🔴بهخاطر مادرت نرو
هر لحظه ممکن بود به جواد زنگ بزنند و بگویند وقت اعزام است؛ برای همین داداشم تا تأیید بابا را گرفت، رفت بیرون و با گل و شیرینی برگشت. گفت: «آماده شین بریم دیگه.» مادر گفت: «مگه زنگ زدی؟» جواد شمارۀ دختر را گرفت. بعد از سلام و احوالپرسی گفت: «میخوایم بیایم خواستگاری.» صدای دختر از پشت گوشی میآمد: «نه. نه. فعلاً بابام نیست.»
چهرۀ جواد پژمرده شد: «من دارم میرم سوریه. ممکنه دیگه نبینمت.» صدای دختر تغییر کرد، قسمش داد که نرود. جواد گفت: «نمیشه. باید برم از عمهم دفاع کنم.»
دختر با صدای غمگینی گفت: «بهخاطر مادرت نرو.» جواد نگاهی به مادرم کرد و گفت: «مادرم هم باید مثل عمهم صبور باشه.»
📚«بهتر از تو نداشتم»؛ روایتهایی از زندگی شهید سیدجواد سجادی؛ اولین شهید فاطمیون استان فارس
#قیمت: ۶۰ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت سفارش
@Rostami_6s
🔴«گردان نانواها»
زنانی که حاج قاسم تحسینشان میکرد
♦️خانوک، چشمهسار است؛ این را دهخدا میگوید. خانوک، زمینی را گویند که همهجای آن چشمه داشته باشد!
چشمه بود که کَلزهرا، چریک پیرش شد. همانی که لحظۀ مرگش، حاجقاسم کنارش بود و به جایش، سلام بر اباعبدالله(ع) داد. وقت حمله، اسماعیلهای خانوک در آب همان چشمهسار غسل شهادت کردند و موقع دفاع، زنان خانوک از دل همان خانهها جوشیدند برای پشتیبانی از مردانشان در جنگ.
🔻خانوک همان جایی است که حاجقاسم شهیدمان در وصفش گفت: «مرحبا به خانوک، مرحبا به مردم خانوک، مرحبا به دینداری مردم خانوک، خانوک حقیقتاً شهر ذیقیمتی است؛ با وضو باید به این شهر وارد شد.»
🔻زنان روستای خانوک در روزهای جنگ تحمیلی، با سرپرستی مرحومه حاجیه زهرا اسدی معروف به کلزهرا که بعدها لقب «چریک پیر» از طرف حاج قاسم به او داده شد، با پخت نان به صف پشتیبانی مردمی دفاع مقدس پیوستند.
🔻«گردان نانواها»؛ خاطرات اهالی خانوک از انقلاب اسلامی، پشتیبانی جنگ و شهدای این روستاست...
#قیمت: ۶۰ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت ثبت سفارش:
@Rostami_6s
همسایه ی حیدر
💬 پزشکی قبول شدم. با ذوق و شوق به بابا خبر دادم. انتظار داشتم با خوشحالی تبریک بگوید و تشویقم کند. فقط یک جمله گفت:« هرچی خدا بخواد.»
▫️ چند سال بعد وقتی روزهای اول ورودم به بخش، مشکل یکی از بیمارها را تشخیص دادم خوشحالیاش را به زبان آورد.
زیر نظر یکی از استادهای دقیق و سختگیر بودیم که سر معاینه و شرح حال حساس بود. حین معاینه یکی از بیمارها متوجه نکتهای شدم که حتی از دید تیزبین استاد دور مانده بود و تشخیص بیماری را تغییر میداد. این نکته را به یکی از دوستام گفتم او هم به استاد گفت و استاد هم او را تشویق و تحسین کرد.
▫️ هرچند تشخیص به اسم دوستم تمام شد، همین که مشکل بیمار را فهمیده بودم و به درمان او کمک شده بود برایم جای خوشحالی داشت. داشتم ماجرای تشخیص را در خانه تعریف میکردم که بابا گفت:« آفرین! باریکلا بابا!» خیلی تعجب کردم. بابا اهل تشویق زبانی نبود. یاد گرفتم قبول شدن توی رشته پزشکی آفرین ندارد؛ درست انجام دادن کار طبابت تشویق دارد!
