⚡️ݥعڔڣٺ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے
شهید هادی کجا و من کجا...❗️ 👇🌹👇
⭕️#مذهبی بودم،
کارم شده بود چیک و چیک؛
سلفی و یهویی...📸
عکسهای مختلف با #چادر و #روسری لبنانی!
من و دوستم یهویی توی کافیشاپ
من و زهرا یهویی گلزار شهدا... !!
من و خواهرم یهویی... !!!
عکس #لبخند با #عشوه های ریز دخترانه...
دقت میکردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکسها...😐
کامنتهایم یکی در میان احسنت و فتبارک الله...
دایرکتهایم پر شده بود از تعریف و تجمیدها...
از نظر خودم کارم اشتباه نبود😏
چرا که داشتم حجاب، #حجاب_برتر‼️
کم کم در عکسهایم رنگ و لعابها بالا گرفت،
تعداد مزاحمها هم خدا بدهد برکت!
کلافه از این صف طویل #مزاحمت...
یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!
چشمم خورد به کتابی📚
رویش نشسته بود خروارها خاک #غفلت...
هاا کردم و خاکها پرید از هر طرف...
«#سلام_بر_ابراهیم» بود عنوان زیر خاکی من.
"ابراهیم هادی" خودمان...🌹
همان گل پسر خوشتیپ...
چارشانه و هیکل روی فرم و اخلاق ورزشی👌
شکست نفس خود را...✌️
شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه...
ساک ورزشیاش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی!
رفتم سراغ ایسنتا و پستها
نگاهی انداختم به کامنتها؛
۸۰ درصدش جنس #مذکر بود!!!
با احسنت ها و درودهای فراوان!
لابه لای کامنتها چشمم خورد به حرفهای نسبتا بودار برادرها!😒
دایرکتهایم که بماند!
عجب لبخند ملیحی...
عجب حجب و حیایی...
انگار پنهان شده بود پشت این حرفهای نسبتا ساده؛
عجب هلویی...
عجب قند و نباتی، ای جان!
از خودم بدم آمد😞
شرمسار شدم از این همه عشوه و دلبری...😔
شهید هادی کجا و من کجا❗️
باید #نفس را قربانی میکردم...
پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابراهیم و ابراهیمها...✨
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
#اربابم❤️
🔸ماتشنه لبان راحرمت پهنهء دریاست
پیوستن یک قطره به دریای تو زیباست
🔸محض دل دیوانهء طوفان زدهء ما
شش گوشهء تودنج ترین گوشهء دنیاست
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
هدایت شده از اهنگ
1_19573237.mp3
1.97M
#شور
#بنی_فاطمه
حسین نجاتم بده... 💔
فوق_العاده ☺️
پیشنهاد_دانلود... 👌
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
⚡️ݥعڔڣٺ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے
🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊 🍃🌸 🎉 🎊#عاشقانه_مذهبی_دو_مدافع 💙💍❤️ #قسمت_ییست_نهم _بہ نظرم یہ پارکے جایے حرفامونو بزنی
🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊
🍃🌸
🎉
🎊#عاشقانه_مذهبی_دو_مدافع
💙💍❤️
#قسمت_سی_ام
_چرا،ایـݧ فکرو میکردید❓
خوب براے ایـݧ کہ همیشہ منو میدید راهتونو عوض میکردید،چند بارم تصادفا صندلے هاموݧ کنار هم افتاد کہ شما جاتونو عوض کردید.
همیشہ سرتوݧ پاییـݧ بود و اصلا با دخترا حرف نمیزدید حتے چند دفعہ چند تا از دختراے دانشگاه ازتوݧ سوال داشتـݧ ازتوݧ اما شما جواب ندادید...
