دعـای #روز_دوم ماه مبـارک رمضـانــ🌙
بِـسْمِ اللهِ الـرَّحْمٰـنِ الـرَّحیم🍃
اَللَّهُـمَّ قَـرِّبّنی فیـهِ اِلیٰ مَرضٰـاتِکَ
وَ جَنِّبْـنی فیـهِ سَخَتِکَ وَ نَقِماتِکَ
وَ وَفِّـقْنی فیـهِ لِقِـرائَتِـه آیاتِـکَ
بِرَحـْمَتِکَ یٰا اَرْحَـمَ الـرّاحِمـینَ.
تـرجـمه 💖
خدایا در این روز مرا به پسند خود نزدیک کن،
و مرا از خشمت و شکنجه هایت دور کن،
و در آن برای خواندن آیات،توفیقم ده،
به مهـربانی خودت ای مهربانترین مهربانان.
#نشر_دهیم
التماس دعا
🌙الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌙
💕 @emamzaman
💐🍃🌺
🍃🌺
🌺
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_هفتاد_و_ششم
✍ آرزوی مرگ برایِ جوانی که به غارِ مخفوفِ قلبم رسوخ و خفاش هایش را فراری داده بود،سخت تر از مردن، گریبانم را می درید.
اما مگر چاره ی دیگری هم وجود داشت؟
#مرگ صد شرف داشت به اسارت در دستانِ آن حرامزادگانِ #داعش نام...
کسانی که عرق شرم بر پیشانیِ یاجوج و ماجوج نشاندند و مقام استادی به جای آوردند.
هر ثانیه که میگذشت پریشانیم هزار برابر میشد و دانیال،کلافه طول و عرضِ حیاط را متر میکرد.
مدام آن چشمانِ میخ به زمین و لبخندِ مزیّن شده به ته ریشِ مشکی اش در مقابل دیدگانم هجّی میشد.
اگر دست آن درنده مسلکان افتاده باشد،چه بر سرِ مهربانی اش می آورند؟
اصلا هنوز سری برایِ آن قامتِ بلند و چهارشانه باقی گذاشته اند؟😭
هر چه بیشتر فکر میکردم،حالم بدتر و بدتر میشد...
تصاویری که از شکنجه ها و کشتار این قوم در اینترنت دیده بود، لحظه ای راحتم نمیگذاشت...
تکه تکه کردن یک مرد زنده با ارّه برقی و التماس ها و ضجه هایش...
سنگسارِ سرباز سوری از فاصله ی یک قدمی آن هم با قلوه سنگهایی بزرگتر از آجر...
زنده زنده آتش زدنِ خلبانِ اردنی در قفسی آهنی...
بستنِ مرد عراقی به دو ماشین و حرکت در خلاف جهت...
حسام...
قهرمانِ زندگیم در چه حال بود؟
نفس به نفس قلبم فشرده تر میشد💔
احساس خفگی گلویم را چنگ میزد و من بی سلاح فقط #دعا میکردم.
و بیچاره پروین که بی خبر از همه جا،این آشفته حالی را به پایِ شکراب شدن بین خواهر و برادری مان میگذاشت و دانیال تاکید کرده بود که نباید از اصل ماجرا بویی ببرد.
که اگر بفهمد،گوش هایِ فاطمه خانم پر میشود از گم شدنِ تک فرزندِ به یادگار مانده از همسر شهیدش...
باید نفس میگرفتم.
فراموش شده ی روزهایِ دیدار برادر،برق شد در وجودم.
#نماز ...
من باید نماز میخواندم...
نمازی که شوقِ وجودِ دانیال از حافظه ام محوش کرده بود.
بی پناه به سمت حیاط دویدم. دانیال کنارحوض نشسته و با کف دو دست،سرش را قاب گرفته بود.
- یادم بده چجوری نماز بخونم.
با تعجب نگاهم کرد و من بی تأمّل دستش را کشیدم.
وقتی برایِ تلف کردنِ وجود نداشت،
دو روز از گم شدنِ حسام در میدان جنگ می گذشت و من باید خدا را به سبک امیر مهدی صدا میزدم.
در اتاق ایستادم و چادرِ سفید پروین با آن گلهایِ ریز و آبی رنگش را بر سرم گذاشتم.
مهرِ به یادگار مانده از حسام را مقابلم قرار دادم و منتظر به صورتِ بهت زده ی برادر چشم دوختم.
سکوت را شکست:
- منظورت از این #مهر اینکه میخوای مثه #شیعه ها نماز بخونی؟
و انگار تعصبی هر چند بندِ انگشتی،از پدر به ارث به برده بود...
محکم جواب دادم که #آری ❤️
که من شیعه ام و شک ندارم که اسلام بی #علی، اصلا مگر #اسلام میشود؟
و در چهره اش دیدم،گره ای که از ابروانش باز شد
و لبخندی که هر چند کوچک، میخِ لبهاش شد.
