.
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
غصه بی انتهاست مادرجان
آه ! قبرت کجاست مادرجان؟
شرح این درد را توانی نیست
از مزارت چرا نشانی نیست؟
حقت این نیست بی حرم باشی!
حسرتِ دیده ی ترم باشی
حقت این ست محترم باشی
صاحب بهترین حرم باشی
گنبدی پُر فروغ می خواهی
صحن های شلوغ می خواهی
کاش قانونِ عشق حاکم بود
جایِ هر شُرطه، چند خادم بود
شُرطه های مدینه بدبین اند
دلشان سنگ و دست سنگین اند
کارشان بی گناه را زدن است
زائر بی پناه را زدن است
حرف زخم ست و استخوان مادر
بشکند دستهایشان مادر
وحید قاسمی
.
📋 هنوزم توینگاهت آسمون پر ستارهست
#واحد
هنوزم توینگاهت
آسمون پر ستارهست
هنوزم وقتی میخندی
واسه من عمر دوبارهست
غمو تو خودت میریزی
به منم نمیگی چیزی
تو فقط منو صدا کن
اگه حتی با اشارهست
خونهمون وقتی بهشته
طعمهی آتیش نمیشه
اونی که هیزم آورده
این چیزا حالیش نمیشه
اینا تو فکر غدیرن
جونمو میخوان بگیرن
منو دق ندن میمیرن
مطمئن باش ، مطمئن باش
علی تو دردسر افتاد
وقتی رو سرت در افتاد
زندگیت در خطر افتاد
مطمئن باش ، مطمئن باش
«واویلتا واویلتا ، واویلتا واویلتا»
هنوزم تو فکر اینم
بیخیال کار خونه
تو بگو چجوری حیدر
تابوتو بیاره خونه
اگه میبینی رو دیوار
مونده جای نوک مسمار
روز مرگتو نوشتن
رو در و دیوار خونه
تازه یادم اومد اینو
یه سوال فاطمه راستی
وقتی من بودم کنارت
چی شدش فضه رو خواستی
فضه رو با یه دل پر
تا حالا ندیدم اینطور
چی آورد به زیر چادر
من میدونم ، من میدونم
نه فقط زهرا رو کشتن
محسن بابا رو کشتن
که ما هر سه تارو کشتن
من میدونم ، من میدونم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعر درباره مرگ خواهر
دلم بی تاب شده باز توی سینه
یه بغضی تو گلوم باز مهمونه
دوباره جای خالی تو خواهر
وجودم رو کم کم می شکونه
صدای خنده های تو تو گوشم
صدای گریه ها مو در میاره
دلم تنگه دیگه دست خودم نیست
چشام بی اختیار داره میباره
تو نیستی قلب من هم غصه داره
چشام بی خواب شده باز بی قراره
بهشت هم که بشه دنیا واسه من
بی تو دنیا دیگه معنا نداره
بی تو دنیا دیگه معنا نداره
هزار بار خاطرات و دوره کردم
هنوزم مرگ تو باور نکردم
تو نیستی خونه بی تو سوت و کوره
الهی خواهرم دورت بگردم
الهی خواهرم دورت بگردم
چه رسمی داره این رسم زمونه
می چینه هر گلی که مهربونه
دیگه دیدارمون رفت به قیامت
بی تو خواهر می شم من یه دیوونه
بی تو خواهر می شم من یه دیوونه

مجموعه اشعاری که در ارتباط با مرگ خواهر سروده شده است آمیخته ای از حزن و اندوه شاعر با قریحه شاعری می باشد. در این زمینه اشعار کوتاه و بلند پر معنایی سروده شده است. شعر نو و اشعاری با مضمون مرگ خواهر می توانند احساسات هر خواننده ای را برانگیزند.
شعر درباره مرگ خواهر
خبر آمد، خبری از درد
با ناله گفت، با غرش رعد
گفت... و گفت... از غم از هوای سرد
چشمانش باران، جگرش پاره
گفت...روزگار لگد بر بختم زد
او می گفت و من در حسرت سوختم
گر گرفتم و مانند بوته بیابان سوختم

شعر درباره مرگ خواهر از احساسات پاک خانوادگی و محبتی بی بدیل برآمده است که گاهی از دوست داشتن زیاد به عشق نزدیک می شود.
