.
#واحد_امام_حسین
#پیشواز_محرم
#امام_حسین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه شب و یه مهتاب یه ستاره
دو حرم دو گنبد دو مناره
دو ضریح یه زائر بیقراره
کاشکی هممون باهم
با این بیرق و پرچم
اونجا بمیریم کم کم
یادش بخیر زیر بارون و
سینه زنی تو شبستون و
گریه تو صحن و تو ایوون و
مرثیه خون فصل ماتمه
روضه بخون بی مقدمه
هلال ماه محرمه
(مولا ابی عبدالله)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دلامون زائر کربلا شد
بیرق محرم باز به پا شد
فاطمه راهی نینوا شد
اشک خدا میجوشه
کعبه مثل شش گوشه
داره مشکی میپوشه
محرمه نوکرا همه
با رخصت از بیبی فاطمه
پر بگیرین سمت علقمه
دستمال اشکای ما کجاست
شب جنون شب عاشقاست
محرمِ عزیز خداست
(مولا ابی عبدالله)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/emame3vom/98897
.👇
.
#واحد_امام_حسین
#پیشواز_محرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی آش نذری میپزه
یکی پارچه مشکی میزنه
یکی گلدون ها رو آب میده
یکی چایی میده یک تنه
محرم اومد و باز
پره هیئتا همه
داره از عرش خوش اومد
میگه بیبی فاطمه
روضه ی،گودی،قتلگاه،میخونه
با صداش،این دلم،بی سر و،سامونه
(یا حسین۳|ثارالله)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فقط زیر پرچم شماست
که با نوکری امیر میشیم
یه جا میرسیم که میبینیم
داریم پای روضه پیر میشیم
تو سر دادی تا که من
سرم رو بالا کنم
با تو مصباح الهدی
راهم رو پیدا کنم
آخر از،دست تو،رزقمو میگیرم
اربعین؟کربلا،تو حرم،میمیرم
(یا حسین۳| ثارالله)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مگه میشه یادمون بره
غریبی غروب عاشورا
یکی روی تل میگفت حسین
یکی زیر پا میگفت نیا
نگاش از بالای تل
یه گودی نشون میده
یکی دست و پا میزد
یکی دیگه جون میده
پیکری،روی خاک،مادری،بالا سر
خواهری،بی پناه،روبروش،یک لشکر
(یاحسین۳|ثارالله)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#طلیعه_محرم
https://eitaa.com/emame3vom/98899
.👇
.
#شهادت_امام_باقر
#امام_باقر علیه السلام
#زمینه
🏴بند اول:
پنج ساله بودم، که دیگه شدم سیر از دنیا
پنج ساله بودم، تو آتیش میسوختن خیمهها
پنج ساله بودم، چیا که ندیدم عاشورا
یادم نمیره، کربلا و گودالو
یادم نمیره، ازدحام و جنجالو
یادم نمیره، پیکرای پامالو
یاد ذبیحاً بِقفا گریه میکنم
یاد شهید سر جدا گریه میکنم
یاد مُرَمل بِدِما گریه میکنم
گریه میکنم...
🏴بند دوم:
پنج ساله بودم، دلم خون و چشمم دریا شد
پنج ساله بودم، که دیدم تو مقتل غوغا شد
پنج ساله بودم، سره سر بریدن دعوا شد
یادم نمیره، قتل صبر جدم رو
یادم نمیره، نیزه های درهم رو
یادم نمیره، ضربه های محکم رو
یاد اسیر الکربات، گریه میکنم
یاد قتیل العبرات، گریه میکنم
با روضه ی آب فرات گریه میکنم
گریه میکنم...
🏴بند سوم:
پنج ساله بودم، چه زخمی از این دنیا خوردم
پنج ساله بودم، با داغ اسارت پژمردم
پنج ساله بودم، که روزی هزار دفعه مُردم
یادم نمیره، رنج کوفه و شام و
یادم نمیره، طعنه ها و دشنام و
یادم نمیره، ما و نذر اطعام و
عمریه با قلب کباب، گریه میکنم
با روضه ی بزم شراب، گریه میکنم
واسه رقیه و رباب، گریه میکنم
گریه میکنم...
شعر: #طاها_تحقیقی، #حسین_نوری
ملودی: #طاها_تحقیقی
.👇
.