- فکر نکنم زیاد فرقی داشته باشه.
صبر کن الان پروینو صدا میزنم بیاد بهت بگه دقیقا چیکار کنی...
⏪ #ادامہ_دارد...
نویسنده:
#زهرا_اسعد_بلند_دوست
📝 @emamzaman
💐🍃🌺
🍃🌺
🌺
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
✍هم خوشحال بودم،هم ناراحت.
خوشحال از زبانِ باز شده اش،
ناراحت از زبان بسته بودنش در تمامِ مدتی که به وجودش احتیاج داشتم.
شاید هم دندانِ طمع از دخترانه هایم کنده بود.
چند ساعتی از ملاقات مادر و پسر میگذشت و جز تکرارِ گه گاهِ اسم دانیال و بوسیدنش تغییری در این زنِ افسرده رخ نداد.
باز هم خیره میشد و حرف نمیزد. زبان می بست و روزه ی سکوت میگرفت.
اما وقتی خیالم راحت شد که دانیال برایم توضیح داد از همه چیز به واسطه ی حسام باخبر بوده.
مدتی از آن روز می گذشت و دانیال مردانه هایش را خرج خانه میکرد.
صبح به محل کار نظامی اش میرفت،و نخبگی اش در کامپیوتر را صرفِ حفظ خاکِ مملکتش میکرد.
و عصرها در خانه با شوخی هایش علاوه بر من و پروین،حتی مادر را هم به وجد می آورد.
با همان جوکهای بی مزه و آواز خواندنهایِ گوش خراشش...
حالا در کنار من،پروینی مهربان و بامزه قرار داشت که دانیال حتی یک ثانیه از سر به سر گذاشتنش غافل نمیشد.
چه کسی میگوید نظامی گری، یعنی خشونتِ رضا خانی؟؟
حسام همیشه می خندید و دانیال خوش خنده تر از سابق شده بود.
اما هنوز هم چیزی از نگرانی ام برایِ حسامِ امیر مهدی نام کم نمیشد و به لطف تماسهایِ دانیال علاه بر خبرهایِ فاطمه خانم از پسرش،بیشتر از حالِ حسام مطلع میشدم.
زمان می دوید و من هر لحظه ترسم بیشتر میشد.
از جا ماندن در دیدار دوباره ی تنها ناجیِ زندگیم...
#سرطان چیز کمی نبود که دلخوش به نفس کشیدن باشم.
آن روز بر عکس همیشه دانیال کلافه و عصبی بود،دلیلش را نمیدانستم اما از پرسیدنش هم باک داشتم.
پشتِ پنجره ایستاده بودم و قدم زدنهایِ پریشانش در باغ و مکالمه ی پر اضطرابش با گوشی را تماشا میکردم.
کنجکاوی امانم را بریده بود،به سراغش رفتم و دلیل خواستم و او سکوت کرد.
دوباره پرسیدم و او از مشکل کاریش گفت اما امکان نداشت... چشمهایِ برادر رسم دروغگویی به جا نمی آورد.
باز کنکاش کردم و او با نفسی عمیق و پر آشوب جواب داد #حسام گم شده...
نفسم یخ زد و او ادامه داد:
- دو روز هیچ خبری ازش نیست دارم دیونه میشم سارا
یعنی فاطمه خانم میدانست؟
- یعنی چی که گم شد؟
معنیش چیه؟
دستی به صورتش کشید:
- یعنی یا #شهید شده یا گیر اون حرومزاده هایِ داعشی افتاده...
و من با چشمانی شیشه شده در اشک،از ته دل برایِ شهادتش دعا کردم.
کاش شهید شده باشد...💔
⏪ #ادامہ_دارد...
نویسنده:
#زهرا_اسعد_بلند_دوست
📝 @emamzaman
دعای فرج هرشب📲
💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃
* بِـسْمِ اللهِ الـرَّحمٰنِ الـرَّحـیم *
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ
وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ
وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ
وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى
وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ
وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ
فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا
كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ
اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ
يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ❤️
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي
السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ
الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃
خدايا گرفتارى بزرگ شد،و پوشيده بر ملا گشت،
و پرده كنار رفت،و اميد بريده گشت،
و زمين تنگ شد،و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى،
و شكايت تنها به جانب تو است،در سختى و آسانى تنها بر تو اعتماد است،
خدايا!بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست.
آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما واجب نمودى،و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى،
پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر،
اى محمّد و اى على،اى على و اى محمّد،
مرا كفايت كنيد،كه تنها شما كفايت کنندگان منيد،و يارى ام دهيد كه تنها شما يارى کنندگان منيد،
اى مولاى ما اى صاحب زمان❤️
فريادرس،فريادرس،فريادرس
مرا درياب،مرا درياب،مرا درياب
اكنون،اكنون،اكنون
با شتاب،با شتاب،با شتاب
اى مهربانترين مهربانان
به حق محمّد و خاندان پاك او.
💚کانال امـام زمـان (عج)💚
#دعای_فرج
✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨
🍀🌷 @EmamZaman 🌷🍀
#قرآن
#سوره_بقره
✨بسم الله الرَّحمن الرَّحیم ✨
🌸ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتَابِ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ ﴿۱۷۶﴾
✍چرا كه خداوند كتاب [تورات] را به حق نازل كرده است و كسانى كه در باره كتاب [خدا] با يكديگر به اختلاف پرداختند در ستيزه اى دور و درازند (۱۷۶)
🌸لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ﴿۱۷۷﴾
✍نيكوكارى آن نيست كه روى خود را به سوى مشرق و [يا] مغرب بگردانيد بلكه نيكى آن است كه كسى به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب [آسمانى] و پيامبران ايمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راهماندگان و گدايان و در [راه آزاد كردن] بندگان بدهد و نماز را برپاى دارد و زكات را بدهد و آنان كه چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند و در سختى و زيان و به هنگام جنگ شكيبايانند آنانند كسانى كه راست گفته اند و آنان همان پرهيزگارانند (۱۷۷)
🌸يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۱۷۸﴾
✍اى كسانى كه ايمان آورده ايد در باره كشتگان بر شما [حق] قصاص مقرر شده آزاد عوض آزاد و بنده عوض بنده و زن عوض زن و هر كس كه از جانب برادر [دينى]اش [يعنى ولى مقتول] چيزى [از حق قصاص] به او گذشت شود [بايد از گذشت ولى مقتول] به طور پسنديده پيروى كند و با [رعايت] احسان [خونبها را] به او بپردازد اين [حكم] تخفيف و رحمتى از پروردگار شماست پس هر كس بعد از آن از اندازه درگذرد وى را عذابى دردناك است (۱۷۸)
🌺اللهمَّ عجِّل لولیِّک الفرج 🌺
👉 @EmamZaman 🌷
🌷از امام صادق (ع) روايت شده :
هركه چهل صبحگاه اين عهد را بخواند،
از #يـــــــاوران قائم ما باشد،
و اگـــــر پيش از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود ، خدا او را از قــبـر بيرون آورد! كه در خدمت آن حضرت باشد،و حق تعالى بر هر كــــلمه هزار حسنه به او كرامت فرمايد،و هزار گناه از او محو سازد،و آن عــهـــد اين است:
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
✨اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.✨
✨اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.✨
✨اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،✨
✨وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.✨
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
#دعای_عهد
❤️کانال امام زمان(عج)❤️
🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃
🆔 @emamzaman
دعـای #روز_سوم ماه مبـارک رمضـانــ🌙
🍃بِـسْمِ اللهِ الـرَّحْمٰـنِ الـرَّحیم🍃
اللَّهُمَّ ارْزُقْـنی فِيهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبـیهَ
وَ بَاعِـدْنی فِيهِ مِنَ السَّـفَاهَةِ وَ التَّـمْـويهِ
وَ اجْعَلْ لی نَصِيبا مِنْ كُلِّ خَيْرٍ تُنـْزِلُ فِيهِ
بِجـودِكَ يَا أَجـْوَدَ الْأَجْـوَدِينَ
تـرجـمه
خدايا در اين ماه به من تيزهوشى و بيدارى عنايت فرما،
و از بى خردى و اشتباه دورم ساز،
و از هر خيرى كه در اين ماه نازل مى كنى برايم بهره اى قرار ده،
به حق جودت اى جودمند ترين جود مندانــ❤️
#نشر_دهیم
التماس دعا
✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨
🌤 @emamzaman
.
🔸اگه سر #سفره_افطار به مامانت بگی : مادرجون #روزه ات قبول باشه ، اون چی جواب میده!
.
🔹حتما میگه عزیزم ازشمام قبول باشه و کلی بهت #محبت میکنه
.
🔸حالا اگه سر #افطار سرت رو بالا گرفتی و به #امام_زمان_عج گفتی ؛ آقاجون روزه ات قبول باشه مطمئن باش آقا هر جوابی بدن ، دعاشون در حقت مستجابه
.
🔹من سر سفره افطار میگم آقاجون روزتون قبول باشه و امید دارم به اینکه آقا بفرمایند ؛ از شمام قبول باشه ، عاقبت بخیر بشی
.
👈 این پیام رو اینقدر منتشر کنین که همه سر افطار با امام زمان عج حرف بزنن و به #یاد #حضرت_مهدی عج باشن.
🍀🌷 @EmamZaman 🌷🍀
.
