.
#مرثیه #واحد
قسم به گريه ی صاحبْ عزای أمّ بنين
من آفريده شدم با دعای أمّ بنين
قسم به كعبه كه از كعبه حُرمتم بيش است
چنان كه سوختم از ماجرای أمّ بنين
شبيه مشك اباالفضل ، ميچكد اشكم
به پای غربت بی انتهای أمّ بنين
اگرچه دست ندارد به تن، ز راه كرم
گرفته دست مرا مرتضای أمّ بنين
به ياد چادر زهراست بالشان خاكی است
كبوتران حريم هوای أمّ بنين
شِفا شبيه گدايي كه سخت محتاج است
نشسته بر درِ دارالشفای أمّ بنين
ادب به رسم ادب آمده ز سمت فُرات
و سر گذاشته بر خاك پای أم بنين
نخورده آب زمانی كه روضه ميخوانده
گرفته بوده يقيناً صدای أمّ بنين
برای دفعه ی سوّم شكسته زينب را
نوا و ناله و واويلتای أمّ بنين
سه سال سوخت بياد سه ساله و پدرش
فداي آن همه مهر و وفای أمّ بنين
حسين دست اباالفضل را كه مي آورد
رباب سينه زد آن دم به جای أمّ بنين
خميده بود زماني كه عزم رفتن داشت
شبيه فاطمه قد رسای أمّ بنين
مكان گريه براي حسين اگر حرم است
مگو بقيع بگو كربلای أمّ بنين
به جان دست قلم ، در جزا نمی سوزد
دلی كه سوخته در نينوای أمّ بنين
پس از ظهور اگر آمدم مدينه ! رفيق
قرارمان دمِ ايوان طلای أمّ بنين...
🖋️#محمد_قاسمی ✍
.
.
#حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه
#علیرضا_قاسمی ✍
خداحافظ ای چشم گریان چو ابر
خداحافظ ای چار تصویر قبر
خداحافظ ای خاکهای بقیع
شب و روز محنتفزای بقیع
خداحافظ ای غنچۀ یاس من
الا حاصل عمرِ عبّاس من
پریشان و دلتنگ و جان بر لبم
دم واپسین در غم زینبم
دلی داغ و اندوه و ماتم همه
روم نزد بانوی خود فاطمه
که چون قطره وصلم به دریا کند
کنیزی من را هم امضا کند
#وفات_حضرت_ام_البنین
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
.
.
#روضه_امام_حسین
#اسارت #شام
#مرثیه
۱۱۲۵
قافله تا رسید واویلا
موی ما شد سپید واویلا
ما عزادارو شامیان دادند
همه تبریک عید واویلا
کودکان و زنان، بدون پناه
صفدوا فی الحدید واویلا
سخن آهسته، روضه سربسته
سُبیَ کالعبید واویلا
بین بازار برده ها دیدند
قدّ زینب خمید واویلا
سر اصغر زمین که خورد، رباب
رنگ رویش پرید واویلا
با اشاره به رأس پاک حسین
یکنفر میدوید واویلا
گفت این سر، سر مسلمان نیست
خار بر دل کشید واویلا
این سری که به نیزه جلوهگر ست
چه بلاها که دید واویلا
هست پیدا ز گردنش، قاتل
بد گلو را برید واویلا
آنکه سر را برید با دشوار
عمه را میزند سرِ بازار
#محمود_اسدی_شائق ✍
#حاج_زهیر_سازگار 🎤
.👇
.
#حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه
#محمدعلی_کردی ✍
توسل میکند باران دوچشم اشکبارت را
و حسرت میبرد خورشید قلب داغدارت را
تویی آن زن که پای مقتل خون خدا، مردان
به حیرت سجده آوردند گام استوارت را
چه زیبا بود اعجازت که با الا جمیلایی
به گل تبدیل کردی زخمهای بیشمارت را
تو در طف ریشه داری خون به جای آب مینوشی
چه غم گر سنگها گیرند از تو برگ و بارت را
چنان در باورم محکم چو کوهی در دل طوفان
که این مکشوفه خوانیها نمیکاهد وقارت را
تو را در شرح بزم می؟! تو را در روضه بازار؟!
