eitaa logo
عرفان و خودشناسی و آخرالزمان
84 دنبال‌کننده
175 عکس
3 ویدیو
91 فایل
172 ج کتاب و صدها مقاله(رایگان): خودشناسی،عرفان،تکامل، روح،آخرالزمان،انسان کامل،امام زمان ،اسمای الهی،مدرنیزم،اخلاق ،مردم شناسی،دجال،شیطان،ازدواج و طلاق و تربیت،عرفان درمانی،مسخ و تناسخ،زندگینامه استاد و عرفا،مرد و زن https://zil.ink/khodshenasivaerfan
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
دوست شما کسی است که قلباً مجذوبش ھستید ولی عملاً و ذھناً از وی ھراسانید و می گریزید . او دوست و ناجی و یاور سعادت شماست و دشمن شما کسی است که از او قلباً بیزارید ولی درعمل بسویش جذب می شوید و ذھناً در وی مصالحی می یابید. او دشمن سعادت حقیقی شماست و در واقع شیطان شماست. پس اراده ذھنی خود را مھار کنید و بسوی کسی بروید که قلباً شما را جذب می کند و بگریزید از کسی که قلب شما از او بیزار است و ذھن شما او را تصدیق می کند . به دل خود اعتماد کنید که خانه و منظر خداست و ذھن خود را تسلیم دل نمائید. ذھن شما دنیای شماست و دل شما ھم آخرت شماست . ذھن شما قلمرو ھوسها و فریبھای شماست و دل شما امر به حق و تعالی و منافع ابدی می کند. عاقل آن است که ذھن را تسلیم دل می کند و احمق آن است که دل را در قبال ذھن خود سرکوب نماید تا آن حد که دل بمیرد و آنگاه روشنایی و رهنما و حق و وجدان خود را کشته اید و در تسخیر شیاطین ھستید. دل شما به سوی دوست سرنوشت شما می رود و ذھن شما بسوی دشمن سرنوشت شما میل می کند. دل شما باطن آدمھا را می بیند و ذھن شما فریب ظواهر را می خورد. به دل خود اطمینان کنید و از ذھن خود بپرهیزید . این روانشناسی تقوا و ھدایت است‌ . البتّه این قانون درباره کسی که دلش را میرانده است مصداق ندارد زیرا دلش در تسخیر شیاطین است و این عذاب کسی است که آگاهانه به دوست حقیقی خود خیانت کرده است. دائرة المعارف عرفاني ج4 www.khanjany.org
کفر چیست ؟ طبق معارف قرآنی و سنت انبیاء و اولیای خدا ، كفر لزومأ نماز خواندن نیست ، حرفهای دینی نزدن و خدایا خدایا نگفتن نیست ، به روضه و مسجد نرفتن نیست ، خيرات ندادن و ... نیست. خداوند در کتابش مؤمنان را امر به اقامة صلوة می کند پس معلوم است که قبلا اقامة صلوة نمی کرده اند. و نیز اینکه نمازگزاران عادتی و ریائی را دشمن دین می خواند و خیرات نمودن و مساجد ساختن و آب و جارو نمودن بدون اطاعت رسول را نشانه نفاق و مستحق عذاب می خواند و از جمله نشانه های نفاق را سخنان دینی و زیبا می خواند که جلب نظر مردم کند تا آنان را بفریبد. كفر در وادی عمل مشخص می شود همینطور ایمان. کافر کسی است که متکبر است و واقعیت ها را کتمان و یا نهان می کند. دروغگوست ، بی دلیل به دیگران تهمت می زند، ادب ندارد، تاب سخن انتقاد آمیز را ندارد ، نصيحت ناپذیر است ، چاپلوس است . و عاشق چاپلوسان . برای خود وظیفه ای نمی شناسد و اگر کاری کند تماما احساس ایثار و منت و برای بدام انداختن دیگران و توقعات ناحق است. از عاقلان و پاکان، فراری و بیزار است . تقوا و محبت را ریاکاری می خواند و وقاحت و بولهوسی را صداقت می نامد. لحظه ای آرام و قرار ندارد و غرق در اشتغال و یا عیاشی است . از تنهانی چون مرگ می هراسد. از فقرا بیزار است و تکبر می کند و در مقابل ظالمان متواضع است . و دین و معرفت را فقط برای امور اقتصادی و حیثیتی و