🚿 🚿 🚿
♻️ حکم روزه در صورت فراموشی غسل
💎سوال(1): حکم روزه کسی که غسل جنابت را در ماه رمضان فراموش کرده است، چیست؟
✅ پاسخ:
✍ همه مراجع: اگر کسی غسل جنابت را در ماه رمضان فراموش کند و پس از چند روز به یاد آورد باید روزه و نمازهای آن چند روز را قضا کند، ولی روزه هایش کفاره ندارد.
آیت الله شبیری زنجانی: اگر در ماه رمضان یادش بیاید قضا واجب نیست[1]
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🎈سوال(2): اگر کسی شب جنب شود، ولی غسل را فراموش کند و در روز به یادش بیاید، آیا روزه اش باطل است؟
✅ پاسخ:
✍ همه مراجع: آری، روزه باطل ❌می شود، و باید تا افطار از خوردن، آشامیدن و مبطلات دیگر پرهیز کند و بعدا قضای آن را به جا آورد، ولی کفاره بر او واجب نیست. [2]
—----------------
📎منبع:
[1]. توضیح المسائل ده مرجع، م 1622؛ امام، تحریر الوسیله، ج1، القول فیما یترتب علی الافطار، ص 530، م 12؛ بهجت، وسیله النجاه، ج1، م 1089؛ سبحانی، توضیح المسائل، م 1541؛ سیستانی، منهاح الصالحین، ح1، م 988؛ صافی، هدایه العباد، ج1، کتاب الصوم، م 1283.
[2]. توضیح المسائل ده مرجع، م 1619؛ همه مراجع: استفتا.
#احکام_روز
#احکام_فراموشی_غسل_جنابت
@emamzaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
💐🍃🌺 🍃🌺 🌺 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هفتاد_و_ششم ✍ آرزوی مرگ برایِ جوانی که به غارِ مخفوفِ قلبم ر
💐🍃🌙
🍃🌙
🌙
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
✍ پروین آمد و دانیال تک تک سوالهایم را از او پرسید و من تکرار کردم...
آیه به آیه،
سجده به سجده،
قنوت به قنوت،
شیعگی را...💖
آن شب تا اذان صبح، شیعه وار نماز خواندم و عاشقی کردم.
اشک ریختم و خنجر به قلب، در اولین مکالمه ی رسمی ام با خدا، شهادت طلب کردم برایِ مردی که حالا به جرأت میدانستم ، دچارش شده ام.
صدای الله اکبر که از گلدسته ی مسجد، نرم به پنجره ی اتاقم انگشت کوبید، دانیال با گامهایی تند وارد شد و گوشی به دست کنارِ سجاده ام نشست.
رنگِ پریده اش، درد و تهوع را ناجوانمردانه سیل کرد در تارو پودِ وجودم...
بی وزن شدم و خیره، گوش سپردم به خبری از #شهادت و یا… #اسارات
و دانیال نفسش را با صدا بیرون داد...
- پیدا شد... دیوونه ی بی عقل پیدا شد.
پس شهادت،نجاتش داد.
تبسم،صورتِ برادرم را درگیر کرد:
- سالمه...و جز چند تا زخم سطحی، گرسنگی و تشنگی، هیچ مشکلی نداره
گیج و حیران، زبان به کام چسبیده جملاتش را چند بار از دروازه ی شنواییم گذراندم.
درست شنیده بودم؟؟
حسام زنده بود؟؟
خدا بیشتر از انتظار در حقم خدایی کرده بود.
دانیال گفت که در تماس تلفنی با یکی از دوستان، برایش توضیح داده اند که حسام دو روز قبل برایِ انجام ماموریت وارد منطقه ای میشود که با پیشروی #داعش تحت محاصره ی آنها قرار می گیرد.
و او وقتی از شرایطش آگاه میشود، خود را به امید نجات در خرابه ها مخفی میکند که خوشبختانه، نیروهایِ خودی دوباره منطقه را پس میگیرند و حسام نجات پیدا میکند،
و فعلا به دلیل ضعف بستریست...
من اشک دواندم در کاسه ی چشمانم از فرطِ ذوق...😭
پس میتوانستم رویِ دوباره دیدنش حساب باز کنم...
سر به سجده در اوج شرم زدگی، خدا را شکر کردم...
این مرد تمامِ ناهنجاریِ زندگیم را تبدیل به هنجار کرد...
و من تجربه کردم همه ی اولین هایِ دنیایِ اسلامی ام را با او..
قرانی که صدایش بود..
حجابی که به احترامش بود..
نمازی که نذر شهادت بود..
او مرد تمامِ نا تمامی هایم بود..
و #عاشقی جز این هم هست..؟؟
⏪ #ادامہ_دارد...
نویسنده:
#زهرا_اسعد_بلند_دوست
📝 @emamzaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
💐🍃🌙 🍃🌙 🌙 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هفتاد_و_هفتم ✍ پروین آمد و دانیال تک تک سوالهایم را از او پ
💐🍃🌙
🍃🌙
🌙
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
✍چقدر خدا را شکر کردم که مادرِ فاطمه نامش،چیزی متوجه نشد و حسام بی سرو صدا، جان سالم به در برد.
