eitaa logo
انتخابات مدیا
7.1هزار دنبال‌کننده
202 عکس
50 ویدیو
183 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجموعه داستانک - شماره 3 ساعت ازهفت غروب هم گذشته بود. بارون به شدت می بارید. ترافیک هم به اوج خودش رسیده بود. راننده تاکسی بنده خدا کلافه شده بود و مرتب دست مینداخت رو موهای فرفریش رو می خاروند.دست برد به سمت پیچ رادیو و روشنش کرد. از رادیو گفتگوی مجری و چند نفر درباره حضور مردم در انتخابات پخش میشد. مردی که جلو و کنار راننده نشسته بود گفت:«هه، انتخابات، منکه چتد سال پیش رای دادم، اما زرنگی کردم و کاغذ سفید دادم، که فقط شناسنامه م مهر بخوره» راننده حرفی نزد. خانمی که کنارم نشسته بود گفت:«آقای راننده میشه یه راه میونبر پیدا کنید، باید برم به نوه م برسم، مادرش دیر از سر کار میاد» راننده از توی آینه نگاهی به خانم انداخت و گفت:«نه آبجی میبینی که» مردی کنار راننده گفت:«کسی نیست بیاد مشکل ترافیک مردم رو حل کنه، بعد میگن بیاید رای بدید» راننده گفت:«خب وقتی میگن انتخاب اصلح، متاسفانه بعضی از مردم موقع انتخابات به این اصلح بودن فکر نمیکنن!» مرد کنار راننده گفت:«اصلح!؟ مگه رای ما تاثیر هم داره؟!» راننده گفت:«مگه میشه نداشته باشه؟» مرد گفت:«حتما نداره، وقتی این همه سال رای میدیم و نتیجه ش میشه این؟!» راننده نگاه معنا داری به مرد کرد و گفت:«اخه بنده خدا، شمایی که رای سفید، میدی، با چه اطمینانی داری از نتیجه ی رای حرف میزنی؟!» مرد که انگار خجالت کشیده باشه، گفت:«به هر حال تاثیر نداره» و گفت:«نگهدار پیاده میشم» وقتی پیاده شد؛ راننده گفت:«رای سفید میده، انتظار داره که نتیجه هم همونی که میخواد باشه» راننده تاکسی سری به علامت تاسف تکون داد و من چقدر خوشحال شدم که فهم سیاسی این راننده ان قدر بالا بود. https://eitaa.com/joinchat/3976659619Cf8c5113b71