⭕️ از کتاب همسایه حیدر، برگی از زندگی شهید محمدرضا حسینی مقدم
❗️خاطره نوشته شده از زبان دختر بزرگوار شهید ارجمند بود.
#قیمت: ۱۸۰ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت ثبت سفارش
@Rostami_6s
📚کتاب: مربای گل محمدی
▫️نویسنده: روحالله رشیدی
▫️تحقیق: حسین وحیدرضایینیا
▫️تعداد صفحات: 220
▫️سال نشر: 1398
📚درباره کتاب:
🔷در اسفند 1358 با تدبیر شهیدان رجایی و باهنر، نهاد «امور تربیتی» در ساختار آموزشوپرورش بنیان نهاده شد. اهمیت این تدبیر زمانی روشن میشود که بدانیم در آن زمان آموزشوپرورش و مدارس، علاوه بر گرفتاریهای ناشی از نظام تربیتی شاهنشاهی، میدان تاختوتاز گروهها و گروهکهای مختلف مانند #مجاهدین_خلق، #کمونیستها و #دموکراتها بود. به همین خاطر، این نهاد انقلابی در دهه 60 تبدیل به محور فعالیتهای تربیتی، فرهنگیوهنری در مدارس شد و #مربیان_پرورشی، اصلیترین مسئولان پیگیری تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی در مدارس بودند.
🔷کتاب «مربای گل محمدی» با روایتی شیرین و با اتکا به اسناد و تصاویر، خاطرات شفاهی تعدادی از مربیان باسابقه پرورشی دهه شصت در آذربایجان شرقی را بیان کرده است و برای کسانی که دغدغه تربیتی یا تحقق سند تحول بنیادین آموزشوپرورش دارند، خواندنی است و میتواند افقهای جدیدی بگشایید.
#قیمت:۸۰ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت ثبت سفارش:
@Rostami_6s
⭕️نازکنارنجی!
در طول زندگی مشترکمان، مثل همۀ زن و شوهرهای دیگر، اختلافنظر و بحث داشتیم. من نازکنارنجی و احساساتی بودم و مصطفی برعکس من به احساساتش مسلط بود. در طول سالها سعی کرده بودیم به شخصیتهای همدیگر نزدیک شویم؛ اما گاهی هم پیش میآمد که بحثمان میگرفت.
یک بار سپرده بود سر ساعتِ چهار بعدازظهر بیدارش کنم تا به سرویس محل کارش برسد. بچهها را بردم توی اتاق و سرشان را گرم کردم تا سروصدا نکنند و پدرشان بخوابد. از شانس بد، خودم هم سرگرم بچهها شدم و فراموشم شد مصطفی را بیدار کنم. خودش از جا پرید و سرزنشم کرد. تندتند لباسهایش را میپوشید و با صدای بلند میگفت:
«حرف من برات اهمیت نداشت. تو میدونی من نسبت به سروقترفتن حساسم؛ ولی اهمیت ندادی.»
بغضِ گلویم اجازه نمیداد از خودم دفاع کنم و اشکهایم صورتم را خیس کرده بود. انتظار داشتم سر کار نرود و از دلم دربیاورد؛ اما در را کوبید و رفت. مصطفی کمتر به زبان میآورد و بیشتر عمل میکرد. شب با روی خوش برگشت خانه و گفت:
«آماده شین بریم یه دوری بزنیم و شام هم بیرون بخوریم.»
با همین کارش غم از دلم بیرون رفت. (همسر شهید)
📚«شکارچی»؛ خاطرات و زندگینامۀ رزمنده دفاع مقدس و شهید مدافع حرم مصطفی رشیدپور| فرانک صفآرا
#قیمت: ۱۲۰ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت ثبت سفارش:
@Rostami_6s
🔴میخواهم شهید بشوم و برنگردم
...قرار بود فردایش یکسره از بیمارستان برای مرخصی برویم دمشق و از آنجا بهاتفاق رزمندههای گروه ۴۶ برگردیم ایران.
