1_1093116.mp3
3.76M
🔴 داستان تشرف:
🔵 داستان خادم مدرسه ویار خاص امام زمان علیه السلام شدن
#پیشنهاد_مدیر
#استاد_عالی
@emame_zaman
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔵 امروز 24 ذیحجه روز مباهله و نزول آیه تطهیر
🔴 بخونید شرح کامل داستان مباهله را
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
✅ داستان مباهله ✅
#مباهله
🔴🔵 داستان مباهله قسمت اول :
🌺 مدينه اولين باري است كه ميهماناني چنين غريبه را به خود ميبيند. كارواني متشكل از شصت ميهمان ناآشنا كه لباسهاي بلند مشكي پوشيدهاند، به گردنشان صليب آويختهاند، كلاههاي جواهرنشان بر سر گذاشتهاند، زنجيرهاي طلا به كمر بستهاند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباسهاي خود نصب كردهاند.
وقتي اين شصت نفر براي ديدار با پيامبر، وارد مسجد ميشوند، همه با حيرت و تعجب به آنها نگاه ميكنند. اما پيامبر بياعتنا از كنار آنان ميگذرد و از مسجد بيرون ميرود هم هيأت ميهمانان و هم مسلمانان، از اين رفتار پيامبر، غرق در تعجب و شگفتي ميشوند. مسلمانان تا كنون نديدهاند كه پيامبر مهربانشان به ميهمانان بيتوجهي كند به همين دليل، وقتي سرپرست هيأت مسيحي علت بياعتنايي پيامبر را سؤال ميكند، هيچ كدام از مسلمانان پاسخي براي گفتن پيدا نميكنند.
♦️تنها راهي كه به نظر ميرسد، اين است كه علت اين رفتار پيامبر را از حضرت علي بپرسند، چرا كه او نزديكترين فرد به پيامبر و آگاهترين، نسبت به دين و سيره و سنت اوست. مشكل، مثل هميشه به دست علي حل ميشود. پاسخ او اين است كه:
🔷 «پيامبر با تجملات و تشريفات، ميانهاي ندارند؛ اگر ميخواهيد مورد توجه و استقبال پيامبر قرار بگيريد، بايد اين طلاجات و جواهرات و تجملات را فروبگذاريد و با هيأتي ساده، به حضور ايشان برسيد.»
اين رفتار پيامبر، هيأت ميهمان را به ياد پيامبرشان، حضرت مسيحي مياندازد كه خود با نهايت سادگي ميزيست و پيروانش را نيز به رعايت سادگي سفارش ميكرد.
آنان از اين كه ميبينند، در رفتار و كردار، اين همه از پيامبرشان فاصله گرفتهاند، احساس شرمساري ميكنند. ميهمانان مسيحي وقتي جواهرات و تجملات خود را كنار ميگذارند و با هيأتي ساده وارد مسجد ميشوند، پيامبر از جاي برميخيزد و به گرمي از آنان استقبال ميكند.
🌹 شصت دانشمند مسيحي، دور تا دور پيامبر مينشينند و پيامبر به يكايك آنها خوشامد ميگويد، در ميان اين شصت نفر، كه همه از پيران و بزرگان مسيحي نجران هستند، «ابوحارثه» اسقف بزرگ نجران و «شرحبيل» نيز به چشم ميخورند. پيداست كه سرپرستي هيأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، بر عهده دارد. او نگاهي به شرحبيل و ديگر همراهان خود مياندازد و با پيامبر شروع به سخن گفتن ميكند: «چندي پيش نامهاي از شما به دست ما رسيد، آمديم تا از نزديك، حرفهاي شما را بشنويم».
پيامبر ميفرمايد:
«آنچه من از شما خواستهام، پذيرش اسلام و پرستش خداي يگانه است».
و براي معرفي اسلام، آياتي از قرآن را برايشان ميخواند.
اسقف اعظم پاسخ ميدهد: «اگر منظور از پذيرش اسلام، ايمان به خداست، ما قبلاً به خدا ايمان آوردهايم و به احكام او عمل ميكنيم.»
