eitaa logo
کانال مداحی و صوتهای مذهبی
177 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
19.8هزار ویدیو
66 فایل
کانال امام حسین کتاب صوتی #شنود کتاب صوتی #آنسوی_مرگ کلیپ های #مذهبی و #خاص کپی حلال 🍃 التماس دعا🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کاری ساده ای که عذاب قبر را از بین‌میبرد 🎙حجت الاسلام سخنرانی های عالی و رفیعی 👇
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 آیا بعد از توبه آثار گناه هم پاک می شود؟ 🎙حجت الاسلام سخنرانی های عالی و رفیعی 👇
58001غربال-آخر-الزمانی.mp3
3.74M
🎬غربال آخر الزمانی 🎙استاد سخنرانی های برتر 👇
56013حال-نمازت-خوبه.mp3
1.26M
🎬حال نمازت خوبه؟ 🎙آیت الله سخنرانی های برتر
D1737374T15696936(Web)-mc.mp3
2.35M
🎬 نعمت عقل 🎙حجت الاسلام سخنرانی های برتر 👇
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬شکایت از شیطان در روز قیامت!! 🎙حجت الاسلام سخنرانی های برتر 👇
D1738326T16861376(Web)-mc(1).mp3
1.21M
🎬 عالم تر شوید... 🎙حجت الاسلام سخنرانی های برتر 👇
11.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد عابدینی: خدمت به قرآن باعث می‌شود که گره رابطه‌ی انسان با قرآن باز شود و بیش از پیش از رحمت بی‌کران او، رحمت ببرد. سخنرانی های برتر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
🌷 🌷 ✍ قبل از عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، جلسه‌ای در محل گروه اندرزگو برگزار شد. من و ابراهیم و شش نفر از فرماندهان ارتش و سپاه در جلسه حضور داشتیم. اواسط جلسه بود که ناگهان از پنجره، یک نارنجک به داخل پرتاب شد! دقیقا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پرید. همان‌طور که نشسته بودم، سرم را در بین دستانم گرفتم و به سمت دیوار چمباتمه زدم. بقیه هم مانند من، هر یک به گوشه‌ای خزیدند. لحظات به‌سختی می‌گذشت، اما صدای انفجار نیامد. خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه‌لای دستانم به وسط اتاق نگاه کردم. باورکردنی نبود! با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود گفتم: «آقا ابرام …!» بقیه هم یکی‌یکی سرهای خود را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه می‌کردند. در حالی که همهٔ ما در گوشه‌وکنار اتاق خزیده بودیم، ابراهیم روی نارنجک خوابید بود! 🔺 در همین حین مسئول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرت‌خواهی گفت: خیلی شرمنده‌ام. این نارنجک آموزشی بود. اشتباهی افتاد داخل اتاق شما! گویی این نارنجک آمده بود تا مردانگی ما و ابراهیم را بسنجد. 📚 برگرفته از کتاب | ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