#شب_اول_محرم ۱۴۰۳
#حضرت_مسلم
#شب_اول
#زمینه
بند1⃣
دلشورههام شدید شده
دایی نگاهت چرا نا امید شده
مثل یتیما رو سرم دست میکشی
نکنه بابام شهید شده
اگه خبر درسته، بگو چی اومده سرش
اگه خبر درسته، الان کیه دور و برش
اگه خبر درسته، بگو واسه چی کشتنش
اگه خبر درسته، نگو رو خاکه بدنش
توی کوفه هیچ کسی رو نداره
پیکرش کجاس دلم بی قراره
جای مردم بیاحساس اون شهر
کاشکی آسمون براش خون بباره
بند2⃣
انا الیه راجعون
میریزه اشکام مثه برگای خزون
روضه خونی نداره بابام دایی جون
یکمی تو روضهشو بخون
خیلی دلم میسوزه، باید براش کاری کنم
خیلی دلم میسوزه، میخوام عزاداری کنم
خیلی دلم میسوزه، میگن شکستن پرشو
خیلی دلم میسوزه، میگن بریدن سرشو
کوفه بابامو غریب گیر آورده
فکر این بلا امونم رو برده
اما قلب من از این غم میسوزه
تشنه بود ولی میگن آب نخورده
بند3⃣
با اینکه غرق خواهشم
کنار تو باشم پر از آرامشم
دیگه الان تویی بابای من ولی
ترسم اینه باز یتیم بشم
اگه که تو نباشی، کی میکشه دست رو سرم
اگه که تو نباشی، آتیش میگیره جیگرم
اگه که تو نباشی، دیگه باید چیکار کنم
اگه که تو نباشی، باید کجا فرار کنم
بی تو میشکنه دلم مثل شیشه
کاش کنار من بمونی همیشه
تازه این منم که بی تو میمیرم
فکرشو بکن رقیه چی میشه
شعر و سبک: #امیر_آهمند، #احسان_نوری
انجمن تکیه نوکری مشهد
👇
.
#شب_اول_محرم 1403
#محرم_۱۴۰۳
#شب_اول #واحد
#واحد_سنگین(سبک ثابت ده شب)
بند1⃣سربند(امام زمانی ثابت #دهه_محرم)
صاحب عزای محرمها، سرت سلامت
سینه زن داغ عاشورا، سرت سلامت
برای خون گریه کردنهات، بمیرم آقا
(سرت سلامت ۲)
تو این شبهای پریشونی، آقا جانم
توی کدوم روضه مهمونی، آقا جانم
کجا داری نوحه میخونی، آقا جانم
یوسف تنهای زهرا
یه سر بیا امشب اینجا
قدم بذار رو چشم ما
بند2⃣ #حضرت_مسلم
برات نوشتم که برگردی، سمت مدینه
اینجا همه بغض ماهارو، دارن تو سینه
اهل عیالت رو برگردون، تو رو به زهرا
(خواهشم اینه ۲)
نامه های کوفه نیرنگه، برگرد آقا
جنس دلا اینجا از سنگه، برگرد آقا
پیر و جوون با تو در جنگه، برگرد آقا
کوفه خیانت کرد، برگرد
اینجا همه هستن، نامرد
حتی نداری یک، همدرد
بند3⃣
با لب تشنه دم آخر، دعام همینه
الهی که طفل شیش ماهت، بلا نبینه
بگو به عباس که مشکارو، پر کنه از آب
(خواهشم اینه ۲)
کوفیا سرباز دینارن، برگرد آقا
برای تو نقشه ها دارن، برگرد آقا
داغ تو رو دل ها میذارن، برگرد آقا
میگم با چشمای، دریا
از این سفر بگذر، آقا
کوفه نیا، یابن الزهرا
شعر: #طاها_تحقیقی ✍
سبک: #امیر_آهمند 🎼
شعر بند ثابت #امام_زمان:
#جمعی_از_شاعران_تکیه_نوکری
«آزادگان عالم در خیمه حسیناند»
#طرف_درست_تاریخ
👇
.
#زنجیر_زنی
#نوحه_سنتی
#شب_اول_محرم
#محرم_۱۴۰۳
#شب_اول
(سبک ثابت #دهه_محرم )
بند1⃣
ای عاشقان ای عاشقان ماه محرم آمده
مرثیه ی خون خدا اینک فراهم آمده
اندوه عظما را ببین، عرش معلا را ببین
پیراهن خونین او در شکل پرچم آمده
ذکر عالم و آدم شده هر دم حسین حسین
نوحه ی حسینیه شده این دم حسین حسین
ای جانم حسین جانم حسین جانم حسین حسین
بند2⃣
ای شیعیان با چشم خون گریه برای او کنید
سینه زنان این سینه را صحن و سرای او کنید
اهل و عیال خویش را، مال و منال خویش را
هر چه که هست و نیست را خرج عزای او کنید
شور حضرت خاتم در این ماتم حسین حسین
میخواند زمین و آسمانها هم حسین حسین
ای جانم حسین جانم حسین جانم حسین حسین
شعر و سبک: #احسان_نوری، #امیر_آهمند
انجمن تکیه نوکری مشهد
#طلیعه_محرم
«آزادگان عالم در خیمه حسیناند»
#طرف_درست_تاریخ
👇
.
