🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#چله_ترک_گناه(چهل پله تا خدا)😍
#پنج_قدم_مانده(۶ روز تا اربعین)⏳
⁉بدترین اثرگناه⁉️
✍شاید بدترین اثر گناه، کمشدن #امید انسان به رحمت خدا باشه. یادمون نره ناامیدی از رحمت خدا #گناه_کبیره است
🔻چون وقتی انسان نا امید بشه دیگه زمینه برای انجام گناهای بیشتر و بزرگ تر براش فراهم میشه و به این ترتیب شیــ👿ـطان به هدف خود میرسه و انسان دیگه خودش رو غرق شده میدونه. در این حالت فقط باید به این فکر کرد که خدا مثل ما نیست که بخشش و رحمت محدود باشه صد بار اگر توبه شکستی باز آی!😊
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
#خود_را_کسی_ندانیم
📝آخوند ملاعلی همدانی خدمت حاج حسنعلی نخودکی اصفهانی رسید و از ایشان تقاضای موعظه کرد.
✔️ شیخ حسنعلی فرمود: مرنج و مرنجان!
🔻مرحوم ملاعلی همدانی می گوید: خوب مرنجان راحت است، کسی را از خود ناراحت نمیکنیم، اهانت به کسی نمی کنیم، غیـ🔥ـبت کسی را نمی کنیم و ..این می شود
⁉️اما #مرنج را چه کار کنیم؟
⚡️ کسی به ما بدی می کند، غیبت مان را می کند، پول مان را می خورد، قطعا انسان رنجش پیدا می کند. می شود چنین چیزی که انسان نرنجد؟!!
🔖فرمودند:بله.
❗️گفت:چطور؟
🌹فرمودند:"خودت را کسی ندان"
🏷عیب کار ما همین جاست. ما خودمان را کسی می دانیم، به ثروت مان، به علم مان، به ریاست مان، به هرچیزی می بالیم، لذا هیچ کس جرأت ندارد به ما "تو" بگوید...!📌
📘قسمتی از فرمایشات آیت الله مجتهدی تهرانی
----------------------
🌹سلام همراهان چله ترک گناه
دیگه به آخرای چله نزدیک میشیم
🌸احسنت به اونایی که این مسیر رو تا اینجا اومدن✌️👌
🌺و اونایی ام که هنوز،شروع نکردید یا وسط چله شکست خوردید میگم امیدوار باشید واصلا روحیتونو نبازید یه یا علی بگید و از همین لحظه با توکل بر خدا و توسل به ائمه و معصومین عزیزمون (ع) و مدد از شهدای عزیزمون شروع کنید.ناامید نشید که ناامید فقط شیـ👿ـطانه
خدامون داره صدامون میزنه😊
🌤اَلسَّلامُ عَلَیْکــَ یٰاصٰاحِبــَ الْاَمْرْ🌤
@emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان_مردی_در_آینه📝 💟 #قسمت_صد_پنج 🎀ازدحام يک مسير مستقيم چشم هام رو بستم ... حتي نفس کشيدن آرا
#رمان_مردی_در_آینه📝
💟 #قسمت_صد_ششم
🎀و علیک السلام
مرتضي منتظر شنيدن جوابي از طرف من بود ... و من با چشمان کودکي ملتمس به اون زل زده بودم ... زبانم سنگين بود و قلبم براي تک تک دقيقه ها، التهاب سختي رو تحمل مي کرد ... چشم هام رو از مرتضي گرفتم و نگاهم در امتداد مسير حرکت کرد ... در اون شب تاريک، التماس ديدن ديوارها و مناره هاي مسجد رو مي کرد ...
دستم بين زمين و آسمان مونده بود ... اومدم بکشمش عقب که مرتضي برگه رو از دستم گرفت ... از توي قباش خودکاري در آورد و شروع به نوشتن کرد ... شماره خودش رو هم نوشت ...
ـ ديدي کجا ماشين رو پارک کردم؟ ... اگه برگشتي اونجا بود که هيچ، منتظرمون بمون ... اگه نه که همون مسير رو چند متر پايين تر بري، هر ماشيني که جا داشته باشه سوارت مي کنه ...
برگه رو گرفتم و ازشون جدا شدم ... در ازدحام با قدم هاي سريع ... و هر جا فضاي بيشتري بود از زمين کنده مي شدم ... با تمام قوا مي دويدم ... تمام مسير رو ... تا جايي که مسجد از دور ديده شد ... تمام لحظات اين فاصله در نظرم طولاني ترين شب زندگي من بود ...