مدت کوتاهی از آن جریان گذشت و منِ تازه نماز خوان، جرعه جرعه عشق می نوشیدم و سجده سجده حظ میبرم از مهری که نه “به” آن، بلکه “روی” اش تمرینِ بندگی میکردم.❤️❤️
مُهری که امیر مهدی، دست و دلبازانه هدیه داد و من غنیمت گرفتمش از دالانِ تنهایی هایم.
روزها دوید و فاطمه خانم لحظه شماری کرد دیدار پسرش را.
روزها لِی لِی کرد و دانیال خبر آورد بازگشتِ حسامِ شوالیه شده در مردمکِ خاطراتم را...
و چقدر هوای زمستان، گرم میشود وقتی که آن مرد در شهر قدم بزند❄️
دیگر میدانستم که حسام به خانه برگشته و گواهش تماسهایِ تلفنی دانیال و تاخیر چند روزه ی فاطمه خانم برایِ سر زدن به پروین و مادر بود.
حالا بهار سراغی هم از من گرفته بود و چشمک میزد ابروهای کم رنگ و تارهای به سانت نرسیده ی سرم، در آینه هایِ اتراق کرده در گوشه ی اتاقم.
کاش حسام برایِ دیدنِ برادرم به خانه مان می آمد و دیده تازه میکردم.
هر روز منتظر بودم و خبری از قدمهایش نمیرسید و من خجالت میکشیدم از این همه انتظار...
نمیداند چقدر گذشت که باز فاطمه خانم به سبک خندان گذشته،پا به حریممان گذاشت و من برق آمدنِ جگر گوشه را در چشمانش دیدم و چقدر حق داشت این همه خوشحالی را...
اما باز هم خبری از پسرش در مرز چهار دیواریمان نبود...😔
چقدر این مرد بی عاطفگی داشت. یعنی دلتنگ پروین نمیشد؟؟
شاید باز هم باید دانیال دور میشد تا احساس مردانگی و غیرتش قلمبه شود محضِ سر زدن ، خرید و انجام بعضی کارها...
کلافگی از بودن و ندیدنش چنگ میشد بر پیکره ی روحم...
روحی که خطی بر آن، تیغ می کشید بر دیواره ی معده ی #سرطان زده ام.
حال خوشی نداشتم.
جسم و روحم یک جا درد میکرد.
واقعا چه میخواستم؟؟ بودنی همیشگی در کنارِ تک جوانمردِ ساعات بی کسیم؟؟
در آینه به صورتِ گچی ام زل زدم. باید مردانه با خودم حرف میزدمو سنگهایم را وا میکندم.
دل بستنی #دخترانه به مردی از جنس جنگ، عقلانی بود،
اما...
امایی بزرگ این وسط تاب میخورد.
و آن اینکه، اما برایِ من نه..
منی که گذشته ام محو میشد در حبابی از لجن و حالم خلاصه میشد به نفسهایی که با حسرت می کشیدمش برایِ یک لحظه زندگیِ بیشتر که مبادا اسراف شود...
این بود شرایط واقعیِ من که انگار باورش را فراموش کرده بودم.
و حسامی که جوان بود.. سالم بود.. مذهبی و متدین بود.. و منِ ثانیه شماری برایِ مرگ را ندیده بودم...
اصلا حزب اللهی جماعت را چه به دوست داشتن..؟
خیلی هنر به خرج دهند، عاشقی دختری از منویِ انتخابیِ مادرشان میشوند آنهم بعد از عقد رسمی.
دیگر میدانستم چند چند هستم و باید بی خیال شوم خیالات خام دخترانه ام را.
و چقدر سخت بود و ناممکن جمله ای که هرشب اعترافش میکردم رویِ سجاده و هنگام خواب.
دل بستن به حسام، دردش کشنده تر از سرطان، شیره ی هستی ام را می مکید و من گاهی میخندیدم به علاقه ای که روزی انتقام و تنفرِ بود در گذشته ام.
⏪ #ادامہ_دارد...
نویسنده:
#زهرا_اسعد_بلند_دوست
📝 @emamzaman
🌺🍃🌺🍃🌺
🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
🌹حکمت 5⃣1⃣1⃣
💠 امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمودند:
" (شخصي از امام علی (ع) پرسيد:
حال شما چگونه است؟)
چگونه خواهد بود حال كسي كه در بقاي خود ناپايدار،
و در سلامتي بيمار است،
و در آنجا كه آسايش دارد مرگ او فرامي رسد. "
📚: #نهج_البلاغه
#حکمت_115
🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌹
🆔 @emamzaman ِ
دعای فرج هرشب📲
💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃
* بِـسْمِ اللهِ الـرَّحمٰنِ الـرَّحـیم *
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ
وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ
وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ
وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى
وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ
وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ
فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا
كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ
اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ
يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ❤️
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي
السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ
الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃
خدايا گرفتارى بزرگ شد،و پوشيده بر ملا گشت،
و پرده كنار رفت،و اميد بريده گشت،
و زمين تنگ شد،و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى،
و شكايت تنها به جانب تو است،در سختى و آسانى تنها بر تو اعتماد است،
خدايا!بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست.
آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما واجب نمودى،و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى،
پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر،
اى محمّد و اى على،اى على و اى محمّد،
مرا كفايت كنيد،كه تنها شما كفايت کنندگان منيد،و يارى ام دهيد كه تنها شما يارى کنندگان منيد،
اى مولاى ما اى صاحب زمان❤️
فريادرس،فريادرس،فريادرس
مرا درياب،مرا درياب،مرا درياب
اكنون،اكنون،اكنون
با شتاب،با شتاب،با شتاب
اى مهربانترين مهربانان
به حق محمّد و خاندان پاك او.
💚کانال امـام زمـان (عج)💚
#دعای_فرج
✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨
🍀🌷 @EmamZaman 🌷🍀
#قرآن
#سوره_بقره
✨بسم الله الرَّحمن الرَّحیم ✨
🌸وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿۱۷۹﴾
✍و اى خردمندان شما را در قصاص زندگانى است باشد كه به تقوا گراييد (۱۷۹)
🌸كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ﴿۱۸۰﴾
✍بر شما مقرر شده است كه چون يكى از شما را مرگ فرا رسد اگر مالى بر جاى گذارد براى پدر و مادر و خويشاوندان [خود] به طور پسنديده وصيت كند [اين كار] حقى است بر پرهيزگاران (۱۸۰)
🌸فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴿۱۸۱﴾
✍پس هر كس آن [وصيت] را بعد از شنيدنش تغيير دهد گناهش تنها بر [گردن] كسانى است كه آن را تغيير مى دهند آرى خدا شنواى داناست (۱۸۱)
🌸فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۱۸۲﴾
✍ولى كسى كه از انحراف [و تمايل بيجاى] وصيت كننده اى [نسبت به ورثه اش] يا از گناه او [در وصيت به كار خلاف] بيم داشته باشد و ميانشان را سازش دهد بر او گناهى نيست كه خدا آمرزنده مهربان است (۱۸۲)
🌸يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿۱۸۳﴾
✍اى كسانى كه ايمان آورده ايد روزه بر شما مقرر شده است همان گونه كه بر كسانى كه پيش از شما [بودند] مقرر شده بود باشد كه پرهيزگارى كنيد (۱۸۳)
🌺اللهمَّ عجِّل لولیِّک الفرج 🌺
👉 @EmamZaman 🌷
هدایت شده از 🥀 امام زمان (عج) 🥀
🌷از امام صادق (ع) روايت شده :
هركه چهل صبحگاه اين عهد را بخواند،
از #يـــــــاوران قائم ما باشد،
و اگـــــر پيش از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود ، خدا او را از قــبـر بيرون آورد! كه در خدمت آن حضرت باشد،و حق تعالى بر هر كــــلمه هزار حسنه به او كرامت فرمايد،و هزار گناه از او محو سازد،و آن عــهـــد اين است:
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
✨اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.✨
✨اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.✨
✨اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،✨
✨وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.✨
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
#دعای_عهد
❤️کانال امام زمان(عج)❤️
🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃
🆔 @emamzaman
هدایت شده از 🥀 امام زمان (عج) 🥀
تنها من عاشق گرمای نگاه تو نیستم؛
ببین! پرنده 🕊ها هم، به هرجا که می روی، کوچ می کنند!!!
💖مولای من، سلام؛😊
دل❤️م برای تو به هر سو پَر می کشد...
🌺اللهمَّ عجِّل لولیِّک الفَرَج🌺
🆔🌷 @EmamZaman🌷
🍃 دعای #روز_چهارم ماه مبارک رمضان 🍃
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌸اللهمّ قوّنی فیهِ على إقامَةِ أمْرِکَ واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وأوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُکْرَکَ بِکَرَمِکَ واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْکَ وسِتْرِکَ یـا أبْصَرَ النّاظرین.
🌹خدایا نیرومندم نما در آن روز به پا داشتن دستور فرمانت وبچشان در آن شیرینى یادت را ومهیا کن مرا در آنروز راى انجام سپاس گذاریت به کـرم خودت نگهدار مرا در این روز به نگاه داریت وپرده پوشى خودت اى بیناترین بینایان.