پيامبر ميفرمايد:
«پذيرش اسلام، علايمي دارد كه با آنچه شما معتقديد و انجام ميدهيد، سازگاري ندارد. شما براي خدا فرزند قائليد و مسيح را خدا ميدانيد، در حالي كه اين اعتقاد، با پرستش خداي يگانه متفاوت است.»
اسقف براي لحظاتي سكوت ميكند و در ذهن دنبال پاسخي مناسب ميگردد. يكي ديگر از بزرگان مسيحي كه اسقف را درمانده در جواب ميبيند، به يارياش ميآيد و پاسخ ميدهد:
«مسيح به اين دليل فرزند خداست كه مادر او مريم، بدون اين كه با كسي ازدواج كند، او را به دنيا آورد. اين نشان ميدهد كه او بايد خداي جهان باشد.»
پيامبر لحظهاي سكوت ميكند.
⚜ ناگهان فرشته وحي نازل ميشود و پاسخ اين كلام را از جانب خداوند براي پيامبر ميآورد. پيامبر بلافاصله پيام خداوند را براي آنان بازگو ميكند: «وضع حضرت عيسي در پيشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است كه او را به قدرت خود از خاك آفريد...»( آل عمران-59)
و توضيح ميدهد كه «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدايي كند، حضرت آدم كه نه پدر داشت و نه مادر، بيشتر شايسته مقام خدايي است. در حالي كه چنين نيست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»
♦️لحظات به كندي ميگذرد، همه سرها را به زير مياندازند و به فكر فرو ميروند. هيچ يك از شصت دانشمند مسيحي، پاسخي براي اين كلام پيدا نميكنند. لحظات به كندي ميگذرد؛ دانشمندان يكي يكي سرهايشان را بلند ميكنند و در انتظار شنيدن پاسخ به يكديگر نگاه ميكنند، به اسقف اعظم، به شرحبيل؛ اما... سكوت محض.
عاقبت اسقف اعظم به حرف ميآيد:
🌹«ما قانع نشديم. تنها راهي كه براي اثبات حقيقت باقي ميماند، اين است كه با هم مباهله كنيم.
✅ ادامه دارد....👇👇👇👇 ✅
🌺ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅ به ڪانال مَهــدَویَت ایتا بپیوندید
🆔http://eitaa.com/joinchat/5046272C64758abd3a
✅ داستان مباهله ✅
#مباهله
🔴🔵 داستان مباهله قسمت دوم :
🌺 یعني ما و شما دست به دعا برداريم و از خداوند بخواهيم كه هر كس خلاف ميگويد، به عذاب خداوند گرفتار شود.»
♦️پيامبر لحظهاي ميماند. تعجب ميكند از اينكه اينان اين استدلال روشن را نميپذيرند و مقاومت ميكنند. مسيحيان چشم به دهان پيامبر ميدوزند تا پاسخ او را بشنوند.
در اين حال، باز فرشته وحي فرود ميآيد و پيام خداوند را به پيامبر ميرساند. پيام اين است:
🔷 «هر كس پس از روشن شدن حقيقت، با تو به انكار و مجادله برخيزد، [به مباهله دعوتش كن] بگو بياييد، شما فرزندانتان را بياوريد و ما هم
فرزندانمان، شما زنانتان را بياوريد و ما هم زنانمان. شما جانهايتان را بياوريد و ما هم جانهايمان، سپس با تضرع به درگاه خدا رويم و لعنت او را بر دروغگويان طلب كنيم.»(آل عمران-6)
🌹پيامبر پس از انتقال پيام خداوند به آنان، اعلام ميكند كه من براي مباهله آمادهام.
♦️ دانشمندان مسيحي به هم نگاه ميكنند، پيداست كه برخي از اين پيشنهاد اسقف رضايتمند نيستند، اما انگار چارهاي نيست.
زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مكان آن صحراي بيرون مدينه تعيين ميشود.
🌺 دانشمندان مسيحي موقتاً با پيامبر خداحافظي ميكنند و به اقامتگاه خود باز ميگردند تا براي مراسم مباهله آماده شوند.
🔴 صبح است، شصت دانشمند مسيحي در بيرون مدينه ايستادهاند و چشم به دروازه مدينه دوختهاند تا محمد با لشكري از ياران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پيدا كند.