#شب_اول_محرم 1403
#فراق_کربلا
#محرم_۱۴۰۳
#شب_اول
#واحد_شلاقی
بند1⃣
کربلا آخر آرزوهامه
حاجت هر شب قلب شیدامه
تنها سرمایه ی دین و دنیامه
(دین و دنیامه ۲)
مقصد انا هدینا کربلاس
معنی جنت الاعلی کربلاس
نزدیک ترین راه رفتن تا خدا
قاب قوسین او ادنی کربلاس
حرم خواب شیرینم، حسین یار دیرینم
حرم خط پایان و، حسین ذکر تلقینم
حسین جانم حسین جان
بند2⃣
کربلا عاشق و دیوونه کرده
تنها دل گرمی روزای سرده
آب و خاک حرم درمون درده
(درمون درده۲)
بهترین ملجا عالم کربلاس
اونجا که خوب میشه حالم کربلاس
حول حالنای من باب الحسین
خواهش تحویل سالم کربلاس
حرم سیر پروازم، حسین سوز آوازم
حرم کعبه ی عشق و، حسین قبله ی رازم
حسین جانم حسین جان
بند3⃣
کربلا حسرت چشم گریونه
زندگی بی حسین مثل زندونه
دوریه از حرم حرفش آسونه
(حرفش آسونه ۲)
مرهم چشمای گریون کربلاس
سامون دل بی سامون کربلاس
هرجا باشیم برمیگردیم به حسین
انا الیه راجعون کربلاس
حرم چشم امیدم، حسین مُهر تأییدم
حرم طور سینا و، حسین نور توحیدم
حسین جانم حسین جان
شعر و سبک: #امیر_آهمند
انجمن تکیه نوکری مشهد
👇
.
#شب_اول_محرم 1403
#امام_حسین
#محرم_۱۴۰۳
#شب_اول
#شور
بند1⃣
اسم اعظم می خوای فقط بگو یا حسین
شوق زندگی حقیقی ما حسین
غرق دنیا بودم همیشه وقت اذون
اول وقت شده نماز من با حسین
میشمرم لحظه ها رو تا اذون
تا که با خدای تو عشق بازی کنم
سجده می کنم روی مُهر تو
که توی ذهنم رویا سازی کنم
توی رویام بیام به کربلا
تا یکم این دل تنگو راضی کنم
رویامه حرم تو
دنیامه حرم تو
مرحم واسه ی همه
دردامه حرم تو
دل تنگ حرمتم
بند2⃣
خاک کرب و بلات شفای درد منه
مژده ی بهار، توو خزون زرد منه
تسبیح تربتت که توی دستم باشه
گرمی دست تو، تو دست سرد منه
من به شوق وصل تو دم به دم
ذکر یا منتهی الرجایا میگم
بعد هر نمازم با تربتت
تسبیحات حضرتِ زهرا میگم
تربتو میذارم روی چشام
اللهم الرزقنا کربلا میگم
حیرون حرمتم
گریون حرمتم
عاشورا خدا بخواد
مهمون حرمتم
دل تنگ حرمتم
بند3⃣
من که واست یه عمره بی قرارم آقا
هیچ کسی رو مثل تو دوست ندارم آقا
لحظه ای که منو تو خاک میذارن میرن
وقت بی کسی هام، چش انتظارم آقا
رحمت الله واسعه تویی
غبار صحنت شفیع محشره
تربت تو روز ولادت و
لحظه ی تلقین به کام نوکره
توی دنیا میشه سعادت و
واسه ی قبرم امید آخره
کار تو کرامته
عادتت سخاوته
از حالم با خبری
آرزوم شهادته
محتاج کرمتم
شعر و سبک: #بهزاد_مصدقیان
انجمن تکیه نوکری مشهد
👇
امام حسین ع
رنگ مشکیِ عزاداری در عالم پخش شد
سوخت دلها دود اسپند محرم پخش شد
تا ابد باز این چه شورت را بنازم محتشم
این چه شعری بود که در خلق عالم پخش شد؟!
منبری یا نوحهخوان، یا سینهزن یا گریهکن
هر چه منصب بود یکجا زیر پرچم جمع شد
چای تلخ روضه زخم قلب ما را خوب کرد
حبهی قندی به ما دادند و مرهم جمع شد
هرچه که ما بردهایم از سهم هیئت بردهایم
در حسینیه، کَرم، هم جمع شد هم پخش شد
از محرم میتوان فهمید روزی دست کیست؟
فاطمه آهی کشید و بین ما غم پخش شد
هرکس آمد بینصیب از قتلگاهت برنگشت
نامنظم شد تنش اما منظم پخش شد
حق مطلب بر زمین میماند اگر زینب نبود
خون دلها خورده شد تا اینکه کمکم پخش شد
دل آشفته اگه حسین میگه
درد داره که اینقده حسین میگه
پَر پروانه میخواد بسوزه که
پای شمع تا به سحر حسین میگه
گرچه نخنماس ولی خیلی ساله
پرچمه سر گذر حسین میگه
روز محشر چندقدم جلوتره
نوکری که بیشتر حسین میگه
کار استجابت دعاش یقینیه
هرکسی با چشم تَر حسین میگه
این چه رسمیه پدر که میمیره
جلو تابوتش پسر حسین میگه
این چه عشقیه پسر که جون میده
پشت تابوتش پدر حسین میگه
ما توی سینهزنی حسین میگیم
مادرش هم دم در حسین میگه
ماها دست به سینه اسمش و میگیم
مادرش دست به کمر حسین میگه
خواهرش نفس نفس نفس زنان
داره روبهروی سر حسین میگه
شاعر: #محمدجواد_پرچمی ✍
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#امام_حسین
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#سید_رضا_نریمانی
امام حسین ع
📋 شاید امسال به این بادیه باران برود #روضه #شب_اول_محرم سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 ماجرای شهادت حضرت مسلم (ع)
#روضه_حضرت_مسلم (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مسلم وقتی اومد توو کوفه آنقدر دورش شلوغ شد، همه اومدن باهاش بیعت کردن. آنقدر شلوغ شد، اصلا نمیدونست خونهی کی بره؟!
