هدایت شده از 🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌹یابن الحسن...
روزِ ما و شبِ ما،خوردْ گره با خال لبت..🌸
صبح باذکر سلام..شب با دعای فرجت..🌺
به رسم هرشب..ورق میزنیم برگی از دفتر انتظار را:
الهی عظم البلا..⚡️
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸🍃🌼 🍃🌼 🌼 #رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا #قسمت_سی_و_هشتم ﺷﻬﯿﺪ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺳﻔﯿﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘ
🌸🍃🌼
🍃🌼
🌼
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا
#قسمت_سی_و_نهم
ﭘﺎﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻧﺪ، ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻕ . ﺑﯿﻤﺎﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ، ﺳﺎﻕ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻧﺎﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﻃﺮﻓﺶ، ﺯﯾﻨﺐ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﮔﻔﺖ : ﭼﺸﻤﺖ ﺭﻭﺷﻦ ﻋﺰﯾﺰﻡ !
ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺑﺎﻻﯼ ﺗﺨﺖ، ﺁﺭﺍﻡ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮﺩﻡ : ﺳﯿﺪ !…
ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪ ﻃﺮﻑ ﻣﻦ : ﻃﯿﺒﻪ !…
ﻫﺮﺩﻭ ﮔﯿﺞ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﻣﺜﻞ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺷﻬﺪﺍ ﺩﯾﺪﯾﻢ . ﭼﻘﺪﺭ ﻻﻏﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺶ ﮔﻮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﺍﻧﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ : ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﯼ !!
ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﮔﻔﺖ : ﭘﺲ ﺗﻮ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺸﻢ؟
ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﻧﺒﻮﺩ !… ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻭﺩﯼ … ؟
ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ : ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﻭﻗﺖ؟
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ : ﺗﻮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻧﺎﯼ ﺳﻮﺭﯾﻪ ! ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﮐﺴﯽ ﺍﺯﻡ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﺪﺍﺭﮎ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﻢ ﺑﯿﻬﻮﺵ ﺑﻮﺩﻡ، ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﺴﺖ ﮐﯽ ﺍﻡ ﻭ ﮐﺠﺎﻡ .
– ﺍﻻﻥ ﺧﻮﺑﯽ؟
– ﺩﮐﺘﺮﺍ ﻣﯿﮕﻦ ﺁﺭﻩ، ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻪ !… ﮐﺎﺵ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﺸﺪﻡ …
– ﺣﺘﻤﺎ ﻗﺴﻤﺘﺖ ﻧﺒﻮﺩﻩ !
ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﻋﻘﯿﻘﺶ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ : ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯽ ﺭﯼ؟
– ﮐﺠﺎ؟
– ﺳﻮﺭﯾﻪ !
– ﭼﺮﺍ ﻧﺮﻡ؟ ﭼﯿﺰﯾﻢ ﻧﺸﺪﻩ ﮐﻪ ! ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺵ ! ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﺶ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻢ ﻭﺭ ﺩﻟﺖ !
# ﻫﺴﺘﻢ _ ﺍﮔﺮ _ ﻣﯿﺮﻭﻡ
# ﮔﺮ _ ﻧﺮﻭﻡ _ ﻧﯿﺴﺘﻢ !…
#ادامه_دارد...
📚 #از_داستانهای_نازخاتون
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌼
🍃🌼
🌸🍃🌼
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸🍃🌼 🍃🌼 🌼 #رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا #قسمت_سی_و_نهم ﭘﺎﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻧﺪ، ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻕ
🌸🍃🌼
🍃🌼
🌼
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا
#قسمت_چهلم
– ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺧﻮﺍﺑﻦ؟
– ﺁﺭﻩ !
– ﭘﺲ ﭘﺎﺷﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﺎﻧﻤﻢ ! ﺑﺮﯾﻢ ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﺣﺮﻡ ﺭﻭ ﻧﺸﻮﻧﺖ ﺑﺪﻡ !
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﻢ، ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺩﻭﺗﺎﯾﯽ ! ﻣﯿﺜﻢ ﻭ ﺑﺸﺮﯼ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻫﺘﻞ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ؛ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻮﻧﺪ .
ﺗﺎ ﺣﺮﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺒﻮﺩ، ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻓﺘﯿﻢ . ﺻﺤﻦ ﺣﺮﻡ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﻮﺩ، ﻣﺜﻞ ﺗﮑﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ . ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺳﻨﮕﻔﺮﺵ ﻫﺎﯾﺶ ﺗﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺎﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﭼﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ . ﮔﻨﺒﺪ ﻃﻼﯾﯽ ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻣﯽ ﺩﺭﺧﺸﯿﺪ . ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎ ﺯﯾﻨﺐ ﮐﺒﺮﯼ !
ﺳﯿﺪﻣﻬﺪﯼ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺻﺤﻦ ﻧﺸﺎﻧﺪ . ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﮔﻨﺒﺪ ﻭ ﺑﺎﺭﮔﺎﻩ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ : ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻘﺪﺭ ﻗﺸﻨﮕﻪ !
ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯿﮕﻔﺖ؛ ﮔﻨﺒﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺯﺍﻭﯾﻪ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺑﻮﺩ . ﻧﺴﯿﻢ ﺧﻨﮑﯽ ﻣﯽ ﻭﺯﯾﺪ، ﺳﯿﺪﻣﻬﺪﯼ ﺣﺮﻓﯽ ﺩﺍﺷﺖ . ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﻋﻘﯿﻘﺶ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭﺵ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺣﺮﻓﺶ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﺪ . ﺑﻪ ﺭﻭﺑﺮﻭﯾﻢ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻡ . ﺍﻻﻥ ۵ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ، ﻣﯿﺜﻢ ۴ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﺑﺸﺮﯼ ۳ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺳﺖ . ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺳﯿﺪﻣﻬﺪﯼ ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﺐ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺳﯿﺪ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﺩﻧﺪ ﺗﺒﺸﺎﻥ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻧﻤﯿﺎﻣﺪ . ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﻫﺎﯾﺶ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﯿﺎﯾﻢ ﺗﻌﺠﺐ ﻣﯿﮑﻨﻢ !! ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﻢ ﻧﺎﺭﺍﺿﯽ ﺑﺎﺷﻢ، ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻨﺘﻬﺎﯼ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ . ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻓﮑﺮﻫﺎ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺳﯿﺪ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺁﻣﺪ : ﻣﻨﻮ ﺣﻼﻝ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
– ﭼﺮﺍ؟
– ﻣﻦ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﻮﺩﻡ . ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺫﯾﺖ ﺷﺪﯼ !
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩﻡ : ﯾﻬﻮ ﯾﺎﺩﺕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ؟ ! ﭼﺮﺍ ﺍﻻﻥ ﺣﻼﻟﯿﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ؟
ﺑﻪ ﺗﺴﺒﯿﺤﺶ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪ : ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ !
– ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﻣﻨﻮ ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﺣﺮﻡ؟
– ﻧﻪ !…
– ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺩﯾﺪﻡ !
– ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ !
– ﺍﺯﮐﺠﺎ؟
– ﻭﺳﻂ ﺷﺐ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﯼ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﮑﺮﺳﯽ ﺧﻮﻧﺪﯼ ! ﭼﯽ ﺩﯾﺪﯼ ﻣﮕﻪ؟
– ﻫﻤﯿﻨﺠﺎ ﺭﻭ ! ﻭﻟﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ !
– ﭘﺲ ﺣﻼﻟﻢ ﮐﻦ !
- ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ …
ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ : ﺍﮔﻪ ﻧﮑﻨﻢ ﭼﯽ؟
– ﺟﻮﺍﺏ ﺳﯿﺪﻩ ﺯﯾﻨﺐ ( ﻋﻠﯿﻬﺎ ﺍﻟﺴﻼﻡ ) ﺭﻭ ﭼﯽ ﻣﯿﺪﯼ؟
– ﻣﯿﮕﻢ … ﻣﯿﮕﻢ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺍﺯﺵ !
ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺭﻭﺑﺮﻭﯾﻢ ﺗﺎﺭ ﺷﺪ . ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﭘﻠﮏ ﺯﺩﻡ ﺗﺎ ﻭﺍﺿﺢ ﺷﻮﺩ . ﺧﻂ ﺍﺷﮏ ﺭﻭﯼ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﻡ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪ . ﮔﻔﺖ : ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺣﻼﻝ ﮐﻨﯽ؟
– ﺭﻓﺘﯽ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﻢ ﺣﻮﺭﯼ ﻧﻤﯿﺎﺭﯼ ! ﻣﯿﺸﯿﻨﯽ ﺗﻮ ﻗﺼﺮﺕ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻡ !
ﺧﻨﺪﯾﺪ : ﭼﺸﻢ . ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﺷﻬﺪﺍ ﻣﯿﮕﻢ ﺩﺳﺖ ﻭﭘﺎﻣﻮ ﺑﺒﻨﺪﻥ ! ﺣﺎﻻ ﺣﻼﻝ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
– ﻧﻪ ! ﺑﺎﯾﺪ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﯼ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﯿﺎﯼ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﻪ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﺒﻮﺩﻧﺎﺕ ﺑﺸﻪ !