نه من باور نخواهم کرد این حد از جسارت را
من از پیوندجانت با حسین اما یقین دارم
که نیزهدار او در کف گرفته اختیارت را
تورا از قاهره تا زینبیه جستهام اما
شبیه قبر مادر یافتم در دل مزارت را
ایام #وفات_حضرت_زینب
.
زمان:
حجم:
662.5K
◼️#روضه_امام_کاظم
◼️روضه شهادت موسی بن جعفر
◼️رضاجان ببین کنج زندان...
#سبک_حسین_جان
رضاجان
ببین کنج زندان غربت غریبم ، اسیرم
شب و روزِ من پر ز درده؛ دعا کن بمیرم
اسیرم
رضا جان
شده سیلی و تازیانه غذام جای افطار
چقدر حرف بد من شنیدم از این خصم بدکار
به آزار
شده ذکر لبهام توو زندان ، وا اُما
میخونم با گریه حسبن جان ،وا اُما
دارم جون میدم زیر زنجیر ، واویلا
من از زندگانی شدم سیر (واویلا)۲
.............
#مرثیه
آهسته گذارید روی تخته تنش را
تا میخ اذیّت نكند پیرهنش را
اصلاً بگذارید رویِ خاك بماند
زشت است بیارند غلامان بدنش را
این ساق به هم ریخته كِتمان شدنی نیست
دیدند روی تخته ی در، تا شدنش را
این مرد الهی مگر اولاد ندارد
بردند چرا مثل غریبان بدنش را
این مرد نگهبان كه حیا هیچ ندارد
بد نیست بگیرد جلوی آن دهنش را
این هفت كفن روضه ی گودال حسین است
ای كاش نیارند برایش كفنش را
نه پیرهنی داشت حسین نه كفنی داشت
مدیون حصیرند مرتب شدنش را
#علی_اکبر_لطیفیان✍
#امام_کاظم
...............
مونده روی زمین پیکر تو رها
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْلُ الْقُرى
خواهرت اگه نیست رفته شام بلا
ریگ و رمل بیابون برات گرفته عزا
همه منتظرن مادرش برسه
کاش صدای برادر به خواهرش برسه
#استاد_درویش🎤
سید مهدی میرداماد4_5805264027055556777.mp3
زمان:
حجم:
10.55M
🎧 #مناجات بسیار زیبا و شنیدنی
🎼 تا گریه بر حسین تمنای خلقت است ...
🎤 #سیدمهدی_میرداماد
🌙 #ماه_رمضان
#امام_حسین_علیهالسلام
#توسل
#مرثیه
#سعید_پاشازاده ✍
تا گریه بر حسین تمنای خلقت است
بین من و تمام ملائک رقابت است
نزدیك میكند دل ما را به هم حسین
این اشک روضه نیست،كه عقد اخوّت است
مقبول اگر شدهست نمازی كه خواندهایم
مُهر قبولیاش به خدا مهر تربت است
ما از غدیر، سینهزن كربلا شدیم
این دستهای رو به خدا دست بیعتاست
پیدا شدیم هرچه در این راه گم شدیم
یعنی فقط حسین چراغ هدایت است
قرآن و منبر و دو سه خط روضهٔ عطش
ساعات خوب هفته همینچند ساعتاست
حالا كه بغض، بسته به من راه حرف را
مقتل بخوان كه موقع ذكر مصیبت است
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
📚 مرثیه باشکوه
.
#وفات_حضرت_خدیجه
ای نور در شب تار یا حضرت خدیجه
مهر سپهر دوار یا حضرت خدیجه
بر تو سلام جبریل بر تو سلام احمد
بر تو سلام دادار یا حضرت خدیجه
ای بانوی بهشتی از دامن زلالت
کوثر شده پدیدار یا حضرت خدیجه
در مادران امت آن گوهری که خاتم
یاد تو بود بسیار یا حضرت خدیجه
مکه گواه باشد دُرّ یتیم او را
تنها تویی خریدار یا حضرت خدیجه
غار حرا چهل شب طعم محبتت را
بر لب نمود اظهار یا حضرت خدیجه
پیراهن گل سرخ جای کفن به تن کن
ای روح سبز گلزار یا حضرت خدیجه
سالی که رخت بستی کعبه شده سیه پوش
مکه شده عزادار یا حضرت خدیجه
نوحه سرا علی و افلاک سینه زن شد
چشم نبی است خونبار یا حضرت خدیجه
جای تو بود خالی شد دختر تو مادر
در بین درب و دیوار یا حضرت خدیجه
جای تو بود خالی که فضه را صدا زد
خون ریخت چشم مسمار یا حضرت خدیجه
#حضرت_خدیجه
#مرثیه
#سبک_دوباره_مرغ_روحم 🎼
#میثم_مومنی_نژاد ✍
.
