🍃اگر میخواهیم با امام زمانمان همراه باشیم، باید در این دنیا مسیرمان را طوری تنظیم کنیم که از نظر فکری، صفات روحی و عمل، با آنچه امام زمان ارواحنافداه از ما میخواهند تنظیم شویم.
🍃اگر یک جا از نظر اعتقادی فرق داشته باشیم، نمیتوانیم همراه باشیم. یعنی چرخ ما بر روی این ریل نیست و جلو نمیرویم.
حتّی اگر انسان از نظر فکر وعمل تنظیمنشده باشد، نمیتواند با امام زمانش همراه باشد.
🔹پس اینها را کار کنیم و تنظیم کنیم.
#امام_زمان
【@emamzaman】
🍃فرزندپروری مهدوی...😍
💠امام علی علیه السلام فرمودند:
باخشم😡
تربیت ممکن نیست.❌✨
#تربیت_مهدوی
【@emamzaman】
سلااام ✋
خداوندا نفس نفس شکر که میتونیم در خدمت شما منتظران باشیم.
#انتظار_یعنی ......
دوســــت داری هر روز یه قــدم باتفکر بـــه امــام زمــانـت نـزدیک بـــشی ، بـــامــا همــراه بـــاش😊
هر روز یه عکس نوشته عالی که درونش یه تلنگره
شما رفقای جان ، میتونید برای 👈🏻 #استوری و #پروفایل👉🏻 استفاده کنید تادیگران نیزبهره ببرند.
هر روز،همین ساعت 16⏰
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
【@emamzaman】
karkhunegheseha-jukheye asal-192kb.mp3
20.85M
💠طرحآموزشیبرای کودکان💠
قصه جوخه عسل قسمت چهارم🐝😍
مهدیاران عزیزقصه هایعبرت انگیز
#امام_زمان
#چگونهکودکمراامامزمانیکنم
【@emamzaman】
♦️خـدایا!
مرا به خاطر گناهانے ڪه
در طولِ روز
بـا هـزاران قـدرتِ عـقل
توجیھشان مےڪنم
ببخش!🌱
#شهیدانه🕊
#شهید_چمران
【@emamzaman】
🥀 امام زمان (عج) 🥀
#دام_شیطانی😈 #پارت_1📚 #رمان به نام خدا...❤️ (اعوذبالله من الشیطان الرجیم) پناه میبرم به خدا ازشرشیط
#دام_شیطانی😈
#پارت_دوم📚
#رمان
امروز شنبه بود ,طرف صبح رفتم دانشگاه,الانم آماده میشم تا سمیرابیاددنبالم باهم بریم کلاس گیتار..
زنگ دررا ,زدن.
مامان ,کارنداری من دارم میرم.
_:خدابه همراهت,مراقب خودت باش,عزیزم.
سمیراباماشین خودش اومد دنبالم و تاخودکلاس از استاد وکارش تعریف کرد,خیلی مشتاق بودم ببینمش.
وارد کلاس,شدیم ,ده ,دوازده نفری نشسته بودند اما از استاد خبری نبود.باسمیرا ردیف اخر نشستیم.
بعداز ده دقیقه ای استاد تشریفشون را آوردند.
من, بیژن سلمانی هستم ,خوشبختم که درکنارشما هستم ,امیدوارم اوقات خوشی را درمعیت هم سپری کنیم.
بعد,همه ی هنرجوها خودشون رامعرفی کردند,اکثرا تو رنج سنی خودم بودند.استاد هم بهش میومد حدود ۴۵،۴۶داشته باشه ,چشماش خیلی ترسناک بود,وقتی نگاهت میکرد انگار تمام اسرار درونت را میدید ,نگاهش تا عمق وجودم رامیسوزاند,خصوصا وقتی خیره به ادم نگاه میکرد یه جور دلشوره میافتادبه جونم,
یک بار درحین توضیح دادنش ,به من خیره شده بود ناخودآگاه منم به چشماش خیره شدم...
وااااای خدای من ,انگار داخل چشماش آتیش روشن کرده بودند,به جان مادرم من اتیش را دیدم....
همون موقع اینقد ترسیده بودم,پیش خودم گفتم ,محاله دیگه ادامه بدهم,دیگه امکان نداره پام را تواین کلاس عجیب وترسناک بزارم,میخواستم اجازه بگیرم برم بیرون ,اما بدون اینکه کلامی از دهن من خارج بشه,استاد روش راکرد به من وگفت:الان وقت بیرون رفتن نیست خانم,صبرکنید ده دقیقه ی دیگه کلاس تمومه...
واااای من که چیزی نگفته بودم ,این ازکجا فهمید من میخوام برم بیرون😱
از ترس قلبم داشت میومد تودهنم,رعشه گرفته بودم,سمیرا بهم گفت:چت شد یکدفعه,باهمون حالم گفتم:هیس ,بزاربعدازکلاس بهت میگم...
بالاخره تموم شد,هل هلکی چادرم را مرتب کردم که برم
بااینکه بچه ها دور استاد راگرفته بودند,اما ازهمون پشت صدازد:
خانوم هماسعادت,صبر کنید...
بازم شوکه شدم برگشتم طرفش ,یک خنده ی کریه کرد وگفت:شما دفعه ی بعدی هم میاین کلاس,فکر نیامدن رااز سرتون به در کنید,درضمن قرارنیست چیزی هم به دوستتون بگید هااا
واااای خدای من ,این ازکجا فهمید من نمیخوام بیام؟؟
تمام بدنم یخ کرده بود,مغزم کارنمیکرد
#ادامه_دارد ...
