eitaa logo
عشق‌ مانا🇵🇸🇮🇷
62 دنبال‌کننده
319 عکس
75 ویدیو
100 فایل
🎒سفری به درون برای کشف حقایق... 🌿برای اطلاعات بیشتر درباره کلاس و ارتباط با ما به آیدی زیر پیام دهید: @eshgh_mana313
مشاهده در ایتا
دانلود
Ali FaniAli-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
زمان: حجم: 11.7M
زیارت عاشورا🖤 التماس دعا رفقا🤲🏻 ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────
سو. من. سه ٫ پارت ۲.m4a
حجم: 7M
کتاب سو من سه📚 (پارت ۲ ) ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
متن کتاب سو من سه📚 (پارت ۲) سنگ را بر میدارم و سر بالا میگیرم . پنجره اتاق علی رضا مثل همیشه بسته است و پردههای قهوه ایش چفت هم شده اند. تاریکی اتاق هم زاد زندگیش است. دست بالا میبرم و با ضرب سنگ را پرتاب میکنم. صاف میخورد وسط شیشه اتاقش .عقب میکشم تا در سایه دیوار قرار بگیرم . بعد از چند ثانیه همزمان با کنار رفتن پرده پنجره باز می شود..... دقیق جای ایستادن من را نگاه میکند. چیزی زمزمه میکند که می دانم و سر داخل می برد. قدم رو میکنم تا بیاید .پایین دیشب از شمال دیر رسیدیم. بابا حالم را با نگاه عمیقی که به سرتا پایم انداخت گرفت و مامان هم حاضر نشد دفاع کند. امروز هم از کتاب خانه زده ام .بیرون با بچه ها قرار تئاتر شهر داریم. جواد رفت دنبال آرشام و من هم آمدم تا با علی رضا برویم. در را باز میکند و موتورش را هم بیرون میکشد. نصف شرقی غربی صورتش پر از ابروهایش است و نصف شمالی جنوبی هم که گیر درهم پیچیدن همان دو ابرو است. این یعنی وضعیت قرمز خانگی و باید تا ردیف شود، قیافه سنگش را تحمل کنم... سوار میشوم و سه تا کوچه و دو تا خیابان را که رد میکنیم خودش به حرف می آید: امروز این استاد زبانمون عین چی زد زیر همه اوقاتمون. دقیقا این مشکلش نیست علیرضا شش تا معلم را میگذارد توی جیبش و در می آورد، دست میگذارم روی شانه اش و فشار میدهم آخ آرامی میگوید دستم را عقب میکشم و میگویم: - زبانه دیگه خودش مزخرفه چه توقع از بقیه اش داری؟ ـ نه آخه دو تا داستان زیرتی کپی گرفته میگه ،بخون از حفظ بخون از هر جاییش هم پرسیدم بلد باش. آخه احمق جون من شاهنامه فردوسی شم نمیفهمم که زبون ننه بابامه حالا بیام برای تو بگم داستان چرند چی میگه. باز هم این مشکلش نیست. آن یکی دستم را عمدا میگذارم روی شانه اش دوباره ناله میکند .میگویم: به ما باید فردوسی یاد بدن که بعدا بتونیم چارتا کلوم با زن و بچه اختلاط کنیم .به چه درد میخوره هِلو هُلوی من، وای بای مای مای عشقم ؟ ایت ایزوای من خاک برسر. می خندد علی رضا و با آرنج میکوبد به پهلویم که عقب میکشم: - هوی، آرام آرام. - وحید سر به سرم نذار که آدمش نیستم امروز. میرسیم سر قرارمان با جواد و آرشام آنها هنوز نیامده اند. موتور را می زند روی جک و یله میشود رویش . کمی عقب جلو میکنم و مینشینم روی نیمکت و زل میزنم به علی رضا. دست میکند و موبایلش را بیرون میکشد نمیدانم چه میبیند که دوتا فحش حواله اش میکند و دوباره هل میدهد توی جیبش شاخه درخت بالا سرم را پایین میکشم و تکه چوبی میکنم میگذاره بین دندان هایم و می.جوم نگاهم را که میبیند با اخم می گوید: - هوم ... چیه مثل گربه زل زدی به من؟ پاهایم را کش میدهم لگدی حواله پایش میکنم و میگویم : ـ میگی یا نه ؟ بازم مثل همیشه است؟ رو برمیگرداند و میگوید: - تو که از هفت دولت آبادی ننه بابا نیستن که من دارم. از دیشب تا حالا دوباره مثل چی به جون هم افتادن مجبور شدم برم جلو یارو که نزنه بی وجدان کوبید توی گردنم . اصلا نتونستم بخوابم . نگاه از روی چشمانش بر میدارم و میاندازم روی گردنش. پس بگو روی موتور صاف نشسته بود . برای خودش غر میزند: ـ من نمیدونم برای چی کنار هم موندن توی اون طویله. طویله در ذهنم جان میگیرد علیرضا را نمیتوانم در فضای بدبوی آن جا تصور کنم. حیف میشود. گاو و خر و گوسفند وجه تشابهشان با علی رضا خیلی کم است . هرچند که خوراک و خواب و شهوتشان مرز مشترک باشد. - پس کدوم گوریند این دوتا. جواد و آرشام از دور پیدایشان میشود. ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://ble.ir/eshghe_mana ╰──────────────────╯