.
#وفات_حضرت_خدیجه
#حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مدح_و_منقبت #مرثیه
#حسن_شیرزاد
آن زن که عقل و عشق را پیوسته با هم داشت
شأنی فرا از هاجر و حوا و مریم داشت
ذات زلالش محو در نور الهی بود
روح صبورش ریشه در جسمی مکرّم داشت
در روزگاری که جهان در جهل خود گم بود
اندیشهای روشنتر از ادراک عالم داشت
روزی که حرف از بندگی و حق پذیری بود
در گفتن قالو بلی جانی مقدم داشت
زخم زبان میخورد اما کم نمیآورد
بر یاری پیغمبرش عزمی مصمّم داشت
هر گاه پیغمبر میان کوچه زخمی بود
میآمد و در دستهایش مِهر و مرهم داشت
تا بود او، پیغمبر از غمها نمیرنجید
تا بود او، پشت و پناهی قرص و محکم داشت
هر جا که دشمن فکر تکذیب حقیقت بود
ختم رسل امید، تنها، بر دو محرم داشت
اول امیرالمومنین دلگرمی او بود
آنگاه امالمومنین قدری مسلّم داشت
شِعب ابی طالب گواه دردهای اوست
اویی که چشمی خیستر از چشم زمزم داشت
داراییاش را نذر ترویج حقیقت کرد
آن ثروتی را که به دست خود فراهم داشت
از ثروتش قدر کفن باقی نماند آخر
از بس که لطف و بخشش و جود دمادم داشت
دلخوش به لبخند پیمبر بود از این عالم
با بودن او از جهان چیزی مگر کم داشت
دلدارِ هم،غمخوارِ هم،آرام هم بودند
در پیش یکدیگر کجا دلهایشان غم داشت
پرورد در آغوش خود آیات کوثر را
گل بود و بر دامان خود پاکی شنبم داشت
افسوس قدرش را زمینی ها نفهمیدند
نشناختند او را که جا در عرش اعظم داشت
بین عبا پیچید و دفنش کرد پیغمبر
شاخه گلی را که شمیم یاس و مریم داشت
زهرا کنارش گریه میکرد و رسول الله
وقت وداعش چشمهایی خیس و نم نم داشت
بگذار پایان گیرد این شعر سراسر غم
بگذار پنهان ماند آن رازی که خاتم داشت
.
.
#زمزمه_امام_علی
#سبک_شبانگاهان
#مرثیه
#زمزمه #امام_علی
به سر آمد انتظار علی سر رسیده شبِ درد و هجرانم
مدارا کن کوفه با حیدر یک شب دیگر بر تو مهمان
شد از دود آه سینۀ من آن چنان روی آسمان نیلی
ز پیش چشم تَرم گل چین لالۀ من را چیده با سیلی
خودم دیدم تیر غصه و غم سینۀ یارم را نشانه گرفت
به جای لبهای پیغمبر بوسه از دستش، تازیانه گرفت
دل تنگم ناله سر داده
خداحافظ مهر و سجاده
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
https://eitaa.com/emame3vom/121472
.👇
.
