eitaa logo
محبان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
18.9هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
16 فایل
🌹بِٮـــمِ‌اللّھِ‌‌الرح‌ـمن‌الرح‌ـیم🌹 اینج‌ـٰآ‌درڪنـٰار‌هم‌تلـٰاش‌مۍ‌ڪنیم‌زمینھ‌ٮــــٰآز ظہور‌حضرـٺ‌یـٰار‌بـٰآشیم❥ّ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر http://6w9.ir/Harf_8923336?c=emam_zmn
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بـسمـ ربِّ‌ المھد؎‌ فـٰاطمہ♥️ اَلسَـلامُ‌عَلَیڪَ‌یـٰابقیَة‌اللّٰھِ‌فِۍ‌ارضِہ💎 می‌دانم.... در ورای تمام دلتنگی‌ها و نومیدی‌ها، آنسوی بی‌کسی‌ها و یتیمی‌ها، پشت تاریکی‌ها و سردی‌ها... روز روشن زیبایی در راهست. روزی سرشار از خورشید و بهار و امید تو می‌آیی و... همین جا کنار دلهای ما بهشت منزل می‌گیرد... به همین زودی...به همین نزدیکی... 🥹 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "💟 🌷@emam_zmn🌷
💡 ضرورت نشر احادیث مهدوی ✅ امام صادق علیه السّلام به یار وفادارش مُفَضَّل بن عمر پیرامون مسائل حضرت مهدی و داستان ظهورش، فرمود: 🔸 «ای مفضّل! اخبار مهدی را به شیعیان ما بازگوی، تا در دین خود به شکّ و تردید نیفتند.» (۱) ⬅️ روزگار رهایی، ج‌۲، ص: ۵۹۱ (۱). بشاره الاسلام، صفحه ۲۶۷ 🏷 (عج) 🌷@emam_zmn🌷
امام زمان(عج) می فرمایند : • لِيَعمَل كُلُّ امْرِءٍ علَى ما يُقَرَّبُ مِن مَحَبَّتِنا • هر يك از شما بايد كارى كند كه با آن به محبّت ما نزديك شود. |بحار الأنوار _ج۵۳ ص۱۷۶| 🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥 💚🍀 افشین سرشو برگردوند و به فرمان نگاه کرد.با خودش گفت *حالا که فاطمه منو نمیخواد،خدای فاطمه هم منو نمیخواد،چرا من خودمو سبک کنم.بیخیال همه شون،میرم دنبال زندگی خودم.! تو فکر بود که دختره گفت: _اگه جای خوبی سراغ نداری راه بیفت، من میبرمت یه جای توپ. ماشین روشن کرد و حرکت کرد. دختر حرف میزد ولی افشین اصلامتوجه نبود چی میگه.گفت: _یه آهنگ بذار. افشین متوجه حرفش نشد. خودش ضبط ماشین روشن کرد.صدای بلند موسیقی تندی تو ماشین پیچید. افشین جا خورد،ترمز کرد و سریع قطعش کرد. دختر گفت: _چته؟!! چرا اینجوری میکنی؟!! چی زدی؟!! افشین یاد اون موقعی که فاطمه مداحی گذاشت و بعدش آهنگ بدی پخش شد، افتاد. یاد حرف فاطمه که خدا و حواسش بهش هست.تو دلش گفت *خدایا میشه حواست به منم باشه؟ من فاطمه رو میخوام،اینو نمیخوام ... اگه فاطمه رو میخوای باید مثل فاطمه باشی ... خب چکار کنم؟ ... حداقل اینو پیاده کن ... اگه پیاده ش کنم و فاطمه هم نباشه چی؟ ... تو یه قدم بردار که به خدا و فاطمه نشان بدی واقعا میخوایش .. با اخم به دختره گفت: _برو پایین. دختره با تعجب گفت: _دیوانه ای؟!! -آره،برو تا تو هم دیوانه نشدی. دختر پیاده شد و رفت. با خودش گفت: *اینو ردش کردی رفت.ولی فاطمه از کجا میفهمه که تو بخاطرش این کارو کردی؟ اشتباه کردی. بی هدف رانندگی میکرد. صدای اذان اومد.سمت صدا رفت.به مسجدی رسید. تو ماشین نشسته بود، و به آدمهایی که به مسجد میرفتن،نگاه میکرد.