#آقایون بخونن...! ✓ 📲¦⇠#استوری ‌‌➣ eitaa.com/EmamZamani12

🌷الهـی هر بامدادت رودخانه حیات جاری می‌شود زلال و پاک پس چون خورشید مهربان و گرم و خالصمان ساز 🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃     🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸 ‌‌➣ eitaa.com/EmamZamani12

✨﷽✨ ۵۴۶ ‌╭┈──────「♥️」 ╰─┈➤@EmamZamani12

🍃🌸بر خلق جهان تو رحمتی و برکات 🍃🌺محبوب همه به زندگانی و ممات 🍃🌸الله و ملائکه یصلون علیک 🍃🌺از جانب ما نیز فراوان صلوات 🍃🌸روزمان را آغاز میکنیم با ذکر پرنور و برکت صلوات بر حضرت محمد ص و خاندان پاک و مطهرش 🌸 🍃 🍃 🌸الّلهُمَّ 🍃🌺صلّ 🍃 🌸علْی 🍃 🌺محَمَّد 🍃 🌸وآلَ 🍃 🌺محَمَّدٍ 🍃 🌸وعَجِّل 🍃🌺 فرَجَهُم ‌‌➣ eitaa.com/EmamZamani12

هیچڪس‌غیرتومارا‌به‌خدا‌راه‌نداد ما‌پناهنده‌به‌دربار‌تو‌هستیم‌حسیـن!♥️ #صلی‌الله‌علیك‌یا‌ابا‌عبدالله✋ 📲¦⇠#استوری ‌‌➣ eitaa.com/EmamZamani12

بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد❤️ دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد🕊 بخوان دعای فرج را که يوسف زهرا💚 زپشت پرده ی غيبت به ما نظر دارد❤️ 💚دلم به ” مستحبی ” خوش است ❤️که جوابش ” واجب ” است: السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه و سلام برمنتظران مولا 💚 ‌‌➣ eitaa.com/EmamZamani12

#سلام_فرمانده #روستای موسویه #جهرم#استان فارس #پویش_دهه_نودی_ها 📲¦⇠#استوری ‌‌➣ eitaa.com/EmamZamani12

#زندگی_به_سبک_شهدا❣ 🍃داداش مهدی خیلی دلداده امام رضا(ع) بود. یه روز که عازم مشهدالرضا(ع) بودیم بهم گفت:می دونی چطوری باید زیارت کنی و از آقا حاجت طلب کنی؟ گفتم: چطور؟ گفت: باید دو زانو روبه روی ضریح بشینی و سرت رو کج کنی، خیلی به آقا التماس کنی تا حاجتت رو بده. زود بلند نشی بری... 🍃فکر می‌کنم برات شهادتش رو هم همینجوری از امام رضا(ع) گرفت؛ چون قبل از آخرین سفر به سوریه، رفته بود پابوس امام رضا(ع) و ... ✍راوی:خواهر شهید #شهید_محمدمهدی_لطفی_نیاسر🌷 #یاد_کنید_شهدا_را_با_ذکر_صلوات🕊 📲¦⇠#استوری ‌‌➣ eitaa.com/EmamZamani12

هوشیار باشید، همان‌طور كه امام عزیزمان فرموده‌اند خطر برای اسلام  بیشتر از داخل است، تا خارج پس مواظب باشید. اگر در صحنه باشید و  وحدت كلمه شعار شما باشد، خطر شما را تهدید نخواهد كرد. | شهید حسن ابوالقاسمے | #یاد_کنید_شهدا_را_با_ذکر_صلوات🕊🌷 ‌‌➣ eitaa.com/EmamZamani12

🔆 #پندانه ✍ پسر جوانی قصد بردن پدر پیر خود به سرای سالمندان کرد‌. صبح زود، پدر را سوار ماشین خود کرد. 🔹پدر پیر آخرین چیزی که در چمدان خود گذاشت و می‌خواست آن را با خود به سرای سالمندان ببرد، عکس همسر جوانش بود؛ همسری که مادر پسر بود و مرد بعد از فوت او دیگر ازدواج نکرده بود. 🔸در میانه راه پدر به پسر گفت: پسرم! می‌توانم از تو تقاضایی برای بار آخر کرده باشم؟! 🔹پسر متکبر جوان سری از روی ناچاری به رضایت تکان داد. 🔸پدر که کارگر کارخانۀ الوار و چوب‌بری بود، از پسر خواست او را برای بار آخر به کارگاه چوب‌بری‌ای ببرد که در آن ۳۰ سال کار کرده بود. 🔹چون به کارخانه رسیدند، پدر به پسر درخت بزرگی را نشان داد که چند کارگر در حال کندن پوستش بودند. 🔸پدر رو به پسر گفت: پسرم! این درخت، حیات خود را مرهون آن پوست پیری است که در حال کندنش هستند. اگر پوست درخت را زمان حیات می‌کندند، درخت هر اندازه قوی بود، قدرتِ گرفتن آب و غذا از خاک را نداشت و بلافاصله خشک می‌شد. 🔹اما اکنون که درخت را بریده‌اند، پوست آن را هم بریده‌اند و بی‌ارزش‌ترین‌ قسمت الوار، همان پوستش بعد از بریدن آن است. 🔸سال‌هایی که درختان را پوست می‌کندم، به این نکته فکر می‌کردم؛ روزی خواهد رسید که من هم برای تو چون پوست درختان، به بی‌ارزش‌ترین بخش درخت تبدیل می‌شوم که دور ریخته خواهم شد. تویی که عمری برایت زحمت کشیده و بعد از مرگ‌ مادرت، به تنهایی بزرگت کردم. 🔹امروز همان روزی است که سال‌ها منتظر رسیدنش بودم‌. ‌‌➣ eitaa.com/EmamZamani12

پروردگارا یاریمان کن تا با دستهایمان بخشش با زبانمان دلجویی با نگاهمان محبت با افکارمان سازندگی و با یاد تو به آرامش برسیم ‌‌➣ eitaa.com/EmamZamani12

✨﷽✨ ۵۴۷ ‌╭┈──────「♥️」 ╰─┈➤@EmamZamani12