تعداد زيادي از مسلمانان نيز در كنار دروازه شهر و در اطراف مسيحيان و در طول مسير صف كشيدهاند تا بينندة اين مراسم بينظير و بيسابقه باشند.
نفسها در سينه حبس شده و همه چشمها به دروازه مدينه خيره شده است.
لحظات انتظار سپري ميشود و پيامبر در حالي كه حسين را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدينه خارج ميشود. پشت سر او تنها يك مرد و زن ديده ميشوند. اين مرد علي است و اين زن فاطمه.
تعجب و حيرت، همراه با نگراني و وحشت بر دل مسيحيان سايه ميافكند.
شرحبيل به اسقف ميگويد: نگاه كن. او فقط دختر، داماد و دو نوة خود را به همراه آورده است.
اسقف كه صدايش از التهاب ميلرزد، ميگويد:
🌺«همين نشان حقانيت است. به جاي اين كه لشكري را براي مباهله بياورد، فقط عزيزان و نزديكان خود را آورده است، پيداست به حقانيت دعوت خود مطمئن است كه عزيزترين كسانش را سپر بلا ساخته است.»
شرحبيل ميگويد: «ديروز محمد گفت كه فرزندانمان و زنانمان و جانهايمان. پيداست كه علي را به عنوان جان خود همراه آورده است.»
«آري، علي براي محمد از جان عزيزتر است. در كتابهاي قديمي ما، نام او به عنوان وصي و جانشين او آمده است...»
در اين حال، چندين نفر از مسيحيان خود را به اسقف ميرسانند و با نگراني و اضطراب ميگويند:
❌«ما به اين مباهله تن نميدهيم. چرا كه عذاب خدا را براي خود حتمي ميشماريم.»
چند نفر ديگر ادامه ميدهند: «مباهله مصلحت نيست. چه بسا عذاب، همه مسيحيان را در بر بگيرد.»
كمكم تشويش و ولوله در ميان تمام دانشمندان مسيحي ميافتد و همه تلاش ميكنند كه به نحوي اسقف را از انجام اين مباهله بازدارند.
اسقف به بالاي سنگي ميرود، به اشاره دست، همه را آرام ميكند و در حالي كه چانه و موهاي سپيد ريشش از التهاب ميلرزد، ميگويد:
«من معتقدم كه مباهله صلاح نيست. اين پنج چهره نوراني كه من ميبينم، اگر دست به دعا بردارند، كوهها را از زمين ميكنند، در صورت وقوع مباهله، نابودي ما حتمي است و چه بسا عذاب، همه مسيحيان جهان را در بر بگيرد.»
اسقف از سنگ پايين ميآيد و با دست و پاي لرزان و مرتعش، خود را به پيامبر ميرساند. بقيه نيز دنبال او روانه ميشوند.
🌹اسقف در مقابل پيامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زير ميافكند و ميگويد: «ما را از مباهله معاف كنيد. هر شرطي كه داشته باشيد، قبول ميكنيم.»
🌺 پيامبر با بزرگواري و مهرباني، انصرافشان را از مباهله ميپذيرد و ميپذيرد كه به ازاي پرداخت ماليات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت كند.
❤️ خبر اين واقعه، به سرعت در ميان مسيحيان نجران و ديگر مناطق پخش ميشود و مسيحيان حقيقتجو را به مدينة پيامبر سوق ميدهد.
🌺ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅ به ڪانال مَهــدَویَت ایتا بپیوندید
🆔http://eitaa.com/joinchat/5046272C64758abd3a
🔵⚫️پیام های داستان مباهله پیامبر:
🌺 از داستان مباهله می توان پیام های زیر را به دست آورد:
🔴1. پیامبر، حاضر شد برای اثبات حقانیت دین اسلام، خود و نزدیک ترین بستگانش را در معرض خطر قرار دهد. «من بعد ما جاءک من العلمِ»
🔴2. آخرین برگ برنده و سلاح برنده مؤمن، دعاست.«فقل تعاوا ندع»
🔴3. در مجالس دعا، کودکان را نیز با خود ببریم. «أَبناءنا»
🔴4. استمداد از غیب، پس از بکارگیرى توانایى هاى عادّى است.«نبتهِل»
🔴5. حالات اهل دعا مهم است، و نه تعداد آنها. مباهله کننده ها، پنج نفر بیشتر نبودند.«أَبْناءَنا»، «نِساءَنا»، «أَنْفُسَنا».
