🌿 اوقات شرعی امروز 🌿
🗓 تاریخ: ۱۴۰۴/۴/۱۹
🕋 اذان صبح: ۳:۱۳ ق.ظ
🌅 طلوع آفتاب: ۴:۵۷ ق.ظ
☀️ اذان ظهر: ۱۲:۱۰ ب.ظ
🌇 غروب آفتاب: ۷:۲۲ ب.ظ
🌙 اذان مغرب: ۷:۴۳ ب.ظ
🌌 نیمهشب شرعی: ۱۱:۱۸ ب.ظ
📍 مکان: تهران
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯
☘ ذکر روز پنجشنبه
ــــــــــــ💚ـــــــــــ
🕋 به نیت صد مرتبه
#ذکر
#روز
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯
Ali FaniAli-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
زمان:
حجم:
11.7M
زیارت عاشورا🖤
التماس دعا رفقا🤲🏻
#محرم
#یا_حسین
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────
7.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧃تا حالا شده خیلی تشنه بشی؟
🔆اونم توی فصل تابستون و گرمای شدید
حالا اگر آب شور بهت برسونن نه تنها تشنگیت برطرف نمیشه بلکه به بدنت هم آسیب میزنه!
🌎داستان جامعه بشری هم همین شده!!
مدام از آب شور مینوشند و فکر میکنند چون کمبود مادی دارن حالشون بده
🚙 این افراد فکر میکنن اگر سُفرشون رنگینتر و ماشینشان مدل بالاتر باشه
حالشون هم بهتره!
در حالی که موضوع اصلاً کمبود مادی نیست. موضوع کمبود معنویت هست
🥀یعنی بیخدایی..
خب کشورهای غربی پس چی؟🙄
بدونِ خدا شاید بتونیم جامعه رو رام کنیم مثل کشورهای غربی
اما این ظاهر قضیه هست!
به نظر همه چیز در آنجا خوبه و سیل عظیمی از جوانها و خانوادههای ما علاقهمند به مهاجرت به این کشورها هستند و یا واقعاً در آنجا زندگی میکنند.
اونا با تکنولوژی سعی میکنند معنویت را خفه کنند و این بحرانها با *استعمار* کشورهای ضعیف راه افتاد(سرگذشت خیلی تلخی هم داره این استعمار)
💡ولی میدونستی رام کردن با آرامش فرق داره؟
رامی کجا آرامش کجا؟؟
یه مثال بزنم که بهتر متوجه بشیم
😭بچهای مدام دل درد داره و گریه میکنه مادرش نمیدونه مشکلش چیه برای همین به دستش جغجغه میده
بچه ظاهراً آرام میشه، اتفاقاً شاید هم بخنده ولی آرامش نیافته!
چون درد همچنان سر جایش هست.
⚠️دردِ ما اصلاً درد مادی نیست که با یک عروسک آروم بشه بلکه دردِ معنویت هست.
آرامش یعنی چی؟
💊یعنی درد رو تشخیص بدی و درمانش کنی.
#یک_قطره_آگاهی
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯
سو. من. سه ٫ پارت ۱ .m4a
حجم:
3M
کتاب سو من سه📚
(پارت ۱ )
#کتابخانه_نور
#پارت_۱
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯
عشق مانا🇵🇸🇮🇷
کتاب سو من سه📚 (پارت ۱ ) #کتابخانه_نور #پارت_۱ ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰───
متن کتاب
سو من سه📚
(پارت ۱)
روی ماسه های گرم شده از تابش آفتاب دراز می کشم و گوشم را می دهم به صدای موسیقی که علی رضا با ولوم بالا روشن کرد .
و چشم می بندم از نور خورشید . علی رضا لم داده روی صندلی ماشین و با موبایلش ور می رود.
دو روز است که آمده ایم شمال.
برای حال جواد که نه، برای حال آرشام هم نه ، بخاطر شرطی که آرشام باخت، مجبور شد ماشین پدرش را بردارد و الان کنار ویلایشان، دریا با ما حال می کند .