یکی به شیشه ماشینش میزد. شیشه رو پایین داد. -سلام افشین جان حاج آقا موسوی بود. با تعجب گفت: _سلام..شما؟!!..اینجا؟!! حاج آقا با همون لبخند همیشگی گفت: _من باید این سوال رو بپرسم.گفته بودم که تو مسجد نزدیک مؤسسه نماز میخونم.مگه نیومدی اینجا منو ببینی؟! افشین خیلی تعجب کرد. -نه..یعنی..من از اینجاها رد میشدم، صدای اذان شنیدم اومدم. -خب چه بهتر..بعد نماز باهم حرف میزنیم.وقت داری دیگه؟ با مکث گفت: _آره..باشه. باهم داخل مسجد رفتن. نماز خواندن بلد نبود.حاج آقا رفت جلو که نماز رو شروع کنه.افشین هم یه گوشه نشست و به بقیه نگاه میکرد. یاد نماز خواندن فاطمه افتاد.. یاد سوالهایی که هنوز جواب هاشو پیدا نکرده بود. متوجه گذر زمان نبود. حاج آقا کنارش نشست و آروم گفت: _افشین جان حالت خوبه؟ افشین با مکث نگاهش کرد.. 🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز‌🔥 💚🍀 افشین با مکث نگاهش کرد. نگاهی هم به اطرافش کرد،هیچکس نبود.دوباره به حاج آقا نگاه کرد که با لبخند نگاهش میکرد.گفت: _همه رفتن.به خادم مسجد هم گفتم بره..ببخشید خلوتت رو بهم زدم. افشین سرشو انداخت پایین و گفت: -چند وقته نمیدونم چم شده.مثل همیشه نیستم..حس کسی رو دارم که دچار فراموشی شده.همه آدما برام غریبه ن، همه جا برام ناآشناست...مثل کسی هستم که از خواب عمیقی پریده و یادش نمیاد قبلش کجا بوده...زندگی سابقم رو نمیخوام ولی نمیدونم چجوری زندگی کنم... حاج آقا با دقت به حرفهاش گوش میداد. با حوصله و دقیق به سوالهاش جواب میداد. وقتی جواب بعضی سوالهاشو گرفت،حالش بهتر شد. خداحافظی کرد و رفت. چند روز گذشت. روی مبل نشسته بود و به حرفهای حاج آقا و به مطالبی که اون مدت خودش مطالعه کرده بود،فکر میکرد. تلفن همراهش رو برداشت و به مداحی هایی که فاطمه دانلود کرده بود،گوش میداد.چه شعر عاشقانه ای درمورد امام حسین(ع) میخوندن. اصلا امام حسین(ع) کی هست؟ تبلتش رو آورد و اسم امام حسین(ع) سرچ کرد.قطره اشکی روی صورتش سرخورد. از خودش تعجب کرد. قبلا حتی یکبار هم گریه نکرده بود.یاد پویان افتاد،پویان هم وقتی مطلبی از امام حسین(ع) خوند،قطره اشکی روی صورتش ریخت. تمام شب بیدار بود و فکر میکرد. نزدیک اذان صبح بود.با خودش گفت نمیخوای نماز بخونی؟ با مکث ولی محکم گفت میخوام بخونم. تو اینترنت جستجو کرد که چطوری وضو بگیره و نماز بخونه.خیلی تمرین کرد تا بالاخره تونست دو رکعت نماز صبح بخونه،اونم از رو.از خستگی روی مبل خوابش برد. دیگه دانشگاه نمیرفت. بیشتر وقتش رو مشغول مطالعه بود.ولی هرروز جلوی دانشگاه میرفت تا فاطمه رو از دور ببینه. دو روز یکبار پیش حاج آقا موسوی میرفت تا سوالاتی که جوابش رو از کتاب ها و اینترنت پیدا نمیکرد،از حاج آقا بپرسه. روزها میگذشت... و افشین هرروز علاقه و ایمانش به خدا قوی تر میشد. سه ماه بعد مطلبی درمورد نگاه به نامحرم خوند.سوال های زیادی از حاج آقا پرسید تا شاید راهی باشه که بتونه فاطمه رو ببینه. خیلی ناراحت شد. تمام دلخوشی افشین تو زندگیش،دیدن فاطمه بود حتی از دور.