ریاست و فخر فروشی و فریبکاری می خواهد. چشم دیدن آرامش وعزت خود را ندارد و حتی نسبت به خود و خانواده اش بخل دارد و مجذوب کسانی است که او را خوار و خفیف می کنند . كافر منکر نیازهای غریزی خویشتن است و آنها را خوار می دارد و کتمان می کند و لذا به گناه مبتلا می گردد . كافر، منکر است ، منکر هر چه واقعیت بخصوص واقعیت وجود خویشتن . کافر نسبت به خودش کور است و در جهان اوهام و آرزوها و تصورات واهی زیست می کند . کافر در مراتبی از جنون است و آداب دینی موجب رشد این جنون و رسوائی می شود. از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم ص 75 تألیف استاد علی اکبر خانجانی
ایمان چیست؟ ۱- ایمان یعنی باور قلبی و حسی و وجودی به ارزشهائی که اخلاقی نامیده می شود . ۲- کسی که از کثافت و بی نزاکتی و تشنج و دروغ و ریا و چاپلوسی و حرص و شهوت باره گی و هیزی و حرامی قلباً بدش می آید و حالش بد می شود مؤمن است . همین و بس ! ۳- کسی که از دروغ و دزدی و دغل و خیانت بخودی خود بدش می آید نه بخاطر اینکه به جهنم میرود و یا در همین دنیا بی آبرو می گردد و در عذاب میافتد. چنین کسی مؤمن است. ۴- کسی که ارزشها را بخودی خود دوست دارد نه بخاطر فواید دنیوی یا اخروی اش . اینست مؤمن . 5- زنی که از بی عفتی بخودی خود بدش می آید نه بخاطر رسوائی دنیوی یا عذاب اخروی . اینست زن مؤمنه ! ۶- کسی که خوبی ها را بخاطر خود خوبی دوست می دارد نه بخاطر فواید آن یا عواقب اخروی آن اینست انسان مؤمن. ۷- پس کسی به بهشت می رود که خوبیها را بخودی خود دوست بدارد نه بخاطر بهشت . 8- بهشت قلمرو خوبیهاست و لذا آدمهای بد در آن بیقرارند و عذاب می کشند . بهشت نتیجه طبیعی خوب بودن است یعنی ایمان داشتن به خوبیها و ارزشها. انسان خوب مشتاق مظهر خوبیها یعنی خدا می شود . از کتاب نامه های عرفانی ص 142 تألیف استاد علی اکبر خانجانی
من کیستم؟ ۱- بسیاری از مطالعه کنندگان آثار و دوستانم از هویت من سئوال می کنند و منظورشان مقام معنوی و دینی من است. و عجبا وقتی میگویم که من انسانم نه بیشتر و نه کمتر باورشان نمی شود و می پندارند که سر کارشان گذاشته ام و نمی خواهم پاسخشان دهم زیرا انسان بودن را نمی فهمند و می پندارند که مقام کوچکی است زیرا خودشان را انسان می پندارند . ۲- مردمان بسیار علاقه دارند که کسی را تبدیل به امام و پیامبر و قطب و ناجی و خدا سازند و سپس او را بکشند و قبرش را بپرستند. 3- آدمیزاد تنها موجود شرور و احمق و بخیل و بدخواه و دیوانه در جهان است و جز عذاب دادن خود هنری ندارد . هر گاه که دست از این جنون کشید و چون سائر موجودات عالم صالح و تسلیم شد انسان شده است و خلیفه خدا و برترین موجود جهان هستی. ۴- آنان که پیامبر و امام و عارف و ناجی نامیده شده اند انسانهائی صالح و تسلیم هستند همین و بس . و لذا دارای کرامت شده اند که در ذات انسان است. ۵- بنده هم هنوز انسان صالح و تسلیمی نیستم ولی دوست دارم که باشم. همین و بس . و هر چه کرامت و شفاعت و عظمت و معرفت و قلم از من جاری شده است حاصل همین میل و دوستی من نسبت به انسانیت است که دوست دارم که انسان باشم هر چند که هنوز نیستم. همین و بس . من دوست دارم که انسان باشم و انسان را دوست دارم . اینست مقام والای بنده بر روی زمین و جز این نیست: انسان دوستی! آیا تعجب می کنید؟ از کتاب نامه های عرفانی ص 141 تألیف استاد علی اکبر خانجانی
