.
◾ #نوحه سینه زنی
◾ #فاطمیه
◾بنداول
تسلیت گویم امشب من به مهدی زهرا
بین دیوار و در شد کشته ام ابیها
می چکد خون ز مسمار
مرتضی شد عزادار(۲)
فاطمه فاطمه جان(۳)
◾بنددوم
مهدی آل طاها مادرت رفته از هوش
فاطمیه رسیده میرسد ناله بر گوش
یاس حیدر زمین خورد
از لگد غنچه پژمرد(۲)
فاطمه فاطمه جان(۳)
◾بندسوم
فاطمه مبتلا شد پشت در تا به غمها
فضه از ره رسید و شد کمکحال زهرا
محسنش تا فدا شد
پشت در کربلا شد(۲)
فاطمه فاطمه جان(۳)
.👇
.
◾#نوحه سینه زنی
◾برای #هرشب در #فاطمیه
◾بنداول
تسلیت گویم امشب من به مهدی زهرا
بین دیوار و در شد کشته ام ابیها
می چکد خون ز مسمار
مرتضی شد عزادار(۲)
فاطمه فاطمه جان(۳)
◾بنددوم
مهدی آل طاها مادرت رفته از هوش
فاطمیه رسیده میرسد ناله بر گوش
یاس حیدر زمین خورد
از لگد غنچه پژمرد(۲)
فاطمه فاطمه جان(۳)
◾بندسوم
فاطمه مبتلا شد پشت در تا به غمها
فضه از ره رسید و شد کمکحال زهرا
محسنش تا فدا شد
پشت در کربلا شد(۲)
فاطمه فاطمه جان(۳)
#مرتضی_محمودپور ✍
#ذکر_یافاطمه_سربند_سلیمانی_هاست
.👇
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پیشنهاد مشاهده | #نوای_فاطمی
▪️ خدا کند که نبینند کودکان علی، مقابل همگان دست بر کمر بزند
🎙 بانوای : حاج #میثم_مطیعی
🏴 ویژه فرارسیدن ایام #فاطمیه
مباد کوبه ی در را کسی به در بزند
چنان که نعره ی آن شعله بر جگر بزند
در انتظار نشسته ست پشت در هیزم
که با اشاره ای آتش به خشک و تر بزند
به غیر خانه ی بانو کجاست در این شهر
که جبرییل به آن لحظه سر بزند
به قصد ضربه به او، تازیانه بالا رفت
فرشته ها همه گفتند : وای اگر بزند ...
خدا کند که نبینند کودکان علی
مقابل همگان دست بر کمر بزند
اگرچه بال و پرش را شکسته اند ولی
شده مجاب که در عرش بال و پر بزند
شاعر : سید علی رضا شفیعی✍
.
#زمزمه
#فاطمیّه
ای خدا 2
چه خبری شده در خونه مولا
آتیش گرفته چادر حضرت زهرا
ای خدا 2
به جای عرض تسلیت هیزم آوردن
با دست بسته حیدر و از خونه بردن
آه خونه ای که درش بسمت آسمونه
آه محل افتتاح شیشماهه کشونه
آه مادری که به پشت در افتاده بیهوش
آه چهل تا چکمه پوش با پا رد شدن از روش
قیامتی بپا شده وای
باغ گلی فنا شده وای
با یه لگد یه غنچه خدا
از شاخه گل جدا شده وای
وای مادرم
ای خدا 2
مادر لطمه خورده بین گرد و خاکا
چادرش و بست به کمر بلند شد از جا
ای خدا 2
زد به کنار تو همهمه گرد و غبار و
گرفت تو دستاش گوشه دستار یارو
آه چهل نفر یک طرف و حوریه تنها
آه یک تنه شد تو کوچه ها حامی مولا
آه جدا نشد فاطمه دشمن شد کلافه
آه دیدن گره گشا فقط ضرب غلافه
ضرب غلاف اومد با شتاب
کینه ها شد با زهرا حساب
ردّ سیاه رو شاخه یاس
موند تا همیشه مثل رکاب
شاعر: #مجتبی_صمدی_شهاب
🔊 دانلود سبک 👇👇👇
https://emam8.com/upload/sabks/98/7/58855_139873193314_1042989.mp3
🔊 #زمینه سوزناک #حضرت_زهرا
⭕ متن:زهرای من، غصه...
🎙️ مداح:کربلایی #نریمان_پناهی
#درخواستی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
زهرای من، غصه کرده پیرم
تو رفتیو، از زندگی سیرم
روزی صدبار، با روضهت میمیرم
بعضی فکرها، هی میده آزارم
چند ساله که، تو فکر مسمارم
فکر ردِ، خون رو دیوارم
زهرای من
وای، وای زهرا
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
زهرای من، حرمت ما لِه شد
غرور من، تو کوچهها لِه شد
چادر تو، به زیر پا لِه شد
زهرای من
زهرای من، بین دیوار و در
تو بودیو، محسنو یک لشکر
میزدنت، با غلاف و خنجر
زهرای من
وای، وای زهرا
.
