eitaa logo
مهربان خـــــــ💛ــــــدای من
126 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
416 ویدیو
16 فایل
لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ الْمُبین؛  نیست خدایی جز الله فرمانروای حق 🤍✨
مشاهده در ایتا
دانلود
اى آن‌که گره ِ کارهای فروبسته به سرانگشت تو گشوده میشود، و ای آن‌که سختی دشواری ها با تو آسان می‌گردد، و ای آن‌که راه گریز به سوی رهایی و آسودگی را از تو باید خواست.
‏میگم که‌... دارید رد میشید یه صلوات هم برا ظهور آقا بفرستید🌱
💠چهل و یک 🌱محمد🌱 هر چی با گوشی ریحانه تماس میگرفتم جواب نمی‌داد، نگران شدم. 😣از درس و کتاب دل کندم و به سمت بیمارستان حرکت کردم.🏥 بعد از 20 دقیقه رسیدم. با هزار اصرار وارد بخش ICU شدم. کیف ریحانه رو صندلی توی راهرو بود اما خودش کجاست....؟ 🧐 به سمت شیشه رفتم تا یه سلامی به آقا رضا بکنم که با دیدن صحنه روبرویم خشکم زد.😨 ریحانه بی جان روی زمین افتاده بود و آقا رضا تقلا می‌کرد از جایش بلند شود اما فقدان پا و دستهای شکسته مانعش بود. 😔 به سرعت وارد اتاق شدم. آقا رضا را آرام کردم به سمت ریحانه رفتم هرچه صدایش کردم بیدار نشد به طرف اتاق پرستاری دویدم و با پزشک برگشتم ریحانه را روی تخت گذاشتم 🛏️پزشک شروع به معاینه کرد. 👨🏻‍⚕️ پزشک:خانم پرستا سریعا شستشو معده. زووووود با شنیدن اسم شستشو معده متعجب شدم یعنی ریحانه.... خودکشی؟💊 نه نه ریحانه اهل این حرفا نیست.🤦🏻‍♂️ به طرف اتاق آقا رضا رفتم +بابا، ریحانه چش شد؟ به سمت ظرف سوپ اشاره کرد. یک قاشق از سوپ برداشتم همینکه خواستم بخورم پزشک وارد اتاق شد پزشک:آقای فرخی نخورید، همون سوپ آلوده ست و خانم رحمانی رو به این روز نشونده. 🤦🏻‍♀️ +ریحانه کجاست؟ پزشک :الان میارنش همینجا 🌱ریحانه🌱 چشمانم را باز کردم و به دور و برم نگاه کردم بابا روی تخت خواب بود. 💤محمد هم آمده بود. سرش را روی تخت من گذاشته بود و خواب بود. هنوز مزه خون در گلویم حس میکردم. 🩸 با دیدن موهای مرتب محمد شیطونی ام گل کرد😆 و برای بیدار کردنش دست توی موهایش بردم و آن ها را بهم ریختم. +زهرا خیلی بیشعوری، نکن 😡 با شنیدن حرفش خنده ام😂 گرفت و بلند خندیدم. محمد که تازه متوجه داستان شد سرش را خاراند +ببخشید، خوبی؟ _ممنون، تو بهتری 😂 +مسخره نکن _دارم تعریف میکنم😂 متوجه پدر شدم که مسرور به من و محمد نگاه می‌کرد.... 😍🥰
💠چهل و دوم مرد مسنی وارد اتاق شد و با پدر به گرمی برخورد کرد و به سمتم آمد.👨🏻‍🦳 /سلام دخترم.همکار پدر هستم _سلام، خوشبختم از آشنایی تون 🌹 /أحسنت به هوشت،👌🏻 دکتر میگفت اگه اون غذا رو رضا می‌خورد الان معلوم. نبود چی میشد. 😶 ناگهان صدای پزشک از پشت سرش آمد پزشک:بله جناب توی اون سوپ یه ماده سمی تقریبا شبیه☠️ سیانور بود منتهی یکم ضعیف تر و اگه خانم رحمانی بیشتر میخوردن من بعید میدونم الان اینجا بودند. در اثر خوردن همون یک قاشق هم خونریزی معده خواهید داشت و الان هم اگر مزه خون توی دهنتون حس میشه بخاطر همینه /واقعا نمیدونم چی باید بگم. _اون پرستار چی شد؟ 🧐 /بازداشت شده. بعد از رفتن همکار پدر، به محمد اصرار کردم که منو به بخش منتقل کنند تا اگر حالم بد بود بابا نبینه. 🌱محمد🌱 حال ریحانه هیچ خوب نبود. به اصرار خودش به بخش منتقل شد. اما نگذاشت شب را پیشش بمونم و گفت که برم خونه. با علی تماس گرفتم و گفت که امشب خودش پیش آقا رضا میاد. +ریحانه جان کاری به دست من نداری؟ _نه عزیزم، برو..... راستی محمد +جانم؟😘 _تست های روی جزوه رو کار کردی؟تست های هوشن به درد میخوره +بله استاد 😂 _خداحافظ از بیمارستان خارج شدم و به سمت خانه رفتم.🏠 برایم جالب بود. که حتی در آن حال هم نگران من بود. هوای همه کس را داشت. ماهورآ خانم، زهرا، فائقه، علی، راحله..... عجیب زنی بود که اینقدر تاب و تحمل داشت. شب خوابم نمی‌برد نگران وضعیت ریحانه بودم.دکتر گفته بود ممکنه حالش دوباره بد بشه. داشتم درس میخوندم که گوشیم زنگ خورد. نگاه کردم علی بود، جواب دادم علی:سلام محمد جان خوبی؟ +سلام علی آقا، شکر خوبم. علی:محمدجان میتونی بیای بیمارستان؟🤔 +چیزی شده؟ علی:نه چیزی نشده، بابا باهات کار داره +چشم الان میام. بلند شدم و لباس پوشیدن به سمت بیمارستان رفتم. وارد شدم و همراه علی به سمت اتاق بابا رضا رفتم. +سلام باباجون. حالت چطوره قهرمان؟💪🏻 بابا لبخندی زد:سلام پسرم، ممنون. با دست به علی اشاره کرد و علی بیرون رفت. کنار بابا نشستم و شروع کرد به صحبت کردن. بابا:محمد جان بابا شما خانمی به نام آتنا تو خانواده دارید؟ با شنیدن اسم آتنا عصبانی شدم🤦🏻‍♂️🤦🏻‍♂️ +بله دختر عمومه. چطور؟ بابا:دوست داره؟ +اون آره. ولی من نه. شما از کجا میدونید؟ بابا:محمد بابا این دختری که الان محرم توئه تمام دنیای منه.🌏 ریحانه بعد مادرش تنها سنگ صبور منه. خیلی مواظبش باش خیلی خیلی مخصوصا با این شغلی انتخاب کردی. نمیگم من مخالفم اتفاقا موافقم منظورم این نیست که ریحانه دختر قوی نیست نه، ریحانه محکمه خودشو زود جمع میکنه. اما این آتنا..... نمیدونم والا برخورد نداشتم باهاش اما در برابرش مواظب ریحانه باش.🙂 بوسه ای روی دستش زدم +چشم. راستی بابا شما آتنا و این موضوعات رو از کجا میدونید🧐 بابا: سمیه بهم هشدار داد. ترس جون دخترشو داشت.😞 بلند شدم و به سمت اتاق ریحانه رفتم، خواب بود. فقط بهش نگاه میکردم. صورتش خیلی زیبا بود 😍 اما دلش زیباتر بود. با دیدنش همیشه حس آرامش داشتم.☺️ هر وقت نگاهش میکردم یاد اولین روزی که دیدمش می‌افتم. از همان اول هم معقولانه رفتار می‌کرد.🧠
💠چهل و سوم 🌱ریحانه🌱 بعد از 5 روز بابا رو مرخص کردند و به خانه آمدیم.🏡 شب وقتی بابا خوابید توی هال نشسته بود و به بابا فکر میکردم که آیا به حالت قبل برمیگرده یا نه؟ به اشک هایم اجازه ریختن نمی‌دادم.😭🚫 نمیخواستم ضعیف باشم. با صدای تلفنم از افکارم بیرون کشیده شدم.به شماره نگاه کردم. ماهورآ بود❤️. جواب دادم ماهورا:سلام آبجی خوشگلم خوبی؟ _سلام آبجی جون قربونت برم تو خوبی؟ ماهورا:شکر، میگم ریحانه تو فردا عصر خونه ای ما شروع کنیم اسباب اساسیه بیاریم.🤔 توهم باشی کمک بدی؟ _آره عزیزم خونه ام، مگه خونه اونطرف باغو تمیز کردین؟ ماهورا :آره با حسین تمیز کردیم. ریحانه حسین داره صدام میکنه. خداحافظ _خداحافظ بعد قطع کردن همونجا نشستم و خوابم برد.💤 (روز بعد) بعد از مدرسه و دانشگاه رفتم خونه تا اسباب و اساسیه ماهورآ رو بچینیم سرجاش.🪑🛋️ کلید را انداختم توی در و وارد شدم.🔐 علی:بالاخره تشریف آوردن.😒 _اولا سلام داداش جان، بعدشم علی تو شد یه بار منو ببینی تیکه نپرونی؟🤨 علی:میدونی چیه، نگم روزم ساخته نمیشه.