📝 روایت ششم:صالح ترین شخص
انقلاب اسلامی که پیروز شد، امام امّت، نیازمند یار و یاورانی بود تا بتواند در مهمترین ارکان نظام آنها را منصوب کند و اداره امور را بر پایه مبانی اسلام و عدالت بر عهده بگیرد.
یکی از مهمترین ارکان نظام در ابتدا، خبرگان قانون اساسی بود. باید افرادی متعهّد و متدین و با کیاست در آنجا حضور پیدا می کردند؛ لذا علیرغم خواست تندروها -که شرحش مفصل است- با تأیید امام و رأی مردم، مرحوم آقا وارد خبرگان قانون اساسی شدند و الحق بسیار خوش درخشیدند و منشا خدمات مهمی شدند که بیان آنها نیاز به روزها و ساعات بسیار دارد که گوشهای از آن را در کتاب (جامع دیانت و سیاست) آوردهام.
پس از آن هم، در مهمترین نقطه وضع قوانین کشور یعنی شورای نگهبان، صالحترین اشخاص یعنی مرحوم آقا از طرف امام منصوب شدند و واقعاً آن دوران سخت و دشوار و نقطه عطف، شاهد درخشش بی نظیر ایشان بود که اگر تمام مشروح مذاکرات آن دوره ها منتشر شود، همه نخبگان و فرهیختگان، گفته این ناچیز را تصدیق خواهند کرد. خدای رحمت کند آیت الله مومن را که میفرمود: «آیت الله صافی اسلام مجسم است. تا موقعی که ایشان در شورای نگهبان بودند، مراجع و علما و متدیّنین مطمئن بودند که هیچ قانونی خلاف شرع تصویب نخواهد شد.»
📝 روایت هفتم: تواضع علمی
آقا بارها نقل می کردند که استاد عزیزشان آیت الله العظمی بروجردی، می فرمودند: «من برای این مقام(مرجعیت) یک قدم هم بر نداشتم.» و خود مرحوم آقا هم به معنای واقعی کلمه همین طور بودند. تا آخر حیات مبارکشان از قبول این مسئولیت سنگین و خطیر ابراز ناراحتی میکردند.
در همان ابتدا هم پس از فوت مرجع عالیقدر آیت الله العظمی گلپایگانی، از تصدّی این مقام سر باز می زدند تا آن که اراده خداوند بر این تعلّق گرفت و با اینکه برخی ایشان را جزو مراجع معرفی نکردند، ایشان از مراجع طراز اول شیعه و محبوبترین علما در بین امّت شدند. ایشان بحمدالله در تمامی شئون مرجعیت از فقاهت و تقوا و زهد و عدالتورزی و تواضع و آگاهی از زمان، نمونه بودند.
📝روایت هشتم:دفاع از دین
مرحوم آقا در دفاع از دین و مبارزه با بدعتها بی نظیر بودند. هزار و دویست صفحه در رد و بررسی آراء شریعتی، کتاب شهید آگاه در رد کتاب صالحی نجف آبادی، کتاب ایران تسمع و تجیب در پاسخ به کتاب اسمعی یا ایران، کتاب مع الخطیب در رد کتاب محب الدین خطیب، و ده ها کتاب و رساله دیگر در پاسخ به شبهات، تنها نمونه ای از دفاع ایشان از مکتب بود.
در مقابله با بابیگری و بهاییگری از حاشیه بر اشعار شیوای پدر بزرگوارشان تا سخنرانی ها و پیام ها بسیار اهتمام داشتند. در همین اواخر هم در احیای قبر میرزا عبدالحسین آیتی صاحب کتاب ارزشمند کشف الحیل، این اقلّ الطلاب را مامور به پیدا کردن قبر که ایشان ده ها سال پیش در قبرستان نو قم دیده بودند و مصرعی از نوشته قبر در خاطرشان بود کردند: «رخت بر بست از جهان عبدالحسین آیتی.» با چند روز فحص و با کمک برخی دوستان، قبر را پیدا کرده و با سنگ و تابلویی که ایشان فرمودند، آن را مشخص و احیا کردیم که اکنون مورد استقبال مردم و متدینین است.
📝 روایت نهم: سپاسگذار
یکی از امتیازات ایشان، تشویق اشخاصی بود که به دین و مذهب خدمت میکردند. اگر قصد شمارش و احصای آن را داشته باشم بیش از صدها مورد خواهد شد. از جمله در جلسه ای در یکی از رسانه ها خبر خانمی از قاریان قرآن را دیدند که در اردن از برگزارکننده مسابقات خواسته بودند مردان را از سالن بیرون کنند تا ایشان تلاوت داشته باشند و درخواستش اجرا شده بود.