.
🏴صلیاللهعلیکِیافاطمهالزهرا(س) 🏴
خیمهای روی جهان کردهست برپا چادرش
میرســانــد روزی دنـیـــای مــا را چادرش
روزی اهل زمین تنها نه از این چادر است
شــد زیـارتـگـــاه اهـــل آسمانـــها چادرش
میتکانــد چــادرش را، بــر تـمام سفــرهها
اوج بخشش را نشان داده به دریا چادرش
بــال در بــال ملائــک فــرش راه او شده
تا که بر روی زمین یک آن مبادا چادرش...
شــور بــاران دعایــش شامــلِ همسایهها
عطر جنت داده برگلهای صحرا چادرش
نیست جای ناامیدی در حریم لطف حق
کرده اسبــاب شفــاعــت را مهیا چادرش
هیــچ درمانی نمیخواهم بـرای دردها
دردها را میکنــد وقتی مداوا چادرش
قصـهی این غصـه را از مـادرم آموختم
او برایم خیمه زد در کودکی با چادرش
مادرم میگفت از غیــرت که مولایم حسن
جان سپر میکرد پیش مادرش تا چادرش
آه از روزی که زهــــرا پشــت در افتــاده بود
خاکی و خونین، چه میبینم، خدایا چادرش
فاطمه رفت است اما بیتالاحزانش به پاست
بوســهبــــاران میشود با یــــاد زهرا چادرش
فاطمــه رفته است اما بر سر سجادهاش
بسته قامت دختــری مانند او با چادرش...
احمدرفیعی وردنجانی✍
.
.
#عرض_ارادت
هر که چشمش از ولای دوست گریان میشود
نام و یادش ثبت در جمع محبان میشود
نیست هرگز گوهری ارزنده چون«حُب الحُسین»
هر که غافل ماند از این گوهر پشیمان میشود
زیرِ دینِ هیچکس هرگز نمیماند حسین(ع)
هر که در راهش قدم برداشت،جبران میشود
هر که قدرِ قطرهای اینجا مُحبت رو کند
بهرمند از برکت دریای احسان میشود
هر که شد دلبسته خورشید روی پاک دوست
در مسیر عشقبازی ماهِ تابان میشود
هر که باشد در مسیر عشقبازی عاقبت
کشته در کرب و بلای شاه عطشان میشود
یک طبیب کوچک شش ماهه دارد این حرم
هر که دردی نزدِ او آورده درمان میشود
غیر ممکنها در اینجا سهل و ممکن میشوند
هر چه باشد ناشدن اینجا به قرآن میشود
کاش میدانستم از این پیش،روزی بهرهای
چون شهادت قسمتِ آیندهسازان میشود
احمدرفیعی وردنجانی✍
.
.
🏴صلیاللهعلیکِیافاطمهالزهرا(س) 🏴
خیمهای روی جهان کردهست برپا چادرش
میرســانــد روزی دنـیـــای مــا را چادرش
روزی اهل زمین تنها نه از این چادر است
شــد زیـارتـگـــاه اهـــل آسمانـــها چادرش
میتکانــد چــادرش را، بــر تـمام سفــرهها
اوج بخشش را نشان داده به دریا چادرش
بــال در بــال ملائــک فــرش راه او شده
تا که بر روی زمین یک آن مبادا چادرش...
شــور بــاران دعایــش شامــلِ همسایهها
عطر جنت داده برگلهای صحرا چادرش
نیست جای ناامیدی در حریم لطف حق
کرده اسبــاب شفــاعــت را مهیا چادرش
هیــچ درمانی نمیخواهم بـرای دردها
دردها را میکنــد وقتی مداوا چادرش
قصـهی این غصـه را از مـادرم آموختم
او برایم خیمه زد در کودکی با چادرش
مادرم میگفت از غیــرت که مولایم حسن
جان سپر میکرد پیش مادرش تا چادرش
آه از روزی که زهــــرا پشــت در افتــاده بود
خاکی و خونین، چه میبینم، خدایا چادرش
فاطمه رفت است اما بیتالاحزانش به پاست
بوســهبــــاران میشود با یــــاد زهرا چادرش
فاطمــه رفته است اما بر سر سجادهاش
بسته قامت دختــری مانند او با چادرش...
احمدرفیعی وردنجانی✍
.
روضه خانگی - حضرت زهرا(س) - 1335.mp3
7.24M
#روضه_حضرت_زهرا
#فاطمیه
خانه ای را که وحی در میزد...
استاد #میرزامحمدی
خانه ای را که وحی در میزد
فتنه از چهار سو شرر میزد
دست من بسته بودُ و زهرا را
یک نفر نه ،چهل نفر میزد
مُتحیر حسینِ من گریان
حسنم ناله از جِگر میزد
هرچه او بیشتر مرا می خواند
دُشمَنش نیز بیشتر میزد ...
