💠چهل و شش
حرف هایم با در آغوش گرفته شدنم متوقف شد.🤐
این حس را میشناختم. گرمای آغوش مامان نیره بود.😍
شروع کرد به حرف زدن با من و آزادانه گریه میکرد.
مامان نیره:ریحانه ادامه نده مادر، پیش مامانت گله نکن ازم قربونت برم. روزی که اومدم خواستگاریت روز بعدش رفتم سر خاکش و بهش قول دادم که برات مادری کنم. ریحانه قربونت برم، من میدونم داغ عزیز سخته. 🥀میدونم حرف فاطمه چطوری چنگ انداخت به قلبت ولی به من ببخشش. ریحانه من میدونم محمد چقد دوست داره. مگه میشه کسی که محمد بهش دل میبنده نحس باشه؟
به سمتش برگشتم و او را در آغوش گرفتم. شاید الان او تنها کسی بود که حالم را میفهمید. هر دو دلمان در دست یک نفر بود.💞
_خودتو اذیت نکن مامان، من ناراحت نیستم.
مامان نیره:هستی مادر. من بهتر از هرکسی میفهمم از چشات تو دلت چیه؟ بسکه چشات صافه😚
مامان نیره روی پام خواب رفته بود و خودم در حال خواندن دعای توسل بود. بابا عباس وارد نمازخانه شد. 🥺
آرام حرف میزد که مامان نیره بیدار نشه
بابا عباس:آروم نمیگرفت. حتی پیش دختراش. کنار تو احساس راحتی داره.
لبخندی زدم بهش. کنارم نشست و سرش را به دیوار زد.
_میدونید کی زده زیر محمد؟
بابا عباس: آره
_بازداشت شده؟
بابا عباس:آره یه مرد تقریبا 30 سالست
بابا عباس:ریحانه بابا یه چیزی بهت میگم هیچوقت به روی نیره نیار.
_چی؟
خندید و ادامه داد :روزی که اومدیم خواستگاری تو. نیره میگفت این محمد خُله رفته خواستگاری استاد دانشگاه خودش هنوز جوجه شاگرد میگفت محاله قبولش کنه 😂 ولی وقتی بله گفتی شوق خودش از محمد بیشتر بود.
سر مامان نیره را به آرامی روی زمین گذاشتم و با بابا عباس به سمت اتاق عمل رفتیم بابا عباس فاطمه و زهرا را فرستاد خانه و منتظر شدیم. بالاخره بعد از 6 ساعت دکتر بیرون آمد و همه به سمتش دویدیم.
بابا عباس:چی شد آقای دکتر؟
دکتر:ضربه سختی به سرش خورده بود ولی خوشبختانه بخیر گذشت و پای راستش شکسته. منتقل میشه به ICU، به هوش که. اومد میشه بردش بخش.
بابا عباس از دکتر تشکر کرد و رفت تا مامان نیره رو صدا کنه.😍
من هم پشت شیشه ICU مشغول نگاه کردن به محمد بودم.
متنفر بودم از این شیشه و بخش😞. این پنجره همیشه، پنجره ای بود که رو به درد باز میشد. با صدای بابا به پشت سرم برگشتم.
بابا رضا:ریحانه خانم، چرا هیچی نمیگی بابا؟
جلوی پاش زانو زدم :سلام، نمیخواستم نگرانت کنم
بابا رضا:فک کردی نگرانت نشدم وقتی با اون حال از خونه زدی بیرون!؟ به علی چی گفتی اینقدر رازنگهدار شد آقای دهن لق 😂
خنده ای کردم باورم نمیشد علی تا الان تحمل کرده باشد.🤦🏻♀
بابا عباس به همراه مامان نیره وارد شدند و مامان به سرعت آمد و محمد را دید.
مامان نیره:پیش مرگت بشم مادر😍
_عه مامان! خدانکنه. خداروشکر به خیر گذشت.
حدود یک ساعت بود که منتظر بودیم محمد چشم هاشو باز کنه. مامان نیره خسته بود و به اجبار بابا عباس رفت خونه. حسین آقا هم امد و بابا رو برد.