شعر درباره مرگ خواهر
پر پرواز تو خون کرد همه دل ها را
رفتنت برد هم آرامش منزل ها را
آفتاب بدی و خنده مستانه تو
شادی مجلس و زیبنده محفل ها را
روشنای دل ما بود نگاهت و چه زود
رفتی ای روشنی دیده و هم دل ها را
ماجرای غمت امروز بسی جانفرساست
قصه تلخ تو بر هم زده ساحل ها را
آسمان بدی و چاره هجرانت نیست
جز به صبری که بود مامن مشکل ها را
شعر درباره مرگ خواهر در ادبیات ما جایگاه ویژه ای دارد. بسیاری از شاعران احساسات درونی خود را در ارتباط با عشق به خواهر در قالب اشعار نو بیان کرده اند.
بی تو هستی تباه است خوبم
روزگارم سیاه است، خوبم
من که از عشق تو زنده بودم
من که پیش تو شرمنده بودم
حیف باشد مرا واگذاری
در شب غصه تنها گذاری
تار، نجوا کند عاشقانه
بغض دل وا کند، عاشقانه
شاعر لحظه های کبودم
گریه شد هر چه از تو سرودم
گریه کردم که شاید بمانی
گر ز دستت برآید بمانی
لیک بار سفر بسته بودی
دیگر از زندگی خسته بودی
رفتی آرام، ماوا بگیری
در دل آسمان جا بگیری
شاید آنجا خدا را بیابی
شاید آنجا دلت شاد گردد
از غم و ماتم آزاد گردد
من چه باید کنم با غم خویش؟
با دل ناشکیبای درویش؟
من چه باید کنم با تباهی؟
بعد از این با غم بی پناهی؟
چون زمینی پناهم تو بودی
بهترین تکیه گاهم تو بودی
رفتی و من ز تو روسیاهم
گرچه بخشیده بودی گناهم
#خواهر
#پسر
به دل هفت 7 روز غمی جانانه دارم
کنار قبر توکاشانه دارم
تو بودی ای پسر دار و ندارم
زداغت من دلی دیوانه دارم
الان هفت روزه بوی گل نیومد
بخونه لاله و سنبل نیومد
کجا رفتی تو ای ماهه منیرم
به سوی گل چرا بلبل نیومد
گل خوش رنگ و بویم
بیا مادر به سویم
بیا مادر عروسیت بگیرم
بیا تا بوسه از رویت بچینم
بیا و رخت دامادی به تن کن
که مادر جشن شادیت بگیرم
کفن کردی بتن مادر بسوزم
بیا بنگر پسر این حال و روزم
تورفتی تا ابد باید بسوزم
کجا رفتی ترا مادر بجویم
بیا مادر به آغوشت بگیرم
به آغوشت پسر ماوار بگیرم
تو بودی ای پسر تنها امیدم
گلی از گلشن عمرت نچیدم
علی ای بلبل شیدای مادر
کجا رفتی تو ای دنیای مادر
ز بعدت زندگانی را نخواهم
خدا داند جوانی را نخواهم
دلم را غرق خون کردی و رفتی
مرا آتش فشان کردی و رفتی
بیاد آن رخ ماهت بمیرم
مرا خانه نشین کردی و رفتی
#جوان
.
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
مناجات روضه #فاطمیه #گریز به کربلا
🔸آقا سلام، روضه مادر شروع شد
🔸باران اشک های مکرر، شروع شد
آجرک الله...
یا بن الحسن... آقا...
بازم ایام عزای مادرتون زهرای مرضیه...
شروع شد...
🔸آقا اجازه هست بخوانم برایتان
🔸این اتفاق از دم یک در، شروع شد
آقا منو ببخشید...
مصیبت مادرتون زهرای مرضیه...
از آنجایی شروع شد که...
هنوز آب غسل پیغمبرخدا خشک نشده...
یه عده نامرد...
ریختند درب خانه امیرالمومنین...
🔸این اتفاق از دم یک در، شروع شد
یوسف فاطمه...
امام زمان...
🔸تا ریشه های چادر خاکی مادرت
🔸آتش گرفت، روضه معجر شروع شد
نانجیب دومی صدا زد علی بیرون بیا...
وگرنه خونه رو آتیش میزنم...
بمیرم برات مادر...
زهرای مرضیه اومد پشت در...
فرمود حیا نمیکنی نانجیب...
میخواهی بدون اجازه وارد بشی...
یک نفر صدا زد...
ای نانجیب...
مگه نمیدونی...
این خونه...
خونه پیغمبره...