مرحوم آقا وقتی این خبر را خواندند در همان لحظه فرمودند شماره ایشان را پیدا کنید تا از وی تشکر کنم. با پیگیری ها در عرض نیم ساعت شماره آن خانم پیدا شد و تماس گرفتیم و خود آقا مستقیم با ایشان صحبت کردند و از اقدام دینی وی بسیار تشکر و تجلیل کردند.آن خانم هم بسیار شگفت زده شده بود که یک مرجع تقلید اینقدر بر اخبار اشراف دارد و کارش را تحسین می کند.
همین تشویق مرحوم آقا سبب شد در سالهای آینده، چنین درخواستی از سوی بانوان بیشتری در اردن انجام شد و الحمدلله همانطور که می خواستند تلاوت ها فقط در حضور بانوان انجام می شد.
📝 روایت دهم: مردم دوستی
آنچه مرحوم آقا را علاوه بر علم و تقوا، نزد مردم محبوب کرده بود، مردم دوستی ایشان بود. در هیچ جلسه و ملاقاتی نبود که ایشان سفارش مردم مخصوصاً محرومان را نکنند. مردم هم خوب این را درک میکردند که ایشان جز خدا و دین به هیچ چیز دیگر فکر نمی کنند و همه جا از حقوق آنها دفاع میکند.
هرگز خودبرتربینی نسبت به مردم نداشتند و احترام کامل برای همه آنها قائل بودند. از خاطرم نمی رود روزی در خدمت ایشان که به حرم مطهّر امام رضا علیه السلام مشرّف میشدیم در رواق اصلی وقتی پیرمردی قصد نزدیک شدن به ایشان و مصافحه داشت توسط یکی از افراد کنار زده شد و رفت.
آقا که متوجه این کار شدند برگشتند و چند قدمی به سمت پیرمرد که در حال خارج شدن بود رفتند و صدایشان زدند و از ایشان معذرت خواهی کردند و فرمودند هر امری دارید بفرمایید.
پیرمرد که شگفت زده شده بود با چشمانی اشکبار، دست آقا را گرفت و از ایشان التماس دعا کرد.
آری، همه مردم برای این مرجع صد و سه ساله، محترم بودند و به همه ابراز محبت و علاقه می کردند و مردم هم در تشییع قم و نجف و کربلا و مجالس فاتحه در کشورها و شهرهای مختلف، این محبوبیت را به خوبی نشان دادند
📝 روایت یازدهم: غم و اندوه محرومان
فکر غم و اندوه محرومان و ضعفا، لحظه ای مرحوم آقا را رها نمی کرد. در حوادث غیر مترقبه مانند سیل و زلزله و ...، اولین مرجعی که بیانیه صادر می کرد و به مؤمنان اجازه می داد خودشان از خمس مال، به آسیب دیدگان کمک کنند ایشان بود.
در همین بیماری منحوس کرونا، اجازه آقا بسیار کارساز بود. چه بسیار دستگاه ها و تجهیزات پزشکی و داروها که با همین اجازه، در خدمت مناطق محروم کشور در آمد و چه فراوان مبتلایانی که همین اجازه، بار سنگینی را از نظر اقتصادی از دوششان برداشت.
احداث درمانگاهها و جاده ها و مساجد و ... و اهدای جهیزیه به هزاران هزار خانواده محروم و ضعیف و خدمات اجتماعی فراوان، فقط گوشه ای از برکات مرجعیت مرحوم آقا بود که اطلاع از اینها، دل مؤمنان را در پرداخت وجوه و تبرعات، قرص و محکم کرده بود. لبخند کودکان مناطق محروم در ایام عید و شروع سال تحصیلی و اول زمستان پر سوز و در مشکلات و سختیها، شاید کمی از غم و غصه این مرد بزرگ مردم دوست میکاهید.
📝 روایت دوازدهم: ارتباط با همه دنیا
فکر بلند آقا در ارتباط با همه دنیا بخصوص ارتباط علمی و بخصوص با اندیشمندان جهان اسلام، مدیون مکتب استاد بزرگوارشان آیت الله العظمی بروجردی (ره) بود.
در همان عنفوان جوانی در خدمت مرحوم استادشان، با بسیاری از فرهیختگان جهان اسلام مرتبط بودند مخصوصاً اساتید و اندیشمندان الازهر مصر و الزیتونه تونس.
یادم نمی رود زمانی که دکتر هشام قریسه رئیس وقت دانشگاه بزرگ الزیتونه تونس خدمت ایشان رسیده بود، وقتی آقا از مکاتبات خود با ابن عاشور فرمود؛ اشک در چشمان رئیس الزیتونه حلقه زد و مشتاقانه تا مدت ها بعد، به دنبال متن و محتوای آن نامه ها بود. آری! فکر و اندیشه انسان مرز نشناس حقیقت جو، غیر از این نیست.
