فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"move it or lose it"
It just means “get out of the way”, and it’s kind of a rude expression.
از جلو راه برو کنار وگرنه صدمه میبینی
هنگام حرکت با چیزی جهت هشدار دادن به دیگران می توان در فارسی این گونه معنی کرد:
برو کنار نفتی نشی !😁
#expression
┏━━ °•🖌•°━━┓
🍃@English_4U🍃
┗━━ °•🖌•°━━┛
این بار در مورد اصطلاح جالب use it or lose it صحبت میکنیم.
این اصطلاح، یک اصطلاح غیر رسمی در زبان انگلیسی است و به این معنی است که اگر از آموختهها استفاده نشوند ممکن است به فراموشی سپرده شوند و همچنین فرصتها اگر استفاده نشوند ممکن است از بین بروند!
مفهوم این اصطلاح دقیقا در مورد یادگیری خود زبان انگلیسی هم صادق است. تمام جملات، سختارها و کلماتی که از کلاس، کتاب، فیلم، آهنگ، سایتها و ... یاد میگیرید اگر استفاده نشوند از بین میروند!
طبق منحنی فراموشی بیشترین میزان فراموشی در بازه زمانی یک هفته بعد از یادگیری اتفاق میافتد، بنابراین بهترین زمان تکرار و تمرین آموختههای جدید همان هفته اول یادگیری است!
#expression
┏━━ °•🖌•°━━┓
🍃@English_4U🍃
┗━━ °•🖌•°━━┛
In the Name of God, the Compassionate, the Merciful
I offer my condolences on the passing of the zealous scholar Hujjat al-Islam wal-Muslimeen Haj Sheikh Abdulnabi Namazi, may God bestow His mercy on him, to his honorable family, to those whom he has left behind, his friends, and his admirers. The long-term struggles of the deceased in various parts of the judiciary, the military, and in leading the Friday Prayer together with his scholarly work in the Islamic seminaries are some of the valuable traces of this revered cleric. I pray for God’s mercy and forgiveness for him.
Sayyid Ali Khamenei
Bahman 11, 1402
بسم الله الرّحمن الرّحیم
درگذشت عالم مجاهد مرحوم حجةالاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ عبدالنبی نمازی رحمةالله علیه را به خانواده گرامی و همهی بازماندگان و دوستان و ارادتمندان ایشان تسلیت عرض میکنم. مجاهدت طولانی مدت این مرحوم در بخشهای مختلف قضائی و نظامی و امامت جمعه همراه با کار علمی در حوزههای علمیه نشانهی ارزشمند این روحانی بزرگوار است. رحمت و مغفرت الهی را برای ایشان مسألت میکنم.
#Imam_Khamenei
#Condolence
🔸@English_4U🔸
Tuesday, February 6, 2024, Rajab 25, 1444 AH, was the martyrdom anniversary of Imam Kazim (AS), the Shias' seventh Imam.
Al-Kadhimayn Shrine is a Shia Islamic mosque and shrine located in the Kadhimayn suburb of Baghdad, Iraq. It contains the tombs of the seventh and ninth Twelver Shia Imams, respectively Imam Musa al-Kaẓim (AS) and his grandson Imam Muhammad al-Jawad (AS).
🖤🌹🖤
There was a poor uneducated farmer who was very rude to our 7th Imam, Imam Musa Al-Kadhim (as) whenever he saw him.
دهقان بی سواد و فقیری بود که هر وقت امام هفتم ما امام موسی کاظم (علیه السلام) را می دید بسیار بی ادبی می کرد.
No matter how rude this man was, Imam Musa Al-Kadhim (as) never got angry and he never said anything to the man.
هر چقدر هم که آن مرد بی ادبی می کرد، امام موسی کاظم (علیه السلام) هرگز عصبانی نشد و به آن مرد چیزی نمیگفت.
Imam Musa Al-Kadhim's (as) friends wanted to punish the rude man, but Imam Musa Al-Kadhim (as) would not allow them to. Imam Musa Al-Kadhim (as) told them that he himself would teach this man a lesson.