😂 یه دفعه مهدی پسرش پرید وسط حرفش مهدی:عمه بابا دیشب به من و مامانی میجفت تو و عمه ماهولا رو خیلی دوس داله🥰 ماهورا:الهی عمه قربون زبونت بره😘 علی:فسقلی دهن لق چادرمو درآوردم _چکار عزیز من داری؟ بیا دردت تو سرم بیا بغل عمه😍 مهدی پرید توی بغلم به سمت ماهورآ رفتم روی تخت گوشه حیاط نشسته بود. _ماهورای من چطوره؟ زهرا کو؟ ماهورا:خوبم، شکر. زهرا داخل داره درس میخونه. 📚میگم ریحانه این کلاس أوله، طبيعيه اینقدر درس خوندن؟☹️ علی:چه میشه کرد؟ حلالزاده به داییش میره😎🤓 فائقه خندید و گفت:آره جون خودت😂 بابا صدایش را بلند کرد و گفت:نخیر این دفعه حلالزاده به خالش رفته🧝🏻‍♀️ خندیدم و رفتم داخل پیش بابا. روی ویلچر نشسته بود 👨🏻‍🦽و به زهرا املا میگفت. بابا:بابا با دشمن مبارزه می‌کند.🗡️ زهرا مکث کرد و رو به بابا کرد. زهرا:میگم بابابزرگ پات چرا اینطوری شد؟🧐 بابا نگاهی به من کرد. حالا میخواست چی بگه؟😱 بابا:بابا جان پام شکسته بود، زود نرفتم دکتر. دیگه چند وقت پیش درد گرفت خوردم زمین صورتم برای همین اینطور شده وقتی رفتم دکتر گفت دیر اومدی و باید پا قطع شه. زهرا :خیلی درد داری؟🥺 بابا:نه دختر گلم. حالا هم پاشو املاتو بده خاله ریحانه صحيح کنه خودتم برو با مهدی بازی کن زهرا که تازه متوجه حضور من پشت سرش شده بود به طرفم برگشت و محکم بغلم کرد😍 و بعد بیرون رفت. به سمت بابا رفتم توی فکر بود. _بابا بابا:جونم _بابا شنبه تجلیل از استادان دانشگاهه. منم یکیشونم😊 بابا:مبارکه دختر گلم.🥰 چکاری از دست من برمیاد؟ _خب بیای اونجا باشی دیگه بابا سرش رو پایین انداخت _اگه سرکاری ایراد نداره😘 بابا:نه دخترم سرکار که فعلا به این وضع نمیشه رفت... منتهی تو پدری رو کنارت میخوای که برای نگاه کردن بهش سرتو بگیره بالا نه اینکه قرار باشه خم شي نگاهم کنی.😔 _بابا جونم. تو با این کارت برای من بزرگتر از قبلی. پدر من با افتخار جانبازه. من الان سرم بالاتره. شما هم شنبه حتما با من میای. این یه دستوره تمام. 👮🏻‍♀️ علی:ریحانه مهمون داری. _من؟!؟!کیه حالا علی:نمیدونم میگه دوستته _اسمش رو نگفت؟ علی:نه، بیا برو دیگه. نمیخواد ترورت کنه که😑 چادرم را روی سرم انداختم و با علی به حیاط رفتم با دیدن چهره فرد مقابلم بهت زده به او خیره شدم....😳 او اینجا چه می‌کرد؟ چی از من میخواست؟ 😶😰😰
بچه ها یه ادمین تبادل میخوایم کانالاش کاملا مذهبی باشه اگه چیز غیر اخلاقی ببینم برکنارش میکنم
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 *◼️ زیارتنامه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها◼️* *{ السَّلامُ عَلَىٰ آدَمَ صِفْوَةِ اللّٰهِ}* *{ السَّلامُ عَلَىٰ نُوحٍ نَبِيِّ اللّٰهِ}* *{السَّلامُ عَلَى إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللّٰهِ}* *{السَّلامُ عَلَىٰ مُوسَىٰ كَلِيمِ اللّٰهِ}* *{السَّلامُ عَلَىٰ عِيسىٰ رُوحِ اللّٰهِ}* *{السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللّٰهِ}* *{السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَيْرَ خَلْقِ اللّٰهِ}* *{السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَفِيَّ اللّٰهِ}* *{السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللّٰهِ خاتَِمَ النَّبِيِّينَ}* *{السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طالِبٍ وَصِيَّ رَسُولِ اللّٰهِ}* *{السَّلامُ عَلَيْكِ يَا فاطِمَةُ سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ}* *{السَّلامُ عَلَيْكُما يَا سِبْطَيْ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ وَسَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَّنَةِ}* *{السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ سِيِّدَ الْعابِدِينَ وَقُرَّةَ عَيْنِ النَّاظِرِينَ}* *{السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ باقِرَ الْعِلْمِ بَعْدَ النَّبِيِّ}* *{السَّلامُ عَلَيْكَ يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ الْبارَّ الْأَمِينَ}* *{السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ الطَّاهِرَ الطُّهْرِ}* *{السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضىٰ}* *{السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ التَّقِيَّ}* *{السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ النَّقِيَّ النَّاصِحَ الْأَمِينَ}* *{السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ}* *]السَّلامُ عَلَى الْوَصِيِّ مِنْ بَعْدِهِ.}* *{اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ نُورِكَ وَسِراجِكَ، وَوَلِيِّ وَلِيِّكَ، وَوَصِيِّ وَصِيِّكَ}* *{وَحُجَّتِكَ عَلَىٰ خَلْقِكَ}* *{السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ}* *{السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ فاطِمَةَ وَخَدِيجَةَ}* *{السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ}* *{السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ}* *{السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ وَلِيِّ اللّٰهِ}* *{السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُخْتَ وَلِيِّ اللّٰهِ}* *{السَّلامُ عَلَيْكِ يَا عَمَّةَ وَلِيِّ اللّٰهِ}* *{السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ}* *{أَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ بِحُبِّكُمْ، وَالْبَراءَةِ مِنْ أَعْدائِكُمْ}* *{وَالتَّسْلِيمِ إِلَى اللّٰهِ راضِياً بِهِ غَيْرَ مُنْكِرٍ وَلَا مُسْتَكْبِرٍ}* *{وَعَلَىٰ يَقِينِ مَا أَتىٰ بِهِ مُحَمَّدٌ وَبِهِ راضٍ}* *{نَطْلُبُ بِذٰلِكَ وَجْهَكَ يَا سَيِّدِي}* *{اللّٰهُمَّ وَرِضاكَ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ، يَا فاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ}* *{فَإِنَّ لَكِ عِنْدَ اللّٰهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ}* *{اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَخْتِمَ لِي بِالسَّعادَةِ فَلَا تَسْلُبْ مِنِّي مَا أَنَا فِيهِ}* *{وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ }* *{اللّٰهُمَّ اسْتَجِبْ لَنا وَتَقَبَّلْهُ بِكَرَمِكَ وَعِزَّتِكَ وَبِرَحْمَتِكَ وَعافِيَتِكَ}* *{وَصَلَّى اللّٰهُ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ أَجْمَعِينَ وَسَلَّمَ تَسْلِيماً يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ}* *◼️ یاعلی ◼️* 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