eitaa logo
{ پارت گوگولیای خطا }🥺🍫
1 دنبال‌کننده
22 عکس
0 ویدیو
0 فایل
{ پارت ♡ خطا } پارت های حساس و گوگولیه رمان پر طرفدار و مشتی error @errornovell
مشاهده در ایتا
دانلود
••••••••••••••••••••••• _______________________ #2 ○○○○○○○○○○○○○○○ ••••صدرا•••• صدرا : خب حالا وقت اینه برم این چشم سفید و آدم کنم . ( رفتم تو اتاقش ) صدرا : هوی گوسفند ؟ هووووویییییی با توام صحرا : خخخخخخخخخ ( صدای خروپف) صدرا : خدایا میبینی دیگه . ( رفتم تو آشپزخانه و یک لیوان پر آب یخ مشتی بر داشتم و با یک لبخند گشاد به سمت اتاق صحرا راه افتادم ) ( رفتم بالای سرش ) صدرا : هی آبجی دختره خوبی نبودی ولی بازم بزیتو دوس داشتم و در یک حمله ی انتحاری با شماره ی سه ریختم روش . صحرا : هییییییییییییی صدرا: 🤣🤣 ••••صحرا•••• صدرا رو زمین نشسته بود و هی می خندید و من در حال رگ بار کردنش . صحرا : چلمنگ بیشعور بی شخصیت گوه عننننن....... . عن گفتنم مصادف شد با اومدن بابا تو اتاق . بابا : اینجا چه ... یاااااخدااااااا ( و بابا افتاد زمین ) صحرا : هییی بابا خوبی؟ ( رفتم به سمت بابا که گف ) بابا : نیااااااا . صدرا:🤣🤣 صحرا: زهرمار صدرا . بابا جون چی شده چرا عربده می کشی نمی خوام که بخورمت. بابا : صح..صحرا تویی دخترم؟ صحرا: پس می خواستی کی باشه بابا جون؟ بابا نفس عمیقی کشید و بلند شد : دخترم لطفا این شکلی جلو کسی نرو همین الان تو ترشی دیگه اونوق.. و سری از رو تاسف تکون داد و رفت . قرمز شدن و قشنگ حس می کردم. صدرا: یله گاوووووو پیتیکو بیا از این شنل رد شو زود باش گاو قشنگم . 😁....
•••••••••••••••••••••• _____________________ ○○○○○○○○○○○○ ••••sahra•••• صحرا : بگیرمت موهاتو از ته می کنم😁 صدرا : هیییییی چرا من باید برادر توی گاو بشم؟ صحرا:( جیغ سرسام آوری کشیدم) بابا : صحرااااا! امروز اومدما بعد یک ماه که شما آدم شده باشین بیاین صبحونه . ناچارا رفتم دستشویی و بعد کارای مربوطه رفتم حال و روی میز ناهار خوری نشستم. بعد صبحونه تصمیم گرفتم برم لباس بپوشم و برم بیرون واسه خرید لباس برای فردا یعنی اولین روز کاریم در کمپانی majestic بود و منی که در حال ذوق بازی بودم . زنگ زدم به آیدا•••••• _جونم؟ +خوفی آیدا؟ _میسی آجی +پاشو لباس بپوش بیام دنبالت بریم بیرون _چه غلطی کنیم؟ +بریم خرید دیگه عنتر
بریممم واسه عکس شخصیت😍
هورااااااا😭😱🥳