_بعدشم اصولا دانشجوهایے کہ تو بسیج دانشگاه هستـݧ یکم بد اخلاقـݧ چند دفعہ دیدم بہ دوستم مریم بخاطر حجابش گیر دادݧ اگر آقاے محسنے دوستتونو میگم،اگہ ایشوݧ نبودݧ مریم و میبردݧ دفتر دانشگاه نمیدونم چے در گوش مأمور حراست گفتن کہ بیخیال شدݧ سجادے دستشو گذاشت جلوے دهنش تا جلوے خندش و بگیره و تو هموݧ حالت گفت محسنے❓
بلہ دیگہ
_آهاݧ خدا خیرشوݧ بده ان شاءالله
مگہ چیہ❓
هیچے،چیزے نیست،ان شاءالله بزودے متوجہ میشید دلیل ایــݧ فداکاریارو
اخمهام رفت توهم و گفتم
مث قضیہ اوݧ پلاک❓
خیلے جدے جواب داد...
_چیزے نگفتم تعجب کرده بودم از ایـݧ لحن
دستے بہ موهاش کشید و آهے از تہ دل
خانم محمدے دلیل دورے مـݧ از شما بخاطر خودم بود.
مـݧ بہ شما علاقہ داشتم ولے نمیخواستم خداے نکرده از راه دیگہ اے وارد بشم.
_مـݧ یک سال ایـݧ دورے و تحمل کردم تا شرایطمو جور کنم براے خواستگارے پا پیش بزارم.
نمیدونید کہ چقد سخت بود همش نگراݧ ایـݧ بودم کہ نکنہ ازدواج کنید
هر وقت میدیدم یکے از پسرهاے دانشگاه میاد سمتتوݧ حساس میشدم قلبم تند تند میزد دل تو دلم نبود کہ بیام جلو ببینم با شما چیکار داره
وقتے میدیدم شما بے اهمیت از کنارشوݧ میگذرید خیالم راحت میشد.
_وقتے ایـݧ حرفهارو میزد خجالت میکشیدم و سرمو انداختہ بودم پاییـݧ
درمور صداقت هم مـݧ بہ شما اطمیناݧ میدم کہ همیشہ باهاتوݧ صادق خواهم بود
بازم چیز دیگہ اے هست❓
فقط....
_فقط چے❓
آقاے سجادے مـݧ هرچے کہ دارم و الاݧ اگہ اینجا هستم همش از لطف و عنایت شهدا و اهل بیت هست
شما با توجہ بہ اوݧ نامہ کماکاݧ از گذشتہ ے مـݧ خبر دارید مـݧ خیلے سختے کشیدم
خانم محمدے همہ ما هرچے کہ داریم از اهل بیت و شهداست ولے خواهش میکنم از گذشتتوݧ حرفے نزنید
_شما از چے میترسید❓
آهے کشیدم و گفتم:از آینده
سرشو انداخت پاییـݧ و گفت:چیکار کنم کہ بهم اعتماد کنید
هرکارے بگید میکنم
نمیدونم....
_و باز هم سکوت بیـنموݧ
براے گوشیم پیام اومد
"سلام آبجے خنگم،بسہ دیگہ پاشو بیا خونہ از الاݧ بنده خدا رو تو خرج ننداز😜یہ فکریم براے داداش خوشتیپت بکـݧ.فعلا"
_خندم گرفت
سجادے هم از خنده ے مـݧ لبخندے زد و گفت
خدا خیرش بده کسے رو کہ باعث شد شما بخندید و ایـݧ سکوت شکستہ بشه
بهتره دیگہ بریم اگہ موافق باشید
حرفشو تایید کردم و رفتیم سمت ماشیـݧ
باورم نمیشد در کنار سجادے کاملا خاطراتم تو ایـݧ پارک و فراموش کرده بودم...
_پشت چراغ قرمز وایساده بودیم
پسر بچہ اے بہ شیشہ ماشیـݧ زد
سجادے شیشہ ماشینو داد پاییـݧ
سلاااام عمو علے
سلام مصطفے جاݧ
عمو علے زنتہ❓ازدواج کردے❓
سجادے نگاهے بہ مـݧ کرد و با خنده گفت: ایشالا تو دعا کــݧ
_عمو پس ایـݧ یہ سال بخاطر ایـݧ خانم فال میگرفتے❓
سجادے ابروهاش بہ نشانہ ے ایــݧ کہ نگووو داد بالا
عمو خوش سلیقہ اے هاااا
خندم گرفتہ بود
خوب دیگہ مصطفے جاݧ الاݧ چراق سبز میشہ برو
إ عمو فالونمیگیرے❓خالہ شما چے❓
خانم محمدے فال بر میدارید❓
بدم نمیاد.