یکی این طرف، یکی اون طرف، خونهی ما بیا آقا.
سریع نامه نوشت برای ابی عبدالله:« آقا جان بیا! اینا همه منتظرند. ولی دیری نگذشت که همه مسلم و یکی یکی تنها گذاشتن و رفتن.
کار به جایی رسید که وقتی دورش نگاه کرد؛ دید کسی دیگه نمونده، همه رفتن تنهاش گذاشتن...
توو این کوچه پس کوچههای شهر میچرخید، هی دست رو دست میزد، عجب کاری کردم نامه نوشتم!
چرا اینا اینجوری کردن با من؟!چرا منو تنها گذاشتن؟!
نه جای خوابی، نه غذایی، نه آبی...
همین جور که توو این کوچه پس کوچهها میچرخید، راه میرفت. نشست در یه خونهای، تکیه داد سرش و گرفت. یهو دید یه خانمی در و باز کرد:
-چی میخوای؟! اینجا چرا نشستی؟!
- گفت:« من توو این شهر غریبم. کسی و ندارم، میشه من و راه بدی توو خونهت؟!
این زن در و باز کرد، مسلم اومد توو خونهش. تا فهمید سفیرِ حسینه، آنقدر احترامش کرد. همهچی بهش داد؛ جای خوابی براش درست کرد، آب و غذایی بهش داد. ولی خبر رسید به قصر دارالاماره، مسلم توو فلان خونه ست.
ریختن، خونه رو محاصره کردند. داد میزدند دم در خونه؛
-میای بیرون یا نه، پناه بردی به یه زن؟!
همچین که داد میزدند، در خونه رو محاصره کردند؛ داد و هوار میکشند، عربده کشی میکنند:« یا میای بیرون یا میریزیم توو خونه؟!
مسلم سریع از خونه بیرون اومد، گفت بَده این زن من و راه داده حالا بریزن توو خونهش. هم خونهش و آتیش میزنند هم خدایی ناکرده جسارتی بشه به این زن. دیگه من مسلم خودم و نمیبخشم...
آخه یه بار امیرالمومنین، توو مدینه یه صحنهای دیده؛ دیگه همینجوری هی فقط میگفت:« علی رو حلال کن، علی رو حلال کن...».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 شباهت شهادت #حضرت_مسلم به شهادت #امام_حسین (ع) و حضرت زهرا (س)
#روضه_امام_حسین (ع)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینقدر جنگید روایت میگه خسته شد، یه تنه همه لشکر و مقابلشون ایستاده...
«وجَعَلَ يُقاتِلُ حَتّى اُثخِنَ بِالجِراحِ» انقدر این زخمش بزرگ شد، اینقدر این خونا توو این زخمای بدنش لخته شده بود، بزرگ شده بود دیگه نمیتونست بجنگه «وضَعُفَ عَنِ القِتالِ» ضعف وجودش و گرفته بود، «وتَكاثَروا عَلَيهِ فَجَعَلوا» دورش و گرفتند حلقه زدند «يَرمونَهُ بِالنَّبلِ وَالحِجارَةِ» هم تیرش میزند هم سنگش میزدند، کار به جایی رسید مسلم داد میزد، صداش و بلند کرد: «فَقالَ مُسلِمٌ: وَيلَكُم!» وای بر شما! «ما لَكُم تَرمونَني بِالحِجارَةِ كَما تُرمَى الكُفّارُ» مگه دارید با کفار میجنگید که دارید اینجوری سنگ بارونش میکنید، «وأنَا مِن أهلِ بَيتِ الأَنبِياءِ الأَبرارِ؟!» مگه من و نمیشناسید من از خاندان پیامبرتونم «وَيلَكُم! أما تَرعَونَ حَقَّ رَسولِ اللّه ِصلى الله عليه و آله وذُرِّيَّتِهِ؟» از پیامبر خجالت نمیکشی دارید اینجوری من و میزنید. اینجا مسلم خسته شد، شروع کرد اینجوری حرف بزنه...
یه جاییم من سراغ دارم اربابمون خسته شد. روایت میگه:
«وقَد اُثخِنَ بِالجِراحِ في رَأسِهِ وبَدَنِهِ فَجَعَلَ يُضارِبُهُم بِسَيفِهِ، فَوَقَفَ [الحُسَينُ عليه السلام ] وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ»؛ یه مرتبه ابی عبدالله ایستاد، آنقدر زخم به بدنشه، نفس که میکشه از لابهلای این زره خون جاری میشه، «أتاهُ حَجَرٌ عَلى جَبهَتِه هَشَمَها» یه نفری سنگی برداشت به پیشانی ارباب ما زد «ثُمَّ أتاهُ سَهمٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ مَسمومٌ» همچین که این خونا جاری شد ابی عبدالله این دامن عربی و بالا زد خون پیشانی رو بگیره؛ همچین که این دامن و بالا زد سفیدیه سینهی حسین نمایان شد. اون نامرد تیر سه شعبهی زهرآلودی برداشت...
