واحد- ما راهیان جبهه نصریم.mp3
8.62M
#واحد(ما راهیان جبهه....)
هیئتحضرتاباالفضلعلیهالسلام
مداح :#کربلایی_یاسین_زندی
مراسم روضه هفتگی حضرت سیدالشهدا(ع)
چهارشنبه ۲۶ مهر ماه ۱۴۰۲
[ @yasin_zandi ]
شور- انا فاتح.mp3
13.16M
#شور(انا فاتح....)
هیئتحضرتاباالفضلعلیهالسلام
مداح :#کربلایی_یاسین_زندی
مراسم روضه هفتگی حضرت سیدالشهدا(ع)
چهارشنبه ۲۶ مهر ماه ۱۴۰۲
[ @yasin_zandi ]
Shab2_Ramazan_1402 (5).mp3
15.43M
#زمینه |این شبا حالو هوای خونمون...
🏷#امام_علی #حضرت_زهرا
#مورخ_۰۴_۰۱_۱۴۰۲
#کربلایی_مصطفی_مروانی 🎤
#زبانحال_مولا_با_حضرت_زهرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این شبا حال و هوای خونمون خیلی عجیبه
.
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده شبِ نهم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج میثم مطیعی
●━━━━━━───────
"فحَمل القِربةَ بأسنانِهِ.."اگه دست ندارم مشک پر آب دارم" فجاءَهُ سَهْمٌ فأصاب القِربَةَ" تیرآمد به مشک خورد."و أُريقَ ماؤُها" آب روی زمین ریخت.فَوَقَفَ العباس متحیِّراََ"یه وقت نفس خلقت در سینه حبس شد.همه جا ساکت شد.وقتی آب روی زمین ریخت عباس با تحیر ایستاد."ثُمَّ جَاءَهُ سَهمُ آخَرُ فَأَصَابَ صَدرَهُ"تير آمد به سينه مباركش خورد.
اینقدر تیر سریع آمد دست نداشت."فَانقَلَبَ عَن فَرَسِه"بدون دست از بالای اسب به زمین افتاد..تیری که به سینه اش خورد چه شد؟!"وَ صَاحَ إِلَى أَخِيِه الحُسَينِ أَدرِكنِي"
فقط فرياد زد: ادركنى.بیا به فریادم برس...
حسین آمد بالا سرش".فَلَمَّا أَتَاهُ رَآهُ صَرِيعَاً فَبَكَى."وقتى امام حسين عليه السلام آمد و آن حضرت را ديد كه از پاى در آمده است شروع کرد گریه کردن...
"و قال الحسين علیه السلام الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي."امام حسين فرمود:کمرم شكست.بیچاره شدم...
اومد بالای سرش سعی کرد این بدن رو جمع کنه عباس صدا زد:"یا أَخی! ماتُریدُ مِنّی..."حسینم میخوای با من چه کار کنی؟
یه وقت من رو به خیمه ها نبری...
برخی ذاکرین میگن امام دید عباس داره گریه میکنه ... با گریه گفت عباسم چرا گریه میکنی....
جواب داد: الان چون تو مولایی اومدی و سرم رو بدامن گرفتی ... اما تا ساعتی دیگه کسی نیست سرت رو بدامن بگیره....
#گریز به خرابه شام
اما عاشقای امام حسین بالاخره یکی این سر رو به دامن گرفت... کجا ... توی خرابه ی شام ... یه دختره سه ساله این سر رو به دامن گرفت ... گفت بابا آرزوم بود برگردی وُ سرم رو به دامن بگیری و نوازش کنی ... اما چه کنم که حالا ... سرِ بریده ی زخم خورده ی از کنج تنور اومده رو به دامن گرفتم ....
هر جا نشستی صدا بزن حسبن ....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_میثم_مطیعی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
|⇦•شمع خموشِ ما را....
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
●━━━━━━───────
من همین جا دلم رفت مدینه، یه شبی هم چند تا طفل پنج ساله با قد و نیم قد، پشت سرِ بابا ایستادند، به بدن مادر نماز خوندند ... اون شب علی خیلی غریب بود :
شمع خموشِ مارا از خانه بردند
تابوتِ مادرم را شبانه بردند
مدینه در نوایِ اَمَن بُجیب است
مادر به خانه برگرد، بابا غریب است ...
*اما غربت امیرالمومنین آنجا نمایان شد، وقتی بدن رو تنها دفن کرد، با دستان پیغمبر ... خاک روی بدن ریخت ، وقتی روی قبر رو هموار کرد ، پرده ها کنار رفت ، دستش رو روی دستش زد، علی چه کردی ؟ علی با دست خودت گُلت رو زیر خاک کردی ؟
سردارِ خیبره، فاتح خیبره، اما دیگه زانواش توان نداشت ... صحنه ای بچه ها دیدند ، جگرشون سوخت برای غربت بابا، یه مرتبه دیدند بابا خم شد، صورت روی قبر مادر گذاشت، هی صدا میزنه فاطمه ، فاطمه ، فاطمه ..."نَفسِی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ" فاطمه جان، بلند شو ببین دیگه نفس علی بالا نمیاد ...
