❌مهم❌
👇👇👇
✅ گزارشی از تولّدِ امامعلیه السلام
✅این گزارش از زبانِ «حکیمه»، عمّه امام عسکریعلیه السلام است که گزارشِ نسبتاً دقیقی از تولّدِ امامعلیه السلام میباشد.
«شیخ مفید» از قولِ «حکیمه»، دخترِ امام جوادعلیه السلام این گونه روایت میکند:
«ابومحمّد حسن بن علیعلیهما السلام با پیکی مرا به نزدِ خود خواند و گفت: ای عمّه، امشب افطار را در نزدِ ما بگذران؛ زیرا پانزدهم شعبان است، امشب خدایِ متعال «حجّتِ» خود را در زمین ظاهر خواهد کرد.
از او پرسیدم: مادرش کیست؟ فرمود: نرجس. گفتم: جانَم به فدایت! ولی آثارِ حاملگی در او وجود ندارد. فرمود: آنچه گفتم، همان خواهد شد.
بنابراین، وارد شدم و سلام کردم، نرجس پیش آمد تا کفشهایم را از پا در آورد و به من گفت: بانویِ من! حالِ شما چطور است؟ بدو گفتم: تو بانویِ من و خاندانِ منی، ولی او از سخن من امتناع ورزید و پاسخ داد: ای عمّه! چه میفرمایید؟، بدو گفتم : دخترم! امشب خداوندِ متعال پسری به تو عطا میفرماید که مولایِ این جهان و آن جهان خواهد بود، او خجالت زده و سرخ شد. پس از آنکه نمازِ عشا به جای آوردم، افطار کرده و به خواب رفتم. نیمه شب از خواب برخاستم تا نماز عشا به جای آورم. در حالی که «نرجس» در خواب بود و اثری از وضعِحمل در او دیده نمیشد، نماز خواندم. آن گاه نشستم و نمازِ نافله خواندم، پس از آن به رختخواب رفته و دوباره بیدار شدم، ولی او هنوز در خواب بود. آنگاه او برخاست، نماز نافله را به جای آورد و دوباره دراز کشید.
حکیمه، ادامه میدهد: از اطاق خارج شدم تا طلوعِ فجر را ببینم و نخستین مرحله طلوع را دریابم، ولی او هنوز خوابیده بود. از این رو، از انتظارِ امام عسکریعلیه السلام [در این باره مردّد شدم. درست در همان لحظه، امام از جایِ خود صدا زد، ای عمّه! عجله نکن، امر نزدیک است! من نشستم و سورهِهای حم سجده و یس را تلاوت کردم. در همان لحظه او [نرجس با هوشیاری از خواب برخاست، من به سویِ او رفتم و گفتم: سلامِ خدا بر تو باد، آیا چیزی احساس میکنی؟ او پاسخ داد: ای عمّه، آری!، آنگاه بدو گفتم: خود را جمع کن و آرامشِ قلبی را به دست آر!
در آن لحظه احساسِ خواب کرده و خواب بر من غالب شد؛ پس از آن، با صدایِ مولایم از خواب برخاستم و چون پوشش را از نرجس بلند کردم، حضرتش (مهدیعلیه السلام) را که به حالِ سجده بر زمین افتاده بود، دیدم. او را بر دامان گرفتم و متوجّه شدم پاک و تمیز است.
ابومحمّد، مرا صدا زد و گفت : ای عمّه! پسرم را برایم بیاور! و چنین کردم ...، پس از آن امام عسکریعلیه السلام زبان بر کامش گذاشت و با آرامی دستش را به چشمها، گوشها و آرنجهایش کشید؛ سپس گفت: ای پسرم! سخن بگو! کودک لب به سخن گشود و پاسخ داد: شهادت میدهم که خدایی جز خدایِ یکتا نیست، او یکتا است و شریکی ندارد، شهادت میدهم محمّدصلی الله علیه وآله پیامبرِ خدا است؛ سپس بر امیرالمؤمنینعلیه السلام و بر امامان به ترتیب تا نام پدرش سلام کرد، آنگاه از ادامه سخن باز ایستاد.