🌿 اوقات شرعی امروز 🌿 🗓 تاریخ: ۱۴۰۴/۴/۲۱ 🕋 اذان صبح: ۳:۱۵ ق.ظ 🌅 طلوع آفتاب: ۴:۵۸ ق.ظ ☀️ اذان ظهر: ۱۲:۱۰ ب.ظ 🌇 غروب آفتاب: ۷:۲۲ ب.ظ 🌙 اذان مغرب: ۷:۴۲ ب.ظ 🌌 نیمه‌شب شرعی: ۱۱:۱۸ ب.ظ 📍 مکان: تهران ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
☘ ذکر روز شنبه ــــــــــــ💚ـــــــــــ 🕋 به نیت صد مرتبه ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
Ali FaniAli-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
زمان: حجم: 11.7M
زیارت عاشورا🖤 التماس دعا رفقا🤲🏻 ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────
زینب کبری (س): «فَکِد کَیْدک وَاسْعَ سَعْیک و ناصِبْ جُهْدَک فوالله لا تمحُو ذکرنا و لا تُمیتُ وَحْیَنا» «هر چه می‌توانی نقشه بکش و تلاش کن و بکوش، به خدا سوگند یاد ما محو شدنی نیست و وحیِ ما را هم نمی‌توانی از میان برداری».(مقتل الحسین مکرّم،‌ ص 464)✨ ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
سو. من. سه ٫ پارت ۳.m4a
حجم: 5.7M
کتاب سو من سه📚 ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
عشق‌ مانا🇵🇸🇮🇷
کتاب سو من سه📚 #کتابخانه_نور #پارت_۳ ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────
متن کتاب *سو من سه📚* (پارت۳) ما چهار نفر با هم خیلی مچ شده بودیم. با بقیه هم شاید رفت و رُب داشتیم اما اصل حالمان و محورمان ،جواد بود . چند سالی من و جواد دوتا قطب متضاد بودیم که مدام در کلاس ،جرقه میزدیم. هیچ چیزمان به هم نمیخورد الا میل مان به تفریح .خلاصه شد آنچه نباید میشد. یعنی این قدر کنارش بوده ام که حتی حرف مردمک چشمش را هم میتوانم بخوانم . چشم قهوه ای روشن جواد حالات خاصی دارد. من همۀ حالاتش را میدانم هم خوشی و لودگی هایش را هم ناراحتی و خستگی اش را. من همۀ حالاتش را حفظم؛ عصبانیتش را مخصوصا وقتی که کاری را بخواهد انجام دهد و کسی مانعش شود. کلا جواد هر کاری را اراده بکند باید مطمئن باشی که آن کار تمام است و وای به وقتی که نشود. یعنی کسی مقابلش قد علم ،کند کار شدنی را نشد کند. جواد روز و شبش مالیده میشود. من همۀ نگاه های جواد را میخواندم. چشمانش یک معرفت خاصی داشت که هیچ کس نداشت . کافی بود یک بار از یکی مرام ببیند ، بعد اگر هزار بار هم نامردی میدید تا برایش مرام وسط نمی گذاشت نامردی هایش را تحمل میکرد. بعد که با هم مساوی میشدند کلا قید طرف را میزد . یک طور لوطی دلبر بود. من کلا جواد را از بر بودم. یک بار حاضر میشد دنیایت را بسازد. یک باره که از این دنیا خسته میشد دنیا را به چاه می سپرد و تمام. دلش سیر هم میشد از هرچه داشت و آسمانش گرفته و ابری.... انگار که دنیا برایش کوچک بود؛ به در و دیوار میزد برای یک جای بزرگ تر. تنگش میگرفت از همه چیز و خسته میشد ،همین هم گِل میزد به حال همه. آرشام هم یک سال بعد از رفاقت من و جواد ، شد رفیقمان خیلی رام نبود . جفتک هایش بی حساب و کتاب بود . اما خب یک پالون خوبی داشت آن هم این که دل این را نداشت کسی را خراب ببیند. همان لطافت کودکی ! اول شاید داد میزد ،اما بعدش کوتاه می آمد و یواشکی میرفت دنبال اینکه بفهمد چرا داد زده بود . یعنی خودش میرفت هرچه پاره کرده بود را رفو می کرد. اولش شاید حق به جانب برخورد میکرد ، اما دلش ، دل بود . میرفت حل و هضمش میکرد. حالا با یک ماچی و پوچی ، یک فست و فودی ، یک بستنی حتی لیسی.... اما علی رضا از روی سادگی دوست داشتنی بود. همین بود که بود و بلد نبود دو زار عقلش را به کار بگیرد. خانوادۀ پرپول بی عقلی هم داشت که کاش نداشت . پرورشگاه بزرگ میشد بهتر از دامن این ننه و لقمۀ این بابا بود همیشه یک جوری در جمع ما خودش را آرام میکرد و ما سه تا هم می دانستیم. ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
🌿 اوقات شرعی امروز 🌿 🗓 تاریخ: ۱۴۰۴/۴/۲۲ 🕋 اذان صبح: ۳:۱۵ ق.ظ 🌅 طلوع آفتاب: ۴:۵۹ ق.ظ ☀️ اذان ظهر: ۱۲:۱۰ ب.ظ 🌇 غروب آفتاب: ۷:۲۱ ب.ظ 🌙 اذان مغرب: ۷:۴۲ ب.ظ 🌌 نیمه‌شب شرعی: ۱۱:۱۸ ب.ظ 📍 مکان: تهران ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
☘ ذکر روز یکشنبه ــــــــــــ💚ـــــــــــ 🕋 به نیت صد مرتبه ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────╯
Ali FaniAli-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
زمان: حجم: 11.7M
زیارت عاشورا🖤 التماس دعا رفقا🤲🏻 ╭─────────────𖧷🪴𖧷╮ https://eitaa.com/eshgemana ╰──────────────────