#مرثیه
#امام_صادق_علیهالسلام
ناگهان سجّاده را از زیر پایش میکِشند
مثل حیدر در میان کوچههایش میکشند
بیمروّتها سوار مرکب و دنبال خود
پیرمردی را پیاده، بیعصایش میکشند
با طناب و آتش و سیلی و دست بستهاش
لحظهلحظه عکس مادر را برایش میکشند
روضهها را در خیالش هی مجسم میکنند
از مدینه ناگهان تا کربلایش میکشند
«زینت دوش نبی» افتاده بیسر روی خاک
وای بر من! از کجاها تا کجایش میکشند
شاه غیرت بر زمین افتاده و بیغیرتان
نقشهی حمله به سوی خیمههایش میکشند
چون نمیبرّید خنجر حنجرش را از جلو
ناکسان این بار خنجر بر قفایش میکشند
اشک دختربچهای یک شهر را برهم زده
با سر بابا رمق را از صدایش میکشند
در قنوتش رفته در فکر تمام روضهها
ناگهان سجاده را از زیر پایش میکشند...
#شهادت_امام_صادق
#مجتبی_خرسندی ✍
👇
.
#شهادت_امام_باقر
#امام_باقر علیهالسلام
#مرثیه
#علی_ذوالقدر
در بهار زندگی رنگ خزان را دیدهای
هرچه را مقتل روایتکرده آنرا دیدهای
سوز زهر آتش به جانت زد ولی در کودکی
تشنه لب سوزانترین روز جهان را دیدهای
روز عاشورا میان خندههای کوفیان
نالهٔ پیری به بالین جوان را دیدهای
در تمام عمر اگر میسوختی مثل رباب
روی دوش حرمله تیر و کمان را دیدهای
در میان خیمهها وقت غروب آفتاب
لحظه لحظه اضطراب عمه جان را دیدهای
خاک عالم بر سرم در زیر سم اسبها
جسمِ عریانِ بزرگِ خاندان را دیدهای
از درونخیمههایی که در آتش سوختند
گوشواره بردن غارتگران را دیدهای
وقتی از زحم زبان کوفیان راحت شدی
تازه بعدش شامیان بد دهان را دیدهای
در کنار عمهجان در مجلسنامحرمان
بر لب قاری قرآن خیزران را دیدهای
داغهایی که شمردم شمهای از داغ توست
هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیدهای
................
#حضرت_مسلم علیهالسلام
#علیرضا_قاسمی ✍
بهترین پیشه در این شهرِ غم، آهنگری است
گوشه تا گوشۀ بازار، پر از مشتری است
درددلهای غریبِ پدرت یادت هست؟
رسماینشهرهماناست، ستمپروری است
طوعه دیشب سر سجاده که حالم را دید
خوب دانست که این نافلۀ آخری است
یابنعم، موسم غربت که رسد، میبینی
بدترین غصّۀ شه، ساعتِ بیلشکری است
هرکه اوّل سر مهمان شدنم دعوا داشت
حال در سنگزدن پیشتر از دیگری است
من و تو بعد شهادت، سه شباهت داریم
شاهد اوّلم این گیسوی خاکستری است
مثل تو هتک شود حرمت رأس و بدنم
آری این لازمهٔ نوکری و سروری است
لیک بین تو و من هست تفاوت بسیار
ای که بر هر المی داغِ تو را برتری است
نه کنار سر من نوحه کنان مادر من
«یا بُنَی» گوید و جانش به لب از مضطری است
نه زمانی که کشانند تنم را بر خاک
خواهرم ضجهزنان گرم تماشاگری است
ای سلیمانِ وجود عزمِ رهی دیگر کن
که در اینجا سخن از غارت انگشتری است
#زبانحال_حضرت_مسلم
#شب_اول_محرم
..........
.
یا رب تو دیده را ز غمش پر ز آب کن
ما را غلام حضرت باقر حساب کن
#شهادت_امام_باقر
آقا عنایتی بده بر سینه ناله را
پر کن ز داغ کرببلا این پیاله را
ای باغبان ساقه شکسته به ما بگو
داری به باغ سینه غم چند لاله را؟
یا حضرت غریب بمیرم برای تو
طی کرده ای چگونه تو این چند ساله را؟
دیدی که رأس جد غریبت به نیزه شد
دیدی به چشم خود شب غسل سه ساله را
دارم به سر زیارت قبر بقیعتان
امضا بزن به دست خودت این قباله را
یا رب تو دیده را ز غمش پر ز آب کن
ما را غلام حضرت باقر حساب کن
ميلاد يعقوبی
.