دوستان امام موسی کاظم علیه السلام می خواستند مرد گستاخ را تنبیه کنند، اما امام موسی کاظم علیه السلام اجازه ندادند. امام موسی کاظم علیه السلام به آنها فرمود که خودم به این مرد عبرتی خواهم داد.
One day Imam Musa Al-Kadhim (as) rode out to the rude man's farm where the man was working. When the man saw Imam Musa Al-Kadhim (as) he stopped working and put his hands on his hips, ready to be abusive again.
روزی امام موسی کاظم علیه السلام سواره روانه مزرعه محل کار آن مرد گستاخ شد. وقتی آن مرد امام موسی کاظم (علیه السلام) را دید، دست از کار کشید و دستانش را بر باسنش گذاشت و آماده بود که دوباره به ایشان توهین کند.
Imam Musa Al-Kadhim (as) dismounted, went towards the man and greeted him with a friendly, smiling face. Imam Musa Al-Kadhim (as) then told him that he should not overwork himself and that the land he had was very good. He then asked him how much he was expecting to receive for the crop.
امام موسی کاظم علیه السلام پیاده شد و به طرف آن مرد رفت و با چهره ای دوستانه و خندان به او سلام کرد. امام موسی کاظم (علیه السلام) سپس به او فرمود که در کار زیاده روی نکن و زمینی که در اختیار دارد بسیار خوب است. سپس از او پرسید که انتظار دارد چقدر برای محصول دریافت کند.
The farmer was amazed at Imam Musa Al-Kadhim (as) politeness and sincerity, he waited a little then said that he was expecting to get around 200 gold pieces. Imam Musa Al-Kadhim (as) took out a purse and gave it to the farmer telling him that in it was 300 gold pieces, more than the value of his crop. Imam Musa Al-Kadhim (as) told the man to take the money and also to keep the crop, and that he hoped the man would receive more for it.
کشاورز از ادب و اخلاص امام موسی کاظم علیه السلام شگفت زده شد، اندکی صبر کرد و گفت انتظار دارم حدود 200 قطعه طلا به دست بیاورم. امام موسی کاظم علیه السلام کیفی را بیرون آورد و به کشاورز داد و به او گفت 300 قطعه طلا بیشتر از ارزش محصول اوست. امام موسی کاظم (علیه السلام) به مرد فرمود که پول را بگیر و همچنین محصول را نگه دارد و امیدوار است که آن مرد در ازای آن پول بیشتری دریافت کند.
The farmer faced with such kind behavior and good manner (Akhlaq), was very ashamed of himself and asked Imam Musa Al-Kadhim (as) for forgiveness.
کشاورز با چنین رفتار نیک و برخورد عالی از کارخودش بسیار شرمنده شد و از امام موسی کاظم علیه السلام طلب بخشش کرد.
After that when ever the man would see Imam Musa Al-Kadhim (as) he would greet him very politely. Imam Musa Al-Kadhim's (as) friends were very surprised!
پس از آن مرد، هرگاه امام موسی کاظم (علیه السلام) را می دید، بسیار مؤدبانه به او سلام می کرد. دوستان امام موسی کاظم علیه السلام بسیار تعجب کردند!
Moral: Do not treat people the way they treat you but always better. Give to people even if they do not act as if they deserve it.
نکته اخلاقی: با مردم آن گونه رفتار نکنید که با شما رفتار می کنند، بلکه همیشه بهتر باشد. به مردم عطا کنید حتی اگر عملشان طوری باشد که گویی سزاوار آن نیستند.
#Imam_Kazim
┏━━ °•🖌•°━━┓
🍃@English_4U🍃
┗━━ °•🖌•°━━┛
هدایت شده از English 4U
سلام دوست عزیز
🏃♂️معطلش نکن ، تو هم میتونی زبان انگلیسیتو مجانی تمرین کنی.
فقط کافی بزنی روی لینک و عضوی از این کانال بشی.
فرصت را از دست نده
https://eitaa.com/joinchat/3739746385Cc701b191b0
چرا نمیای داخل گروه چت با دوستها ت انگلیسی مکالمه کنی ..... بزن روی لینک گروه
https://eitaa.com/joinchat/3765043281C1f70b55b1b
کانال و گروه انگلیش فور یو محیطی مناسب برای کلیه علاقمندان به فراگیری زبان انگلیسی🌷 برای تمام سطوح از مبتدی تا پیشرفته محتوا ارائه میشه. هر چهار مهارت یادگیری زبان دنبال میشه.
