قسمت بیست و چهارم
به سمت راحله رفتم و دستش را گرفتم صورتش زخم شده بود از گوشه لبش خون میآمد با هم به داخل رفتیم. 🤕
راحله دختر یتیم بود که با برادرش زندگی میکرد، برادری که کار پشه را هم انجام نمیدهد و سال ٨۶ گذاشت و رفت ترکیه و مادر و پدرش بعد از غیب شدن پسرشون دق کردند و حالا راحله به تنهایی با روزگار دست و پنجه نرم میکرد.
سال ٨٧ او را در خیابان دیدم و با پول خودم به مدرسه فرستادم تا کلاس هشتم را خوانده بود و از نهم شروع کرد و الان هم سال دهم دانش آموز خودم است. 🙃
او را روی مبل نشاندم و به سمت جعبه کمک های اولیه رفتم کنارش نشستم مشغول پاک کردن خون صورتش شدم همینکه بتادین را به صورتش زدم خودش را عقب کشید🥺😖
_میشنوم راحله
راحله:چی بگم خانم معلم از دل خونم. چی بگم؟
_اینا کی بودن؟🤔
راحله:رحمان ازشون پول گرفته 5 سال پیش بهشون نداده اینا رو سر من خراب میشن، آخه من پولم کجا بود که به اینا بدم من یه دخترم، شما هیچ میدونی یعنی چی از ترس آبرو پا به فرار بذارم؟ 😭
به اینجا که رسید شروع کرد به گریه او را در آغوشم کشیدم و نوازشش کردن💔
_آروم باش راحله جان آروم دختر گلم
راحله:خانم معلم خستم
_چقد پول گرفته؟
راحله:12 میلیون😰
_پاشو راحله برو یه دوش بگیر من بهت لباس میدم بیا بگیر بخواب تا فردا خدا بزرگه دختر جان💗
بلند شد و بهش لباس دادم و به سمت حمام رفت
راحله:راستی خانم معلم
_جانم دخترم؟
راحله:شما مگه مجرد نیستی؟ محمد کیه؟🤔
_محمد؟..... هیچی بابا همینجوری گفتم که بترسن برن😅
باهم زدیم زیر خنده😂😂
راحله:خودمونیما خانم معلم ولی گانگستری هستی برا خودت
_دیگه دیگه.😂😎
بعد از اینکه راحله آمد باهم خوابیدیم
با بلند شدن اذان صبح بیدار شدم برای وضو گرفتن به حیاط رفتم همان لحظه بابا از راه رسید.
بابا:سلام خانم خوشگل. خوبی؟چخبر؟😍
_سلام بابای ناناز خودم خوبم. خبر که دارم برات بیا بشین بگم🤩
بابا با حوصله به تمام حرفام گوش داد
بابا:الان میخوای چکار کنی؟🤔
_پول جور کنم طلب داداشش رو بدم😊
بابا:خب من الان 24 میلیون دارم تو حسابم برای جهیزیه تو میخوای نصف همون رو بدیم بهشون🧐
چشمام برق زد، فقط خدا میدونه چقدر خوشحال شدم، پریدم تو بغل بابا🤩🤩
_بابایی عاشقتم، خیلی دوست دارم😍😘
بابا:ولی من اصلا دوست ندارم
بهش خندیدم و باهم برای خواندن نماز وارد خونه شدیم
با دیدن راحله چشمام چهار تا شد 😱😱😱
💠قسمت بیست و پنجم
راحله لباساشو پوشیده بود
_کجا راحله؟😳
راحله:سلام آقای رحمانی، بیش از این مزاحمتون نمیشم خانم معلم، رفع زحمت میکنم😓
بابا:سلام دخترم، مراحمی، شما رحمتی🥰 و به خونه من پناه آوردی رسم مردونگی این نیست تا میتونی سرپناه باشی دریغ کنی
شما اینجا میمونی
راحله:اما...