خیلی سعی میکرد تا جلوی دانشگاه نره اما دلش برای فاطمه تنگ میشد. بخاطرخدا سعی میکرد تحمل کنه ولی گاهی دیگه نمیتونست و میرفت.اما قبل از اینکه فاطمه بیاد،برمیگشت.روزهای سختی بود براش. حدود شش ماه... از آخرین دیدار فاطمه با افشین میگذشت. افشین دیگه به فاطمه نزدیک نشده بود و فاطمه فکر کرد،افشین به زندگی سابقش مشغوله. یک روز که رفت مؤسسه، ماشین افشین رو جلوی در دید.تعجب کرد.احتمال داد شبیه ش باشه.هنوز دنبال جای پارک بود که افشین ازمؤسسه بیرون اومد،سوار ماشینش شد و رفت. متوجه فاطمه نشده بود..... 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️... دشمن هم در هیات سینه ‌می‌زنه... اگر حاج قاسم بود چکار می‌کرد؟ اگر حاجی بود، این روزا چی می‌گفت؟ هیچکی نمی‌گه کاش امام زمان‌مون بود... همه دعواها سر اینه که او نیاد... انقدر که دشمن منتظر ظهوره، ما نیستیم الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها💚 🌷@emam_zmn🌷
محبوب خدا، آقاجانم! 🌷 در شیداییِ ناب محبتتان خوشبختم و در بارش کریمانه عناییتان امیدوار ... آستانه خانه قلبم، در سایه روشن دنج خورشید یادتان، پر از گلدان های رازقی است ... ... و من زنده ام به این یاد ... ... به این نگاه ... به این عنایت ... ... من به امید دیدارتان زنده ام ... استشمام عطر ملیحتان ... شنیدن صوت دلنشینتان ... الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها🫀 🌷@emam_zmn🌷
1_7137462689.mp3
9.68M
خون مظلوم تو را می‌خواند🇵🇸 العجل یامهدی 🌷@emam_zmn🌷
💟حواستان باشد. دور امام زمان ارواحنافداه خیلی خلوت است. امام زمانِ ما غم و غصّه‌ی تنهایی و غربت زیاد دارند. ❗️مبادا شیطان شما را جدا کند، مبادا دنیا در نزدتان زینت پیدا کند، مبادا آداب و رسوم، و افکار و خیال باطل، شما را ببرد.!!!!! 🌱استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده حفظه الله الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها💙 🌷@emam_zmn🌷
••••🍃 🌸•••• 🤍 ازنشانه‌های‌آخرالزمآن::👇🏻 ٬٬💛،، درآن‌زمان‌درون‌آنهاپلیدمی‌شود وقتی‌ظاهرآن‌هابه‌طمع‌دنیاآراسته می‌گردد؛به‌آنچه‌درپیشگاه‌خداست.. دل‌نمی‌بندد! ٬٬🌊،، دین‌آنها:ریاوتظاهراست، خوف‌ازخدابه‌دلشان‌راه‌نیایدو خداوندآنهارابه‌عذابی فراگیردچارسازد..💔 ٬٬👌🏻،، و به‌این‌صورت‌ڪه‌آنهاخداوندرا همچون‌آدم‌،غرق‌شده‌می‌خوانند! وخداوند‌دعاهایشان‌را مستجاب‌نمی‌ڪند..🥺 🍃 ..🌗.. زمانی‌ڪه‌گناه‌زیادمیشه!.. دعامون‌؛حبس‌میشه..🥀 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤲 حـاجـتِ آخـرِ ايـن قـوم خـــدايا نـرسيد صـاحب سبزترين خيمه‌ی صحرا نرسيد بی حـضورش دلِ من مجمع تنهايی شد همه‌ی هستی اين عاشق تنها نرسيد...!! 😔💔 ‌‌‌ 🌷@emam_zmn🌷
