حرمت کتاب خدا را هم شکستند
آتش زدن قرآنها در مصلای شهر قدس/شب گذشته جمعی از آشوبگران با حمله به مصلای نماز جمعه شهر قدس در غرب استان تهران، این مکان مقدس را تخریب کرده و بخشهایی از آن را به آتش کشیدند.این افراد در اقدامی بیسابقه، با جمع کردن قرآنهای موجود در قفسههای مصلا در یک نقطه، آنها را به آتش کشیده و حرمت کتاب الهی را شکستند! ...در کازرون هم چنین کاری را کردن با حوزهِ علمیهِ صالحیه
پ:ن:حالا فهمیدید این جماعت دردشون گرانی بنزین نیست؟ فهمیدید اینها از مردم نیستن؟
🍀🍀 @emamzaman114
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
✅شفای مفلوج
✍یکی از بزرگان در زمان طاغوت دو پسر خود را از دست داده بود. همسرش بابت بی تابی های زیاد فلج شد و چشم ها و جوانی خود را نیز تقریبا از دست داد و به نوعی پیری زودرس گرفت. بنا شد این زن را به تهران ببرند بخوابانند و درمان شود. شوهرش میگفت: دیدم فردا اول صبح قراره همسرم را ببرند، بچه ها هم بی سرپرست اند. نگران شدم و به امام زمان متوسل شدم و به خدا گفتم لطفی کن که امام زمان زمان به ما عنایت بکنند. میبینی که وضع ما ناراحت کننده است...
نصف شب دیدم چراغ ها روشن شد و سر و صدا بلند شد. گفتم چه شده؟ آمدم پایین یک دخترِ کوچک داشتم جلو آمد و گفت بابا، مامانم خوب شد. جلو رفتم دیدم سالم است، پیری زودرس او هم برگشته و جوان شده و چشم هایش هم خوب شده. بعدا خود زن قضیه را تعریف کرد و گفت:
تنها در اتاق خواب بودم یکدفعه اتاق روشن شد نور مقدس حضرت مهدی رو به من کرد و فرمود: برخیز به شرطی که دیگر بی تابی نکنی. بلند شدم، آقا از اتاق بیرون آمدند و من هم به همراهش رفتم یک وقت متوجه شدم که من سالم هستم.
💥زنی که فلج بود به تمام معنی سالم شد، چشم ها و جوانی اش هم برگشت. وقتی ما چنین آقایی را داشته باشیم حیف است به آقا امام زمان بی توجه باشیم و اتفاقا همه ما هم بی توجه ایم.
📚جهاد با نفس؛ (آیت الله مظاهری) ص۴۳۲
🍀🍀 @emamzaman114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 آیت الله ناصری:
خبرهایی در راه است...
از رهبری جدا نشوید!
🍀🍀 @emamzaman114
🌱🕊
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
ملا نصرالدین هر روز از علف
خرش کم میکرد تا به نخوردن عادت کند.
پرسیدند، نتیجه چه شد؟
گفت، نزدیک بود عادت کند که مرد!
حکایت ما و گِرانیست،
داریم عادت میکنیم، انشالا که نَمیریم!
🍀🍀 @emamzaman114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسوزند کسانی ک نتوانن این رو ببینن
🍀🍀 @emamzaman114
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد.
مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد.
آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است.
وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد.
منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟
زن جواب داد: نه، مهم نیست.
وقتی خدا امر کند،
حتی شیطان هم فرمان می برد.
🍀🍀 @emamzaman114
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
هرگز زود قضاوت نکنیم
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که
حرفهای پدر و پسر را میشنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند.
ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند.
زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند.
باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.
او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران میبارد، آب روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمیکنید؟
مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند.
🍀🍀 @emamzaman114
پیراهن قرمز
در ایام قدیم یه کشتی باری بود که ناخدای شجاعی داشت.
یک روز دزدان دریایی به کشتی حمله کردند.
ناخدا گفت : اون پیراهن قرمز منو بیارید.
پیراهن رو پوشید و در کنار ملوانانش مردانه جنگید و دزدان را فراری داد.
از او فلسفه پیراهن قرمز را پرسیدند.
گفت: برای این است که اگر من زخمی شدم و خونریزی کردم، شما نفهمید و روحیه تان را از دست ندهید.
چند بار دیگر هم همین اتفاق افتاد و هر بار دزدان در مصاف با کاپیتان پیراهن قرمز شکست می خوردند.
یک روز دیده بان گفت : 10 تا کشتی دزدان همزمان به ما حمله کرده اند.
همه وحشت کردند یکی دوید تا پیراهن قرمز کاپیتان را بیاورد.
کاپیتان که این دفعه حسابی ترسیده بود گفت: پیراهن قرمز لازم نیست،
اون شلوار قهوه ای منو بیارید!!😂😂😂
🍀🍀 @emamzaman114
چگونه موبایل دزدیده شده را غیرفعال کنیم؟
کد زیر را در موبایل خود وارد کنید
*#06#
ستاره مربع صفر شش مربع
یک کد دیجیتالی روی صفحه نمایش ظاهر می شود
این شماره سریال مختص دستگاه شما است این شماره را یادداشت کنید
هنگامیکه موبایل شما دزدیده میشود، شما میتوانید با پشتیبان شبکه خود تماس بگیرید و این کد را به آنها بدهید پس از اطمینان مالکیت موبایل شما آنها قادر خواهند بود دستگاه شما را مسدود کنند !
حتی اگر دزد گوشی SIM کارت را عوض کرده باشند تلفن شما کاملاً غیرقابل استفاده خواهد شد
بفرستین تو گروهاتون
🍀🍀 @emamzaman114
🍀🌷🌷🍀🌷🌷🍀🌷🌷🍀🌷🌷🍀🌷🌷🌷🍀
گرگ گرسنهای برای تهیة غذا به شکار رفت. در کلبهای در حاشیة دهکده پسر کوچکی داشت گریه میکرد و گرگ صدای پیرزنی را شنید که داشت به او میگفت: «اگر دست از گریه و زاری برنداری تو را به گرگ میدهم.»
گرگ از آنجا رفت و....
نشست و منتظر ماند تا پسر کوچولو را به او بدهند. شب فرا رسید و او هنوز انتظار میکشید. ناگهان صدای پیرزن را شنید که میگوید: «کوچولو گریه نکن، من تو را به گرگ نمیدهم. بگذار همین که گرگ پیر بیاید او را میکشیم.»
گرگ با خود گفت: «انگار اینجا آدمهایی پیدا میشوند که چیزی میگویند اما کار دیگری میکنند.»
و بلند شد و روستا را ترک گفت.
🍀🍀 @emamzaman114