پدرش با خیال راحت ماشین را داد دست آرشام و ما با هزار پررویی سوار شدیم . شانس، هیچ پلیسی به تورمان نخورد و الاّ که چهار تا بی گواهی نامه وسط جاده ... همین خودش یک حالی دارد که بقیه مواقع ندارد .
جواد با نگین به هم زده ، آرشی با ... علی رضا از خانه فراری و من اما فقط با نگاه سنگین بابا و سکوت مادر راهی شدم و الان هم از زیر دست موج ها فرار کرده ام و دارم حمام آفتاب می گیرم .
_هووی وحید برنزه مفتی؟
دست تکان می دهم اما حال سر بلند کردن ندارم . خوابم می آید . دیشب تا خود صبح بازی کردیم و از بس چشم به صفحه تلویزیون دوختم تا نبازم ، چشمانم درد گرفته است .
_تکون بده اون هیکل رو!
تصمیم ندارم به چیزی توجه کنم . فقط وقتی حس می کنم دارم روی هوای جلو می روم چشم باز می کنم که هم زمان پرت می شوم وسط دریا ...
#کتابخانه_نور
#پارت_۱
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯
🌿 اوقات شرعی امروز 🌿
🗓 تاریخ: ۱۴۰۴/۴/۲۰
🕋 اذان صبح: ۳:۱۴ ق.ظ
🌅 طلوع آفتاب: ۴:۵۷ ق.ظ
☀️ اذان ظهر: ۱۲:۱۰ ب.ظ
🌇 غروب آفتاب: ۷:۲۲ ب.ظ
🌙 اذان مغرب: ۷:۴۳ ب.ظ
🌌 نیمهشب شرعی: ۱۱:۱۸ ب.ظ
📍 مکان: تهران
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯
☘ ذکر روز جمعه
ــــــــــــ💚ـــــــــــ
🕋 به نیت صد مرتبه
#ذکر
#روز
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯
Ali FaniAli-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
زمان:
حجم:
11.7M
زیارت عاشورا🖤
التماس دعا رفقا🤲🏻
#محرم
#یا_حسین
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────
سو. من. سه ٫ پارت ۲.m4a
حجم:
7M
کتاب سو من سه📚
(پارت ۲ )
#کتابخانه_نور
#پارت_۲
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯
متن کتاب
سو من سه📚
(پارت ۲)
سنگ را بر میدارم و سر بالا میگیرم . پنجره اتاق علی رضا مثل همیشه بسته است و پردههای قهوه ایش چفت هم شده اند. تاریکی اتاق هم زاد زندگیش است. دست بالا میبرم و با ضرب سنگ را پرتاب میکنم. صاف میخورد وسط شیشه اتاقش .عقب میکشم تا در سایه دیوار قرار بگیرم . بعد از چند ثانیه همزمان با کنار رفتن پرده پنجره باز می شود..... دقیق جای ایستادن من را نگاه میکند. چیزی زمزمه میکند که می دانم و سر داخل می برد.
قدم رو میکنم تا بیاید .پایین دیشب از شمال دیر رسیدیم. بابا حالم را با نگاه عمیقی که به سرتا پایم انداخت گرفت و مامان هم حاضر نشد دفاع کند. امروز هم از کتاب خانه زده ام .بیرون با بچه ها قرار تئاتر شهر داریم. جواد رفت دنبال آرشام و من هم آمدم تا با علی رضا برویم.
در را باز میکند و موتورش را هم بیرون میکشد. نصف شرقی غربی صورتش پر از ابروهایش است و نصف شمالی جنوبی هم که گیر درهم پیچیدن همان دو ابرو است. این یعنی وضعیت قرمز خانگی و باید تا ردیف شود، قیافه سنگش را تحمل کنم...
سوار میشوم و سه تا کوچه و دو تا خیابان را که رد میکنیم خودش به حرف می آید:
امروز این استاد زبانمون عین چی زد زیر همه اوقاتمون.
