراندیم. جاهای مختلف قرارمیگذاشتیم،حتی وسط گرمای ظهر که همه دنبال خنکی کولر وسایه اتاق های خلوت هستند ما دنبال آن بودیم که همه لحظات را کنارهم باشیم. برخلاف روزهایی که دوره بود این یک هفته خیلی زود تمام شد. باید برای ادامه دوره ها به مشهد میرفت. جدایی بار دوم خیلی سخت تر بود. سعی کردم موقع خداحافظی پیش خود حمید ناراحتی نکنم.چون مبدانستم شغل حمید ازاین ماموریت ها و دوره ها زیاد دارد. اگرمیخواستم برای هر خداحافظی آه وناله سردهم روی اراده حمید اثر منفی میگذاشت. چون سری قبل غذای توی راهی اذیتش کرده بود،موقع رفتن برایش ساندویچ خانگی درست کردم. حمید را که راه انداختم همان جا داخل حیاط کنار باغچه کلی گریه کردم. پیش خودم گفتم: ماشانس نداریم،اوایل نامزدیمون که افتاد توی پاییزو زمستون،به خاطر کوتاهی روزها وهوای سرد نمی تونستیم زیاد کنارهم باشیم. حالا هم که روزها بلندوهوا خوب شده حمید کنارم نیست و دوره داره. ... التماس دعا🤲🏻🌹 ‌ⓙⓞⓘⓝ↯ 🌐https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313
۩؎بترسیداز گناه ڪردن در حضور شاهد… ۩؎آن هم شاهدی ڪه فردا خودش قاضے ست!! عالم محضر خداست !!! درمحضر خدا معصیت نڪنیم... ‌ⓙⓞⓘⓝ↯ 🌐https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313
4_5796654168110270080.mp3
50.23M
🔊 صوت جلسات🔊 ⭕️قرائت دعای ، سحر جمعه ۵ مهر ۹۸ ، حرم زینبیه اصفهان 🔻بانوای: سیدرضانریمانی التماس دعا ‌ⓙⓞⓘⓝ↯ 🌐https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313
۩؎وَارْحَمْ‌شِدَّةَ‌ضُرّى وَفُكَّنۍمِنْ‌شَدِّوَثاقى.. ۩؎رحم‌ڪن‌به‌حال‌زارم...زمین‌گیرڪرده‌مـرا زنجیرهاۍگناه..؛رهایم‌ڪن‌ازاین‌قفس...🕊 •📖• •🌼• ‌ⓙⓞⓘⓝ↯ 🌐https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313
کانال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصل‌‌چهارم ( #ایام‌نوروزو‌مشهد) #قسمتـ60 دلم برای همه چیز تنگ شده بود. برای
✨﷽✨ ❤ ✍ ( ) روزهایی که نبود خیلی سخت گذشت. در ذهن خودم خیال بافی می کردم،می گفتم اگر حمید الان بود با هم می فرفتیم ((چهل ستون))شاید هم می رفتیم فدک((تپه نورالشهدا)). دلم برای شیرین زبانی ها ومهربانیش لک زده بود،مخصوصا که دوم تیر اولین تولدم بعد از نامزدی کنارم نبود،زنگ زد تلفنی تبریک گفت،کلی شوخی کرد،ناراحت بودم که نیست چون نبودنش برایم سخت شده بود. حدس زدم که حمید متوجه ناراحتیم شد چون بلافاصله بعد از تماسش چند پیامک فرستاد. برایم شعر گفته بود و من را((قرة العین))صداکرد،چند متن ادبی هم برایم نوشت وفرستاد. پایش می افتاد یک پا شاعر میشد،هم متن های خوبی می نوشت هم اوقات شعر می گفت،در کلمه به کلمه متن هایش می شد دل تنگی را حس کرد. با اینکه می دانستم متن ها واشعار را از خودش می نویسد فقط برای اینکه حال و هوایش عوض کنم نوشتم:((انتخاب های خیلی خوبی داری حمید،واقعا متن های قشنگیه،از کدوم کتاب انتخاب می کنی؟)) بی شیله پیله گفت:منو دست انداختی دختر؟این ها همش دست نوشته های خودمه نوشتم:شوخی کردم عزیزم،کلمه به کلمه ای که می نویسی برام عزیزه،همشون رو توی یه تقویم نوشتم یادگاری بمونه. فردا که تماس گرفت از من خواست شعری که دیشب فرستاده بود رابرایش بخوانم. شعر هایش ملودی وآهنگ خاص خودش را داشت،از خودم من در آوردی یک آهنگ گذاشتم،صدایم را صاف کردم و شروع کردم به خواندن،همه هم غلط ودرهم برهم! عشقم دست هایم را تکان می دادم ولی هر کاری کردم نتوانستم ریتم شعرش را به خوبی در بیاورم. حمیدگفت:توبا این شعر خوندن همه احساس من رو کور کردی. دونفری خندیدیم،گفتم:خب حمید من بلدنیستم خودت بخون. خودش که خواند همه چیز درست بود،وزن وآهنگ وقافیه سر جایش بود،وسط شعر سکات شد، گفت عزیزم من میخونم حال نمی ده،تو بخون یکم بخندیم! ...