جمعی از بچههای داخل مقر خواستند آن شب را همان جا بمانم و فردا صبح با آمبولانس برگردم بیمارستان. میگفتند: «بدون خداحافظی نرو. بگذار دوستان دیگر هم بیایند و همگی خداحافظی کنیم... شاید دیگر قسمت نشد همدیگر را ببینیم.»
آن شب را کنارشان ماندم و قسمت شد تعدادی از دوستان خوبم را پیش از پایان دوره ببینم. علی زوار هم میانشان بود. آمد و گفت: «نشد که تو هم شهید بشوی.» گفتم: «دهنت سرویس علی! مگر قرار است شهید بشوم؟» گفت: «فکر میکردم تو هم شهید میشوی. حیف شد! گفتم حالا که سالم هستی، قبل از اینکه برگردی ایران بیایم دیدنت. دوربین دیدبانی را سپردم و آمدم.»
وقت رفتن، در گوشم حرفی زد که دو ماه پیش هم وقتی توی پادگان، مچش را در حال خواندن نماز شب گرفته بودم، زده بود: «میخواهم شهید بشوم و برنگردم.» فقط یک روز به پایان دوره مانده بود. زیر گوشم گفت: «دعا کن این دیدار آخرمان باشد.»
📚«شهادت در وقت اضافه»؛ زندگیوزمانه شهید مدافع حرم علی اکبر زوار
#قیمت: ۵۵ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت ثبت سفارش:
@Rostami_6s
⭕️اگه یه آجر از حرم حضرت زینب کم بشه، میمیرم
هر سال کربلا مشرف میشدم. توی این سفر دوستانی از بچههای جِیشالمهدی عراق پیدا کردم. با آنها ارتباط خانوادگی داشتم. بحث داغ آن روزها ورود داعش به عراق و درگیرهای جیشالمهدی با داعش بود. بحثش توی اجرائیات پیش آمد.
حبیب وقتی فهمید من آشنا و دوستانی توی جیشالمهدی دارم، بردم گوشهای و ازم خواست که اگر میشود به دوستانتان سفارش کنید که من هم بهعنوان تکتیرانداز بروم آنجا. بهشوخی بهش گفتم: «تو با زبون لُری که داری، میخوای بری اونجا چهجوری حرف بزنی؟! اونا عربن، تو لری؟!» خندید و با تعجب گفت: «من میخوام برم توی سپاه اسلام علیه کفر بجنگم. قرار نیست منبر برم براشون.» و یک جملۀ ماندگار برخلاف ظاهر شوخطبعی که داشت با حالت برافروخته گفت: «اگه یه آجر از حرم حضرت زینب کم بشه، میمیرم! من باید برم سوریه.»
📚«حبیبِ ممدآقا»؛ روایتی از زندگی شهید مدافع حرم حبیب رحیمیمنش| روحالله قلاوندی
#قیمت: ۱۲۰ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت ثبت سفارش:
@Rostami_6s
♦️خاطرات شفاهی امدادگر دفاع مقدس
💢 «پلاکت کو»؛ خاطرات شفاهی خانم سیده فاطمه موسوی امدادگر جهادسازندگی و بیمارستان راه آهن اندیمشک در دوران دفاع مقدس است.
📖برشی از کتاب:
یکدفعه همهچیزم را از دست دادم؛ هم کارم و هم کسی که دوستش داشتم. من ماندم و یک ساک لباس. بغض توی گلویم را بهسختی قورت دادم. اشکم سرازیر شد. تندتند اشکهایم را پاک کردم که کسی نبیند. یاد حرف علی افتادم. «منتظرتم. یادت نره، منتظرتم.»
#قیمت: ۱۳۰ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت ثبت سفارش:
@Rostami_6s
#برش_کتاب
📖 «یکییکی اسمها را میخواندند تا از گیت رد شویم. توی دلم مداحی نریمانی را میخواندم:
«منم باید برم، آره برم سرم بره / نزارم هیچ حرومی طرف حرم بره... .»
