eitaa logo
Emamezamaan
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
975 ویدیو
361 فایل
اشعار و سرودها و نوحه های امام زمانی @Yaghoubian1349
مشاهده در ایتا
دانلود
. متن مداحی (جنگیدم به نفس های آتشینم) از حاج محمود کریمی (عشق من،می میرم آخر از غم تو) (عشق من،قاتلم داغ ماتم تو) (عشق من سر تو شمع محفل من) عشق من،سایه ی روی محمل من عشق من،تا تو رفتی وای از دل من {(جنگیدم،به نفس های آتشینم) (بعد از تو سالار نیزه نشینم) شد به تشت زرین سر تو نوازش از دختر تو حمایت از خواهر تو مثل قصه ی مادر تو مثل تو شدم،دلبر من گذشته آب از سر من سیه شده پیکر من زیر سایه ی حنجر تو (در دام غل زنجیر آهنینم) (بعد از تو سالار نیزه نشینم) (جنگیدم،به نفس های آتشینم) (بعد از تو سالار نیزه نشینم) {دست و پای طفلان تو بود خدای گریان تو بود} جهنم دشمن تو سوز صوت قرآن تو بود ای بهانه ی رفتن من دمی که شد بر تن من جسارت دشمن من دست من به دامان تو بود (دنبالت،به خدا آواره ترینم بعد از تو سالار نیزه نشینم) (جنگیدم،به نفس های آتشینم) (بعد از تو سالار نیزه نشینم) عشق من،نفسم تو سینم اسیره عشق من،بی تو تنها دلم می گیره عشق من،چی میشه زینبت بمیره عشق من عشق من،اومدم با قد خمیده عشق من نگاه کن رنگ من پریده عشق من،نفس خواهرت بریده حسین (جنگیدم،به نفس های آتشینم) (بعد از تو سالار نیزه نشینم) عشق من،منو کشتی با یک نگاهت عشق من،می نشستم چشم به راهت عشق من،به فدای زلف سیاهت حسین عشق من،خرابه ی شب چه زیبا بود سر تو رو دامن ما بود عشق من،سه ساله رفیق نیمه راه بود حسین (جنگیدم،به نفس های آتشینم) (بعد از تو سالار نیزه نشینم) بسته گشته چون بال و پرم نبود یاری ببرم میان دشمن سپرم بعد چشم ساقی حرم بین موج ناکامی من به نیزه ها حامی من برادر نامی من سایه ی سر رو به سرم (سرگشته،به نوای امّ بنینم) (بعد از تو سالار نیزه نشینم) (جنگیدم،به نفس های آتشینم) (بعد از تو سالار نیزه نشینم)
هر کسی که کاری کرده تو روضه کارشو راه میندازن تو قیامت مادرمون میگه خسته نباشید هر کی برا روضه میکشه زحمت اونکه یه بار زد سیاهی به دیوار رو سفیده پیش زینب کبری تو روضه ها اونکه چایی میریزه آبروشم نمیریزه تو دنیا میشه آب حیات چایی که با دم یا رقیه دم میکشه میگه اونکه توی دسته ها علم میکشه ابوفاضل انگاری دست رو سرم میکشه همیشه مشتری داغ کربلا داری حسینی و خبر از درد قلب ما داری منم که در همه عالم فقط تو را دارم تو مثل من سر کویت هزار ها داری **** هر کسی که اومده زیر پرچم منتشو سر روضه نذاره ما نبودیم روضه بود و میمونه روضه به ما احتیاجی نداره این جلسات دست حضرت زهراست پس خودشم خرجشو میرسونه من نباشم نوکر اینجا زیاده کار حسین رو زمین نمیمونه رفیق هیئتیم نکنه با کارامون وصله نا جور بشیم تو لباس نوکری یه لحظه مغرور بشیم نکنه که از حسین ابن علی دور بشیم نکنه فاطمه بگه خسته شدم از دستت از اینجا برو بگه واسه نوکری دیگه نمیخوام تو رو بگیره از سرمون سایه اون چادرو حسین فاطمه در قلب شیعه جا داری همیشه پشت دره خانه ات گدا داری چقدر عاشق و مجنون و مبتلا داری تو مثل من سر کویت هزار ها داری **** مخارجش با امام زمونه به پا میشه هر جا خیمه روضه غذا رو که بپزه خوده زهرا قیمتمون میده نذری روضه نوکری که قسمت همه کس نیست این جلسات با حساب و کتابه یه استکان هر کی شسته تو هیئت آخرتش دست طفل ربابه آخه بی بی رباب واسه تموم نوکرا دعا میکنه ما رو واسه کارای روضه صدا میکنه چون خودش تقسیم کار تو روضه ها میکنه برای نوکری ملائک به صف میشن با اشتیاق زیاد برای نوکری نوکرا جبریل میاد آخه نوکری تو این خونه لیاقت میخواد میان خیل ملک عبد بی ریا داری تو جُون و عابس و اصحاب با وفا داری منم که قطره ام و گم شدم در این دریا تو مثل من سر کویت هزار ها داری  