🔴6. علىّ بن ابى طالب، جان و نفس و خود پیامبر است.«أَنفسنا»
🔴7. اهل بیت پیامبر و اصحاب کساء به تصریح آیه مباهله، مستجاب الدعوة هستند.
🔴8. فرزند دخترى، همچون فرزند پسرى، فرزند خود انسان است. «أَبنائنا»، بنا براین امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام فرزندان پیامبرند.
📚 (قرائتی، تفسیر نور)
🌺ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅ به ڪانال مَهــدَویَت ایتا بپیوندید
🆔http://eitaa.com/joinchat/5046272C64758abd3a
🔴🔵 چند معجزه از حضرت علی اصغر (ع):
🔴 آقای جلالی از نزدیکان شیخ جعفر آقا مجتهدی نقل کرده :
🔷 چند سال پیش که در قم بسر میبردم روز عاشورا به شدت مریض بودم و به طوری درد سراسر وجودم را فرا گرفته بود که نمیتوانستم از رختخواب برخیزم.
طبق معمول همه ساله در آن روز هم مراسم عزاداری در منزل برپا بود. در همان هنگام با حال سختی که داشتم متوسل به حضرت علیاصغر (ع) شدم و حالتی به خصوص برایم پیدا شد و صحنههایی را مشاهده کردم.
از جمله دیدم سقف اتاق شکافته شد و نور عجیبی از آسمان به طرفم آمد به حدی آن نور شدید بود که از شدت آن چشمانم را بستم و بعد از چند لحظه که چشمانم را باز نمودم و سرم را بالا آوردم دیدم بانویی در حالیکه طفلی را در آغوش دارند در مقابلم نشستهاند.
در همان حال به من فهماندند که آن دو بزرگوار حضرت رباب و حضرت علیاصغر (ع) میباشند. سپس ایشان فرمودند: آقای جلالی هر چه که دارم و به هر کجا که رسیدهام از ناحیه حضرت علیاصغر (ع) و توسل به ایشان بوده است.
🔴 دستور توسل ایت الله حق شناس به آیت عظمای کربلا
🔷 حضرت ایت الله حق شناس رضوان الله تعالی علیه می فرمودند: یکبار در حین خواندن زیارت عاشورا چهل روزه مشکلی پیش آمد و نتوانستم آن را بجا آورم. برای همین خیلی ناراحت شدم و به ابا عبدالله (ع)متوسل شدم،
ناگهان دیدم آقا تشریف آوردند و فرمودند: آمیرزا عبدالکریم چه شده است. ایشان قضیه را عرض کرده بودند. می فرمودند آقا فرمود: چرا به آیت عظمای کربلا متوسل نمی شوی؟
ایشان عرض کرده بودند: آقا آیت عظمای کربلا کیست؟ فرمودند: آقا قنداقه علی اصغر (ع) را از زیر عبایشان بیرون آوردند و فرمودند ایشان است.
🔴 توسل اسرا برای روشن کردن چراغ عزاداری
🔷 مرتضی سرهنگی در بخشی از کتاب «محرم در اسارت» مینویسد:
بهترین خاطرهای که از محرم در اسارت دارم، به آن سالی برمیگردد که عراقیها طبق عادت هر سالهشان، روز هفتم و هشتم محرم به همه آمپولهایی تزریق میکردند تا ایرانیها نتوانند در روزهای تاسوعا و عاشورا عزاداری کنند.
این کار شیطانیشان هر سال خوب نتیجه میداد و غیر از چند نفر که به «لطایف الحیل» از زیر تزریق آمپول، جان سالم به در میبردند، بقیه چنان تب میکردند که تا چند روز در جا میافتادند.
آن سال، دیگر تجربه کافی به دست آورده بودند و اسامی افراد از روی لیست میخواندند و حتی یک نفر نیز نتوانست از نیش سوزن آمپول در امان بماند. حتی بین بچهها شایع شده بود که درصد آمپول امسال، چند سیسی بیشتر از سالهای پیش است.