دوباره به ساعتم نگاه کردم ... فقط چند دقيقه تا 2 صبح باقي بود ... جلوي ورودي که رسيدم پاهام مي لرزيد و نفس نفس مي زدم ... چند لحظه توي حالت رکوع، دست به زانو، نفس هاي عميقي کشيدم ... شايد همه اش از خستگي و ضعف نخوردن نبود ... هيجان و التهاب درونم حد و حصري نداشت ...
قامت صاف کردم ... چشمم بي اختيار بين جمعيت مي چرخيد ... هر کسي که به ورودي نزديک مي شد ... هر کسي که حرکت مي کرد ... هر کسي که ...
مردمک چشم هاي منتظر من، يک لحظه آرامش نداشت ...
تا اينکه شخصي از پشت سر به من نزديک شد ... به سرعت برگشتم سمتش ... خودش بود ...
بغض سنگيني دور گلوم حلقه زد و چشم هام گر گرفت و پشت پرده اشک مخفي شد ... دلم مي خواست محکم بغلش کنم اما به زحمت خودم رو کنترل کردم ... دلم از داخل مثل بچه گنجشک ها مي لرزيد ... کسي باور نمي کرد چه درد وحشتناکي در گذر اون ثانيه ها، به اندازه قرن برمن گذشت ... و حالا اون واقعا بين اون جمعيت، من رو پيدا کرده بود ...
به شيوه مسلمان ها به من سلام کرد ... و من براي اولين بار با کلمات عربي، جواب سلامش رو دادم ...
ـ عليک السلام
شايد با لهجه من، اون کلمات هر چيزي بود الا جواب سلام ... اما نهايت وسع و قدرت من بود ...
ـ منتظر که نمونديد؟
در ميان تمام اون دردها و التهاب هاي پر سوز ... لبخند آرام بخشي از درون قلبم به سمت چهره ام جاري شد ... منتظر بودم اما نه پشت ورودي مسجد ... ساعت ها قبل از حرکت، شوق اين ديدار بي تابم کرده بود ...
ـ نه ... دقيق راس ساعت اومدید ...
لبخند زد و با دستش به سمت ورودي اشاره کرد ...
ـ بفرماييد ...
مثل ميخ همون جا خشکم زد ...
ـ من مسلمان نيستم نمي تونم وارد مسجد بشم ...
آرام دستش رو بازوي من گذاشت ... و دوباره با دست ديگه به سمت ورودي اشاره کرد ...
ـ حياط ها حکم مسجد ندارن ... بفرمایید داخل ...
قدم هاي لرزان من به حرکت در اومد ... يک قدم، عقب تر ... درست مقابل ورودي ...
#ادامه_دارد...
✍نویسنده : #شهید_سیدطاها_ایمانی
🏴🥀الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🥀🏴
@emamzaman
🍃
🌸
🎉🌺🍃
8.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سکوت بهجا و نابجا
🔊 استاد سعید نجفی
❗️نکته ای مهم در مورد نماز اول وقت نخواندن
رهبر معظم انقلاب:
به این اصل معتقد بوده و هستم که اگر کار به نماز میخورد، باید کار را تعطیل کرد و نماز خواند. استدلالم هم این است که وقتی ندا میآید:
حَیَّ عَلَی الصَّلاة
این خیلی تجاهر و وقاحت میخواهد که خداوند شما را به نماز بخواند و شما چشم در چشم دیگران بدوزید و توجهی نکنید. این لوث کردن ارزش نماز است که هم به کار لطمه میزند و هم عوارض وضعی دارد.
4_6039629968512648629.mp3
3.04M
برطرف شدن گرفتاریها
حجتالاسلام عالی
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ پاسخ به یک نیاز حیاتی
🌹زندگی از اینجا به بعد، آغاز خواهد شد ...
✔️حتما ببینید
❗️فرق مؤمن با غیر مؤمن
شهید مطهری:
فرق مؤمن و غير مؤمن در اين نيست كه اين خطا میكند و آن خطا نمیكند؛
فرق آنها در اين است كه مؤمن خطای خود را تكرار نمیكند، بيش از يکبار خطا نمیكند؛ اما غير مؤمن، چندين بار صدمهی كاری را میخورد و باز آنقدر بصيرت ندارد كه بار ديگر تكرار نكند. از خداوند مسئلت داريم كه به ما توفيق دهد از خطاها و لغزشهای خود پند بگيريم.
📗حکمتها و اندرزها ج۱ ص۶۷
Panahian-Clip-ShieiniRaDirTarBokhor-64k.mp3
2.31M
✔️ شیرینی را دیرتر بخور!
➕کلیدی ترین عامل در تربیت فرزند
🔊 استاد پناهیان