eitaa logo
انگاشت | مارکت علوم انسانی (نسل زد)
136 دنبال‌کننده
284 عکس
108 ویدیو
11 فایل
جایی از نسل زد برای گفتن از مسائل فرهنگی،نقداجتماعی،علمی،ادبی و خلاصه روایتی از تجربه زندگی! 👤[ایده های یک #دهه_هشتادی]: @Mojshik کست باکس: https://castbox.fm/va/6100095 شنوتو: https://shenoto.com/channel/podcast/Engasht آیدی تلگرام و سروش: engasht_ir@
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 چند کلمه ای به بهانه استاد....‌. چند روزی شد که فکرم را جمع مطلبی کنم که میانه هیاهو ها گم شد. مرگ استاد . وقتی که در گیر خودمان باشیم حتی خیالمان هم سمت آرمان ها نمی رود. از حوادث عقب می مانیم. آن وقت خلی شدن پشت از رفیق ها برایمان عادی می‌شود. اون هم مُرد! یاد کودکی هایم افتادم که وقتی مأیوس از برنامه های کودک تلوزیون بودم، مدام دکمه های کنترل جعبه جادو را می جنباندم تا شاید تصویر متفاوتی از دیگر شبکه ها بیابم. فرقی هم نداشت. ۹ صبح یا ۴ بعد از ظهر یا ۱۲ شب. استاد قرائتی، رحیم پور، برنامه این شب ها يا راز. این از آن خاطرات غیر همیشگی آن روز ها بود. پیرمرد تنومند با نگاهی عمیق، صدایی محکم و ابّهتی خاص یک انسان جهان دیده مرا مرعوب خویش می‌کرد. خامی روحم ژرفای وجودش را هضم نمی‌کرد. معمایی بود. این را بعد ها دانستم. چرا که او نادر بود. ۱۴ سالگی که آرمان های مقدس امام مان را نوش لطافت نوجوانی ام کردم، او را متفاوت شناختم. این بازیابی که سر در شور آن زمان داشت مرا مجاب می کرد دینم دقیق تر بشناسم. فراز و فرود ها از هر سو به او ختم می شد. کسی که خاطره انگیز ترین روایت کودکی ام ( بشارت منجی) را برایم به پرده دیده افکند او بود. کسی که در زمانه روزمرگی دم از امید متعالی می زد او بود. صف اول روشنگری ماهیت صهیونیسم و منافقان همجوار خندق، فریاد زننده آرمان قدس و خواهان خون از برنامه عصر و راز، در ساعت ۲۵ تا کنفرانس افق نو. با قرائت او از عصر بود که در خط شدم. نمی فهمم که کتمان او چه سودی برای بد خواهان داشت. بله؛ آنها جهان را به نحو شایسته معقول نکردند که چالش با معدود انسان هایی چون او را دستور کار خود کردند‌. همان ماجرا تکرار می شود. باز هم غربت باز هم آوینی. دوربین او آفاق جهان را باز می دید. پیر مرد طریق را در مردگی میان کتاب ها و خفگی در فساد های کلیشه ای هنری ندید. او با جهان خود کادر واقعیت را می بست و دریچه ای به معنای درست هنر انسانی می گشود! او استاد سر گشودن از دور دست ها بود. در بحران عمیق افکارم به او پناه می بردم. نه خود خواسته که سر اتفاق، مسیرم به برق تلوزیون و آوای گرم و رنجور او می خورد‌. من دوباره جان می گرفتم. اون چون انبوه طمطراق فلسفه های شرق و غرب مرا در نهیلیسم رها نمی کرد. بحران را می فهمید اما چاره هم دستش بود. ذهن مردد را اقناع می کرد‌. کوشش مرا وامی داشت که دوباره برخیزم. به یافتن راه درست بکوشم. در امواج دریا جزیره ثبات را بجویم. این روز ها دور از چشم ها بود. ما هم که هنوز آغار راه. بعد اساتیدمان، میدان دیده ها مان، پیشکسوتان، باز استاد داغ دیگری شد. حیف از شوق دیداری که حسرت شد. به هر حال استاد فرج نژاد، سردار سلیمانی و نادر طالب زاده و.... و همگی شما؛ در هر سطحی، هر سنی، هر نوع تلاشی برایم جلوه در غنای مسیر دارید. در این کشاکش آخر الزمان شما شهدای طریق فضیلت اید. 👤 سردبیر @enegasht_ir
اگر بودی کربلای فلسطین🇵🇸 را چگونه روایت می کردی؟ @enegasht_ir