🌺اللهمَّ عجِّل لولیِّک الفرج 🌺
👉 @EmamZaman 🌷
🥀 امام زمان (عج) 🥀
💐🍃🌙 🍃🌙 🌙 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هفتاد_و_هشتم ✍چقدر خدا را شکر کردم که مادرِ فاطمه نامش،چیزی
💐🍃🌸
🍃🌸
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_هفتاد_و_نهم
✍ مدتی گذشت و من قلبم را سرگرم میکردم به شوخی های دانیال و مطالعات مذهبیم تا اینکه یک روز ظهر، قبل از آمدنِ دانیال، فاطمه خانم به خانه مان آمد اما اینبار کمی با دفعات قبل فرق داشت.
نمیدانم خوشحال.. نگران عصبی.. هر چه که بود آن زنِ روزهایِ پیشین را یاد آور نمیشد.
به اتاقم آمد و خواست تا کمی صحبت کند و من جز تکان دادنِ سر و تک کلماتی کوتاه؛
جوابی برایِ برقراری ارتباط در آستین نداشتم.
در را بست و کنارم رویِ تخت نشست کمی مِن مِن.. کمی مکث.. کمی مقدمه چینی.. و سر آخر گفتن جملاتی که لرزه به تنم انداخت.
جملاتی از جنسِ #علاقه ی پسرش امیر مهدی به دختری تازه مسلمان که اتفاقا سرطان معده هم دارد.❤️
جملاتی در باب ستایش این دخترِ سارا نام، که بیشتر شیبه التماس برایِ “نه” گفتن به پسرِ یک دنده و بی فکرش است...
جملاتی از درخواستی محض نا امید کردنِ حسام، که تک فرزند است...
که عروس بیمار است...
که عمر دستِ خداست اما عقل را حاکم کرده.. که پسر داغ و نابیناست..
که بگذرم..
و کاش میدانست که اگر نبضی میزند به عشقِ همین یگانه پسر است...😭
و من در اوجِ پریشانی و حق دادن به این مادرِ دلخسته، در دلم چلچراغ منور کردم که مرا خواسته...
هر چند نرسیدن سرانجامش باشد…
آن روز زن از اجازه برایِ خواستگاری گفت...
از علاقه پسر و بیماریِ پیشرفته و لاعلاجِ من گفت...
از آروزها و ترسهایش، از شرمندگی و خجالتش در مقابل من گفت...
و من حق دادم.. با جان و دل درکش کردم..
چون امیر مهدی حیف بود...
و در آخر گفت:
- تو رو به جد امیرمهدی از دستم ناراحت نشو.. حلالم کن.. من بدجنس و موزی نیستم.. به خدا فقط مادرم😞 همین...
اوایل که از شما میگفت متوجه شدم که حالت بیانش عادی و مثل همیشه نیست،ولی جدی نمیگرفتم.
تا اینکه وقتی از سوریه اومد پاشو کرد تو یه کفش که برو سارا خانم رو واسم خواستگاری کن...
دیروز با برادرتون واسه مجلس خواستگاری صحبت کرده.
آقا دانیالم گفته که من باهاتون صحبت کنم که اگه رضایت دادین، بیایم واسه خواستگاری رسمی...
میدونم نمیتونی فارسی حرف بزنی اما در حد بله و نه که میتونی جوابمو بدی.
صورتش از فرط نگرانی ، جیغ میکشید و چقدر این دلشوره اش را درک میکردم.
منطقی حرف زد و من باید منطقی جوابش را میدادم...
مادر بود و طبق عادت بی قرار...
و من با لبخندی تلخ انتخاب کردم...
( - نه ..)
⏪ #ادامہ_دارد...
نویسنده:
#زهرا_اسعد_بلند_دوست
📝 @emamzaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هفتاد_و_نهم ✍ مدتی گذشت و من قلبم را سرگرم میکردم به شوخی ها
💐🍃🌸
🍃🌸
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_هشتادم
✍ “نه” گفتم و قلبم مچاله شد..
“نه” گفتم و زمان ایستاد..
فاطمه خانم با غمی عجیب، پیشانی ام را بوسید:
- شرمندتم دخترم.. تو رو به جد امیرمهدی حلالم کن..
و چه خوب بود که از قلبم خبر نداشت.
به چشمانِ حلقه بسته از فرطِ اشکش خیره شدم.
رنگِ مردمکهایِ همیشه پناهنده به زمینِ حسام هم، همین قدر قهوه ای و تیر رنگ بود؟؟؟
حالا باید برایِ این زن،عصبانیت خرج میکردم یا منطقش را میپذیرفتم..؟؟
او رفت...
آن شب دانیال جز نگاهی پر معنا، هیچ چیز نگفت.
شاید او هم مانند فاطمه خانم فکر میکرد.
چند روزی از آن ماجرا گذشت و هیچ خبری از آن مادر و پسرِ مهربان نشد...
و من چقدر حریص بودم برایِ یک بارِ دیگر دیدنِ حسامی که تقریبا دو ماه از آخرین دیدنش میگذشت.