چشمامو بستم نیت کردم و یہ فال برداشتم
سجادے هم برداشت...
داستان ادامه داره😊
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🎊•••••┅┅❅❈❅┅┅•••••
✨🌹 @entezaar313 🌹✨
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
🎉
🍃🌸
🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊
صبح است بیا دلی به دریا بزنیم✨
در گوشِ سپیده،لب به نجوا بزنیم🌺
صبح است بیا برای مستانه شدن✨
بر غصه و غم دست به حاشا بزنیم🌼
#صبح_سه_شنبه_تون_بخیر🌸
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے
اگر هر صبح🖼
لبخندِ دلنشین ات😅
ونگاه مهربانت👀
برکت زندگی ام باشد🙆♂
چیز دیگری از " خدا "نمیخواهم🙌
جز همیشه بودنت در کنارم👫
#صبحت_بخیر_جانا😍😘
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
صلوات رو بلند بفرست 😍😅
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
سلام مهدی جان(عج)☘🌼
مهرتو راخدا
به گل وجانمان سرشت
دنیای درکنارتو
یعنی خودبهشت
بایدزبانزد
همه دنیاکنم تورا
بایدکه مشق
نام توراتاابدنوشت
السلام علیک یاصاحب الزمان
🌹✨🌹✨🌹
@entezaar313
هدایت شده از اهنگ
4_5929361055464554940.mp3
8.83M
⚡️ݥعڔڣٺ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے
°🔷°❁°🔷°❁°🔷°❁°🔷° °❁°🔷°❁° °🔷°❁° °❁° ❣﷽❣ 💢 معرفت امام زمان عجل الله تعال
°🔷°❁°🔷°❁°🔷°❁°🔷°
°❁°🔷°❁°
°🔷°❁°
°❁°
❣﷽❣
💢 معرفت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
❓#چیستی_چرایی_و_چگونگی❓
------------
بخش ⇐ ⑫
۴- مفهوم معرفت امام:
شیخ صدوق (ره) درباره ضرورت معرفت امام و آن چه که هر مسلمان باید در مورد امام خود بداند، می نویسد:
«بر ما واجب است که پیامبر [اسلام] و امامان پس از او را که درود خدا بر آنان باد، با نام ها و ویژگی هایشان بشناسیم. این امر، فریضه واجبی است که برما لازم آمده است و خداوند عذر هیچ کس را در مورد آن نمی پذیرد،خواه جاهل [قاصر] باشد و خواه [جاهل] مقصّر».(۳۳)
نویسنده کتاب ارزشمند «مکیال المکارم»، مراد و مقصود از «معرفت امام» را که در روایت ها بر آن ها تأکید شده است،چنین توضیح می دهد:
«بدون تردید، مقصود از شناختی
که امامان ما-درودها و سلام های خداوند بر ایشان باد- تحصیل آن را نسبت به امام زمانمان امرفرموده اند، این است که ما آن حضرت را چنان که هست بشناسیم، به گونه ای که این شناخت سبب در امان ماندن ما از شبهه های ملحدان و مایه نجاتمان از اعمال گمراه کننده مدّعیان دروغین باشد.
#ادامه_دارد...
------------
منبع:سایت آیه های انتظار
------------
#معرفت_امام_زمان_عج
#امام_زمان
#مرگ_جاهلیت
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
°❁°
°🔷°❁°
°❁°🔷°❁°
°🔷°❁°🔷°❁°🔷°❁°🔷°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مهمترین عامل افزایش طلاق
#طنز😂
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
⚡️ݥعڔڣٺ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے
🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊 🍃🌸 🎉 🎊#عاشقانه_مذهبی_دو_مدافع 💙💍❤️ #قسمت_سی_ام _چرا،ایـݧ فکرو میکردید❓ خوب براے ایـݧ ک
🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊
🍃🌸
🎉
🎊#عاشقانه_مذهبی_دو_مدافع
💙💍❤️
❤ #عاشقانہ_دو_مدافع❤
#قسمت_سی_یک
_چشمامو بستم و نیت کردم و یہ فال برداشتم
سجادے هم برداشت...