این ها هم...بچه های پیغمبرند...
اِنَّ فیها فاطِمَه
زهرای مرضیه داخل این خونه است...
نانجیب مگه نمیشنوی...
صدای دختر پیغمبره...
هر چی گفتند داخل این خونه بچه های پیغمبره...
اما اون بی حیا اعتنا نکرد...
صدا زد...
وَاللَّهِ لأَحْرِقَنَّ عَلَيْكُمْ
بخدا قسم خونه رو به آتیش میکشم
(منبع: تاریخ الطبری، ج 2، ص 233)
اگرچه دختر پیغمبر باشه...
خونه رو با اهلش به آتیش میکشم...
خدایا همه جا رسمه...
هر کی بابا از دست میده...
مردم براش دسته گل می برند...
اما مدینه بجای دسته گل...
نانجیب اشاره کرد...
هیزم ها رو بیارید...
خونه رو آتیش بزنید...
ای وای... ای وای...
مردم مدینه دارند نگاه میکنند...
یدفعه ببینند...
شعله های آتش بلند شد...
🔸تا ریشه های چادر خاکی مادرت
🔸آتش گرفت، روضه معجر شروع شد
یا صاحب الزمان...
منو ببخشید آقا...
مادرتون زهرا پشت در ایستاده...
نميذاره این نامردها وارد بشن...
امانانجیب حیا نکرد...
آنچنان با لگد به این در زد...
صدای ناله مادر بلند شد...
یا ابتاه...
یا رسول الله...
هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ
بابا یا رسول الله ببین...
با دخترت چه کردند...
پهلوم رو شکستند...
🔸فریادهای مادر پهلو شکسته ات
🔸تا شد فشار در دو برابر، شروع شد
سادات منو ببخشید...
همينجا بود صدای ناله مادرتون بلند شد...
یا فِضَّةُ خُذینی فَقَدْ قُتِلَ وَ اللَّه ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْل
(بحارالانوار، ج 8، ص 230)ِ
فضه بیا بخدا محسنم رو کشتند...
یا صاحب الزمان...
.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما کجاییم تو کجایی، ای امان از این جدایی
سرت سلامت، که تو صاحب عزایی
یه عزای محرمانه، یه مزارِ بی نشانه
به خدا از همه خون تر، دل صاحب الزمانِ(عج)
عاشقای دل شکسته، همه دارن آرزویی
سرم خوم مِی سلامت، شکند اگر سبویی
خونه ی وحی سرد و خاموش، آسمونا مات و مبهوت
چند تا غنوه دور لاله، چشاشون خیره به تابوت
قلب خونه، پُرِ رازِ، در سوخته نیمه بازِ
هیچ کسی دعوت نداره، توی این تشییع جنازه
پُر آه و پُر نالس، همه ی عالَم بالا
کسی از مردم این شهر، نیومد برا تسلا
اون که مردِ همه مرداست، دیگه امشب تک و تنهاست
نورِ چشماش دیگه رفته، علی داغ دارِ زهراست
بین تابوت آرَمیده، کشتیِ پهلو گرفته
حالا معلومِ چرا عوض شد، شوهرشم رو گرفته
توی تابوت یاس پَرپَر، داره میره دل حیدر
باز میشه مهمون بابا، میوه ی دلِ پیمبر
اميرالمؤمنين كنار بدنِ زهرا نشسته، دور وبرش رو نگاه كرد ، سلمان و اباذر و مقداد كه محرم نيستند ... حسنين كه در سنِ خردسالي اند ... خدايا علی چيكار كنه؟ ...
يه وقت ديد دو تا دست از قبر بيرون اومد ... دست ها شبيه دستِ پيغمبرِ ، يعني علي جان امانتيم رو بهم برگردون ...
يه حرفی اينجا اميرالمؤمنين زده خيلی دلها رو ميسوزونه ، عرضه داشت يا رسول الله : فاطمه ات كه با من حرفی نزد ، چيزی به من نگفت ... تو از زهرا سئوال كن ، چرا صورتش نيلی بود؟... چرا پهلوش شكسته شده بود ؟....
اینجا امیرالمؤمنین متحیر بود ولی دستای رسول الله بدادش رسید .کاش یه دستی و یه زانوی رکابگیری هم بداد زینب میرسید.... آخه بی بی ،موقع حرکت کاروان اسرا از کربلا همه رو سوار کرد و خودش بی محرم برزمین ماند....