سیاهه با پرچم سر دره هر خونه چشاش صاحب الزمان گریونه هزار ساله پشت این ابر بارونی خورشید ال فاطمه پنهونه صاحب این بیرق حضرت خورشیده دونه دونه به نوکرا اذن میده چشات و دریا کن بگو اقا رخصت رسم که اذن میگیرن از داغ دیده کبوتر قلبم بازم تو دستاته چشم به دستای عزاداراته هر چی بهم دادن از لطف زهرا و از گریه های عمه ساداته اون که تو رو داره چه نعمتی داره عاشق شدن چه لذتی داره پیر و جوون اقا خاطرت و میخوان این عشق عجب حکایتی داره ارباب خوبم ماه عزات و عشقه ارباب خوبم پرچم سیات و عشقه ارباب خوبم سینه زنات و عشقه شال ماتمت ابرو به من داد موج پرچمت دل رو داده بر باد قصه غمت دریای نگاهم اسم اعظمت از لبم نیفتاد ارباب خوبم ماه عزات و عشقه ارباب خوبم پرچم سیات و عشقه ارباب خوبم سینه زنات و عشقه ****** .
هر کسی که کاری کرده تو روضه کارشو راه میندازن و قیامت هر کسی که کاری کرده تو روضه کارشو راه میندازن و قیامت مادرمون میگه خسته نباشید هر کی برا روضه میکشه زحمت اون که یه بار زد سیاهی به دیوار رو سفیده پیش زینب کبرا تو روضه ها اون که چایی میریزه آبروشم نمیریزه تو دنیا میشه آب حیات آبی چایی که با دم رقیه دم میکشه میگه اون که توی دسته ها علم میکشه ابوفاضل انگاری دست رو سرم میکشه دست لاته محل شبا واسه روضه از خواب  و خراکش زده نقش ابدالحسنو روی پلاکش زده فقط حالا عشق کربلا به خاکش زده همیشه مشتری داغ کربلا داری حسینی و خبر از درد قلب ما داری منم که در همه عالم فقط تو رو دارم تو مثل من سر کویت هزار ها داری تو مثل من سر کویت هزار ها داری تو مثل من سر کویت هزار ها داری تو مثل من سر کویت هزار ها داری تو مثل من سر کویت هزار ها داری هر کسی که اومده زیر پرچم منتشو سر روضه نزاره ما نبودیم روضه بود و میمونه روضه به ما احتیاجی نداره روضه به ما احتیاجی نداره این جلسات دس حضرت زهراس READ  نوحه های زیبای کربلایی امیر برومند پس خودشم خرجشو میرسونه من نباشم نوکر اینجا زیاده کار حسین رو زمین نمیمونه رفیق هیئتی نکنه با کارامون وصله ناجور بشیم تو لباس نوکری یه لحظه مغرور بشیم نکنه که از حسین ابن علی دور بشیم نکنه فاطمه بگه خسته شدم از دستت برو تو لباس نوکری دیگه نمی خوام تو رو بگیره از سرمون سایه ی اون چادرو حسین فاطمه در قلب شیعه جا داری همیشه پشت در خانه ات گدا داری چقدر عاشق و مجنون و مبتلا داری تو مثل من سر کویت هزار ها داری تو مثل من سر کویت هزار ها داری تو مثل من سر کویت هزار ها داری تو مثل من سر کویت هزار ها داری تو مثل من سر کویت هزار ها داری
شد شب اول عزا بیا بیا صاحب عزا   مهدی صاحب الزمان روضه بخون برای ما   روضه شنیدن از زبونت آرزومه   قتلگاه شاه شهیدان روبرومه   بگو برامون از اسارت خونه اشکام   شبیه تو بغض تو اسارت تو گلومه   ای وای از اسارت ای داد از اسارت   عزت شد شهادت فریاد از اسارت   منتقم کرب و بلا گریه کن خون خدا   زیارت ناحیه رو خودت بخون برای ما   دلامونو با ناله اینجا می کشونی   روضه قتلگاه رو باید تو بخونی   روضه خیمه ها و غارت با جسارت   دلشوره اهل حرم رو تو میدونی    می بینی که خیمه باز میره به غارت   خون گریه ات از اینه زینب رفت اسارت   ای وای از اسارت ای داد از اسارت   عزت شد شهادت فریاد از اسارت * بجای شب اول میشود دوم و سوم و .. آخر، بکار برد شب آخر عزا ...