_۵ثانیہ مونده بود کہ چراغ سبز بشہ...
سجادے دستشو دراز کرد و از داشتبرد ماشیـݧ کیف پولشو برداشت و یک اسکناس ۵ تومنے داد بہ مصطفے.
_چراغ سبز شده بود اما سجادے هنوز حرکت نکرده بود
ماشیـݧ ها پشت سر هم بوق میزدند
از طرفے داشتبرد همونطور باز مونده بود و سجادے میخواست ببندتش و کیف پولو فال هم دستش بود
کیف پول و فال رو از دستش گرفتم و ازش خواستم حرکت کنہ
_کیف پولو داخل داشتبرد گذاشتم داخل داشتبرد پر از فال هاے باز شده بود.
روے هر پاکت هم چیزي نوشتہ شده بود
داشتبرد و بستم.
_فال ها دستم بود و قاطے شده بود
سجادے کنار خیابوݧ وایستاد و برگشت سمت مـݧ
دوباره نگاهموݧ بہ هم گره خورد
سجادے نگاهش و دزدید و سمت دستام چرخوند و با خنده گفت:
_إ فال ها قاطے شد
با سر تایید کردم و با ناراحتے گفتم:تقصیر مـݧ بود ببخشید.
ایرادے نداره دوباره نیت میکنم از بیـݧ ایـݧ دو فال یکیشو بر میدارم
چشماشو بست و نیت کرد
_دوتا فال و بیـݧ دستام نگہ داشتم بہ سمتش گرفتم
یکے از فال ها رو برداشت و باز کرد
و خوند.
و لبخندے روے لباش نشست
از فضولے داشتم میمردم.
_با گوشہ ے چشم بہ برگہ اے کہ دستش بود نگاه میکردم اما نمیتونستم بخونم خیلے ریز نوشتہ شده بود
کلافہ شده بودم پاهامو تکوݧ میدادم
متوجہ حالتم شد و فال و بلند خوند
_"دل نهادم بہ صبورے
کہ جز ایـݧ چاره ندارم ..."
_بعدم آهے کشید و حرکت کرد.
خانم محمدے شما فالتوݧ رو باز نمیکنید❓
با بدجنسے گفتم.ݧمیرم خونہ باز میکنم
اخم هاش رفت تو هم و با ناراحتے گفت.باشہ هر طور صلاح میدونید.
_خندم گرفتہ بود .
دلم سوخت براش اما دوست داشتم یکم اذیتش کنم
_گوشے سجادے زنگ خورد
چوݧ پشت فرموݧ بود جواب داد و گذاشت رو بلند گو
_سلاااااام علے آقاے گل
_سلام آقاے محسنے فداکار
_إ چیشده علے جوݧ حالا دیگہ غریبہ شدیم کہ میگے محسنے
_نہ وحید جاݧ
حالا قضیہ ے فداکار چیہ❓
سجادے خندید و گفت:هیچے...
باشہ باشہ حالا مـݧ و مسخره میکنے❓
وایسا فردا تو دانشگاه جلوے خانو...
سجادے هول کرد و سریع گوشے و از رو بلند گو برداشت و گفت
وحید جاݧ پشت فرمونم بعدا تماس میگیرم خدافظ...
_بعد با حالت شرمندگے گفت تورو خدا ببخشید خانم محمدے وحید یکم شوخہ...
حرفشو قطع کردم و باخنده گفتم ایرادے نداره خدا ببخشہ...
نگاهے بہ ساعتم انداختم ساعت ۴ بود چقدر زود گذشت اصلا متوجہ گذر زماݧ نبودیم.
آقاے سجادے فکر میکنم دیر شده باید برم خونہ
سجادے نگاهے بہ ساعت ماشیـݧ انداخت گفت:
اے واے ساعت ۴ اصلا حواسم بہ ناهار نبود اجازه بدید بریم یہ جا ناهار بخوریم بعد میرسونمتو.