🌸 به دوست عزیزت هم بگو سریع خودش را بما برسونه😁
هدایت شده از English 4U
12.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
God gifted inhabitants of the Earth with His utmost Mercy,
God sent Mohammad to save humanity.
Happy Mab'ath
🍃🌸🍃🌼💖🌼🍃🌸🍃
#Mabath
#listening
💖💖 @English_4U 💖💖
Mr Jones had a few days holiday, so he said, I’m going to go to the mountains by train. He put on his best clothes, took a small bag, went to the station and got into the train. He had a beautiful hat, and he often put his head out of the window during the trip and looked at the mountains. But the wind pulled his hat off.
Mr Jones quickly took his old bag and threw that out of the window too.
The other people in the carriage laughed. Is your bag going to bring your beautiful hat back? they asked.
No, Mr Jones answered, but there’s no name and no address in my hat, and there’s a name and an address on the bag. Someone’s going to find both of them near each other, and he’s going to send me the bag and the hat.
آقای جونز چند روز تعطیل در پیش داشت، پس با خود گفت: با قطار به کوه می روم. او بهترین لباس هایش را پوشید، کیف کوچکی برداشت، به ایستگاه رفت و سوار قطار شد. او کلاه زیبایی به سر داشت و اغلب در طول سفر سرش را از پنجره بیرون می آورد و کوه ها را تماشا می کرد تا این که باد کلاهش را برد.
آقای جونز به سرعت کیف کهنه اش را هم برداشت و از پنجره به بیرون پرت کرد.
بقیه ی مسافران داخل قطار به او خندیدند و از او پرسیدند: آیا کیفت می خواهد کلاه زیبایت را برگرداند؟
آقای جونز جواب داد: نه، در کلاهم نام و نشانی ندارم ولی در کیفم دارم. هر کسی که هر دوی آنها را نزدیک هم پیدا کند، کیف و کلاه را برای من خواهد فرستاد.
#Short_story
┏━━ °•🖌•°━━┓
🍃@English_4U🍃
┗━━ °•🖌•°━━┛
An old lady went out shopping last Tuesday. She came to a bank and saw a car near the door. A man got out of it and went into the bank. She looked into the car. The keys were in the lock.
The old lady took the keys and followed the man into the bank.
The man took a gun out of his pocket and said to the clerk, “Give me all the money.”
But the old lady did not see this. She went to the man, put the keys in his hand and said, “Young man, you’re stupid! Never leave your keys in your car: someone’s going to steal it!”
The man looked at the old woman for a few seconds. Then he looked at the clerk—and then he took his keys, ran out of the bank, got into his car and drove away quickly, without any money.
سه شنبه گذشته یک پیرزن برای خرید بیرون رفت. او به بانکی رفت و ماشینی را نزدیک در بانک دید. مردی از آن ماشین پیاده شد و به بانک رفت. پیرزن داخل ماشین را نگاه کرد. کلیدها روی قفل ماشین جا مانده بود.
پیرزن کلیدها را برداشت و به دنبال مرد وارد بانک شد.
مرد از جیبش اسلحهای بیرون آورد و به منشی بانک گفت : “همه پولها را بده.”
اما پیرزن این کار او را ندید. او به طرف مرد رفت، کلیدها را در دستش گذاشت و گفت : جوان، خیلی گیجی! هیچوقت کلیدهای ماشینت را در آنجا نگذار، هر کسی ببیند خیال دزدیدن ماشین به سرش می زند!
مرد چند ثانیهای به پیرزن نگاه کرد. سپس به منشی نگاه کرد و بعد کلیدهایش را گرفت، از بانک بیرون دوید، سوار ماشینش شد و بدون هیچ پولی به سرعت از آنجا دور شد.
#Short_story
┏━━ °•🖌•°━━┓
🍃@English_4U🍃
┗━━ °•🖌•°━━┛