اهل هدایت کیست؟ آدمی یا بواسطه معرفت نفس قبل از رسیدن به طبقه هفتم دوزخ بن بست راهی را که در پیش گرفته درمی یابد و به توبه و ندامت از کل حیات و هستی گذشته خویش می رسد و یا بواسطه غایت و اشد عذابها این بن بست را درک می کند و آماده توبه می شود. اولی به جستجوی یک ناجی برمی آید که دیر یا زود به انسانی مخلص می رسد و نجات می یابد و به راه هدایت می آید. ولی دومى حداكثر طالب رفع عذاب است و هدایت را نمی طلبد و میلی به خروج از دوزخ اعمال و امیال خود ندارد او اصولاً خود را مسبب نمی داند. اهل هدایت کسی است که خود را علت سرنوشت خود بداند. از کتاب امام زمان کیست تألیف استاد علی اکبر خانجانی
مرضی بنام همجنس گرائی عصر مدرنیزم به لحاظی عصر نھضت جھانی ھمجنسگرایان است و بدین لحاظ به مثابۀ رجعت جھانی قوم لوط می باشد و عصر لوطیزم یا لاطیزم است زیرا فرھنگ حاکم بر این جماعت ھمانا لوطی گری و لاطی است . و می دانیم که جماعت لاط و لوطی بیش از ھر امری معروف به لاابالیگری و عدم تعھد به امور اخلاقی و اجتماعی ھستند . و در عوض دعوی عشق و عاشقی و خدمت بی شائبه به دیگران را دارند البته خدمات فسق و فجوری و عشرتکده ای و میخانه ای و پا منقلی. و این نیز دیگر از نشانه ھای آخرالزمان و پایان تاریخ به عنوان عرصه انقراض نسل بشر می باشد . تکّبر و خود پرستی تا سر حد انکار ھر تعھدی حتّی در قبال نیاز جنسی و ازدواج منشأ اصلی بروز مرض یا عذابی بنام ھمجنسگرائی است که در مردان تحت عنوان عشق گرائی و تخدیر گرائی وگاه درویش گرائی و در زنان مدرن تحت عنوان فمینیزم خودنمائی می کند : مکتب اصالت مردانگی و نرینه گی و اصالت مادینه گی ! و این یک زندگی انگلی و کرم صفتی است چرا که انگل و کرم کدو بطور ژنتیکی در آن واحد در خودش حامل نرینه گی و مادینه گی است و لذا جانوری خود –گاه می باشد . ولی در انسان این مرض ژنتیکی نیست بلکه فرھنگی و اخلاقی می باشد و توجیه ژنتیکی و روانی این مرض یک فریب بزرگ می باشد . این مرض دشمن تعھد و وفا و مسئولیت است و لذا یکمرض کاملاً کافرانه و فاسقانه می باشد و مبتلایانش در جرگه معذبترین افراد بشری می باشند و جز با توبه از کفر و فساد اخلاقی علاجی ندارند . از کتاب " دائرة المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 170
آسیب شناسی عرفانی امراض (طب اسلامی) 21- اگر بخواهیم که عناصر کفر بشری را که منابع امراض و عذابهای او هستند نام ببریم عبارتند از: حرص، انکار، حسد، دروغ، کبر،ستم،تهمت ناحق، بدبینی، عداوت با حق، ناسپاسی، رحمت ناپذیری و خودپرستی که در نقطه مقابل این صفات قرار دارند که صفات ایمانی بشرند: قناعت، تصدیق، سخاوت، تسلیم، تواضع، عدالت، حق جوئی، خوش بینی، خیرخواهی، شکر نعمات، پذیرش محبت و تقوا. از کتاب مبانی عرفان عملی تألیف استاد علی اکبر خانجانی