– ﭼﺸﻢ ! ﺣﺎﻻ ﺣﻼﻝ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
– ﺁﺭﻩ …
ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﯿﺪﻣﻬﺪﯼ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ . ﭼﻪ ﺻﻔﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻋﺸﻘﺖ ﻣﻘﺘﺪﺍﯾﺖ ﺑﺎﺷﺪ …
ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ .…
# ﺍﯼ _ ﺳﺎﺭﺑﺎﻥ _ ﺁﻫﺴﺘﻪ _ ﺭﺍﻥ _ ﮐﺎﺭﺍﻡ _ ﺟﺎﻧﻢ _ ﻣﯿﺮﻭﺩ
# ﺁﻥ _ ﺩﻝ _ ﮐﻪ _ ﺑﺎﺧﻮﺩ _ ﺩﺍﺷﺘﻢ _ ﺑﺎ _ ﺩﻟﺴﺘﺎﻧﻢ _ ﻣﯿﺮﻭﺩ …
#ادامه_دارد
📚 #از_داستانهای_نازخاتون
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌼
🍃🌼
🌸🍃🌼
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌺🍃🌺 🍃🌺 🌺 #فرقه_ضاله_یمانی #قسمت_نهم ❌آموزشهای نظامی پیروان یمانی❌ گاطعی آموزش نظامی را برای پیرو
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
#فرقه_ضاله_یمانی
#قسمت_دهم
❌قیام نظامی پیروان یمانی❌
بعد از حادثه الزرگه، یمانی تصمیم گرفت در عاشورای سال ۱۴۲۹ قیام کند، اما یک ماه قبل از آن ۴۰ نفر از پیروانش در نجف دستگیرشده و طرح قیام در روز تاسوعا و قتلعام زائرین حرمین امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) و اشغال حرمین لو رفته و شکست خورد.
گروه ضربت یمانی به فرماندهی «سید حسن الحمامی» در ساعت 9:30 صبح تاسوعا به هیئتهای عزاداری در بصره حمله و وارد مقر شرکت نفت جنوب عراق شدند. در ناصریه به تیپ واکنش سریع حمله و سرتیپ «ابو لقاء الجابری» فرمانده تیپ و «سرهنگ ابو محمد الرمیض» مسئول اطلاعات تیپ را کشتند.
پلیس نجف اشرف ۴۵ نفر از عناصر مسلح گروه الیمانی تحت عنوان «انصار المهدی» ازجمله حسن الحمامی رهبر مذهبی را دستگیر کرد. حسن الحمامی بعد از دستگیری اعتراف کرد عناصر فرقه قصد داشتند در روز عاشورا مراجع تقلید و هیئتهای حسینی را مورد هدف قرار دهند. وی در اجلاس خبری طی اعترافاتش گفت: «این گروه دارای طرفدارانی است و هدف آن حمله به مرجعیت است و هزینههای ما از کشورهای خارجی بهویژه امارات تأمین میشود.» چند روز بعد خبرگزاری بانام «ملف پرس» فاش کرد احمد الحسن یمانی به امارات و به دبی گریخته است.
پادگان الزرگه باهدف ترور مراجع
هفتم بهمن 1385 نیروهای امنیتی نجف برای برقراری امنیت و جلوگیری از حمله خمپارهای به کاروانهای عزاداری، درحالیکه در چند کیلومتری نجف به گشتزنی مشغول بودند در نزدیکی منطقه الزرگه هدف تیراندازی افراد مسلح ناشناس قرار گرفتند، در این حادثه 20 تن از افراد پلیس کشته یا زخمی شدند.
در روز تاسوعای 1428ق مصادف با 9بهمن1385 حادثه پادگان الزرگه در حومه نجف رخ داد. بالغبر 2000 نفر از اعضای گروهی موسوم به «جندالسماء» که در آن مقطع از همپیمانان فرقه یمانی بودند به همراه پیروان فرقه یمانی برای حمله به نجف اشرف در منطقه الزرگه جمع شدند تا مراجع را بکشند. پلیس عراق باهمکاری تعدادی از قبایل شیعه 200 نفر از فرقه یمانی را به هلاکت رسانید. «الگرعاوی» سرکرده جند السماء نیز که از همپیمانان گاطع بود در این حمله به هلاکت رسید. دستگیرشدهها اعتراف کردند سرکردگان این دو فرقه سخنرانی کرده و آنها را مأمور کرده بودند در نجف هزار و دویست نفر از علماء را بکشند.
جالب است الگرعاوی سرکرده فرقه «جندالسماء» که خودش ادعای قائمیت داشته است و احمد الحسن هم مدعی است پسر امام زمان است بااینحال این دو گروه باهم متحد شدند تا مراجع را بکشند. این مسئله مؤید وابستگی هر دو جریان علیرغم اختلافات به یک اتاق فرمان مشترک است.
#ادامه_دارد ...
📚منابع:
1⃣ روایت از سفینه البحار به نقل از حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف، ۱۳۷۶، ج 10، ص 617.
2⃣ غیبه نعمانی، ص 163؛ بحارالانوار، ج 52، ص 75
3⃣حیدری آل کثیری، محسن؛ حیدری چراتی، حجت، بررسی جریان جدید مدّعی یمانی (احمدالحسن)، مجله انتظار شماره 34، بهار 1390.
4⃣ علیاکبر مهدی پور، بررسی چند حدیث شبههناک، فصلنامه انتظار، شماره 14.
5⃣حیدری آل کثیری، محسن، بررسی جریان جدید مدّعی یمانی (احمدالحسن)، مجله انتظار شماره 34، بهار 1390.
6⃣منتخب الانوار تألیف السید علی بن عبدالکریم بن عبدالحمید النیلی النجفی، صفحه 343.
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @EmamZaman
🌺
🍃🌺
🌺🍃🌺