بابا عباس:ریحانه جان عروس نازم، تو هم برو
_نه بابا من میمونم
بابا عباس:آخه
_بابا خواهش 🥺🙏🏻
بابا عباس:از دست تو، من که حریفت نمیشم. پس اگه اذیت نمیشی من تا محل کارم میرم و برمیگردم
_دختر همکارتم عباس آقا.😎 ما عادت داریم. برو باباجون خیالت راحت😂😉.
بابا عباس خداحافظی کرد و رفت. 30 دقیقه بعد از رفتن بابا پرستار وارد اتاق محمد شد و من هم بلند شدم و داخل را نگاه میکردم. محمد به هوش آمده بود 😍 پرستار به آرامی تختش را بالا آورد تا من را ببیند. وقتی من را دید دستش را بالا آورد و لبخندی زد.🙋🏻♂
_الهی دورت بگردم.💕
سلام خانم معلم حال تون خوبه ممنون که رمان میذارید رمان جالبیه ولی یه چیزی برام سواله شخصیت مامان ریحانه یعنی سمیه خانم ، واقعا تو خواب دخترشون اونجوری قسم خوردن که مراقب مرد زندگیت باش اخه خیلی خواب عجیبیه و ... نمیدونم سوال شد.ببخشید
•
•
•
دوست عزیزم رمان کاملا بر اساس واقعیته☘
رَفیقازاِمروزشروعکن شـٰآیداِمآمزمآنقَرآربودبیآد امآگنآهمآنزاشت . ! پسازهمیناِمروزشروعکن نزآرنفستغلبهکنه!
•
•
•
بسی زیبا و تامل بر انگیز
سلامبزرگوار نیامدمبگمکانالمنروحمایتکنید اومدمبگمامامزمانروحمایتکنید.....💔 ♥صلواتبفرستمومن😉🙈 #میخوای_به_پیامبر_نزدیک_بشی⁉️ 🍃رسول خدا( ص) فرمود : نزدیکترین شخص به من در فردای قیامت کسی است که صلوات بیشتری بر من فرستاده باشد. ❣زیاد صلوات بفرست❣ . .مگههمیشهبایدمناسبتیباشهکهبهخاطر امامزمان(عج)صلواتبفرستیم همینجوریدلیخواستیمهدیهکنیمصلواتبه آقامونامامزمان💖 بزرگوارانیکهتمایلبهشرکتدرتقدیمصلواتبه محضرامامزمان(عج)دارندتعدادصلواتخودرا درلینکزیراعلامفرمایند❤️ https://EitaaBot.ir/counter/mcp 😁انتشارشهمخیلیثوابدارهها😁
•
•
•
دوستان لطفا حمایت☘
سلام و عرض ادب واحترام، به تازگی کانال رو تاسیس کردم در پیام رسان سروش برای شهید مدافع حرم هستش لینک کانال 👇👇👇👇👇👇یه سری بزنید عضو بشید اگه دوست داشتید 🙏 https://splus.ir/joinchannel/JU4pDm9ex3zcKMT6AIyd5vw7 🦋لطفا اگه میشه حمایت کنید زیاد بشیم 🙏🌹 با حدیث روزانه🌟 متن های مذهبی💫 عکس نوشته ها و سخنان شهدا🌷 ثواب یهویی✨ تلنگر های ناب 👌 معرفی روزانه ی یک شهید 🙂 و کلی مطالب دیگه برای مطالعه و آشنایی بیشتر ما با شهدا و شهید بابک نوری هریس هستش 🌟 اگه دوست داشتی عضو کانال ما بشید و به دوستانتون هم معرفی کنید 🙂 خواهش میکنم حمایت کنید از ما تا شرمنده ی شهدا نشیم 😔ممنون 🌸 اجرتون با شهدا🙏🌹 شهدا دعوتت کردن نمیخوای بیای 🙂✋از ما گفتن بود 💫یا علی ✋
•
•
•
دوستان حمایت کنید☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا شرمنده ایم 🌹🌹🌹🌹
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توراباجان که نه دردل
که نه در جان ودل دارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهرم سیاهی چادرت
علم بی بی زینب