فلسفه حجاب زن همه اسرار دین و احکام شریعت ها ریشه در راز خلقت آدم و حوا دارد از جمله مسئله حجاب. می دانیم که طبق کتب مقدس، حوا از بطن چپ آدم بیرون آمده است یعنی از دل مرد. و لذا همواره محبوب مرد است و از او دل می برد. ولی در عین حال به مثابة دل عریان شده مرد نیز می باشد پس باید دارای حفاظ و مصونیت ویژه باشد مخصوصاً زن شوهر دار که مظهر دل مردش می باشد. و این همان حق حجاب زن است. زنی که دارای حجب و حیای پوشش و نگاه و رفتار و گفتار نباشد بر دل هر مردی وارد می شود و به بسیاری از مردان مبتلا می گردد و عنان عقل و اراده اش از دست می رود و این همان زمینه روانی فحشاء و اسارت و فساد اخلاقی زن است و نیز مردانی که به او به لحاظ نفسانی ابتلاء یافته اند . هر چیزی که لطیف تر است بایستی مصون تر باشد مثل مروارید در صدف . پس آزادی و اراده باطنی زن و رهایی از اسارت مردان ، راهی جز حجاب ندارد. و اما در قرآن کریم آیه ای وجود دارد که معروف به آیه حجاب است بدین مضمون که :«زنان مؤمنه بهتر است که خود را بپوشانند تا به پاکی شناخته شده تا از آزار کافران مصون باشند». از همین یک آیه می توان فلسفة اجتماعي حجاب و مسائل شرعی و عرفی آنرا درک نمود. اولا اینکه زنان مؤمنه مخاطب هستند و نه زنانی که به ادعا و یا به وراثت و اکراه مسلمان هستند تا چه رسد به زنان غیر مسلمان . زن مؤمن هم زنی است که دین در وجودش قلبی باشد (طبق تعریف قرآن از ایمان ) یعنی به دین علاقه طبیعی و فطری داشته باشد. پس واضح است که این معضله را جز خود زن در نمی یابد. پس معلوم می شود که حجاب امری کاملاً خصوصی و عبادی است و نه حکمی حقوقی و جزانی . و دوم اینکه در این آیه از قید «بهتر است» استفاده شده که بدان معناست که حجاب امری مستحب است و نه واجب . و سوم علت و خاصیت اجتماعی حجاب است که همانا معرفی شدن زن به پاکی و عصمت است تا مردان هرزه و کافران از آنان نومید باشند و به تعقیب و آزارشان نپردازد. این خاصیت هم هر چند که از جامعه است ولی امری کاملاً فردی و مربوط به خود زن است. و اما جنبه ضمنی دیگری از حجاب که اصل ماهیت آن است جلب نظر نکردن زن در رابطه با مردان نامحرم می باشد. همین مسئله بخوبی نشان میدهد که یک زن مؤمن اگر بخواهد بطور کامل حفظ حجاب کند علاوه بر حجاب نگاه و رفتار از چه نوع پوششی استفاده کند. و این امر مربوط به عرف جامعه ای می شود که در آن زندگی میکند. مثلاً اگر زن مؤمنی در شهر لندن مبادرت به استفاده از چادر و نقاب نماید بدون تردید بر جلب نظر می افزاید و این امر بر خلاف هدف ذاتی حجاب است. البته این بدان معنا نیست که مثل برخی عریان شود بلکه از عرف و عادات زنان آن جامعه پیروی کند. و اصولاً خود زن بهتر از هر کسی می داند که چگونه می تواند جلب نظر کند یا نکند. بنابر این زن اگر مؤمنه نباشد و نخواهد حجاب کاملی رعایت کند می تواند با چادر و نقاب هم بگونه ای ویژه جلب نظر کند و هیچکس مانع چنین امری نمی تواند بود. همانطور که مثلاً شاهد زنان روسپی با چادر هستیم که زنان مؤمنه را نیز بد نام ساخته و بلکه تهمت و معصیتی عظیم بر دین می کنند که این امر به یک لحاظ حاصل اکراه در دین میباشد که اصل دین و حجاب را مخدوش کرده است پس اگر فلسفه ذاتی حجاب چیزی جز جلب نظر نکردن مردان نامحرم نیست پس آیا هیچ کس جز خود زن قادر به رعایت آن می باشد؟ این بدان معناست که حجاب بایستی امری کاملاً انتخابی و آزاد باشد همانطور که آیه حجاب از چند جنبه که ذکرش رفت این حق را عیان می کند . اینکه امـر حجاب و عفت هیچ دشمنی خطرناکتر و مکارتر و خانمانسوزتر از حجاب اجباری ندارد و ما در تجربه کشورمان به اندازه کافی از این بابت خساراتی مهلک دیده ایم . پس آیا بهتر نیست که به قرآن باز گردیم ؟ از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم ص 138 تألیف استاد علی اکبر خانجانی