به مصر هم علاقه بسیاری داشتند از دو جهت: اوّل مرکزیت علمی مهم اهل سنت در الازهر و دوم حبّ و اشتیاق مردم مصر به اهل بیت علیهم السلام و وجود مشاهد مشرّفه در آن دیار. لذا تا همین ماه اخیر هم ایشان امر می فرمودند با امام جماعت مسجد سیّده نفیسه مصر دکتر علی الله الجمال و برخی اساتید الازهر تماس می گرفتیم و ایشان از اشتیاق خودشان به زیارت مشاهد مقدسه مصر و برقراری روابط می فرمودند و آنها هم این فکر را ارج مینهادند و بسیار خوشحال از وجود چنین اندیشه های والایی. تقریباً در هیچ دیداری با مسئولان هم نمی شد که ایشان سخن از لزوم رابطه با مصر بر زبان نیاورند.
📝روایت سیزدهم: دلسوخته سیدالشهدا علیه السلام
ارادت و محبت آقا به ارباب و مولایش اباعبدالله الحسین علیه السلام بی حد و حصر بود. تسبیح تربت سیدالشهدا علیه السلام را که به دستشان می دادید سر از پا نمی شناختند؛ می بوییدند و می بوسیدند و بر سر می گذاشتند.
پرچم گنبد مطهر را که برایشان هدیه می آوردند بلند می شدند، می بوسیدند و خود را به آن متبرک می کردند. حالت بکاء ایشان در مجالس عزای حضرت مثال زدنی بود. صحنه بوسه آقا بر طوق و علمات عزاداری از ذهنها فراموش نخواهد شد.
بارها خود ایشان با حسرت می فرمودند که فلان شخص مهم را در چند مَن تربت دفن کرده اند و هر وقت برای فاتحه به آنجا می رفتند نزدیک قبر نمی شدند مبادا زیر پا قرار بگیرد و بی احترامی شود.
شهید آگاه، پرتوی از عظمت امام حسین علیه السلام، نیایش در عرفات، آفتاب مشرقین، صبح عاشورا و آن همه سروده حاصل قریحه ولایی از دیگر ابعاد اظهار ارادت و ولایتمداری ایشان به اربابش سیدالشهدا علیه السلام بود.
رؤیای صادقه ایشان در دفاع از اهل بیت علیهم السلام تا مرز تسلیم جان، شنیدنی است؛ حضور در مجلس ملعونی که وقتی عقیله بنی هاشم زینب کبری سلام الله علیها خطبه می خوانند، آن خدانشناس، حضرت را مورد اهانت قرار می دهند و آقا در جبهه حق، بلند می شوند و جانانه از دختر امیرالمؤمنین -جان عالمیان به فدایشان باد- دفاع میکنند
📝روایت چهاردهم: :باب الرجا
همان اظهار ارادت های نزدیک یک قرن بود که خداوند متعال اینگونه اراده کرد تا شب جمعه اول ماه رجب که لیله الرغائب بود ایشان میهمان حریم ملائک پاسبان اربابش شود؛ آن هم پس از طواف آستان ملکوتی کریمه اهل بیت علیهاالسلام و مولی الموحدین امیرالمؤمنین سلام الله علیه و عتبه مقدسه عباسیه ارواحنا له الفداء.
امّا از کدام باب و کدام سو؟! آری، آن که عمری امیدوارانه به الطاف این خاندان سپری کرده و رطب اللسانش این اشعار بود که «لطفی از عاقبت کار مکن قطع امید * که به الطاف حسین بن علی میمون است» و همیشه امید داشت به الطاف و عنایات حضرت، باید هم در آن حریم ملکوتی، در جوار باب امید یا همان (باب الرجا) در سمت قبله در مَنها تربت مطهّر که حسرتش را میخورد مأوا گزیند و بیارامد و امید داشته باشد که از آن خاک پاک به برکت دعایی که همیشه بر لب داشت: «مَوْلایَ فَإِنْ أَدْرَکَنِی الْمَوْتُ قَبْلَ ظُهُورِکَ فَإِنِّی أَتَوَسَّلُ بِکَ وَبِآبائِکَ الطَّاهِرِینَ إِلَی اللّٰهِ تَعالیٰ، وَأَسْأَلُهُ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَأَنْ یَجْعَلَ لِی کَرَّةً فِی ظُهُورِکَ، وَرَجْعَةً فِی أَیَّامِکَ، لِأَبْلُغَ مِنْ طاعَتِکَ مُرادِی، وَأَشْفِیَ مِنْ أَعْدَائِکَ فُؤَادِی؛ مولای من اگر مرگ پیش از ظهور تو مرا دریابد، من به تو و پدران پاک تو به خدا متوسل میشوم و از او میخواهم که بر محمّد و خاندان محمد درود فرستد و برای من بازگشت دوباره به دنیا در زمان ظهورت و رجوعی در دورانت منت فرماید تا به خاطر طاعتت به مقصودم برسم و زخم قلبم را از دشمنانت شفا دهم.»