«فَوَقَعَ عَلى قَلبِهِ» به سینهی حسین....
یه سینهی مجروح دیگه رو هم سراغ دارم، مدینه هم همینجور شد. « وَ نَبَتَ مِسْمارُ الْبابِ فی صَدْرِها» مسمار و میدونی چه شکلیه؟! این که میگه «وَ نَبَتَ» یعنی فرو رفته یعنی خراش ننداخته. مسمار یه میخهایی هست توو درای قدیمی میزدند. آه...
این میخ توو سینهی مادر ما رفت...
ای حسین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 گفتم بیا کوفه ولی نیست اینجا با تو هیچ دلی
#روضه_شب_اول_محرم
#روضه_امام_حسین (ع)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتم بیا کوفه ولی
نیست اینجا با تو هیچ دلی
کاشکی میشد بیمعطلی
برگردی آقا، تا نشی تنها
وفا نداره کوفه
دروغه بیعتاشون
یه چیزایی شنیدم
من بین صحبتاشون
حرف از اینه که
آب و به روت ببندند
به گریههات بخندند
خواهشم اینه که
با اشک و آه و زاری
همراهت آب بیاری
اصغرت و نیاری
امام حسین ع
📋 شاید امسال به این بادیه باران برود #روضه #شب_اول_محرم سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــ
خیلی بدن این کوفیا
بویی نبردن از حیا
با زن و بچههات نیا
نامهربونند، تشنهی خونند
بازارِ نیزه سازا
شلوغه و غمافروز
خرما فروش دیروز
خنجر فروش امروز
ترسم اینه که
تنِ حرم بلرزه
سرت بره رو نیزه
وای از چشای هرزه
بعد از تو میشه
به خیمههات جسارت
حرم میره به غارت
زینب میره اسارت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
📋 کمکم صدای قافله دارد میاید
#روضه_امام_حسین (ع)
#روضه_حضرت_رقیه (س)
حاج سید رضا نریمانی
#شب_دوم_محرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کمکم صدای قافله دارد میاید
از این طرف هم هلهله دارد میاید
آقا سنان بهر صله دارد میاید
آه ای ربابه حرمله دارد میاید
خیری ندیدی ای رباب از زندگانی
شیرش بده این بچه را تا میتوانی
اینجا جوانان پاسبان زینب هستند
خیلی بنی هاشم میان زینب هستند
اینها مراقبهای جان زینب هستند
عباس و اکبر محرمان زینب هستند
وای از غروب کربلا و عمه زینب
شلاق شمر بیحیا و عمه زینب
من را برم گردان عزیزم جان مادر
بوی جدایی میدهد اینجا برادر
ای زینت دوش نبی جان پیمبر
پس لااقل انگشترت را در بیاور
چشمش گرفته ساربان انگشترت را
حتی النگو و طلای دخترت را
میترسم اینکه پیش من از پا بیوفتی
با زور تیغ و سنگ و نیزهها بیوفتی
تشنه کنار موج این دریا بیوفتی
یا گوشهی گودال این صحرا بیوفتی
دیدم خودم که کربلا گودال دارد
اینجا که آوردی مرا گودال دارد
طفل سه ساله جا در این صحرا ندارد
باور بکن که طاقت گرما ندارد
یا طاقت آزار اینها را ندارد
طفل یتیمی که اگر بابا ندارد
باشد اگر آن دخترک یک نازدانه
اصلا نباید زد به رویش تازیانه
*شاعر: #حامد_جولازاده✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#ورودیه
📋 اولین روضهخوان کرب و بلا
#روضه_شب_دوم_محرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روایت میگه ابی عبدالله همچین که رسید کربلا، اول خودش روضه خوند. «فَجَمَعَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام وُلْدَهُ وَ إِخْوَتَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ»، همه رو جمع کرد دور خودش؛ بچههاش، اهل بیتش، برادراش «ثُمَّ نَظَرَ إِلَيْهِمْ» یه نگاهی بهشون کرد، یکی یکی قد و بالای همشون و نگاه کرد، آخ بابا دورت بگرده علیاصغر، بابا فدات شه رقیه جونم، عمو دورت بگرده قاسمم، عبداللهم، آی قربونش قد و بالات برم علیاکبرم «فَبَكَى سَاعَةً» فقط با همین نگاه ساعتها گریه کرد. «ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّا عِتْرَةُ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ » خدایا ما عترت نبی تو هستیم، « وَ قَدْ أُخْرِجْنَا وَ طُرِدْنَا وَ أُزْعِجْنَا عَنْ حَرَمِ جَدِّنَا » میبینی ما رو از حرم جدمون طردمون کردند، بیرونمون کردند. بعد شروع کرد روضه بخونه.