.
مناجات و توسل جانسوز _ روضه ویژۀ شب جمعه _ استاد حجت الاسلام میرزامحمدی
#روضه_حضرت_زهرا
✼═══┅┅═══✼
جامونده هایِ از ماه رمضون اومدن ... بازم سفرۀ دعایِ کمیلِ ، عاجزانه نیمۀ شب از درِ خانه ات عرض می کنیم ، من همونم ... اَ نَا هَارِبٌ مِنْکَ إِلَیْکَ بازم عبدِ فراری اومده درِ خونه ...
« اَسْتَغْفِرُاللَّهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ ذُوالجَلالِ وَ الإِكْرامِ وَ اَتُوبُ إِلَیْهِ» تا خودتُ اینجوری معرفی می کنی بلافاصله ندا میاد منم همون خدایِ غفورُ رحیمم ... که صدایِ بندۀ نیمه شبِ جمعه ش رو دوست داره ... حالا که داری صدایِ ههمون رو میشنوی مثلِ همیشه دستِ گداییم رو بالا میبرم ، فریاد میزنم الهی العَفو ....
با غلامِ رو سیاه ای یار خوبی می کنی
با نمک نشناس ها هر بار خوبی می کنی
با بدی و بی وفایی ها تو می سازی فقط
هر بدی را می کنی انکار خوبی می کنی ...
من گرفتارِ دلِ بیمارمُ حالم بد است
*مگه امشب تو کمیل نمی گی ، عَظُمَ بَلاَئِي وَ أَفْرَطَ بِي سُوءُ حَالِي ماه رمضونم نتونست حالِ بدمُ عوض کنه ... هر روز گفتم غَیِّر سُوءَ حَالِنَا بِحُسنِ حَالِکَ ... اما انقده وضعم خراب بود کاَنا ماه رمضونم عوض نشدم ....*
من گرفتارِ دلِ بیمارمُ حالم بد است
تو پرستاری و ما بیمار خوبی می کنی
بنده ات را آب کردی اینقدر خوبی نکن
میشوم گستاخ تر هر بار خوبی می کنی
آمدم،امشب به من حالِ مناجاتی دهَی
من شنیدم با دِل بیدار خوبی می کنی ...
*می خواستم بخوابم تو نزاشتی بخوابم ... گفتی رفیق نیمه شب هایِ جمعه با من قرار داری ... یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ ارْفَقْ بِي بلُطْفِکَ ...*
آمدم،امشب به من حالِ مناجاتی دهَی
من شنیدم با دِل بیدار خوبی می کنی ...
من شنیدم صبحِ محشر از میان خلق با
گریه کن هایِ در و دیوار خوبی می کنی
*فرمود سلمان حُبُ فَاطِمَهَ یَنْفَعُ فِی مِائَهٍ مِنَ الْمَوَاطِنِ أَیْسَرُ تِلْکَ الْمَوَاطِنِ الْمَوْتُ ... سلمان محبتِ دخترم زهرا صد جا به دادِ شما می رسه ، آسون ترینِ اون مواقف دمِ جون دادنِ ...*
اشکِ بر زهرا حیاتم می دهد
از غمِ دوزخ نجاتم می دهد
اشکِ بر زهرا دهد بویِ بهشت
می کند ترسیمِ خطِ سرنوشت
اشک بر زهرا به هر کَس شد عطا
بی گمان آشتی کرده ست او با خدا
✧
*حالا آماده ای ببینی با خدا آشتی کردی یا نه ؟؟؟*
خانه ای را که وحی در میزد
فتنه از چهار سو شرر میزد
دست من بسته بودُ و زهرا را
یک نفر نه ... چهل نفر میزد ...
مُتحیر حسینِ من گریان
*یه لحظه تصور کن ... بچه ها متحیرن ، مادر رو نجات بدن یا دستِ بابا رو باز کنن ...*
مُتحیر حسینِ من گریان
حسنم ناله از جِگر میزد
هرچه او بیشتر مرا می خواند
دُشمَنش نیز بیشتر میزد ...
*بی مقدمه برم گودال .... شبِ جمعه ست ... شماها دیگه بهانه نمی خواین ...*
هرچه او بیشتر صدا میزد
بیشتر میزدن زینب را .....
حسین .....
یک نفر بود و یک بدن اما
صد نفر میزدن زینب را ...
*الان صدایِ مادرش فاطمه داره میاد ... از کنارِ گودالِ قتلگاه ... موی کَنان ... مویِ کُنان ... ضجه زنان ... یکی داره میگه بُنَیَ ....*
مادرِ آب کجایی پسرت آب نخورد
پدرِ خاک کجایی ، پِسرت خاک نشد
حسین .....
.