🖍به قلم:ط_حسینی
【@emamzaman】
🍃همه حالات شما را خدا و امام زمان دارند میبینند،
یعنی هر لحظه شما را،
خطورات قلبی،
هر چه در قلبتان وارد بشود،
عملتان را روزانه امام زمان دارد میبیند و متوجه میشود،
🍃لذا چه شایسته میشود که انسان همیشه فکرش معطر و نورانی باشد. عملش نورانی باشد که آقا وقتی میبیند شاد شود.
🍃بگوید: این شیعه منه، نگاهش که می کنم غم دلم زایل میشود.
🍃اما شیعهای که در قلبش کینه و حسد است، دارد فکر گناه میکند، اینها متعفن و بدبوست.
آقا تا نگاهش میافتد دلش میگیرد.
#امام_زمان
【@emamzaman】
🍃فرزند پَروَری مَهدَوی...😍
💠پیامبراکرم صل الله علیه فرمودند:
هرگاه کودکانتان به هفت سالگی رسیدند رخت خوابهایشان را جدا کنید.🙃
#تربیت_مهدوی
【@emamzaman】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آروم نمیششینیم😐😅😆
#خنده_حلال
【@emamzaman】
karkhunegheseha-jukheye asal-192kb.mp3
26.72M
💠طرحآموزشیبرای کودکان💠
قصه جوخه عسل قسمت پنجم🐝😍
مهدیاران عزیزقصه هایعبرت انگیز
#امام_زمان
#چگونهکودکمراامامزمانیکنم
【@emamzaman】
هـرکسۍشھـٰادتروصادقانھبخواد ،
خدااونوبھمقامشھـٰادتمیرسونھ .
صادقانہبخواھ !
میشہ(:
#شھیدانہ🍃
【@emamzaman】
Ostad Raefipour-Sadaghe Baraye Emam Zaman.mp3
1.79M
⁉️ امام زمان عجل الله چه نیازی به صدقه ما دارند؟ خداوند که او را محافظت میکند.
#امام_زمان
#استاد_رائفی_پور
【@emamzaman】
🥀 امام زمان (عج) 🥀
#دام_شیطانی😈 #پارت_دوم📚 #رمان امروز شنبه بود ,طرف صبح رفتم دانشگاه,الانم آماده میشم تا سمیرابیاددنب
#دام_شیطانی😈
#پارت_سوم📚
#رمان
سمیرا هرچه پرسید چی شده,اصلا قدرت تکلم نداشتم,فوری رفتم توخونه وبه مادرم گفتم سردردم ,میخوام استراحت کنم ..
اما درحقیقت میخواستم کمی فکر کنم...مبهوت بودم....گیج بودم.....
کلاس گیتار روزهای زوج بود اما اینقد حالم بد بودکه فرداش نتونستم برم کلاسهای دانشگاه,روز دوشنبه رسید ,قبل ازساعت کلاس گیتارزنگ زدم به سمیرا وگفتم :سمیراجان من حالم خوش نیست امروز کلاس گیتارنمیام,شایددیگه اصلا نیام...هرچه سمیرااصرارکرد چطورته ,بهانه ی سردرد اوردم.
نزدیکای ساعت کلاس گیتاربود یک دلشوره ی عجیب افتاد به جونم,یک نیرویی بهم میگفت اگر توخونه بمونی طوریت میشه,مامانم یک ماهی بودآرایشگاه زنانه زده بود,رفته بود سرکارش,دیدم حالم اینجوریاست,گفتم میزنم ازخونه بیرون ,یه گشت میزنم ویک سرهم به مامان میزنم,حالم بهتر شد برمیگردم خونه,رفتم سمت کمد لباسام,یه مانتو آبی نفتی داشتم,دست کردم برش دارم بپوشمش ,یکهو دیدم مانتو قرمزم که مال چند سال پیش بود تنمه,ازترس یه جیغ کشیدم,اخه من مانتو نپوشیده بودم,خواستم دکمه هاشو بازکنم ,انگاری قفل شده بود,ازترسم گریه میکردم,یک هو صدا درحیاط بلند شد که باشدت بسته شد,داشت روح از بدنم بیرون میشد از ته سرم جیغ کشیدم,یکدفعه صدای بابا راشنیدم,گفت چیه دخترم :چطورته؟؟چراگریه میکنی مادرم؟؟
خودم راانداختم بغلش ,گفتم بابا منو.ببر بیرون ,اینجا میترسم.
بابا گفت:من یه جایی کاردارم ,الانم اومدم یک سری مدارک ببرم,بیا باهم بریم من به کارام میرسم توهم یک گشتی بزن.
چادرم راپوشیدم یه گردنبند عقیق که روش (وان یکاد..) نوشته بود ,داشتم که کناردر هال اویزون بود,برش داشتم انداختمش گردنم وسوارماشین شدم ومنتظر بابا موندم.
بابا سوار شد وحرکت کردیم ,انقد توفکربودم که نپرسیدم کجا میریم ,فقط میخواستم خونه نباشم.
بابا ماشین راپارک کرد وگفت:عزیزم تا من این مدارک رامیدم توهم یه گشت بزن وبیا,پیاده شدم تا اطرافم رانگاه کردم ,دیدم خدای من جلو ساختمانی هستم که کلاس گیتارم اونجا بود,پنجره ی کلاس رانگاه کردم,استادسلمانی باهمون خنده ی کریهش بهم اشاره کرد برم داخل...
انگار اختیاری درکارنبود,بدون اینکه خودم بخواهم پا گذاشتم داخل کلاس....
#ادامه_دارد...
🖍به قلم:ط_حسینی
【@emamzaman】
4_5877227767468135129.mp3
3.74M
با هم بخوانیم و بخواهیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲🏻
【@emamzaman】