.
#هفتم_صفر
#امام_حسن
ای باطن غم تو غم کربلا حسن
میراثدار غربت شیر خدا حسن
ای شاهد مصیبت فرق شکافته
ای شاهد غم در و دیوار، یا حسن
ای زخمخورده، زخم زبان خورده از همه
سردار دست بستهی قحط وفا حسن
عمری اگرچه زیستی ای زادهی علی
هر روز را شهید شدی، مرحبا حسن
بخشیدهاند مال، کریمان به مردمان
بخشیدهای تو آبروی خویش را حسن
هرگز نبود با تو ولی با حسین بود
هفتاد یار صادق و بی ادعا حسن
افتاد جسم قاسم و عبداللَهت به خاک
شد نذر آخر تو چه زیبا ادا حسن
#میلاد_عرفان_پور✍
#شهادت_امام_حسن
#بیست_و_هشتم_صفر
.............
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#مرثیه
#مجتبی_شکریان
نبود تاب و توانی که وا کند لب را
گرفت با نگه خود سراغ زینب را
خبر رسید و سراسیمه خواهرش آمد
دوان دوان به کنار برادرش آمد
رسید و چادر خود را که از سرش انداخت
نگاه حیرت خود بر برادرش انداخت
صدای گریه و آه بلند میآمد
زبان خواهر دلخسته بند میآمد
کمی بریده بریده صدا زد ای حسنم!
دو چشم خود بگشا، ای ستم کشیده! منم
عزیز مادر من باز خونجگر شدهای!
شبیه مادرمان دست بر کمر شدهای!
چرا عزیز دلم رد خون به لب داری؟!
چه چشم بی رمقی و چقدر تب داری!
غریب فاطمه! رنگ تنت عوض شده است
تن تو سبز شده، گلشنت عوض شده است
شنیدهام که چه رنجی ز یار میبینی
شنیدهام که دو روز است تار میبینی
خودت بگو چه کنم اشک و آهِ قاسم را
بگو چگونه بگیرم نگاه قاسم را
نگاه طفل به جان دادن پدر سخت است
نگاه بر تو و طشت و غم جگر، سخت است
گذشت واقعه و بعد غسل دادن ماه
به عزت و شرف لااله الا الله
تن غریب وطن را بلند میکردند
تن شریف حسن را بلند میکردند
برادران همه رفتند زیر تابوتش
فرشتهها همه بردند سوی لاهوتش
کنار قبر پیمبر دوباره فتنه رسید
شکوه و جلوهی تشییع مجتبی را دید
گذشت لحظهای و فتنهای به راه انداخت
به سوی جمع کماندارها نگاه انداخت
کنار قبر نبی صحنۀ جدل شده بود
تلافی همه از کینۀ جمل شده بود
کنار قبر نبی از دل عقده واکردند
و از کمان همگی تیر را رها کردند
صدای نالهٔ واغربتا به گوش آمد
چنان که غیرت عباس هم به جوش آمد
غم غریبیات آقای من! چه دلگیر است
به پیکرت لب هفتاد چوبهٔ تیر است
.........
#حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#امام_حسن مجتبی علیهالسلام
#عارفه_دهقانی✍
یک روز، جگر برابرم آوردی
یک روز، سرِ برادرم آوردی
ای کاش تو هم فرو بپاشی از هم
ای تشت! ببین چه بر سرم آوردی
.......
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#مرثیه
#سید_پوریا_هاشمی
رسم کریمهاست غم یار میخورند
درعمر خویش غصهٔ بسیار میخورند
راز نگفته در دلشان موج میزند
از دوست زهر و طعنه ز اغیار میخورند
زیر عبا زره به تن خویش میکنند
وقت نماز خون دل زار میخورند
حتی سپاهیان و غلامان یک غریب
نان را به نرخ درهم و دینار میخورند
از همسرانشان طلب آب میکنند
اما به جاش زهر شرربار میخورند
این زهر را نه از ستم همسرانشان
این زهر را ز کوچه و دیوار میخورند
موی حسن ز غصه زهرا سفید شد
رسم کریمهاست غم یار میخورند
.