صدا زد:« أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ» بار بگشای اینجا کرب و بلاست. « وَ هَاهُنَا وَ اللَّهِ مَسْفَكُ دِمَائِنَا» اینجا جایی که خون ما ریخته میشه، «وَ هَاهُنَا وَ اللَّه قُتِلَ رِجَالِنَا» اینجا جایی که مردای ما رو همشون و میکُشند. « وَ هَاهُنَا وَ اللَّه ذُبِحَت اَطْفالِنا » یهو رباب بچه رو توو بغلش محکمتر گرفت. «وَ هَاهُنَا وَ اللَّه سَبیِ نسائنا» اینجا جایی که همهی زنای ما روبه اسارت میبرند...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 آشوبی توو دلم به پاست
#روضه_امام_حسین (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_رقیه (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آشوبی توو دلم به پاست
گفتم که این زمین کجاست
تا گفتی اینجا کربلاست
دلتنگه مادر شدم برادر
کاش بود کنارمون و، آروم میشد دلِ من
توو این غریبی دیگه، تو هم نگو از رفتن
تو هم که بری چی واسهم میمونه
غیر از غم زمونه، غیر از دلی که خونه
میدونم بیتو میمیره دخترِ تو
از غصهی سرِ تو، از داغِ حنجر تو
غم داره اینجا بیامون
دور و بر زینب بمون
چرا شدی به سمت اون
گودال خیره، دلم میگیره
نگو که قتلگاهه، دق میکنم از این غم
آخه چه جور سرت رو توو دست شمر ببینم
بین خاک و خون افتاده پیکرِ تو
میبینه دختر تو، رو نی میره سر تو
زیر دست و پا تن برادرِ من
قرآن مادرِ من، پناه آخرِ من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
امام حسین ع
#زمزمه حاج سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ بيا نگار آشنا شب غمم سحر نما مرا به
.
#زمزمه
#شب_چهارم_محرم
حاج سیدرضا نریمانی
#طفلان_حضرت_زینب
بيا نگار آشنا
شب غمم سحر نما
مرا به نوكریِ خود
شها تو مفتخر نما
ای گل وفا حسين
معدن سخا حسين
میكشی مرا حسين
📋 نامه عبدالله بن جعفر به ابی عبداالله و بدرقه فرزندان خود
#روضه_طفلان_حضرت_زینب (س)
کاروان ابی عبدالله از مدینه راه افتاد. این دوتا آقازادهی بیبی حضرت زینب دنبال کاروان نبودند اینقدر به پدرشون اسرار کردند.
- آخه بابا بزار ما هم بریم. آخه عبدالله مریض احوال بود اینا قرار بود. بایستند آقا بهشون فرمود:« شما کنار پدرتون بمونید». گفتند:«چشم». ولی تا کاروان راه افتاد، اومدن پیشِ بابا.
-بابا! آخه علیاکبر رفت، قاسم رفت، عبدالله رفت، بنیهاشمیا همشون رفتند کسی دیگه توو مدینه نمونده. به ما هم اجازه بده بریم. عبدالله بن جعفر قبول کرد. یه دست خطی نوشت برا ابی عبدالله و برای خواهرش. دست خط و داد بهشون، سریع برید خودتون و برسونید به کاروان.
نزدیکای مکه بود که این دوتا سواره، این دوتا آقازاده خودشون و رسوندن. از اون دور منادی فریاد زد:« دوتا سوار دارن میان آقا». یهو ابی عبدالله از دور نگاه کرد، بیبیم از محمل سرشون و بیرون آورد.
- کیه؟!
آخه دل بیبی هی توو این سفر شور میزد. سرش و از محمل بیرون آورد، بَه بچههامند الهی قربونشون برم. خدا رو شکر الحمدلله خودشون رو رسوندند.
دست خط رو آوردن پیش ابی عبدالله، به پاهای داییشون افتادند. دایی جان بابامون ما رو فرستاده اینم دست خطشه. ما اومدیم کنار مادرمون باشیم، آخه شنیدیم وقتی تو رو میکشند قراره مادرِ ما به اسارت بره. چه جوری میشه ما توو مدینه باشیم، مادرمون رو ببرند به اسارت، دستاش و ببندند
مادرِ ما حضرت زهرا هم که از خونه میخواست بره مسجد، برا فدک هرکاری کرد امام حسن گفت:« من باید دنبالت بیام، آخه نمیشه که».
توی مسیرم هی دلش شور میزد، خدایا اتفاقی برای مادرم نیوفته...
آخرشم توو راه برگشت همینجور که دستش توو دست مادرش بود، اون نامرد اومد گفت:« بده فدک و»...
مادر این قباله رو گرفت پشتش، پشت کمرش، پشت چادرش پنهان کرد. جلو امام حسن چنان توو صورت مادرم زد
فلذا رو پاهای حسین افتاده، نمیذاریم مادرمون تنهایی بیاد...
.
