eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
11.3هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
6.4هزار ویدیو
1.3هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
✨💞✨ 💞✨ ✨ 📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»😍 🖋 #قسمت_چهل_و_ششم عقربه ثانیه شمار
💞✨💞 ✨💞 💞 📖 ... عاشقانه ای برای مسلمانان»😍 🖋 آوای آواز پرندگان در حیاط پیچیده بود که صدای باز شدن در حیاط هم اضافه شد و مژده آمدن مجید را آورد. مثل اینکه مشتاق حضورم باشد، تا قدم به حیاط گذاشت، نگاهش به دنبالم به سمت بالکن آمد، همانطور که من مشتاق رسیدنش چشم به در دوخته بودم. با دیدنم، صورتش به خنده‌ای دلگشا باز شد و سعی می‌کرد با حرکت لب‌هایش چیزی بگوید و من نمی‌فهمیدم چه می‌گوید که سراسیمه به اتاق بازگشته و به استقبالش به سمت در رفتم، ولی او زودتر از من پله‌ها را طی کرده و پشت در رسیده بود. در را گشودم و با دیدن صورت مهربانش، همه غم‌های دوری و تنهایی‌ام را از یاد بُردم. چشمان کشیده و جذابش زیر پرده‌ای از خواب و خستگی خمیازه می‌کشید، اما می‌خواست با خوش‌رویی و خوش‌زبانی پنهانش کند که فقط به رویم می‌خندید و با لحنی گرم و عاشقانه به فدایم می‌رفت. خواستم برایش چای بریزم که مانعم شد و گفت: «قربون دستت الهه جان! چایی نمی‌خوام! زود آماده شو بریم بیرون!» با تعجب پرسیدم: «مگه صبحونه نمی‌خوری؟» کیفش را کنار اتاق گذاشت و با مهربانی پاسخ داد: «چرا عزیزم! می‌خورم! برای همین میگم زود آماده شو بریم! میخوام امروز صبحونه رو لب دریا بخوریم.» نگاهی به آشپزخانه کردم و پرسیدم :«خُب چی آماده کنم؟» که خندید و گفت: «اینهمه مغازه آش و حلیم، شما چرا زحمت بکشی؟» و من تازه متوجه طرح زیبا و رؤیایی صبحگاهی‌اش شده بودم که به سرعت لباسم را عوض کردم، چادرم را برداشتم و با هم از اتاق خارج شدیم. همچنانکه از پله‌ها پایین می‌‌رفتیم، چادرم را هم سر کردم و بی‌سر و صدا از ساختمان خارج شدیم. پاورچین پاورچین، سنگفرش حیاط را طی کرده و طوری که پدر و مادر بیدار نشوند، از خانه بیرون آمدیم. در طول کوچه شانه به شانه هم می‌رفتیم که نگاهم کرد و گفت: «الهه جان! ببخشید دیشب تنهات گذاشتم!» لبخندی زدم و او با لحنی رنجیده ادامه داد: «دیشب به من که خیلی سخت گذشت! صبح که مسئول بخش اومد بهش گفتم بابا من دیگه متأهلم! به ارواح خاک امواتت دیگه برای من شیفت شب نذار!» از حرفش خندیدم و با زیرکی پاسخ دادم: «اتفاقاً بگو حتماً بعضی شب‌ها برات شیفت شب بذاره تا قدر منو بدونی!» بلکه بر احساس دلتنگی خودم سرپوش بگذارم که شیطنت را از صدایم خواند و تمنا کرد: «بخدا من همینجوری هم قدر تو رو می‌دونم الهه جان! احتیاجی به این کارهای سخت نیس!» و صدای خنده شاد و شیرین‌مان سکوت صبحگاهی محله را شکست. به قدری غرق دریای حرف و خنده و خاطره شده بودیم که طول مسیر خانه تا ساحل را حس نکردیم تا زمانی که نسیم معطر دریا به صورت‌مان دست کشید و سخاوتمندانه سلام کرد. صدای مرغان دریایی، آرامش دریا را می‌درید و خلوت صبح ساحل را پُر می‌کرد. روی نیمکتی نشستم و مجید برای خرید آش بندری به سمت مغازه آن سوی بلوار ساحلی رفت. احساس می‌کردم خلیج فارس هم ملیح‌تر از هر زمان دیگری به رویم لبخند می‌زند و حس خوش زندگی را به یادم می‌آورد. انگار دریا هم با همه عظمتش از همراهی عاشقانه من و مجید به وجد آمده و بیش از روزهای دیگر موج می‌زد. با چشمانی سرشار از شور زندگی، محو زیبایی بی‌نظیر دریا شده بودم که مجید بازگشت. کاسه را که به دستم داد، تشکر کردم و با خنده تذکر دادم: «مجید جان! آش بندری خیلی تنده! مطمئنی تحمل خوردنش رو داری؟» کنارم روی نیمکت نشست و با اطمینان پاسخ داد: «بله! تو این چند ماه چند بار صابون غذاهای بندری به تنم خورده!» سپس همچنانکه با قاشق آش را هم می‌زد تا خنک شود، با شیطنتی عاشقانه ادامه داد: «دیگه هر چی سخت باشه، از تحمل دوریِ تو که سخت‌تر نیس!» به چشمانش نگاه کردم که در پرتو آفتاب، روشن‌تر از همیشه به نظر می‌آمد و البته عاشق‌تر! متوجه نگاه خیره‌ام شد که خندید و گفت: «باور کن راست میگم! آش بندری که هیچ، حاضرم هر کاری بکنم ولی دیگه شبی مثل دیشب برام تکرار نشه!» از لحن درمانده‌اش خندیدم و به روی خودم نیاوردم که من هم دیگر تحمل سپری کردن شبی مثل دیشب را ندارم. دلم می‌خواست که همچون او می‌توانستم بی‌پروا از احساساتم بگویم، از دلتنگی‌ها و بی‌قراری‌های دیشب، از اشتیاق و انتظار صبح، اما شاید این غرور زنانه‌ام بود که زبانم را بند می‌زد و تنها مشتاق شنیدن بود! به خانه که رسیدیم، صدای آب و شست‌وشوی حیاط می‌آمد. در را که باز کردیم، مادر میان حیاط ایستاده و مشغول شستن حوض بود. سلام کردیم و او با اخمی لبریز از محبت، اعتراض کرد: «علیکِ سلام! نمی‌گید من دلم شور می‌افته! نمی‌گید دلم هزار راه میره که اینا کجا رفتن!» ..... ✍نویسنده: 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🌸 @emamzaman