ابومحمّد گفت: ای عمّه! او را نزدِ مادرش ببر، تا وی را سلام گوید و سپس او را به من بازگردان! چنین کردم و او را باز گردانده و در همانجا گذاشتم. امام عسکریعلیه السلام به من فرمود: ای عمّه! هفت روز دیگر برایِ دیدار او بیایید، روز بعد آمدم تا به ابومحمّد سلام گویم، پرده را بالا زدم تا مولایم را ببینم، ولی او را ندیدم. از این رو، از امام پرسیدم: جانَم به فدایت! برای مولایِ من چه اتّفاقی افتاده؟، حضرتش پاسخ فرمود: ای عمّه! او را به همان کس که مادر موسی فرزندش را بدو سپرد، سپردم.
حکیمه میگوید: روزِ هفتم آمدم و به او سلام گفتم و نشستم. ابومحمّد فرمود: پسرم را نزدِ من بیاور! او را در قطعهای پارچه آوردم. امام آنچه را که در روز نخست به هنگام تولّد انجام داده بود تکرار کرد و کودک، آنچه را که از قبل گفته بود، گفت، آنگاه این آیه قرآن را تلاوت کرد: «بسم اللَّه الرحمن الرحیم وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ و ما اراده کردیم بر مستضعفانِ زمین منّت نهاده و آنان را پیشوایان خلق و وارثین قرار دهیم، و در زمین به آنها قدرت و تمکین ببخشیم و به چشم «فرعون» و «هامان» و لشکریانِشان آنچه را که از آن اندیشناک و ترسان بودند بنمایانیم».
@emamzamaniyamm
زیارت امام عصر(عج) در هر صبح گاه
💝دعای بعد از نماز صبح 💝
اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاىَ صاحِبَ الزَّمانِ
صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ
في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها،
وَبَرِّها وَبَحْرِها وَسَهْلِها وَجَبَلِها،
حَيِّهِمْ وَمَيِّتِهِمْ، وَعَنْ والِدِيَّ وَوَُلَْدي وَعَنّي مِنَ الصَّلَواتِ وَالتَّحِيّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ،
وَمُنْتَهى رِضاهُ وَعَدَدَ ما اَحْصاهُ كِتابُهُ وأحاط بِهِ عِلْمُهُ،
اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في هذَا الْيَوْمِ وَفي كُلِّ يَوْم عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً في رَقَبَتي
اَللّـهُمَّ كَما شَرَّفْتَني بِهذَا التَّشْريفِ وَفَضَّلْتَنى بِهذِهِ الْفَضيلَةِ وَخَصَصْتَنى بِهذِهِ النِّعْمَةِ،
فَصَلِّ عَلى مَوْلايَ وَسَيِّدي صاحِبِ الزَّمانِ، وَاجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأشياعه وَالذّابّينَ عَنْهُ،
وَاجْعَلْني مِنَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ طائِعاً غَيْرَ مُكْرَه فِي الصَّفِّ الَّذي نَعَتَّ اَهْلَهُ في كِتابِكَ فَقُلْتَ:
(صَفّاً كَاَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصوُصٌ)
عَلى طاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ وَآلِهِ عليهم السلام،
اَللّـهُمَّ هذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ في عُنُقي اِلى يَوْمِ الْقِيامَة
میگويند دستها را بايد شست؛
راست میگويند!
از هر چه غير توست،
بايد دست شست...!
✅بزرگی می فرمود::
امام عصر (ارواحنافداه) از گناه نفرت دارد و ما باید به گونهای باشیم که اگر هم زمینه گناه پیش آمد،به احترام آن حضرت گناه نکنیم.
برخی با ظلم به دیگران به سمت اطاعت و ولایت شیطان می روند
برخی که خودشان را به دیدن بعضی از عکسها،فیلمها،سیدیها و...عادت میدهند،با دست خود از دیدن جمال آن امام محروم میشوند.
🏡روزگاری در حال ساخت خانه بودم،از او پرسیدم:
خانه من چگونه باشد خوب است؟ فرمودند:
خانه را به گونهای بساز که اگر امام زمان ارواحنا فداه آمدند از اینجا رد شوند و خسته بودند،نگویند در این خانه جای من نیست؛بگویند در میزنیم،یک ساعت استراحت میکنیم و میرویم.در خانهات را به روی آقا مبند!
⛔️چرا با دل خود کاری میکنیم که دیگر جای آن حضرت نباشد؟چرا با چشمان خود کاری میکنیم که او را نبیند؟مگر نه اینکه هر چه هست به دست خودمان است..