. متن مداحی (جنگیدم به نفس های آتشینم) از حاج محمود کریمی (عشق من،می میرم آخر از غم تو) (عشق من،قاتلم داغ ماتم تو) (عشق من سر تو شمع محفل من) عشق من،سایه ی روی محمل من عشق من،تا تو رفتی وای از دل من {(جنگیدم،به نفس های آتشینم) (بعد از تو سالار نیزه نشینم) شد به تشت زرین سر تو نوازش از دختر تو حمایت از خواهر تو مثل قصه ی مادر تو مثل تو شدم،دلبر من گذشته آب از سر من سیه شده پیکر من زیر سایه ی حنجر تو (در دام غل زنجیر آهنینم) (بعد از تو سالار نیزه نشینم) (جنگیدم،به نفس های آتشینم) (بعد از تو سالار نیزه نشینم) {دست و پای طفلان تو بود خدای گریان تو بود} جهنم دشمن تو سوز صوت قرآن تو بود ای بهانه ی رفتن من دمی که شد بر تن من جسارت دشمن من دست من به دامان تو بود (دنبالت،به خدا آواره ترینم بعد از تو سالار نیزه نشینم) (جنگیدم،به نفس های آتشینم) (بعد از تو سالار نیزه نشینم) عشق من،نفسم تو سینم اسیره عشق من،بی تو تنها دلم می گیره عشق من،چی میشه زینبت بمیره عشق من عشق من،اومدم با قد خمیده عشق من نگاه کن رنگ من پریده عشق من،نفس خواهرت بریده حسین (جنگیدم،به نفس های آتشینم) (بعد از تو سالار نیزه نشینم) عشق من،منو کشتی با یک نگاهت عشق من،می نشستم چشم به راهت عشق من،به فدای زلف سیاهت حسین عشق من،خرابه ی شب چه زیبا بود سر تو رو دامن ما بود عشق من،سه ساله رفیق نیمه راه بود حسین (جنگیدم،به نفس های آتشینم) (بعد از تو سالار نیزه نشینم) بسته گشته چون بال و پرم نبود یاری ببرم میان دشمن سپرم بعد چشم ساقی حرم بین موج ناکامی من به نیزه ها حامی من برادر نامی من سایه ی سر رو به سرم (سرگشته،به نوای امّ بنینم) (بعد از تو سالار نیزه نشینم) (جنگیدم،به نفس های آتشینم) (بعد از تو سالار نیزه نشینم)
گریز به روضه ی السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله۰ تعالی فرجه الشریف آمدی در بین ما ، امّا تو را نشناختم هی زدی من را صدا امّا تو را نشناختم ای غریب فاطمه دائم کنارم بوده ای موقع درد و بلا امّا تو را نشناختم گر سراغم آمده ،بیماری صعب العلاج داده ای من را شفا امّا تو را نشناختم آمدم با صد امید و آرزوی وصل تو زیر خیمه ی عزا اما تو را نشناختم گاه بین گریه کن ها گاه با هر سینه زن خواندمت با هر نوا اما تو را نشناختم در شب جمعه برای دیدنت یابن الحسن آمدم کرب وبلا اما تو را نشناختم تا بیایی بزم ما خواندم کنار علقمه روضه ی دست جدا اما تو را نشناختم ..... گفت زینب: ای حسینم، آمدم در قتلگاه در میان‌ کشته ها امّا تو را نشناختم آمدم با آه بین لاله های پرپرت پرپر از دست جفا ،امّا تو را نشناختم دفن بودی زیر سنگ و خنجر و سرنیزه ها بود جسمت آشنا اما تو را نشناختم رأس تو بر نیزه ها رفت و تن صد چاک تو بین مقتل شد رها اما تو را نشناختم ✍عبدالمحسن . شاعر: محمدجواد شیرازی ربی که کار یار ما را دلبری کرد ما را به بازار عزایش مشتری کرد . بی ارزشیم اما گرفتار حسینیم چشمان زهرا خوب ، ذره پروی کرد . حاشا که در داغ حسینش کم گذاریم زهرا برای تک تک ما مادری کرد . عمری است دود پاک اسفند مُحرّم از هر بلایی جسم و جانم را بری کرد . مثل دم عیسی که جانبخش است بر جسم چای عزایش سال ها پیغمبری کرد . بی اعتقادی ها تماما ریشه کن شد تا پرچمش هر سال سایه گستری کرد . پاکار باشیم ای رفیقان ، مشکل این است کم کاری ما ، دشمن دین را جری کرد . مداح … شاعر … سینه زن … خدام هیئت … پرشورتر امسال باید نوکری کرد . بدجور جا مانده است از سِیر حسینی هر کس در این دربار ، حس برتری کرد . کاری نمی ماند زمین ، محتاج ماییم هر بار کاری را نکردم ، دیگری کرد . آتش زده بر سینه ها صوت بُنَیَّ … در قتلگاهش فاطمه نوحه گری کرد . هر کس به مقتل رفت فورا باز می گشت اما چه کرد این شمر ؟! آخر خودسری کرد . وقتی لباس کهنه اش را پاره کردند باید به یاد غارتش جامه دری کرد . تا که نفس باقی است باید با تعصب گریه برای زینب و بی معجری کرد
. چه‌ صحرایی، چه غوغایی چه‌ خیمه‌گه، چه‌ قتلگاهی چه ‌مولایی، چه آقایی عجب امام کم ‌سپاهی چه‌کربلای‌‌پربلایی-عجب فضای باصفایی حسین‌حسین‌حسین‌حسین‌جان بگو با ما بگو با ما حدیث تیغ و تیر و خنجر زهیرت‌کو؟ بریرت‌کو؟ چه شد ‌حبیب ‌و عون‌ و جعفر؟ سلام ‌ما به‌ خیمه‌هایت به‌ آن‌ ضریح دل‌ربایت حسین‌حسین‌حسین‌حسین‌جان بگو با ما بگو با ما ز لاله و شقایق و یاس چه شد اکبر؟ چه شد اصغر؟ کجا فتاده ‌دست ‌عبّاس؟ بگو به ‌ما ز آل‌هاشم کجاست حجله‌گاه قاسم؟ حسین‌حسین‌حسین‌حسین‌جان «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
‍ ﷽ در 🕊 عزادارم عزادارم عزادارِ محرمِ تو الهی شکر که جا دارم دوباره زیرِ پرچمِ تو عاشقِ ذکـرِ یاحسینم دلتنگِ بین الحرمینم اربابِ من حسینِ زهرا (۴) خوشا شالِ ... عزایم را از دستِ فاطمه بگیرم الهی این محرم با روضه یِ علقمه بمیرم نوکـرِ سلطانِ وفایم سینه زنِ کرب و بلایم اربابِ من حسینِ زهرا (۴) هلالِ نو خبر داده رسیده ماهِ ماتم و غم دو عالـَم بر تو دل داده بانیِ روضه یِ محرم آقا بخوان روضه یِ غم را سروده هایِ محتشم را اربابِ من حسینِ زهرا (۴) دوباره دل هواییِ... کوچه یِ بین الحرمین است شبِ جمعه تداعیِ ... ضریحِ شش گوشِ حسین است عمریِه اهلِ روضه هاتم دیوونه یِ کرب و بلاتم اربابِ من حسینِ زهرا (۴) 👇
. ▶️ انيس هر نفسم آه انتظار تو نيست بميرد اين دل غافل كه بيقرار تو نيست خزان بي تو به خود بسكه عادتم داده نگاه منفعلم در پي بهار تو نيست به پاي دار تو تمارها دخيل شدند سر كسي چو من اميدوار دار تو نيست تو مي تواني از اين مس طلا درست كني مگو نمي شود آقا مگو كه كار تو نيست رواست كور شود ديدگان همچو مني چرا كه شاهد الطاف آشكار تو نيست روايت است كه يار تو مي شويم به اشك بدا به من كه همين قدر نيز يار تو نيست بدا به حال كسي كه به هيات آمده و گمان كند كه در اين روضه ها كنار تو نيست براي كرب و بلا، اربعين، شب جمعه بدا به حال كسي كه اميدوار تو نيست به غير ديده ي سجاد هيچ چشم دگر شبيه ديده ي پر ابر و اشكبار تو نيست .