💌محبّت این نيست که ما بگوییم حضرت را دوست داریم؛ ولی راهمان و کارمان، جدا باشد! هرچه خواستیم بگوییم، فحش بدهیم، غیبت کنیم، دروغ بگوییم... هیچ نقطه‌ی اشتراکی دیده نمی‌شود. انسان باید کنترل کند. اعمالش را خالص و اصلاح کند. یک محبّ، همیشه مراقب است عملی از من سر نزند که مرا از امام زمانم و محبوبم جدا کند. این دستور حضرت ولیّ عصر ارواحنافداه است. می‌فرماید: «بر هر مردی واجب است عملی انجام دهد که آن عمل او را به رضایت ما نزدیک کند.» 💐استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "❤️ 🌷@emam_zmn🌷
✨عصر ظهور (علی کورانی ) ✨ 💫از امام باقر علیه السلام منقول است که فرمود:✨✨✨ " خداوند مسخ شدن آنها را 🦧🐖(به صورت بوزینه و خوک) به خودشان نشان دهد و در آفاق، فرو ریختن آسمان ها را به آنها بنماید تا قدرت خدا را در خود و در سراسر جهان احساس کنند ؛ و مراد از گفته خداوند که فرمود: ☝️" تا برای آنان آشکار گردد که او حق است " 🌤☀️خروج قائم است که حق است و از جانب خداوند. و این مردم به یقین او را خواهند دید " (1) 💫✨پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:✨✨ ☀️☝️" مهدی از عترت من و از فرزندان ⚘️فاطمه (س)⚘️ است او بر سیره و سنت من ⚔مبارزه کند آنگونه که من براساس وحی مبارزه نمودم " (2) ✔️همچنین فرمود: 💫🌍" در جهان جز فرمانروائی اسلام وجود نخواهد داشت ؛ 🌍🪩و زمین چون لوح سیمین خواهد شد " (3) 🌍💦یعنی زمین از لوث کفر و نفاق پاک و پیراسته خواهد شد مانند لوح نقره خالص وناب. 📘1. غیبت نعمانی ص 143. 📒2. بیان شافعی ص 63. 📕3. ملاحم و فتن ص 66. 🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥 💚🍀 متوجه فاطمه نشده بود. فاطمه ماشینش رو جای ماشین افشین پارک کرد و داخل مؤسسه رفت.در اتاق حاج آقا موسوی باز بود.در زد. -سلام حاج آقا،اجازه هست؟ -سلام خانم نادری،بفرمایید. بعد از احوالپرسی،فاطمه روی صندلی نشست.میخواست درمورد افشین بپرسه ولی نمیدونست چجوری. حاج آقا گفت: -آقای مشرقی رو دیدید؟ الان پیش پای شما از اینجا رفتن. -فقط دیدم سوار ماشینشون شدن و رفتن.میان پیش شما؟! -بله.خیلی پیگیر موضوعات مختلف هست. معمولا یک روز درمیان میاد اینجا. سوالهای خیلی سختی میپرسه.بعضی هاشو همون موقع نمیتونم جواب بدم. خودم میرم تحقیق میکنم،بعد میاد جوابش رو میگیره و سوالهای دیگه میپرسه و میره.حق با شما بود،جواب های خیلی تخصصی هم میخواد.حتی به جواب های منم اشکال میکنه.ازش خوشم میاد.منم سر ذوق آورده. -در عمل چطوره؟!! -عمل هم میکنه.واجباتش رو انجام میده. کارهای حرام انجام نمیده.حتی مستحبات هم سعی میکنه انجام بده.روی اخلاقش هم خیلی کار میکنه. فاطمه تو دلش گفت یعنی دیگه مغرور و کینه ای نیست؟!! -خانم نادری -بفرمایید -شما ازش خبری نداشتین؟! -بعد از اون روزی که آوردمشون اینجا،یه روز کتاب هایی که شما بهش دادین رو بهم داد و دیگه ندیدمش. حاج آقا تعجب کرد. تا حدی متوجه علاقه افشین به فاطمه شده بود. همون موقع برادر حاج آقا وارد شد. فاطمه ایستاد و سلام کرد. مهدی هم مؤدب و محجوب سلام و احوالپرسی کرد. فاطمه به حاج آقا گفت: _با اجازه تون من میرم پیش خانم مومن. -خواهش میکنم.بفرمایید. دو قدم رفت،برگشت و گفت: _دختر خاله ما حالش چطوره؟ دیگه مؤسسه نمیاد؟ حاج آقا با لبخند گفت: _خداروشکر خوبه.هفته ای یک روز میاد. دخترها اینجا رو میذارن رو سرشون. -سلام برسونید،بهش بگین همین روزها میرم دیدنش. -حتما،خوشحال میشه. وقتی فاطمه رفت،مهدی روی صندلی نشست و گفت: _داداش. حاج آقا همزمان که برگه ای رو مطالعه میکرد،گفت: _جانم. -نمیخوای برای داداشت آستین بالا بزنی؟ حاج آقا با لبخند نگاهش کرد و گفت: 🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥 💚🍀 حاج آقا با لبخند نگاهش کرد و گفت: _ما که از خدا میخوایم.تا حالا هزار بار بهت گفتیم،خودت همیشه میگفتی نه.. حالا کسی هم درنظر داری یا بریم سراغ مورد هایی که مامان برات پیدا کرده؟ مهدی سرشو انداخت پایین و با خجالت گفت: _خانم نادری. حاج آقا جاخورد.یاد افشین افتاد. دو روز بعد بازهم افشین رفت مؤسسه. وقتی سوالهاشو پرسید و جواب گرفت، حاج آقا گفت: _افشین جان میتونم یه سوال خصوصی ازت بپرسم؟ -بفرمایید حاج آقا. -تا حالا کسی بوده که بخوای باهاش ازدواج کنی؟ افشین موند چی بگه. نمیدونست اگه بگه عاشق فاطمه ست حاج آقا درموردش چه فکری میکنه. حاج آقا خنده ای کرد و گفت: _رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون.. اگه دوست داری درموردش حرف بزنی، من گوش میدم. افشین به دستهاش نگاه میکرد. -فعلا نه...شاید یه وقت دیگه ای بگم. حاج آقا سکوت کرد.نفس بلندی کشید و با ناراحتی گفت: _باشه،هرجوری خودت راحتی. با خودش گفت ولی خدا کنه اون موقع دیر نشده باشه. مادر مهدی با زهره خانوم تماس گرفت.. و برای هفته بعدش قرار خاستگاری گذاشتن. شب خاستگاری رسید. افشین نماز مغرب مسجد بود.بعد از نماز با حاج آقا صحبت میکرد که مهدی نزدیک شد.با افشین احوالپرسی کرد.به حاج آقا گفت: _خانواده تو ماشین منتظرن. افشین گفت: _مزاحمتون نمیشم.فردا میام مؤسسه درمورد بقیه ش صحبت میکنیم. به مهدی گفت: _خبریه؟ تیپ دامادی زدی؟ مهدی لبخندی زد و گفت: _اگه خدا بخواد میخوام قاطی مرغا بشم. افشین هم خندید و گفت: _مبارک باشه. -البته فعلا خاستگاریه.اگه جوابشون مثبت بود،برای عقد حتما دعوتت میکنم. -پسر به این خوبی،از خداشون هم باشه. -اینجوری هام نیست افشین جان.تا حالا به بهتر از من جواب رد دادن. -سراغ دختر شاه پریون رفتی؟ -آره تقریبا..میشناسی شون،خانم نادری. حاج آقا به افشین نگاه میکرد.لبخند افشین خشک شد.رنگش پرید.حاج آقا به مهدی گفت: _شما برو،من الان میام. مهدی خداحافظی کرد و رفت.حاج آقا گفت: _من ازت پرسیدم که اگه قصدت برای ازدواج با خانم نادری جدیه،مهدی رو منصرف کنم.ولی تو حتی نخواستی درموردش حرف بزنی.حالا هم چیزی معلوم نیست.بسپر به خدا.ان شاءالله هرچی خیره پیش میاد. افشین با خودش گفت *مهدی پسر خیلی خوبیه.حتما فاطمه بهش جواب مثبت میده.خدایا پس من چی؟ حواست به من هست؟ اینبار پدر حاج آقا صداش کرد. -چشم،الان میام. به افشین گفت: _افشین جان،آخرشب باهات تماس میگیرم.حتما جوابمو بده..فعلا خداحافظ. حاج آقا رفت.افشین همونجا نشست..... 