دقیقا این مشکلش نیست علیرضا شش تا معلم را میگذارد توی جیبش و در می آورد، دست میگذارم روی شانه اش و فشار میدهم آخ آرامی میگوید دستم را عقب میکشم و میگویم:
- زبانه دیگه خودش مزخرفه چه توقع از بقیه اش داری؟
ـ نه آخه دو تا داستان زیرتی کپی گرفته میگه ،بخون از حفظ بخون از هر جاییش هم پرسیدم بلد باش. آخه احمق جون من شاهنامه فردوسی شم نمیفهمم که زبون ننه بابامه حالا بیام برای تو بگم داستان چرند چی میگه.
باز هم این مشکلش نیست. آن یکی دستم را عمدا میگذارم روی شانه اش دوباره ناله میکند .میگویم:
به ما باید فردوسی یاد بدن که بعدا بتونیم چارتا کلوم با زن و بچه اختلاط کنیم .به چه درد میخوره هِلو هُلوی من، وای بای مای مای عشقم ؟ ایت ایزوای من خاک برسر.
می خندد علی رضا و با آرنج میکوبد به پهلویم که عقب میکشم:
- هوی، آرام آرام.
- وحید سر به سرم نذار که آدمش نیستم امروز.
میرسیم سر قرارمان با جواد و آرشام آنها هنوز نیامده اند. موتور را می زند روی جک و یله میشود رویش . کمی عقب جلو میکنم و مینشینم روی نیمکت و زل میزنم به علی رضا. دست میکند و موبایلش را بیرون میکشد نمیدانم چه میبیند که دوتا فحش حواله اش میکند و دوباره هل میدهد توی جیبش شاخه درخت بالا سرم را پایین میکشم و تکه چوبی میکنم میگذاره بین دندان هایم و می.جوم نگاهم را که میبیند با اخم می گوید:
- هوم ... چیه مثل گربه زل زدی به من؟
پاهایم را کش میدهم لگدی حواله پایش میکنم و میگویم :
ـ میگی یا نه ؟ بازم مثل همیشه است؟
رو برمیگرداند و میگوید:
- تو که از هفت دولت آبادی ننه بابا نیستن که من دارم. از دیشب تا حالا دوباره مثل چی به جون هم افتادن مجبور شدم برم جلو یارو که نزنه بی وجدان کوبید توی گردنم . اصلا نتونستم بخوابم .
نگاه از روی چشمانش بر میدارم و میاندازم روی گردنش. پس بگو روی موتور صاف نشسته بود . برای خودش غر میزند:
ـ من نمیدونم برای چی کنار هم موندن توی اون طویله.
طویله در ذهنم جان میگیرد علیرضا را نمیتوانم در فضای بدبوی آن جا تصور کنم. حیف میشود. گاو و خر و گوسفند وجه تشابهشان با علی رضا خیلی کم است . هرچند که خوراک و خواب و شهوتشان مرز
مشترک باشد.
- پس کدوم گوریند این دوتا.
جواد و آرشام از دور پیدایشان میشود.
#کتابخانه_نور
#پارت_۲
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://ble.ir/eshghe_mana
╰──────────────────╯
🌿 اوقات شرعی امروز 🌿
🗓 تاریخ: ۱۴۰۴/۴/۲۱
🕋 اذان صبح: ۳:۱۵ ق.ظ
🌅 طلوع آفتاب: ۴:۵۸ ق.ظ
☀️ اذان ظهر: ۱۲:۱۰ ب.ظ
🌇 غروب آفتاب: ۷:۲۲ ب.ظ
🌙 اذان مغرب: ۷:۴۲ ب.ظ
🌌 نیمهشب شرعی: ۱۱:۱۸ ب.ظ
📍 مکان: تهران
╭─────────────𖧷🪴𖧷╮
https://eitaa.com/eshgemana
╰──────────────────╯