وقتی عراقیها به آسایشگاه ما آمدند، همه بچهها به حضرت «علیاصغر(ع) » متوسل شده، نجات خود را از آن دردانه کوچک امام حسین (ع) خواستند.
قلب پاک بچهها و نام پربرکت آن طفل خاندان پیامبر چنان اثر معجزه آسایی داشت که هیچ یک از بچهها- به جز یکی دو نفر که بیماری کم خونی داشتند – تب نکردند.
عراقیها که میدانستند آمپولها کار خودشان را خواهند کرد، دیگر به سراغ آسایشگاه ما نیامدند و ما با خیال راحت، آن شب، چراغ عزاداری حضرت حسین (ع) را روشن کردیم.
صبح که شد، دکترهای عراقی از جریان خبردار شدند. آنها به آسایشگاههای دیگر رفتند و دیدند که تمام افراد آنها تب کرده و درجا افتادهاند؛ اما افراد آسایشگاه ما سرحال و قبراق هستند.
بین خودشان بگو مگویی شده بود که نگو! از طرفی تعجب کرده بودند و از طرف دیگر نمیتوانستند قبول کنند که توسل به ائمه و خاندان عصمت، کارهای نشدنی را شدنی میکند
🌺ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅ به ڪانال مَهــدَویَت ایتا بپیوندید
🆔http://eitaa.com/joinchat/5046272C64758abd3a
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
✅ هدیه جمعه های کانال مهدویت-17✅
🔴 در ایام محرم هستیم اگر خواستید امام حسین (ع ) را در حوائج تون پیش خداوند واسطه کنید از این جملات استفاده کنید.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔴🔵 واسطه قرار دادن امام حسین (ع ) نزد خداوند:
🌺 توجه به این نکته کلیدی داشته باشید که دردانه خداوند وجود نازنین سید الشهداء می باشد و بهتر است که همه خوبان عالم را در جمله ای با محوریت امام حسین (ع ) در پیش خداوند برای حاجت خود واسطه کنیم:
🔴 اِلهی بِحَقِّ الحُسَینِ وَ اَخیهِ وَ جَدِّهِ وَ اَبیهِ و
اُمِّهِ وَ بَنیهِ وَ شِیعَتِهِ و مَوالِیهَ وَ زوارهِ نجنی مِنَ
الهَمِِّ وََ الغَمِّ الَّذی اَنا فیهِ بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ
الرّاحِمینَ
🔵 ترجمه :
خداوندا به حق حسین و برادرش و جد او و پدر او و مادر او و فرزندان او و شیعیان او و دوست داران و زائرین او، من را نجات بده از گرفتاری و مشکلی که در آن هستم. به رحمتت ای مهربان ترین مهربانان.
♦️ تذکر :
این جملات و محور قرار دادن امام حسین متن روایی ندارد اما بسیاری از بزرگان و علما با این جملات و محوریت امام حسین (ع ) حوائج خود را از خداوند طلب میکنند.