بگم یا علی!مدینه صورت روی قبر فاطمه گذاشتی، گریه کردی، ناله زدی، کربلا هم حسینت آمد بالا سرِ عباس ".فَلَمَّا أَتَاهُ رَآهُ صَرِيعَاً فَبَكَى."وقتى امام حسين عليه السلام آمد و آن حضرت را ديد كه از پاى در آمده است شروع کرد گریه کردن...
"و قال الحسين علیه السلام الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي."امام حسين فرمود:کمرم شكست.بیچاره شدم...
اومد بالای سرش سعی کرد این بدن رو جمع کنه عباس صدا زد:"یا أَخی! ماتُریدُ مِنّی..."حسینم میخوای با من چه کار کنی؟
یه وقت من رو به خیمه ها نبری...
برخی ذاکرین میگن امام دید عباس داره گریه میکنه ... با گریه گفت عباسم چرا گریه میکنی....
جواب داد: الان چون تو مولایی اومدی و سرم رو بدامن گرفتی ... اما تا ساعتی دیگه کسی نیست سرت رو بدامن بگیره....
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#روضه_حضرت_عباس
.
.
|⇦•با من حساب داشت عدو...
#قسمت_پایانی/ روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ به نفس حاج محمدرضا بذری
●━━━━━━───────
*شأن صدیقه ی کبری این است، جبرئیل می آمد به عیادتِ حضرت زهرا، وحی قطع شده بود، اما فقط بر صدیقه کبری نازل میشد، پیغمبر که از دنیا رفت دیگه کلام وحی به مردم نمی رسید، اما وحی به فاطمه ی زهرا می رسید، برای فاطمه از اخبار آینده جبرئیل می گفت، بی بیِ دوعالم می گفت و امیرالمؤمنین می نوشت، شد مُصحَفِ فاطمه، این کتاب نزد امامِ زمانِ...
مریم مقدس طبق روایات می آمد برای عیادتِ بی بیِ دوعالم فاطمه
نوشتن: اُم سلمه اومد عیادت، تا بی بی رو دید، گفت: " کَیْفَ أَصْبَحْتِ؟" چگونه شب رو روز کردی؟ فرمود: دو تا غصه داره من رو از پا در میآره، نبودن پیغمبر و ظلمی که بر علی کردن من رو بیچاره کرده...
عباس عموی پیغمبر این روزا اومد عیادتِ بی بی، وقتی رفت به امیرالمؤمنین پیام داد، گفت: علی! من اومدم زهرا رو عیادت کردم، سر بهش زدم، این روز اگه زهرا از دنیا رفت مارو بی خبر نذاری...
فاطمه سلام الله علیها صدا زد: علی جان! دلم برا سلمان تنگ شده، دلم میخواد این روزا سلمان رو ببینم، سلمان اومد محضرِ بی بی، سلمان تا اومد بی بی گِله کرد، سلمان چرا به دیدنِ من نمیآیی؟ گفت: بی بی جان! بعدِ ظلمی که به شما شده، کارم شب و روز گریه است... سلمان سئوال کرد: بی بی جان حالتون چطورِ؟ فرمود: سلمان! اگر از حالم بپرسی دو ماهه این دردِ پهلو نمیذاره بخوابم...
دیگه کیا اومدن عیادت؟ خدای نکرده یکی به ناموست جسارت کنه، سیلی بزنه به ناموست، کاری بکنه که خانومت بستری بشه، بعدِ چند رو بیاد بگه: میذاری برم عیادتش؟ چقدر سخته...
اون دوتا نانجیب اومدن پیشِ امیرالمؤمین، گفتن: یاعلی! هر چی در میزنیم فاطمه در رو باز نکرد...
از قدیم گفتن: صیاد صیدی رو که شکار کرد رَدِّ خونش رو میگیره، ببینه تیر رو درست به هدف زده یا نه...*
با من حساب داشت عدو از غدیرِ خُم
از من تو را گرفت و دگر بی حساب شد
*تا اومدن عیادتِ بی بی اون دوتا ملعون، رو به روی صورت بی بی نشستن، زهرایی که به اسماء فرمود:" اسماء! ذابَ لَحمی" دیگه گوشتی به تنم نمونده...
اومدن رو بروی بی بی نشستن، بی بی روش رو برگردوند، نانجیبا باز بلند شدن اومدن جلو چشم زهرا نشستن، اما باز بی بی روش رو برگردوند، مادرِ ما اینارو حتی مسلمون هم حساب نکرد، آخه جواب سلام مسلمان واجبه، جواب سلامشون رو نداد، اینا بخدا مسلمان نبودن، یکی دوبار که روبروی بی بی نشستن، ببینید چقدر زهرا ضعیف شده بود، صدا زد: زنها کمک کنید من رو به دیوار بشم...من اصلاً اینارو نبینم...
گفتن: زهرا! با ما حرف نمیزنی؟ فاطمه رو کرد به امیرالمؤمنین، گفت: علی! من با شما صحبت میکنم اینا بشنوند، من با اینا تا عُمر دارم حرف نمیزنم، من روز قیامت با اینا حرف دارم... فقط بگو: مگه نشنیدن پیغمبر فرمود: هرکسی فاطمه رو اذیت کنه من رو اذیت کرده، هر کی من رو اذیت کنه خدا رو اذیت کرده... گفتن: شنیدیم... زهرا رو به آسمون کرد، گفت: الحمدالله، خودشون به زبون آوُردن، خدا شاهد باش اینا زهرا رو اذیت کردن...
حالا من گریزِ روضه ام رو بزنم، یه دختر سه ساله هم اومد رو بروی سَرِ عمو عباسش، نگاه کرد، گفت: عمو! ببین اینا من رو زدن...*
من به عُمرم سَرِ بازار نرفته بودم
شوقِ یک بوسه ی تو، راهیِ بازارم کرد
ما پرده نشینانِ حرم را چه به بازار؟
از دست اباالفضل عمویم گِله دارم
سنگینِ مُشتشون
موی من مونده لای انگشتشون
همه میزدن
من و زجر پشتشون
مثلاً صورتم نیلی نیست
شامِ شبم سیلی نیست
زجر دنبالِ منه
از همه فراری ام این حالِ منه
آغوشِ گرمت مالِ منه
میگم اینجارو نه
دوست دارم این بازار و این بازار و نه
اینجا سَرِ عمه ام شکست
سرت از نی افتاد و شد دست به دست
زن و بچه ات بین وحشی های مست
از قافله جا مانده ام تقصیرِ خواب است
اما این لعنتی باور ندارد احتمالاً
این گونه که سیلی به من زد زجر گفتم
این بی حیا دختر ندارد احتمالاً
#حاج_محمد_بذری
ــــــــــــــــــ
#حاج_محمد_بذری
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه #حضرت_زهرا
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#مناجات #امام_زمان
#شب_جمعه #حضرت_زهرا
دلواپسم که بین بیابان چه می کنی
در بین خار، سرو گلستان چه میکنی
از تاب رفته طاقت یعقوب ِ دیده ام
ای یوسفم تو گوشه ی زندان چه می کنی
دیگر برای این دل عاشق که سالها
بیمار توست، بابت درمان چه می کنی
داری برای درد همه غصه می خوری
با غصه ها و درد فراوان چه میکنی
وقتی تویی علی زمانه، غریب شهر
تنها بدون قنبر و سلمان چه می کنی
هستی بهار زندگی شیعیان، بگو
بااین دل همیشه زمستان چه می کنی
وقتی که در بقیع، دلت یاد می کند
از صحن باشکوه خراسان چه می کنی
شب های جمعه زائر کرببلا شوی
وقت نظاره بر تن عریان چه می کنی
وقتی ببینی از بر ِانگشت جدّ تو
غارت شده عقیق سلیمان چه می کنی
وقتی گریز روضه شود: غارت حرم
با روضه های خار مغیلان چه می کنی
مادر دوباره دست به پهلو، رسیده است
لطمه زنان و زار و پریشان، چه می کنی
گوید میان اشک غریبانه: مهدی ام
دلواپسم که بین بیابان چه می کنی
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#پویانفر 🎤
#حضرت_زهرا
#زمینه
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست
ای که روزی دو عالم همه از چادرت تو
🖤مادرجان مادرجان مادرجان
من از خاک پای تو سر بر ندارم (2)
مگر لحظه ای که دگر سر ندارم( 2)
مگیر از سرم سایه چادرت را (2)
پناهی از این خیمه بهتر ندارم (2)
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست (2)
ای که روزی دو عالم همه از چادرت تو (2)
🖤مادرجان مادرجان مادر جان
من از خاک پای تو سر بر ندارم (2)
مگر لحظه ای که دگر سر ندارم( 2)
مگیر از سرم سایه چادرت را (2)
پناهی از این خیمه بهتر ندارم (2)
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست (2)
ای که روزی دو عالم همه از چادرت تو (2)
🖤مادر جان مادرجان مادر جان
👇