گاهی هم ذکر میگفتم؛ مخصوصاً «یا زینب». اسمم را صدا کردند تا وارد گیت شوم و تمام. گذرنامهام را تحویل دادم تا پلیس گذرنامه مهر خروج از کشور را بکوبد. گذر را برد زیر نور قرمز اسکنر، مهر را آورد بالا که بکوبد توی گذرنامه؛ اما انگار چیزی گفت. گوش تیز کردم و سرم را بردم جلو.
🔹 آقای سجادی با شمام.
🔸 در خدمتم.
🔹 نمیتونی بری برادر. برگرد.
آب دهانم را قورت دادم و سرم را تکان دادم.
🔹نمیتونم برم؟! برای چی؟!
🔸 ممنوعالخروجی.
🔹 من ممنوعالخروجم؟ من همۀ کارهام درسته آقا! ممنوعالخروجی برای چی؟ یه بار دیگه بزن.»
#قیمت: ۷۵ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت ثبت سفارش:
@Rostami_6s
🔴اگر این زنان نبودند...
✍️مجموعهی روایتهای زنانِ اهل جهاد اهواز. لذت بردم از این شوری که پشت جبهه وجود داشته و ای کاش همه بخونن تا بدونن جنگ فقط خط مقدم نبوده و زنانی که میتونستن سرشون به زندگی خودشون باشه چه کمکها به جبهه و جنگ کردن. و شاید اگر نبودن امثال آدمهای روایت شده در این کتاب، شاید سرنوشت خیلی چیزها جور دیگهای رقم میخورد!
#قیمت: ۷۰ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت ثبت سفارش:
@Rostami_6s
🔴«فردا رو ما میسازیم» منتشر شد| روایت «ایران پیشرفته» برای کودکان
♦️مجموعه کتاب داستان و رنگآمیزی «فردا رو ما میسازیم» در چهار جلد «به جای موشک کاغذی»، «موشک من»، «من هم ربات میسازم» و «الو مامان من این بالام توسط «خانه همبازی» برای استفاده کودکان(گروه سنی الف) تولید شده است، به ترسیم نمایی از پیشرفتهای انقلاب اسلامی میپردازد.
🔻کودکان از دریچه این داستانها به دنیای هیجانانگیز و دوست داشتنی دستاوردهای علمی کشور قدم میگذارند و با نقش دانشمندان در پیشرفت علمی ایران آشنا میشوند
پیام «ما میتوانیم در دل هر داستان، نوید آیندهای روشن و شاد را به کودکان میدهد و چراغی در مسیر پیشِ روی او به عنوان عضوی فعال در فردای جامعه روشن میسازد. خوانش داستان در کنار لذت رنگآمیزی،کودک را با توانمندیهای ایران اسلامی در حوزههای پهپاد،ربات،موشکی و... آشنا میسازد و بازیهای ضمیمه کتاب، او را در ارتباط با موضوع داستان درگیر و را فعال میکند.
🔹ضمیمه این کتابها، استیکرهایی اضافه شده که کودکان میتوانند با استفاده از آنها قصههایی درباره پیشرفتهای کشور طراحی و در مسابقه خانه همبازی شرکت کنند
#قیمت: ۳۰ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت ثبت سفارش:
@Rostami_6r
🔴هر آچاری که از عملیات احیا میخواندم پیچ شلی در وجودم سفت میشد، از ایمان به خدا گرفته تا امید و انگیزه و عِرق ملی. از استادم محمد حکمآبادی ممنونم که آنقدر زیبا گلچین کردند این روایت پیشرفت را که هم خوشخوان باشد هم حق مطلب را ادا کند.
دوست داشتم عنوان راوی بالای هر صفحه نمایش داده شود. بعضی فصلها خیلی قشنگ قلاب میشد به فصل بعد و اصلا خواننده را در ابهام طولانی نگه نمیداشت. من دو روزه کتاب را خواندم و پیشنهاد میکنم به هر کسی که در ته ذهنش نسبت به جنس ایرانی اکراه وجود دارد این کتاب را بخواند تا گردگیری اساسی درونش ایجاد شود و به آن باوری برسد که حرکت را منجر میشود.
#قیمت: ۱۰۵ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت ثبت سفارش:
@Rostami_6r