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫🌻وقایع شگفت انگیز بعد از ظهور💫🌻 واقعا هر اتفاقی که قراره بعد از ظهور رخ بده، یه جون دوباره بهمون می ده که خودمون رو منتظر واقعی کنیم. 🙃 و اینقدر دوران بعد از ظهور زیباست که دعا میکنیم حضرت زودتر ظهور کنن 🥹🤲🏻 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها🌙🌼 واقعا هر اتفاقی که قراره بعد از ظهور رخ بده، یه جون دوباره بهمون می ده که خودمون رو منتظر واقعی کنیم. 🙃 و اینقدر دوران بعد از ظهور زیباست که دعا میکنیم حضرت زودتر ظهور کنن 🥹🤲🏻 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها🌙🌼 🌷@emam_zmn🌷
یك نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد ! :♥️🌱") 🌷@emam_zmn🌷
محبان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
در این فصل قبل از بیان چگونگی تولد امام مهدی (عج) به احادیث و روایاتی که قبل از تولد حضرت بیان شده به تفکیک اشاره و آنگاه به نحوه تولد امام پرداخته می‌شود، تا واضح شود که مسئله امام مهدی (عج) قبل از تولد آن عزیز و حتی قبل از بعثت نبی اکرم (ص) در بین انبیاء الهی گذشته مطرح بوده است. ۱. امام مهدی (عج) قبل از بعثت پیامبر خدا (ص) آنچه که در اینجا ذکر آن ضروری است آن است که چند مسئله از قدیم‌الایام در بین انبیاء و ملت‌های گذشته مطرح بوده است از جمله یادکرد امام مهدی (عج)، پاسداشت عید غدیر و شهادت سیدالکونین مولانا امام حسین (ع) است در اینجا به این موضوع اشاره‌ای کوتاه می‌نماید تا معلوم گردد که مبحث ظهور منجی نجات‌بخش حضرت امام مهدی (عج) در بین ادیان و انبیاء گذشته به‌وضوح مطرح بوده است؛ در ثانی طبق روایات خداوند متعال نور پاک ائمه اطهار (ع) را حتی سال‌ها قبل از خلقت حضرت آدم (ع) آفریده بود. ۲. حضرت موسی (ع) و امام مهدی (عج) ـ امام باقر (ع) می‌فرماید: موسی بن عمران نظری کرد و در نگاه اول آنچه را که به قائم آل محمد (ص) داده می‌شود را دید لذا به خداوند عرض کرد: خداوندا! مرا قائم آل محمد (ص) قرار بده. به او وحی شد که او از نسل احمد (ص) است. او در نگاه دومش مثل همان را یافت (همان را دید). و مجدد درخواست کرد و همان جواب را از خداوند متعال شنید. او در نظر سوم نیز همانند آن را دید و همان گونه عرض کرد و همان را جواب شنید. ـ در کتاب مقدس یهود در (بخش) سِفر مزامیر داوود، مزمور ۳۷ به مسئله ظهور و انتظار فرج اشاره شده است و در مکتب زرتشت و هندوها و مسیحیت و بودایی‌ها به مسئله ظهور منجی آخر و نجات‌بخش عادل به کلمات متعددی اشاره شده است که جای هیچ انکاری را باقی نمی‌گذارد و این نشان‌دهنده آن است که قبل از اسلام به مسئله منجی بشریت در مکاتب متعدد اشاره‌های روشن شده است.•⁦ 🌷@emam_zmn🌷
دلهاهمه‌بیتاب‌شدازغیبت‌عشق باران‌شکوفـه‌های‌امیـدبیا...🕊✨ 🌷@emam_zmn🌷
-ای‌منتظران‌گنج‌نهان‌می‌آید.. آرامش‌جان‌عاشقان‌می آید؛ بر‌بام‌سحر‌طلایه‌داران‌ظهور گفتند‌که‌صاحب‌الزمان‌می‌آید..💛🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🤲🏼♥️ 🌷@emam_zmn🌷