_اما نداره، ساکت، وگرنه بهت منفی میدم😠
هر سه باهم خندیدیم😂😂
اون روز راحله رو تا مدرسه رسوندم و بعد از اتمام کار رفتم دنبالش و باهم به خونه رفتیم🏠
ناهار رو با راحله خوردیم و تصمیم گرفتیم یه کم استراحت کنیم.😴 راحله توی اتاق من خوابید من توی هال خوابیدم که اگر بابا اومد متوجه بشم و بهش غذا بدم.
نفهمیدم کی خواب رفتم اما با صدای بابا از خواب پریدم😬
بابا:ریحانه، ریحانه پاشو
بلندشدم و چشام رو مالیدم🤤
_سلام، ساعت چنده؟🧐
بابا:چهار، ریحانه نیره خانم زنگ زده جواب میخواد چی بگم
مثل برق گرفته ها راست سرجام نشستم😨😨😨
_فردای خواستگاری جواب چی میخوان؟ بابا اینجوری نمیشه؟ من باید فکر کنم😩😩😩
بابا:یعنی تو از دیروز عصر تا الان فکر نکردی؟🧐🧐
_چرا فکر کردم ولی....
بابا:ولی نداریم، خب چی شد؟ چی بگم بهشون آره یا نه؟🤠
_بابا..... والا چی بگم🤷🏻♀️
بابا:ریحانه چی بگم یعنی چی؟🤦🏻♂️
یکدفعه صدای راحله از پشت سر بابا اومد
راحله :چی بگم يعني مبارکه آقا رضا، یعنی آقا دامادمون هرکی هست دل خانم معلم رو دزدیده💕
بابا برگشت سمتم
بابا:آره؟؟؟😍
سرم رو انداختم پایین و یکبار دیگه به دلم گوش دادم
_آره😊
بابا:مبارکه باباجان، خوشبخت شی🤩
بابا رفت تا به عباس آقا زنگ بزنه، راحله دوید سمتم
راحله:احتمالا آقا دامادمون اسمش محمد نیست؟😆😆
یکی زدم پس سرش
_خیلی زبونت دراز شده دخترجون😒
راحله:بزن خانم معلم، چوب معلم گله، من درس پس میدم😅🤣
_از دست تو
بابا از اتاق اومد بیرون
بابا:خب راحله خانم یه خبر خوبم برای تو دارم باباجان
راحله:واسه من؟🧐
بابا:بله واسه خوده خودت، امروز یه خير پیدا شد و طلب برادرت و اجاره خونتون رو وصول کرد منتهی موعد قرارداد اجاره تون به سر رسیده بود من گفتم یه کار کنیم شما اسباب و اساسا رو جمع کنی بیای و توی زیر زمین ما زندگی کنی
راحله از ذوق و خوشحالی دست و پاشو گم کرده بود😍😍😍
راحله :یعنی دیگه طلب کارا، کاری به من ندارن؟ وای خدایا شکرت🤩🤩
بابا:راستی ریحانه خانم شما هم به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه فرمایید فردا شب مصادف با 16 آذر خواستگاری رسمی شماست
_جانم؟ بابا واقعا که چرا اینقدر زود😨😨😨
بابا:میخوان قبل محرم و صفر یه صيغه بخونن😂
نشستیمباخودمونحسابکردیم
هرچیگناهکنیملذتببریمایندنیاکیف
کنیم
بهتره!!
اوندنیابمونهجایخودش....
دممرگیاداونممیفتیم!!💔🚶♂
#میلاد_پیامبر_اکرم
«علققلبكباللهفاللهلايؤذياحد»
قلبتـ🧡ــ را
به خداوندگره بزن🤞
که او هیچکس را نمیذارد.🦋🌱
•┈••✾••┈•
#امام_زمان
#میلاد_پیامبر_اکرم
ولی این خیلی قشنگه که هممون یه راز هایی با خدامون داریم!