_باور کنید اصلا گشنم نیست.
آخہ اینطورے کہ نمیشہ
مـݧ اینطورے شرمنده میشم.
تا یک ساعت دیگہ میرسونمتوݧ خونہ.
سرعت ماشیـݧ رو زیاد کرد و جلوے رستوراݧ وایساد
خیلے سریع غذا رو خوردیم
و منو رسوند خونہ
_داشتم از ماشیـݧ پیاده میشدم کہ صدام کرد.
اسمااااااء خانوم❓
(تو دلم گفتم وااااے بازم اسمم و...)
بلہ❓
حرفے باقے مونده کہ بخواید بزنید❓
إم....ݧ فکر نکنم...
_شما چے❓
اصلا... مـݧ کہ گفتم مسئلہ فقط شمایید
اگہ اجازه بدید مـݧ بہ مادرم بگم امشب زنگ بزنـݧ با خوانواده...
حرفشو قطع کردم.
آقاے سجادے یکم بہ مـݧ زماݧ بدید...
ممنوݧ بابت امروز بہ خوانواده سلام برسونید.
خدافظ
_اینو گفتم و از ماشیـݧ پیاده شدم و با سرعت رفتم داخل خونہ بہ دیوار تکیہ دادم و یہ نفس راحت کشیدم
برخوردم بد بود.
بچگانہ رفتار کردم حتما سجادے هم ناراحت شد....
_اما مـݧ ..مـݧ میترسیدم...
باید بهم حق بده.باید درکم کنہ
مـݧ بہ زماݧ احتیاج دارم....
باید بهم فرصت بده...
_پکرو بے حوصلہ پلہ ها رو رفتم بالا
وارد خونہ شدم و یراست رفتم تو اتاقم
لباسامو در آوردم و پرت کردم یہ گوشہ
نشستم رو تخت.سردرد عجیبے داشتم
موهامو دورو ورم پخش کردم و دوتا دستمو گذاشتم روے شقیقہ هام
_خدایا...خودت کمکم کـ.تصمیم گیرے سختہ
از آینده میترسم.علے پسره خوبیہ اما....
دوباره از پرویے خودم خندم گرفت(علی)
در اتاق بہ صدا در اومد یہ نفر اومد تو
اول فکر کردم مامانہ
تو هموݧ حالت گفتم:سلام ماماݧ
سلام دختر بے معرفتم
صداے ماماݧ نبود
_سرمو آوردم بالا زهرا بود اما اینجا چیکار میکرد
إسلااااااام زهرا تویے❓اینجا چیکار میکنی❓
دستشو گذاشت رو کمرشو با لحـݧ لوس و بچگانہ اے گفت:میخواےبرم❓
دستشو گرفتم و گفتم:دیوونہ ایـݧ چہ حرفیہ بیا اینجا بشیـݧ
چہ خبر❓
راستش ظهر بعد از اذاݧ رو بروي مسجد داداشت آقا اردلاݧ و دیدم..
خب❓خب❓
گفت یکم مریض احوالے اومدم بهت سر بزنم....
ادامه دارد..
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🎊•••••┅┅❅❈❅┅┅•••••
✨🌹 @entezaar313 🌹✨
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
🎉
🍃🌸
🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
✨﷽✨
✍ يك تلنگر...
🔻به راستی چرا و برای چه هدفی به این دنیا آمده ایم؟؟
👌ما بعد از پرستش خدا ، هدفی جز نوکری علی و اولاد علی (علیهم السلام) تو این دنیا نداریم!
و امروز فرزند مولا علی بین ما ، حی و حاضر یار می طلبد...و تنهای تنهاست...
نکنه خدای ناکرده یک لحظه باخودمون بگیم:
"من کجا و یار امام زمان کجا!!"
این وسوسه ی شیطانه!!
👌برای "یار امام بودن" یک آن هم درنگ نکنیم و دست از تلاش برنداریم!
🔹دست از طلب ندارم تا کام من برآید
🔹یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