مدام با خودم فکر میکردم، میبافتم و می رِشتم.
گاهی خود را مظلوم می دیدم و فاطمه خانم را ظالم.
گاهی از حسام متنفر میشدم که چرا مادرش را به خواستگاری فرستاد..؟
واقعا حسی نسبت به من داشت؟؟ که اگر حسی بود، پس چرا به راحتی عقب کشید؟؟
گاهی عصبی با خودم حرف میزدم که #مذهبی و #نظامی را چه به علاقه؟؟
آنها اگر #عاشق هم شوند با یک جوابِ “نه” پس میکشند.
غرور از نان شب هم برایشان واجبتر است...
با خودم میگفتم و میگفتم.. و میدانستم فایده ایی ندارد این خودخوری هایِ احمقانه و دخترانه...
عمری نمانده بود که عیب بگیرم به آن مادر دلسوخته و مُهرِ خباثت بنشانم بر پیشانی اش.
بماند که وجدانم هم این رأی را نمیپذیرفت، چون این زن مگر جز خوبی هم بلد بود؟؟
حالا دیگر فقط میخواستم آرام شوم....
بدون حسام و عشقی که زبانه اش قلبم را می سوزاند.💔
روزها پیچیده در حجابی از شال، به امامزاده ی محبوبِ پروین پناه می بردم و شب ها به سجاده ی مُهر نشانِ یادگار گرفته از امیر مهدی...
و این شده بود عادتی برایِ گول زدن که یادم برود حسامی وجود دارد...
آن روز در امامزاده، دلِ گرفته ام ترک برداشت و من نالیدم از ترسها و بدبختی ها و گذشته ی به تمسخر پر افتخارم...
از آرامشی که هیچ وقت نبود و یک #شیعه به خانه مان هُلَش داد..
از آرامشی که آمد اما #سرطان را بقچه کرد در آغوشم، و من باز با هر دَم، هراسیدم از بازَدمِ بعدی...
گفتم و گفتم...
از آرزویم برایِ یک روز خندیدن با صدایِ بلند، بدونِ دلهره و اضطراب و چقدر بیچارگی شیرین میشود وقتی سر به شانه ی خدا داشته باشی.💖
بعد از نماز ظهر، بی رمق و بی حال در چنگال درد و تهوع به قصد خانه از امامزاده بیرون آمدم.
آرام آرام در حیاط قدم میزدم و با گوشه چشم، تاریخ رویِ قبرها رو میخواندم...
بعضی جوان..
بعضی میانسال..
بعضی پیر..
راستی مردن درد داشت؟؟؟
ناگهان یک جفت کفشِ مشکی سرمه ای در مقابل چشمانم سبز شد.
سر بالا آوردم.
صدایِ کوبیده شدنِ قبلم را با گوشهایم شنیدم.
چند روز از آخرین دیدنم میگذشت؟؟
زیادی دلتنگ این غریبه نبودم؟؟
این غریبه با شلوار کتانِ مشکی و پیراهنِ مردانه یِ سرمه ای رنگش، زیادی دلنشین نبود؟؟؟
طبق معمول چشم به زمین چسبانده بود.
با همان موهایِ کوتاه اما به سمت بالا مدل داده اش، و ته ریشی که نظمش، جذابتی خاص ایجاد میکرد.
و باز هم سر بلند نکرد:
- سلام سارا خانم.
همین؟؟؟
نمیخواست حالم را بپرسد؟؟
حالم دلم را چه؟؟
از آن خبر داشت؟؟
آنقدر عصبی به صورتش زل زدم که زخمِ تازه ترمیم شده ی گوشه ابروهایش هم آرامم نکرد.
حتما سوغاتِ آن دو روز سرگردانی در سوریه بود.
چند دقیقه پیش در امامزاده از خدا خواستم تا فکرش را نیست و نابود کند.
و خدا چقدر حرف گوش کن بود و نیستش را هست کرد...
بغض گلویم را به دندان گرفت، انگار کسی غرورم را به بازی کشانده بود.
زیر لب جوابش را دادم و با پاهایی سنگ شده از کنارش گذشتم.
کمی مکث کرد...
سپس با قدمهایی بلند در حالی که صدایم میزد، مقابلم ایستاد.
دستانش را به نشانه ی ایست بالا برد✋
- سارا خانم.. فقط چند دقیقه.. خواهش میکنم...
با تعجب نگاهش کردم.
پسرِ مذهبی و این حرفها؟؟
لحنش مثل همیشه محترمانه بود:
- از دانیال اجازه گرفتم تا باهاتون صحبت کنم.
نفسم را با صدا بیرون دادم.
اجازه گرفته بود.. آن هم برای صحبت با دختری که در دل آلمان سانت به سانت قد کشیده بود...
⏪ #ادامہ_دارد...
نویسنده:
#زهرا_اسعد_بلند_دوست
📝 @emamzaman