که فقط خودمون میدونیمو خودش :)✨
#خودموخدام
#امام_زمان
#میلاد_پیامبر_اکرم
#گاندو
👌 #تلنگرانهـ
دعوا شده بود ،😤
آقا امیرالمومنین رسید🌹
گفت : آقای قصاب وݪش ڪن بزاࢪ بࢪھ.
گفت : به تو ࢪبطی نداࢪهہ☹️
گفت : ولش ڪن بزاࢪبࢪھ
دوباࢪه گفت : به تو ࢪبطی نداࢪه. 😔
دستشو برد بالا ، محکم گذاشت تو
صورت علی (علیهالسلام) آقا سࢪشو انداخت پایین رفت😔💔
مردم ࢪیختن گفتن فهمیدی
کیو زدے؟!😳
گفت: نه فضولے میڪرد☹️ زدمش
گفتن : زدێ تو گوش علے خلیفھ مسلمین😔💔
ساتوࢪو بࢪداشت ، دستشو قطع ڪرد ،😱
گفت : دستے ڪه بخوࢪه ٺو صورت علے(علیهالسلام)
دیگھ ماݪ من نیسٺ🙂😢
دستے ڪه بخوࢪه تو صوࢪت امام_زمانمـ نباشھ بهتࢪھ😭
امام_زمان(عج) فࢪمود : هࢪموقع گناه میکنێ یه سیلے تـو صوࢪٺ من میزنے💔😔
#امام_زمان
#میلاد_پیامبر_اکرم
#گاندو
هدایت شده از مهربان خـــــــ💛ــــــدای من
ولی این خیلی قشنگه که هممون یه راز هایی با خدامون داریم!
که فقط خودمون میدونیمو خودش :)✨
#خودموخدام
#امام_زمان
#میلاد_پیامبر_اکرم
#گاندو
هدایت شده از مهربان خـــــــ💛ــــــدای من
👌 #تلنگرانهـ
دعوا شده بود ،😤
آقا امیرالمومنین رسید🌹
گفت : آقای قصاب وݪش ڪن بزاࢪ بࢪھ.
گفت : به تو ࢪبطی نداࢪهہ☹️
گفت : ولش ڪن بزاࢪبࢪھ
دوباࢪه گفت : به تو ࢪبطی نداࢪه. 😔
دستشو برد بالا ، محکم گذاشت تو
صورت علی (علیهالسلام) آقا سࢪشو انداخت پایین رفت😔💔
مردم ࢪیختن گفتن فهمیدی
کیو زدے؟!😳
گفت: نه فضولے میڪرد☹️ زدمش
گفتن : زدێ تو گوش علے خلیفھ مسلمین😔💔
ساتوࢪو بࢪداشت ، دستشو قطع ڪرد ،😱
گفت : دستے ڪه بخوࢪه ٺو صورت علے(علیهالسلام)
دیگھ ماݪ من نیسٺ🙂😢
دستے ڪه بخوࢪه تو صوࢪت امام_زمانمـ نباشھ بهتࢪھ😭
امام_زمان(عج) فࢪمود : هࢪموقع گناه میکنێ یه سیلے تـو صوࢪٺ من میزنے💔😔
#امام_زمان
#میلاد_پیامبر_اکرم
#گاندو
هدایت شده از ″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
❗️نمونه لباس هایی که در پاساژ کوروش (تهران) به فروش میرسد!
✖️اگر اسلام را هم کنار بگذاریم، اصالت و تمدن ایرانی چه میشود!؟
آیا نباید جلوی فروش لباس های اینچنینی گرفته شود!؟
#گاندو
هدایت شده از ″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
اینارو میپوشید واقعا؟؟؟
مثلا میگین وای ما زانو داریم شما ندارید:/
وای ببین پای ما پا تره؟!
جمع کنید این مسخره بازیا رو!
این پوسیدگی محضه..