🕗 من همین‌جا نشستہ‌ام آقا گوشه‌ے صحن، سمت این گنبد چقدَر خوش‌خیال و آرامم تا دلم هست ساڪن مشهد . . . 📸 (هرروزساعت۲۰) 👌نمایی فوق‌العاده از 😍 🆔 @EmamZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| ‍❣ سؤال: مقصود از «مصیبت در دین» که در برخی دعاها آمده، چیست؟ نظیر: «لَا تَجْعَلْ مُصیبَتَنا فِی دِینِنا؛ خدایا مصیبت ما را در دینمان قرار مده». آیت‌الله بهجت قدس‌سره: همین مصیبتی که به آن مبتلا هستیم، یعنی فقد امام(عج). چه مصیبتی از این بزرگ‌تر؟! خدا می‌داند که به‌واسطۀ آن، چه محرومیت‌ها داریم؟! 👤 @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#تمثیلات_و_مثالهای_مهدوی #قسمت_هفتم ⭕️ مغز و پوست! 🔸برخی فقط پوست و بعضی فقط مغزند! در صورتی که پ
⭕️ مثلِ آهن... 🔸 آهنی که برای "پل_هوایی_عابر" استفاده میشود، با آهنی که در "ساختمان_معمولی" بکار میرود، تفاوت دارد! 🔹 آهنی که برای "بدنه_ماشین" استفاده میشود با آهنی که میخواهند برای "بدنه_هواپیما" به کار ببرند، تفاوت دارد! بلکه بارها آن را آزمایش میکنند که بسیار محکم بوده و از نقطه ذوب بالایی برخوردار باشد! 🔺یاران امام زمان در آخرالزمان، قلبهایشان همچون فولاد، محکم است؛ چرا که می خواهند در یک هواپیمای خیلی بزرگ استفاده شوند، لذا در بلاها و امتحانات گوناگون، آزمایش میشوند 🔅 امام صادق(علیه السلام) می فرمود: «آنان (یاران حضرت) مردانی هستند که گویا دلهایشان پاره های آهن است و از سنگ سخت ترند و هیچ تردیدی در ذات خداوند ندارند.» [📗بحار، ج۵۲، ص۳۰۸] ╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮ @EmamZaman ╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#مهارتهای_مهرورزی 12 ارتباطاتِ بیشتر شما رو درمعرض مـ💞ـودتِ بیشتر، قرار میده! برای مودت ورزی،
13 میخوای دل زنده باشی👇 زیاد به ملاقات دوستات برو، دوستائی که به خدا نزدیکت میکنن! آروم آروم از دلمـ🖤ـردگی درمیای! و تلخیها و تاریکیهای وجودت شیرین و روشن میشه! @EmamZaman
💡💡💡 💡💡 💡 آرام باش این دنیا به دست خالقی اداره میشود که قدرت مطلق است از راز دل ما باخبر است میدونه چی میخوای میدونه چقدر سختی کشیدی میدونه چقدر تحمل میکنی او به تو اعتماد داره توهم به او توکل کن ‍ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺑﺎﺷه ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺴﭙﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﻡ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻩ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﻼﺣﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﭽﯿﻨﺪ ناامیدی معنایی ندارد وقتی هست،ناامید مباش🌈 🌸✨ ظهور نزدیک است ✨🌸 🆔 @emamzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊💫🕊 🕙 ✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ✨ 🌿اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ💫 ✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ✨ 🌿اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً💫 🆔 @EmamZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌘💫 💫 🌙 #نماز_شب #داستان_آموزنده_نمازشبیها 😍 🍃نماز نشسته(شهید علی کاظم امکانی یگانه)✨ 💫نیمه شب صدا
🌗💫 💫 🌙 😍 ✨آموزش نماز شب به کودکان👶  ♻️مرحوم میرزا مهدی شیرازی فرمودند: ❤️ موقعی که والدۂ ما برای نماز شب برمی‌خاست مرا هم که هنوز کودک خردسالی بودم از خواب بیدار می‌نمود و از پشت بام پایین آورده  نزد خود می‌نشانید و مشغول نماز شب می‌شد و به من می‌گفت: مهدی بیدار بمان. پدرم می‌فرمود: در آن موقع از شب چشمان مرا خواب گرفته بود به طوری که می‌ خواستم از پله‌ها به طرف زمین پرتاب شوم، ولی همین کار باعث شد بعدها که بزرگ شدم، نه تنها نمازم بلکه نماز شبم نیز ترک نشود.✔️ 📘منبع: کتاب داستان‌های نماز.ص177. 🌿 📿 @EmamZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا