فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو دیدم گفتم عجب CGI(تصویر سازی با کامپیوتر) باحالی چقد شبیه آواتار و فیلمهای رویاییه، کاش روی زمین هم اینجور جایی بود
رفتم کامنت ها رو خوندم برگام ریخت
اینجا ایرانه! سمیرم-اصفهان!
«Elyas»
#ایران_زیبا
@emptyy
اگر شانس بیاورم، اگر دولت حقوقها را اضافه کند، اگر خانمم این طوری بود، اگر اوضاع این شکلی بشود، و نظایر اینها ...
میدانید همۀ این اگرها برای چیست؟
برای اینکه من تغییر نکنم، من همین که هستم باشم، ولی اوضاع بهتر بشود. از این اگرها خودت را رها کن. اگر به دنبال بهتر شدن اوضاع هستی، باید خودت عوض شوی.
👌بهترین روش برای #تغییر شناخت نقاط قوت و ضعف خودتان است.
برای رسیدن به این شناخت از اطرافیانتان بخواهید که منصفانه ده صفت خوب وده صفت بد شما را بنویسند و به شما دهند.
با سرمایه گزاری بر روی صفات مثبت و کاهش ودرمان صفات منفی موفقیت در هر امری چه مادی وچه معنوی دست یافتنی است.👏
@emptyy
کی گفته مرد گریه نمیکنه؟ اتفاقاً مردی که گریه نمیکنه ترسناکه..
@emptyy
⭕️ شما به یک جاهایی کالا میدی (صادرات) از یک جاهایی هم کالا میگیری (واردات). حالا مهم نیست این کالاها چیه، چون بلاخره نیازهایی که داری رو از یک جاهایی باید تامین کنی و البته در صادرات هم بهتره که کالای با ارزش افزوده بیشتر صادر کنی اگر میتونی. مهم اینه که با کشورهای طرف تجاریت تراز بشی. یعنی همونقدر که کالا میدی کالا بگیری. اینجوری هم تجارت بیشتری میتونی باهاشون داشته باشی، هم به ارزهایی مثل دلار و یورو و درهم دیگه وابسته نیستی. حالا فرض کن این کار عاقلانه رو یکی بیاد مسخره کمه! یا به عقلش باید شک کرد یا غرض داره ...
@emptyy
هدایت شده از پارکدوبل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬گزینش سفارت چین
🖊بهتر نیست یه سفیر با تجربهتر برای مهمترین شریک تجاری کشور انتخاب کنید؟
@parkedoble ✅
هدایت شده از پارکدوبل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناعدالتی یعنی این که خیلی از باشگاه ها درآمدشون با خرجشون همخوانی نداشته باشه و زیان ده باشن اما همچنان بازیکنان و مربیان میلیاردی به کار بگیرن بعد یه کارگر باید با حقوق زیر خط فقر زندگیشو سپری کنه
@parkedoble ✅
📚 داستان کوتاه
یک غذا خوری بین راهی بر سردر ورودی اش با خط درشت نوشته بود:
«شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آنرا از نوه ی شما دریافت خواهیم کرد»
راننده ای با خواندن این تابلو، اتومبیلش را فورا " پارک کرد و وارد رستوران شد و ناهار مفصلی را سفارش داد و نوش جان کرد. بعد از خوردن غذا، سرش را پایین انداخت که بیرون برود. ولی دید پیش خدمت با صورت حسابی بلند و بالا جلویش سبز شده است ...
با تعجب پرسید: «مگر شما ننوشته اید پو ل غذا را از نوه ی من خواهید گرفت؟»
پیش خدمت با خنده جواب داد:«چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوه تان خواهیم گرفت ولی این صورت حساب مربوط به پدر بزرگ مرحوم شماست.»
نتيجه اخلاقی :
ممکن است ما کارهایی را انجام دهيم که آيندگان مجبور به پرداخت بهای آن باشند ...
انتخاب ها را جدی بگیریم در قبال آیندگان مسئولیم
@emptyy
📚پوستین شبانی
« ایاز» به علت توجه و علاقه ی وافر سلطان محمود به او، به شدت مورد حسادت مقامات دربار بود.
یک بار نزد سلطان بدگویی کردند که ایاز هر روز قبل از اینکه به دربار و به حضور سلطان بیاید، به منزلی می رود و گویا از کسی دستور می گیرد و شب هم که از حضور سلطان مرخص می شود، سر راه به همان منزل می رود و گویا اخبار دربار را به آن شخص گزارش می دهد.
سلطان دستور داد آن منزل را تفتیش کنند. ماموران وقتی وارد آن منزل شدند، دیدند تنها یک اتاق دارد که در آن اتاق، یک پوستین شبانی به میخ آویزان است… خبر را برای سلطان آوردند… ایاز که به خدمت سلطان آمد، سلطان قضیه را از او پرسید.
ایاز گفت: آنچه در آن اتاق آویخته است، پوستین شبانی من است که قبل از آشنایی با سلطان بر تن داشتم و چوپانی می کردم. هر روز قبل از آنکه به دربار بیایم، به آن اتاق می روم و آن پوستین را بر تن می کنم و به خود می گویم« ایاز، خودت را گم نکنی و فراموشت نشود که تو همان چوپان فقیر و بی کسی؛ هر چه داری از برکت سلطان است.» شب هم یک بار دیگر همین را به خود یادآوری می کنم تا خودم را گم نکنم و حق سلطان را فراموش نکنم.
نتیجه: چه زیباست به یاد داشته باشیم که هر چه داریم از لطف و کرم خداست که سلطان ماست.
@emptyy
داستانک:
فرعون دلقکى داشت که از کارها و سخنان او لذت مى برد و مى خندید. روزى به در قصر فرعون آمد تا داخل شود، مردى را دید که لباسهاى ژنده بر تن ، عبایى کهنه بر دوش و عصایى بر دست دارد.
پرسید: تو کیستى ؟ گفت : من پیامبر خدا موسایم که از طرف خداوند براى دعوت فرعون به توحید آمده ام . دلقک از همانجا بازگشت ، لباسى شبیه لباس موسى پوشیده و عصایى هم به دست گرفت ، نزد فرعون آمد. از باب مسخره و استهزاء تقلید سخن گفتن حضرت موسى علیه السلام کرد.
آن جناب از کار او بسیار خشمگین شد. هنگامى که زمان کیفر فرعون و غرق شدن او رسید و خداوند او را بالشکرش در رود نیل غرق ساخت ، آن مرد تقلیدگر را نجات داد. موسى عرض کرد:
پروردگارا! چه شد که این مرد را غرق نکردى ، با این که مرا اذیت کرد؟ خطاب رسید: اى موسى ! من عذاب نمى کنم کسى را که به دوستانم شبیه شود، اگر چه بر خلاف آنها باشد.
انوار نعمانیه ، ص ۳۵۴٫
@emptyy