📋 رود سمت برادر به تنش تب دارد
#روضه_امام_حسین (ع)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رود سمت برادر به تنش تب دارد
دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد
به فدای سر تو! هرچه که دارم این است
چه کنم؟ هست همین هر چه که زینب دارد
ارث زینب قد خم بود، قسم داد و گرفت
إذن خود را هم از آن قدّ مورّب دارد
پسرش رفت به میدان و شغالان دیدند
شیر این بیشه عجب باد به غبغب دارد
رفت و فریاد برآورد برادر! بشتاب
تیغ ورّاث علی از دو طرف لب دارد
حق همین است که قربانی اکبر بشویم
زینب است این که دو فرزند مؤدب دارد
از یمین میروم از سمت یسارش با تو
دشمن معرکه یک روزِ معذّب دارد
بد به دل راه مده مطمئناً پیروزیم
مادر ماست که در خیمه، مرتّب دارد:
زیر لب زمزمه ناد علی میخواند
دارد از هیبت اولاد علی میخواند
تکیه دادند به هم هر دو برادر اینبار
هر دو در مرکز این دایره و چون پرگار
دور خود ساختهاند از سر دشمن کوهی
تن بیسر چقدر ماند و در این انبوهی
خُدعه زد دشمن بیعرضه و ترسو ای وای
بارش تیر شد آغاز ز هر سو ای وای
ناگهان هر دو برادر به کمین افتادند
زیر باران جفا هر دو زمین افتادند
بدن هر دو پر از تیر، به هم دوخته شد
چشم هر دو پسرِ شیر به هم دوخته شد
اول از ترس در آن حال رهاشان کردند
بعد با تیغه شمشیر جداشان کردند
این طرف، حادثه از چشم زنی دور افتاد
آن طرف در وسط خیمه دلی شور افتاد
گَرد، خوابید و شد آن واقعه پیدا کمکم
چشم مادر نگران شد به پسرها کمکم
عاقبت واقعه، شد آنچه که زینب میخواست
نذر او گشت اَدا! شکر، حسینش برجاست
پسرانم به فدای سر تو، غم نخوری
هر دو قربان علیاکبر تو، غم نخوری
پسرانم که بماند! خودِ زینب هم هست
جان من نذر علی اصغر تو، غم نخوری
تو سفارش شده مادرِمانی، قَسَمَت
میدهم جان من و مادر تو، غم نخوری
هر چه غم مال من و قول بده تا آخر
هر چه غم خورد اگر خواهر تو، غم نخوری
#محسن_ناصحی ✍
📋 دلاوری طفلان زینب در واقعه کربلا
#روضه_طفلان_حضرت_زینب (س)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
وقتی دو برادر اومدن اذن گرفتند از داییشون، بهشون اجازه داد، گفت داداش از همدیگه جدا نشیم. گفت« چشم داداش»؛ شمشیر برداشتند یکی از این طرف یکی از اون طرف زدند به دل لشکر انقدر لشکر کشته داد
نگرانیِ تو رو نمیتونم ببینم، این زن نمیتونه نگرانیِ امامش و ببینه
یه روزیم رسید امیرالمومنین رسید بالا سر فاطمهش، هرچی صداش میزد جواب نمیداد، گفت: تو هم جواب علی رو نمیدی؟ اشکای چشم علی رو صورت فاطمه چکید، بیبی چشماشو باز کرد دستای شکستهش و بالا برد اشکا رو از گوشه چشمای علی پاک کرد، علی جان! اصلا من اینجوری شدم اشک تو رو نبینم
.
.
📋 هرکه شد در روضهها گریان و مضطر بیشتر
#مناجات #امام_حسین
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هرکه شد در روضهها گریان و مضطر بیشتر
میشود آسوده دل فردای محشر بیشتر
رزق اشکم با گناهان زیادم کم شده
توبه کردم تا شود رزق مقدر بیشتر
میخرد دَرهم تمامِ نوکرانش را حسین
میشود اما مقرب دیدهی تَر بیشتر
هرکسی بارِ گناهانش سبکتر میشود
میکِشد در آسمان کربلا پَر بیشتر
من به جز روضه ندارم سرپناه دیگری
گر جوابیم نگیرم میزنم در بیشتر
چارهی کارم فقط رفتن به سوی کربلاست
هرچه ماندم دور از او دل شد مُکَدر بیشتر
در تمامِ لحظههای زندگی محتاجم و
میشوم محتاجِ او دَمهای آخر بیشتر
میوَزد با یا حسینِ روضهخوانان بوی سیب
با بُنَیَّ میشود روضه معطر بیشتر
گرچه محزون میشود در داغِ فرزندش پدر
شعلهور خواهد شد اما قلب مادر بیشتر
*شاعر: #سجاد_امیدیان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
.