برخیزد و در رکاب سید و مولایش ولی عصر ارواح العالمین له الفداء، جان و هستی فدا کند.
و ما جاماندگان بی زاد و توشه هم که از باب الرجاء وارد بهشت دنیا یعنی حریم امن حسینی علیه السلام میشویم سخت رجا و امید داریم به شفاعت ایشان نزد مولایمان حضرت سیدالشهدا علیه السلام تا دستمان را در امواج فتن و بلایای آخر الزمانی، رها نکنند.
بخشی از شعر مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی درباره حضرت زینب سلام الله علیها
اوست بانوی مطلق در حرمسرای حق
بزم غیب را رونق آن جمال زیبا شد
برج عصمت کبری دخت زهره ی زهرا
کو بغره ی غراء مهر عالم آرا شد
از فصاحت گفتار و ز ملاحت رفتار
سرّ حیدر کرّار در وی آشکارا شد
گلشن امامت را گلبن کرامت بود
باغ استقامت را رشک شاخ طوبی شد
طور علم ربانی طور حکم سبحانی
با کمال انسانی در جمال حورا شد
عقل بنده ی کویش، عشق زنده ی بویش
وامق مه رویش صد هزار عذرا شد
عرش فرش درگاهش پیش کرسی جاهش
در پناه هرگاهش کل ما سوی الله شد
آسمان زمین بوسش ماه شمع فانوسش
پرده دار ناموسش ساره بود و حوا شد
کعبة الامانی بود رکنها الیمانی بود
مستجار جانی بود لیک اسیر اعدا شد
شد بر اشتر عریان با دلی ز غم بریان
مهد عصمتش گریان ز انقلاب دنیا شد
حکم بر منایا داشت مرکز بلایا گشت
قبلة البرایا بود کعبة الرزایا شد
در سرادق عصمت در حجاب عزت بود
بی حجاب و بی خرگه کوه و دشت پیما شد
شد عقیله ی عالم رهسپار شام غم
چشم چشمه ی زمزم خونفشان به بطحا شد
یکه شاهد وحدت دخت خسرو اسلام
شمع محفل جمعی بدتر از نصاری شد
آنکه آستانش بود رشک جنة المأوی
همچو گنج شایانش در خرابه مأوی شد
انه رأى في المنام امامنا المهدي الحجة بن الحسن العسكري عجل الله تعالى فرجه الشريف وهو كئيب حزين ، مغبر مشعث ، يقول السيد : فتقدمت اليه وسلمت عليه ( صلوات الله وسلامه عليه ، وسألته . حاله عن وعن سبب حزنه وكآبته ؟ فقال بعد ان ردّ عليّ جواب السلام :
اعلم ان هذا اليوم هو يوم وفاة عمتي زينب ، وفي هذا اليوم من كل سنة تعقد الملائكة في السماوات العلى مجلساً تأبينياً عـلـى روح عمتي زينب وتقرأ خطبتها التي القتها على أهل الكوفة ، وتبكي وتـنـوح عـلـى مصائبها ويشتد بكاؤها ولا تهدأ حتى اذهب اليهم واسليهم ، واكفهم عن البكاء ، وانا ارجع الان من ذلك المجلس ، فان هذا اليوم هو يوم وفاة عمتي زينب ،
صلوات خاصه امام کاظم علیه السلام از زبان امام عسکری علیه السلام به نقل از کتاب مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَمِینِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَرِّ الْوَفِیِّ الطَّاهِرِ الزَّکِیِّ النُّورِ الْمُبِینِ [الْمُنِیرِ] الْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ عَلَى الْأَذَى فِیکَ اللهُمَّ وَ کَمَا بَلَّغَ عَنْ آبَائِهِ مَا اسْتُودِعَ مِنْ أَمْرِکَ وَ نَهْیِکَ وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ وَ کَابَدَ أَهْلَ الْعِزَّةِ وَ الشِّدَّةِ فِیمَا کَانَ یَلْقَى مِنْ جُهَّالِ قَوْمِهِ رَبِّ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ وَ أَکْمَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِمَّنْ أَطَاعَکَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِکَ إِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