.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما کجاییم تو کجایی، ای امان از این جدایی
سرت سلامت، که تو صاحب عزایی
یه عزای محرمانه، یه مزارِ بی نشانه
به خدا از همه خون تر، دل صاحب الزمانِ(عج)
عاشقای دل شکسته، همه دارن آرزویی
سرم خوم مِی سلامت، شکند اگر سبویی
خونه ی وحی سرد و خاموش، آسمونا مات و مبهوت
چند تا غنوه دور لاله، چشاشون خیره به تابوت
قلب خونه، پُرِ رازِ، در سوخته نیمه بازِ
هیچ کسی دعوت نداره، توی این تشییع جنازه
پُر آه و پُر نالس، همه ی عالَم بالا
کسی از مردم این شهر، نیومد برا تسلا
اون که مردِ همه مرداست، دیگه امشب تک و تنهاست
نورِ چشماش دیگه رفته، علی داغ دارِ زهراست
بین تابوت آرَمیده، کشتیِ پهلو گرفته
حالا معلومِ چرا عوض شد، شوهرشم رو گرفته
توی تابوت یاس پَرپَر، داره میره دل حیدر
باز میشه مهمون بابا، میوه ی دلِ پیمبر
اميرالمؤمنين كنار بدنِ زهرا نشسته، دور وبرش رو نگاه كرد ، سلمان و اباذر و مقداد كه محرم نيستند ... حسنين كه در سنِ خردسالي اند ... خدايا علی چيكار كنه؟ ...
يه وقت ديد دو تا دست از قبر بيرون اومد ... دست ها شبيه دستِ پيغمبرِ ، يعني علي جان امانتيم رو بهم برگردون ...
يه حرفی اينجا اميرالمؤمنين زده خيلی دلها رو ميسوزونه ، عرضه داشت يا رسول الله : فاطمه ات كه با من حرفی نزد ، چيزی به من نگفت ... تو از زهرا سئوال كن ، چرا صورتش نيلی بود؟... چرا پهلوش شكسته شده بود ؟....
اینجا امیرالمؤمنین متحیر بود ولی دستای رسول الله بدادش رسید .کاش یه دستی و یه زانوی رکابگیری هم بداد زینب میرسید.... آخه بی بی ،موقع حرکت کاروان اسرا از کربلا همه رو سوار کرد و خودش بی محرم برزمین ماند....
.
✅ با عشق تو پر میزنم * یک سائلم در میزنم .
✅ گفتی به تو سر میزنم * مولای من مولای من .
✅ تو هر چه خوبی من بدم * هر جا روم در میزنم .
✅ آخر به این در آمدم * مولای من مولای من .
💢 بیا یبن زهرا بیا یبن زهرا بیا یبن زهرا
بیا یبن زهرا بیا یبن زهرا بیا یبن زهرا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🔆 مولای من آقای من مولا 🔆
✅مادر عیسی اگر چه مریم است
مــــادر تو آبـروی عـــالـم است
✅ تو را به جان مادرت * آن مادر غم پرورت
✅ ما را مرانی از درت * مولای من مولای من
✅ صبر ما صبر دل ایوب نیست * یـــوسف ما یوسف یعقوب نیست
✅آمدم امشب به میخـــانه تمنایت کنم مــی نمیخواهم بیا ساقـــی تماشایت کنم
💠 اَللهُمَ عَجِلْ لِوَلیِڪَ اَلْفَرَجْ
➖➖➖➖➖➖➖➖
.
#زمینه
#فاطمیه ۱۳۹۹
#وحید_محمدی ✍
چرا حالا باید بفهمم
زخمیه سینت
چرا حالا باید بفهمم
کبوده دیدت
چرا حالا باید بفهمم
کبوده بازوت
چرا حالا باید بفهمم
شکسته ابروت
تو به من نگفتی تو کوچه چیا شد
ته به من نگفتی زهرا پسرت فدا شد
اشک چشام بند نمیاد
خاطره هات یادم میاد
اب میریزم روی تنت
تا خون سینه بند بیاد
....................
چرا حالا باید بفهمم
قدت خمیده
چرا حالا باید بفهمم
حسن چی دیده
چرا حالا باید بفهمم
که پرِ دردی
چرا حالا باید بفهمم
برام چه کردی
توی خونه از من چرا رو گرفتی
چرا فاطمه حیدرِ تو جاگذاشتی رفتی
اسما بریز اب روون
به روی گلبرگ تنش
اسما ببین هنوز گلم
کبوده کل بدنش
...............