🌺ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅ به ڪانال مَهــدَویَت ایتا بپیوندید
🆔http://eitaa.com/joinchat/5046272C64758abd3a
🔴🔵 معجزه امام حسین (ع ) در زنده کردن پنج اسب سر بریده:
در زمان امام حسين عليه السلام طبيبي زندگي ميکرد که به خلافت معاويه و يزيد (لعنةالله عليهما) اعتقاد داشت و آنها را خليفه ي خود ميدانست، روزي يکي از شيعيان به آن طبيب گفت: يزيد (لعنت الله عليه) مانند جدش معاويه و ابوسفيان شخص فاجر و ظالمي است و امام زمان و خليفه واقعي، امام حسين عليه السلام است که داراي تمام صفات خوب و آراسته است و يکي از صفات ايشان اين است که مال و اموال آن حضرت، وقف نيازمندان و بيوه زنان است؛ ولي در يزيد ملعون اين صفات وجود ندارد. اين سخنان مرد شيعه مورد قبول آن طبيب واقع نشد؛ ولي در دل خود گفت: من سخن اين شخص را امتحان ميکنم، اگر درست گفته باشد من نيز شيعه امام حسين عليه السلام خواهم شد. در همسايگي طبيب، زن بيوه اي زندگي ميکرد که پسر يتيمي داشت. روزي آن زن به علت بيماري سختي در بستر افتاده بود و پسر خود را نزد طبيب فرستاد و براي علاج بيماري اش از طبيب درخواست کمک کرد. طبیب برای درمان بیماری جگر اسب را تجویز کرد. پسر گفت: من جگر اسب را از کجا تهيه کنم؟ طبيب براي امتحان کردن امام حسين عليه السلام گفت: نزد امام حسين عليه السلام برو و از او کمک بخواه. امام حسين عليه السلام نيز دستور دادند که يکي از اسب ها را بکشند و جگرش را به آن يتيم بدهند. آنها نيز به دستور آقا امام حسين عليه السلام عمل کردند و جگر اسب را به يتيم دادند و او آن را نزد طبيب برد. طبيب گفت: جگر اسب اين رنگي، خوب نيست بلکه فلان رنگ خوب است. پسر يتيم براي بار دوم خدمت آقا امام حسين عليه السلام رسيد و مطلب طبيب را بيان کرد. حضرت فرمودند: اسب ديگري را سر ببريد و جگر آن را به پسر يتيم بدهيد.
سپس يتيم، آن جگر را گرفت و نزد طبيب برد. طبيب گفت اين جگر نيز خوب نيست بايد رنگ اسب فلان رنگ باشد. پس يتيم براي بار سوم خدمت آقا امام حسين عليه السلام رسيد و مطلب طبيب را بيان کرد. حضرت فرمود: اسب ديگري را سر ببريد و جگر آن را به پسر يتيم بدهيد. يتيم آن را گرفت و نزد طبيب برد. طبيب گفت: اين جگر هم خوب نيست بايد رنگ اسب فلان رنگ باشد تا آن که يتيم پنج مرتبه خدمت امام حسين عليه السلام رسيد و در هر مرتبه، امام حسين عليه السلام اسبي را ميکشت و جگرش را به آن يتيم ميداد. آن طبيب وقتي کرامت اخلاقي حضرت امام حسين عليه السلام را ديد، برخاست و به خانه ي آن حضرت رفت و به خدمتکاران ايشان التماس کرد که او را به طويله ببرند. خدمتکاران، آن طبيب را به طويله بردند. طبيب در آن جا مشاهده کرد که پنج اسب، سر بريده شده است. پرسيد: چرا اين اسبها را سربريده اند؟ آن خدمتکار گفت: به خاطر يک يتيم؛ زيرا طبيب دستور داده بود که مادر او به وسيله ي جگر اسب معالجه ميشود. طبيب با ديدن اين جريان کنار خانه ي امام حسين عليه السلام نشست تا آن حضرت از منزل بيرون آمد. طبيب از جا برخاست و دست و پاي ايشان را بوسيد و از آن حضرت عذر خواهي و اظهار ارادت کرد. سپس اصل قضيه را براي حضرت بيان کرد. حضرت فرمود: اينها که چيزي نيست، بيا چيزي را به تو نشان بدهم که بالاتر از اين فضيلت باشد. سپس امام حسين عليه السلام دست به آسمان بلند کرد و فرمود: خدايا! من براي رضاي تو و دوستان تو اين اسبها را کشتم و تو قادر و توانا هستي که اين اسبها را زنده کني. اگر خانواده ي ما نزد تو قرب و منزلتي دارند به خاطر جدم مصطفي صلي الله عليه و آله، پدرم علي مرتضي عليه السلام، مادرم فاطمه زهرا عليهاالسلام و برادرم حسن مجتبي عليه السلام، اين اسبها را زنده کن. هنوز دعاي حضرت تمام نشده بود که هر پنج اسبي که سر بريده شده بودند زنده شدند و از زمين برخاستند.
📚 منبع :
تحفةالمجالس، ص 188
🌺ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅ به ڪانال مَهــدَویَت ایتا بپیوندید
🆔http://eitaa.com/joinchat/5046272C64758abd3a