حضرت امام صادق(ع) می فرمایند:
🔆 هركس چهل صبح این عهد را بخواند :
✔از یاوران قائم ما باشد
✔و اگر پیش از #ظهور آن حضرت بمیرد او را از قبر بیرون آورند
✔و در خدمت آن حضرت باشد
✔و حق تعالی به هركلمه از حسنه او را كرامت فرماید
✔ و هزار گناه از او محو كند.
💚 «امام محمد باقر (علیه السلام)»:
🌤فَیاطوبی لِمَن أَدْرَكَهُ وَ كانَ مِن أنصارِهِ، وَ الوَیلُ كُلُّ الوَیلُ لِمَن خالَفَهُ وَ خالَفَ أَمرَهُ وَ كانَ مِن اعدائِه.
🌼 خوشا به حال آن کس که زمان حضرتش را دریابد و در جمع یاوران او باشد، و بدا و بسیار بدا به حال کسی که با او مخالفت و ستیزه کند و از حضرتش فرمان نبرد و در زمرة دشمنانش درآید.
📚بحار، ج ٥٢، ص ٣٤٨
#نماز
🌹قبل از نماز چند ثانيه وقت بگذاريد
💥اعمال ساده ومعتبربراي چندصد برابر كردن ثواب نمازها💥
🌹اذان واقامه :
باعث ميشود دو صف از فرشتگان پشت سر مومن نماز بخوانند.
ثواب الاعمال صدوق ص٧٢
🌹ركوع كامل
باعث نداشتن وحشت قبر ميشود
ثواب الاعمال صدوق ص٧٣
🌹انگشتر عقيق
دو ركعت نماز با عقيق معادل هزار ركعت بدون آنست.
عدة الداعي ابن فهدحلي ص٢٢٠
🌹مسواك
دو ركعت نماز با مسواك بهتر ازهفتاد ركعت نماز بدون مسواك
من لايحضره الفقيه صدوق
🌹خواندن سوره قدر در يكي از نمازها
باعث آمرزش گناهان مي شود.
ثواب الاعمال ص٢٦٧
🌹استنشاق و مزه مزه در وضو
باعث آمرزش و غلبه بر شيطان است
ثواب الاعمال صدوق ص٤٣
🌹عطر
باعث ميشود ثواب نماز هفتاد برابر شود.
ثواب الاعمال ص١٢٠
🌹تسبيحات حضرت زهراء سلام الله عليها
بهتر از هزار ركعت نماز نزد خدا(حضرت امام صادق عليه السلام) فلاح السائل ص١٥٥
@emamzamaniyamm
#داستانانار
روزی #حضرتزهرا علیها السلام بیمار و بستری شد. علی علیه السلام به بالین او آمد فرمود: زهرا جان! چه میل داری تا برایت فراهم کنم؟ گفت: من از شما چیزی نمیخواهم. حضرت علی علیه السلام اصرار کرد. فاطمه علیها السلام گفت: ای پسر عمو! پدرم به من سفارش کرده که هرگز چیزی از شوهرت در خواست نکن، مبادا تهیه آن برایش مشکل باشد و در برابر در خواست تو شرمنده شود. علی علیه السلام فرمود: ای فاطمه! به حق من، هر چه میل داری بگو تا برایت آماده کنم. فاطمه علیها السلام گفت: اکنون که من را سوگند دادی می گویم. اگر اناری برایم فراهم کنی خوب است. حضرت علی علیه السلام برخاست و برای فراهم نمودن انار از منزل بیرون رفت. در راه با چند نفر از مسلمانان روبرو شد و از آنها پرسید: انار در کجا پیدا می شود؟ آنها گفتند: یا علی! فصل انار گذشته، ولی چند روز قبل شمعون یهودی چند انار از طائف آورده بود. حضرت به در خانه شمعون رفت. شمعون وقتی که چشمش به علی علیه السلام افتاد علت آمدن آن حضرت را پرسید؟ علی علیه السلام ماجرا را گفت و افزود که برای خریداری انار آمدهام. شمعون گفت: چیزی از انارها باقی نمانده است همه را فروختهام. همسر شمعون پشت در بود و سخن آنها را می شنید، به شوهرش گفت: من یک انار برای خودم برداشته بودم و در زیر برگها پنهان کردم. آنگاه رفت و انار را آورد و به حضرت علی علیه السلام داد. آن حضرت چهار درهم به شمعون داد. او گفت: قیمتش، نیم درهم است. امام فرمود: همسرت این انار را برای خود ذخیره کرده بود تا روزی از آن نفع بیشتری ببرد. نیم در هم مال خودت و سه درهم و نیم هم مال همسرت. آن حضرت در برگشت به طرف منزل، صدای ناله درماندهای را شنید، به دنبال صدا رفت، دید مردی غریب و بیمار و نابینایی در خرابهای بدون سرپرست و غذا روی زمین خوابیده است، حضرت جلو رفت و سرش را به دامن گرفت و از او پرسید: تو کیستی؟ از کدام قبیلهای؟ چند روز است که در اینجا افتادهای؟ گفت: ای جوان صالح! من از اهالی مدائن (ایران) میباشم، در آنجا قرض زیادی داشتم. ناگزیر سوار بر کشتی شدم و با خود گفتم خود را به مولایم امیرمؤمنان می رسانم شاید آن حضرت کمکی به من کند و قرضهایم را ادا نماید - جوان نمی دانست که سرش بر دامن علی علیه السلام است - امام فرمود: من یک انار برای بیمار عزیزم می برم، ولی تو را محروم نمیکنم و نصفش را به تو می دهم. حضرت انار را دو نصف کرده و نصف آن را کم کم در دهان آن جوان میگذاشت تا تمام شد. جوان گفت: اگر مرحمت فرمایی نصف دیگرش را نیز به من بخورانی، چه بسا حال من خوب شود! علی علیه السلام نیم دیگر انار را نیز کم کم به او خوراند تا تمام شد. آنگاه حضرت بعد از خداحافظی با آن جوان بیمار به سوی خانه حرکت کرد. در حالی که از شدت حیا غرق در فکر بود به در خانه رسید، ولی حیا کرد وارد خانه شود. از شکاف در به درون خانه نگاهی کرد تا ببیند فاطمه علیها السلام خواب است یا بیدار. مشاهده کرد فاطمه علیها السلام تکیه کرده و طبقی از انار پیش روی اوست و میل میفرماید، حضرت بسیار خوشحال وارد خانه شد، متوجه شد که این انار مربوط به این دنیا نیست. پرسید: فاطمه جان! این انار را چه کسی برای شما آورده است؟ فاطمه علیها السلام گفت: ای پسر عمو! وقتی که از پیش من رفتی، چندان طولی نکشید که نشانه سلامتی را در خود یافتم. ناگاه صدای در به گوشم رسید فضه خادمه در را گشود، مردی را دید که طبق انار دارد. آن مرد گفت: این طبق انار را امیرمؤمنان علی علیه السلام برای فاطمه فرستاده است!
- ریاحین الشریعة، ج۱، ص۱۴۲
📚کمک به مردم
يكى از دستورهاى مؤكد شيخ رجبعلى خياط، احسان به مردم بود و براى اين مهم ارزش زيادى قائل بود. وى احسان به خلق را يكى از راههاى بسيار خوب و مؤثر در سير الى الله میدانست، به طورى كه اگر كسى از سير و سلوك عاجز بود، به او توصيه میكرد: «از احسان كوتاهى نكن و تا میتوانى احسان كن».
يكى از شاگردان شيخ میگويد: مرحوم سهيلى [از ياران بسيار نزديك شيخ] ـ رضوان الله تعالى عليه ـ میگفت:... روزى در هواى گرم تابستان ديدم كه شيخ نفسزنان به مغازه من آمد و ضمن دادن مبلغى پول گفت: «معطل نكن، فورا اين پول را برسان به سيد بهشتى.» او امام جماعت مسجد حاج امجد در خيابان آريانا بود. من به هر نحو شده، فورا خود را به منزل ايشان رساندم و پول را به ايشان دادم.
بعدها از ايشان پرسيدم كه جريان آن روز چه بود؟ پاسخ داد: آن روز مهمان برايم آمده بود و هيچ چيزى در منزل نداشتم. رفتم در اتاق ديگر و به حضرت ولى عصر عليهالسلام متوسل شدم كه اين حواله به من رسيد. جناب شيخ هم گفت: حضرت ولى عصر عليهالسلام به من فرمودند: «زود به سيد بهشتى پول برسانيد.»
📚 برگرفته از کتاب کیمیای محبت؛
شرح حال شيخ رجبعلى خياط
@emamzamaniyamm