. آفتابا هلال ماه شدی  کاروان را چراغ راه شدی بر سرم سایهء سرت افتاد ما تَوَهَّمت یا شَقیقَ فؤاد بر سر نی سر تو آیت نور نِی شجر، من کلیم محمل طور چشمهای تو محملم را برد صوت قرآن تو دلم را برد مصحف سرخ هیفده آیه  سر نی کرده بر سرم سایه  من شدم سایه بان پیکر تو  حال شد سایه بان من سر تو کاش یک دم به خاطر دل من خم شود نیزه در مقابل من تا بگیرم ز نوک نی به برت  بزنم بوسه ها به زخم سرت   نیزه از خون حنجرت خجل است  نیزه دارت چقدر سنگدل است نی که خم می شود مقابل من او شود دورتر ز محمل من کاش سنگی که خورده بر سر تو خصم می زد به فرق خواهر تو کس ندیده کنار یکدیگر  آفتاب و غبار و خاکستر یاد روزی که مادرت زهرا همچو جان در بغل گرفت مرا شانه زد حلقه حلقه مویم را غرق گلبوسه کرد رویم را گفت: زینب تو نور عین منی که شبیه من و حسین منی گردش آفتاب و مه تا بود این شباهت همیشه در ما بود حال ای جان و دل ز من برده این شباهت چرا به هم خورده؟ موی زینب سفید و موی تو سرخ روی زینب کبود و روی تو سرخ صورت من ز آفتاب، کبود صورت تو ز سنگ، خون آلود در دو چشمم نگاه خستهء توست  عکس پیشانی شکستهء توست یا بیا خون ز صورتت شویم یا تو خون پاک کن ز گیسویم کاش می شد که جامه چاک کنم خون ز پیشانی تو پاک کنم   کاش پیش از بریدن سر تو  می بریدند سر ز خواهر تو تیر تا از کمان شتافته بود  کاش قلب مرا شکافته بود  نیزه بر صورت تو چنگ زده کی به پیشانی تو سنگ زده؟ از سر تو شکسته تر، کمرم از گلوی تو پاره تر، جگرم آسمان بر سرم خراب شده  گرد ره بر رخم حجاب شده   یوسف فاطمه! عزیز دلم  از تو و دختران تو خجلم... استاد حاج غلامرضا سازگار .👇
. مسئول مشاوره به زندانیان محکوم ‌به اعدام در زندان رجایی شهر خاطره جالبی دارد: 🔸حدود ۲۳ سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در یک کبابی مشغول کار می‌شود، ‌شبی پس از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع می‌کند و می‌رود در بالکن مغازه تا استراحت کند. درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه می‌کند و در جریان سرقت پول‌ها، صاحب مغازه به قتل می‌رسد. او متواری می‌شود؛ اما مدتی بعد، دستگیرش می‌کنند و به اینجا منتقل می‌شود. 🔸حکم قصاص جوان صادر می شود، اما اجرای آن حدود ۱۸-۱۷ سال به طول می‌انجامد؛ می‌گویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و به‌ قول‌ معروف پوست‌ انداخته و اصلاح‌ شده بود. آن‌قدر تغییر کرده بود که همه زندانی‌ها قلبا دوستش داشتند. 