اگــرمےخواهیــدڪارتانبرڪتپیداڪند
بہخانوادھ شہداسربزنیـــد؛
زندگےنامھ شہدارابخوانیــد.
#شهید_مصطفی_صدرزاده♥️
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات 🕊
➣ eitaa.com/EmamZamani12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-همیشهمیگفت:
زیباترینشهادترامیخواهم!
یڪبارپرسیدم:شهادتخودشزیباست؛
زیباترینشهادتچگونهاست؟!
درجوابگفت:
زیباترینشهادتایناستڪه
جنازهایهمازانسانباقینماند :)
- #ابراهیـم.هـادے
➣ eitaa.com/EmamZamani12
به اندازه روزهای نبودنت دیوار دلم را خط خطی کردم
دیگر جایی برای خط کشیدن باقی نمانده
کی می آیی آقای مهربونم ♥️
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
➣ eitaa.com/EmamZamani12
#بخشی_از_کتاب_تقاص📕
«باطـن اعمـــــال»
از روحانیون سرشناس یکے از شهرستانها بود.
برا تهیه کتاب📚 به دفتر نشر آمده بود و گفت:
دوست ما کھ در مسجد محل ما فعالیت دارد،
تجربه نزدیک به مرگ زیبایی دارد.🦋
تماس گرفتیم و پس از هماهنگے
راهے سفر شده و مصاحبه هاۍ خوبے انجام شد.👥
تجربه ایشان طولانے و آموزنده است
بیشتر مطالب ایشان در موضو؏ حق الناس است.
هرچند مطالب زیبا دیگرے
در تجربه خود شاهد بودهاند
امّا تصمیم گرفتیم در انتها
کتابے که مربوط به حق الناس است
كل ماجراے ایشان را مکتـوب نماییم.
ادامه ...⏬⏬....
➣ eitaa.com/EmamZamani12
«كسے صداے مرا نمےشنید»
تصادف بدی بود.🚙 بدن کسے شبیه من، پشت فرمان گیر کرده بود. من دیدم که اطراف ماشین پُر از جمعیت است؛ بیشتر آنها را می شناختم.
آنها تلاش می کردند بدن شبیه به من را از وسط آهنپاره های ماشین بیرون بکشند؛ اما من بیرونِ ماشین بودم و به آن جماعت می گفتم:
چکار می کنید؟ من که اینجا هستم! اما هم محلهای هایم به کارشان ادامه مےدادند و اصلاً صدای من را نمی شنیدند. کل کاپوت جمع شده
بود. این همان وانت پیکان صفر کیلومتر بود که تازه خریده بودمش...
➣ eitaa.com/EmamZamani12
AUD-20211124-WA0020.mp3
3.19M
♨️عنایت امام رضا (ع) به جوان آمریکایی
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #محرابیان
➣ eitaa.com/EmamZamani12
#بخشی_از_کتاب_تقاص📕
#قسمت2⃣
.
«فقط در چند ثانیہ اتفاق افتاد»
.
در خیابانی دوطرفه می رفتم. خیابان خلوت بود. زانتیایی که از روبرو میآمد برای اینکه در چاله مقابلش نیفتد فرمان را به سمت من چرخاند.🚘🕳
سرعت بالای زانتیا در چند ثانیه باعث این تصادف شد.
کاپوت شکسته شد، شیشه مقابل مرا خرد کرد و همه در سر و سینه ام فرو رفت🧠🫁
.
«من همه چیز را دیدم»
.
بعد از تصادف فقط صداها مبهمے شنیدم و درد شدیدے را در سر و صورت و بدنم حس کردم؛ و بعد آرامش عمیقے را احساس کردم. خودم را از بیرون ماشین مےدیدم که پشت فرمان گیر کرده ام و مردم از اطراف دور ماشین جمع شده اند!👥🚘👥
مردم با اورژانس تماس گرفتند. راننده آمبولانس سریع به محل تصادف رسید.🚑
او را می شناختم، او هم مرا شناخت. از دوستان برادرم بود. خوب یادم هست که می گفت: اینکه پسر فلانی است...
ادامه...⏬⏬...
➣ eitaa.com/EmamZamani12
هیکل نسبتاً درشتے داشتم. بالاخره مردم به سختی مرا از ماشین خارج کردند. هیچ حرکتے نداشتم. راننده آمبولانس نبضم🫀 را گرفت و گفت: کار تمام شده، خدا رحمتش کند. هر کس که مرا مےشناخت درباره من حرفے می زد یکی می گفت:
حیف شد، خیلی جوان خوبے بود.
دیگری گفت: خدا به زن و بچه اش صبر بده و...👩👧👦
مردم با ناراحتی و حسرت، از جوانے از دست رفته ام، به بدنم نگاه می کردند. سیل اسکناس ها و سکه ها بود که به سمتم روانه می شد.
بعد از اینکه کار افسر راهنمایے و رانندگے تمام شد👮🏻♂ و کروکے را کشید، کاور آوردند و بدنم را داخل کاور گذاشتند. با کمک چند نفر دیگر،
برانکارد را بلند کردند و داخل آمبولانس بردند. چند نفر از کسانے که مرا مےشناختند گریه مےکردند، یکی گفت به خانمش خبر بدهید.🧕🏻
دیگری گفت: نه، به برادرش زنگ بزنید....
آمبولانس حرکت کرد.
➣ eitaa.com/EmamZamani12