چرا حالا باید بفهمم
حال شباتو
چرا حالا باید بفهمم
ذکر دعاتو
چرا حالا باید بفهمم
چجوری سوختی
چرا حالا باید بفهمم
کفن می دوختی
شنیدم که آروم چی می گفتی دیشب
کفنا رو یک یک دادی آخرش به زینب
میری و از سوز دلم
پشت سرت می کشم آه
قرار بعدیمون باشه
عصر دهم تو قتلگاه
.👇👇
.
#فاطمیه
#زمینه
#امام_حسن (ع)وحضرت زهرا سلام الله علیها 🥀
اشکاتو پاک کن پسرم
مرد که گریه نمی کنه
عیب نداره تاج سرم
مرد که گریه نمیکنه
(چیزی نشده حسن جان
حالم خوبه به قرآن)(۲)
تورو باخودم آوردم
که هوامو داشته باشی
بقیه ی راهو باید
بازوهامو داشته باشی
حسن وای(۳)
------
دستموباید بگیری
تابتونم باهات بیام
قول بده آهسته میری
تابتونم باهات بیام
(پیری همینه مادر
مشکل میبینه مادر)(۲)
دیگه تعادل ندارم
توبیامنونگه دار
دوباره نذار عزیزم
بخوره سرم به دیوار
حسن وای(۳)
-------
از من و حال و روزمون
هیچ کسی باخبر نشه
ازکوچه و امروزمون
هیچ کسی باخبر نشه
(وقتی خونه رسیدی
اصلا نگو چی دیدی)(۲)
نکنه بابات بفهمه
چی به سر مادر اومد
نکنه بگی به زینب
گوشواره ی من در اومد
حسن وای(۳)
👇
.
#زمزمه
#سالگرد #حاج_قاسم
ای پیکرِ صدپاره! ای دستِ جدا از تن!
دستی که بین خاک و خونه با یه انگشتر
اون دستی که سینه زدی توو روضهی عباس
سینه زدی توو روضهی مادر
شکر خدا انگشترت مونده توی دستت
شکر خدا که ساربانی اونطرفها نیست
اما سرت آروم شد رو دامن مادر
شکر خدا که روی نیها نیست
دریا توو دستاته علمدار، ممنون دستاتم علمدار
چشمات پر از خون شد عزیزم، دلتنگ چشماتم علمدار
یادم نمیره نالههات توی حسینیه
با نغمهی «ای لشکر صاحب زمان» رفتی
انداختی پایین سرت رو؛ گریه میکردی
با گریههای بی امان رفتی
مادر که اومد، گریه کن رو چادر خاکیش
اون چادری که روضه خونش شد همه افلاک
اما بمیرم که تو هم مثل ابوفاضل
سخته برات که پاشی از رو خاک
دریا توو دستاته علمدار، ممنون دستاتم علمدار
چشمات پر از خون شد عزیزم، دلتنگ چشماتم علمدار
شاعر: رضا یزدانی
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
👇
#فاطمیه
و یطعمون طعامه سفره ما بدون شامه
فقیر اومده در خونه، فقیر رو که کسی نمیرونه
یه تیکه نون سهم کریم و یه تیکه نون سهم حسین
تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ اینم غذای زینبین
خدا راضی حسن راضی
خدا راضی حسین راضی
علی جان سفره عشق تو این خونه تو میندازی
علی جانم علی جانم
و یطعمون طعامه سفره ما بدون شامه
یتیم اومده پر از درده، مبادا دست خالی برگرده
درسته که خالیه سفره، درسته که نونم نداریم
تا سایه تو رو سر ماست، چیزی تو خونه کم نداریم
خدا مهرت رو تو قلبم، شبیه آیه نازل کرد
خدا با تو امام من، برام نعمت رو کامل کرد
علی جانم علی جانم
ویطعمون طعامه سفره ما بدون شامه
اسیر اومده دلش خونه، ولی گرسنه که نمیمونه
خدا کنه که هیچ اسیری، هیچ جایی بیغذا نمونه
خصوصاً اون بچه یتیمی که میخوابه کنج ویرونه
سه ساله دختری مجروح، سه ساله دختری پیره
رو گونهاش جای پنجه، رو دستاش جای زنجیره
حسین جانم حسین جانم
سلام الله علی الزهرا، سلام الله علی الزهرا