🔸پس از این ۱۸-۱۷ سال، خانواده مقتول که آذری‌ بودند، برای اجرای حکم می‌آیند؛ همسر مقتول و سه دختر و ۷ پسرش آمدند و در دفتر نشستند، فضا سنگین بود و من با مقدمه‌چینی و شرح احوالات فعلی قاتل، از اولیای دم خواستم که از قصاص صرف‌نظر کنند. همسر مقتول گفت: " من قصاص را به پسر بزرگم واگذار کرده‌ام" و پسر بزرگ هم گفت که قصاص به کوچک‌ترین برادرمان واگذار شده است. به‌هرحال برادر کوچک‌تر هم زیر بار نرفت و گفت :"اگر همه برادر و خواهرهایم هم از قصاص بگذرند، من از قصاص نمی‌گذرم؛ زمانی که پدرم به قتل رسید من خیلی بچه بودم و این سال‌ها، یتیم بودم و واقعاً سختی کشیدم." 🔸به‌هرحال روی اجرای حکم مسر بود. با خودم گفتم شاید اگر خود زندانی بیاید و با آن‌ها روبه‌رو شود، چیزی بگوید که دلشان به رحم بیاید، بنابراین گفتم زندانی را بیاورند. یادم هست هوا به‌شدت سرد بود و قاتل هم تنها یک پیراهن نازک تنش بود؛ وقتی آمد رفت کنار شوفاژ کوچکی که در گوشه اتاق بود ایستاد به او گفتم اگر درخواستی داری بگو؛. او هم آرام رو به من کرد و گفت:"درخواستی ندارم." 🔸وقت کم بود و چاره دیگری نبود. مادر و یکی از دختران در دفتر ماندند و ۹ برادر و خواهر دیگر برای اجرای حکم وارد محوطه اجرای احکام شدند. جالب بود که مادرشان موقع خروج فرزندانش از دفتر به آن‌ها گفت که اگر از قصاص صرف‌نظر کنند شیرش را حلالشان نمی‌کند. به‌هرحال شاگرد قاتل، پای چوبه ایستاد همه‌چیز آماده اجرای حکم بود که در لحظه آخر او با همان آرامشش رو به اولیای دم کرد و گفت: "من یک خواسته دارم" من که منتظر چنین فرصتی بودم گفتم دست نگه‌ دارید تا آخرین خواسته‌اش را هم بگوید. 🔸 شاگرد قاتل، گفت: "۱۸ سال است که حکم قصاص من اجرا نشده و شما این مدت را تحمل کرده‌اید، حالا تنها ۹ روز تا محرم باقی‌مانده و تا تاسوعا، ۱۸ روز. می‌خواهم از شما خواهش کنم اگر امکان دارد علاوه بر این ۱۸ سال، ۱۸ روز دیگر هم به من فرصت بدهید. من سال‌هاست که سهمیه قند هر سالم را جمع می‌کنم و روز تاسوعا به نیت حضرت عباس (ع)، شربت نذری به زندانی‌های عزادار می‌دهم. امسال هم سهمیه قندم را جمع کرده‌ام، اگر بگذارید من شربت امسالم را هم به نیت حضرت ابوالفضل (ع) بدهم، هیچ خواسته دیگری ندارم. 🔸 حرف او که تمام شد فضا عوض شد. یک‌دفعه دیدم پسر کوچک مقتول منقلب شد، رویش را برگرداند و با بغض گفت من با ابوالفضل (ع) درنمی‌افتم؛ من قصاص نمی‌کنم. برادرها و خواهرهای دیگرش هم با چشمان اشکبار به یکدیگر نگاه کردند و هیچ‌کس حاضر به اجرای حکم قصاص نشد. 🔸 وقتی از محل اجرای حکم به دفتر برگشتند، مادرشان گفت چه شد قصاص کردید؟ پسر بزرگ مقتول ماجرا را برای مادرش تعریف کرد. مادرشان هم به گریه افتاد و گفت به خدا اگر قصاص می‌کردید شیرم را حلالتان نمی‌کردم. خلاصه ماجرا با اسم حضرت عباس(ع) ختم به خیر شد و دل ۱۱ نفر با نام مبارک ایشان نرم شد و از خون قاتل پدرشان گذشتند. *السلام علیک یا باب الحوائج ، یا قمر بنی هاشم* .