#شب_پنجم_محرم
📋 شب پنجم که می رسد از راه
#روضه_حضرت_عبدالله (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب پنجم که می رسد از راه
روضه را غرق آه باید خواند
از یتیم حسن که میگوییم
روضهی قتلگاه باید خواند
روز آخر نیامده است اما
روضه رفته است داخل گودال
مثل مرغی که بال او کَنده است
حسنی زاده میزند پَر و بال
لحظهی آخر است و این میدان
گرچه مَرد نَبرد میخواهد
حسنی زاده! پیش عمه بمان
بعد از این، خیمه مرد میخواهد
حیف از آن دست حیف از آن بازو
دست خود را به تیغ نسپاری
پیش زینب بمان که بعد عمو
عَلَم و مشک را تو برداری
پیش زینب بمان که میترسم
روضهی پشت در شود تکرار
مادرم بازوی کبودی داشت
دست خود را به تیغها نسپار
شیر اگر بچه باز هم شیر است
آن شغال زبون نفهمیده
اینکه دست تو را ز تن انداخت
دست عباس دیده ترسیده
*شاعر: #محسن_ناصحی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 من پسر حسنم
#حضرت_عبدالله
#روضه_حضرت_عبدالله (ع)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لشکر اندکی صبر کرد، یهو دیدند به سوی حضرت دوباره حملهور شدند؛ برگشتند. یهو دیدند لشکر دورِ گودال حلقه زده، عبدالله بن حسن از خیمه بیرون اومد. اومد کنار عموش حسین ایستاد، بیبیم دنبالش داره دَوان دوان میره، عبدالله میدَوه، زینبم از این طرف داره پشت سرش داره میدوه. یه مرتبه با اون حالش ابی عبدالله توو گودال افتاده داره دست و پا میزنه؛ لشکرم احاطه کرده دورِ گودال و. یهو ابی عبدالله صدای بیرمقش بلند شد:« خواهرم بگیرش این بچه رو محبوسش کن، یعنی ببرش یه جایی زندانیش کن منو نبینه»...
@emame3vom
به شدت امتناع میکرد عبدالله، و اینجوری صدا زد:« عمه جان! به خدا قسم اینجوری عموم و تنها نمیذارم، از من نخواه از عموم جدا بشم، من پسر حسنم، من پسر یه آقاییم که توو کوچهها مادرش رو تنها نگذاشت، من پسر همون آقام که توو کوچه مادرش و زدند اومد از مادرش دفاع کرد»...
اون روزم حسن کوچیک بود کم سن و سال بود، اما یه جوری از مادر دفاع کرد، اینجام توو کربلا عبدالله نوجوونه، کوچیکه...
میگه اون نانجیب شمشیرش رو به سمت ابی عبدالله بلند کرد؛
- آیا میخوای عموی منو بکشی ای پسر خبیثه، ای پسر زِنا زاده؟! میخوای عموی منو بکشی؟!
شمشیرش و بلند کرد زد، عبدالله دستش و سپر کرد. همچین که این دستش و سپر کرد؛ شمشیر به دستش خورد این دست به پوست آویزان شد. صدای این بچه بلند شد یا اُماه. یهو تا شمشیر به دستش خورد صداش بلند شد وای مادر!
اگه اون روز، روزِ پُر سوز، یکمی بودم بزرگتر
توی کوچه، میشدم من، سپر بلای مادر
آخه همچین که شمشیر به دستش خورد، وای مادر و که گفت؛ گفت خدا رو شکر از عموم تونستم دفاع کنم، نذاشتم شمشیر بهش بخوره...
آخه توو کوچه که بابام همچین دستش و بلند کرد.
ایستادم به روی پنجهی پایم
اما دستش از روی سرم رد شد و....
بالاخره از خونوادهی امام حسنیا یه نفر تونست آبروداری کنه. توو کوچه که هرکاری کرد بابام نشد نشد نشد.امام حسن از این داغ پیر شد...
گرچه اینا آبروی عالمند، همه میان از در این خونه آبرو میگیرند...
فراموشی نعمتیه، مگه به این راحتیه
گودیِ قتلگاه من، اون کوچهی لعنتیه
دستت سیاهه نزن
امام حسین عبدالله رو بغل گرفت توو آغوش گرفت، به سینه چسبانید. صدا زد:« پسر برادرم صبر کن، صبر کن، صبر کن». آروم آروم ملحق میشی به بابات به اجدادت، به مادرم فاطمه....
یه تیری زد به حلقومش؛ این تیرو که زد نمیدونم چه جوری زد که میگه «فَذَبَحَ» یعنی سر جدا شد، سر این بچه توو دامن حسین افتاد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 آبرو داری کن واسه این گدایی که دلش شکسته
#شور_امام_حسین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آبرو داری کن، واسه این گدایی که دلش شکسته
آبروداری کن، من و ول نکن توی درای بسته
آبروداری کن، واسه من توو کشتیِ به گِل نشسته
ای حس خوب من، همیشه محبوب من
اون که همیشه برات، به سینه میکوبه من
ای حس ناب من، رویای توو خواب من
گفتم و بازم میگم، حسینه ارباب من
حال و هوامی، آهنگ صدامی
تو ضربان قلبمی، باهامی
«جانم حسین؛ ای جانم حسین
ای جانم حسین، ای جانم حسین»
*شاعران: #مهدی نظری و #داوود_رحیمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.