قصه ما از اونجا شروع میکشه که سلین با خانوادش به مهمونی مدیر کارخونهای که پدرش کار میکرد میره و برای پسر مدیر کارخونه انتخاب مبشه و جواب سلین منفیه اما پدرش از کار میوفتاد و ادامه زندگی و چیکار میکرد؟
https://eitaa.com/joinchat/1669857472C2b30d12ded
#عشق_بی_تکرار
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨
#پارت_1
کلیدمو گذاشتم داخل کیفم و با انرژی داد زدم:من اومدممممممممم
مامان با همون لبخند آرامش بخش همیشگیش از آشپز خونه اومد بیرون و گف:
+خوش اومدی دخترکم
رفتم جلو ی ماچ آبدار از لپش گرفتم و گفتم:
-بابا کجاس؟سرکاره؟
+آره تا دو ساعت دیگ میاد،امتحان چطور بود؟خوب دادی؟
-هعی بد نبود اما استرس من فقط و فقط کنکوره
+مادر توام تمام تلاشت و کردی برای کنکور خدا کریمه ایشالا که اونم با موفقیت تموم میکنی الانم زود لباست و عوض کن که بوی جورابت تموم خونه رو برداشت
-مامان بوی گند چیه؟ناراحت میشما بوی عشق میده باورت نمیشه که ۱۷ تا درخواست داشتم برای ساخت ادکلن بوی جورابم اما من اجازه ندادم این اختصاصیه
مامان با چندش دماغش و گرف و گف:
-اه اه حال بهم زن زود باش برو اتاق موندم تو کی میخوای بزرگ شی
ی لبخند دندون نما زدم و گفتم:
-حالا حالاها وقت هس برا بزرگ شدن اما خب هرموقع تصمیم به انجام این امر شدم اطلاع میدم
و به سمت اتاق رفتم که صدای غرغر مامانم و میشنیدم
بعد تعویض لباس به دلیل در آوردن مقنعم انگار برق گرفته بود منو موهاااامو
نشستم جلوی آینم روی صندلی دست ساز بابام و شونه رو برداشتم از توی آیینه به خودم زل زدم چشای سبز و عسلیم و دماغی که ازش راضی بودم و خوش فرم و لبایی که خودم عاشقشم قلوهای و قرمز و موهای مشکی بلندم که تا کمرم هست و بابا عاشقشه
آروم شروع کردم به شونه کردن موهام به دلیل لختی موهام زود تمومشد اومدم برم بیرون که گوشی زنگ خورد
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
@eshgh_bitekrar
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨
💜✨💜✨💜✨💜✨💜
حرفی؟ نظری؟ درخواستی؟ درخدمتم 💜✨
ناشناسمونه 🌚
https://abzarek.ir/service-p/msg/806475
رمان کده عشق بی تکرار💜🫀
#عشق_بی_تکرار 💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨ 💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨ 💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨ #پارت_1 کلیدمو گذاشتم داخل کیفم و با انرژی داد زدم:من
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨
💜✨💜✨💜✨💜✨💜
#پارت_2
اومدم برم بیرون که گوشی زنگ خورد
به سمت کیفم که گوشی توش بود رفتم عه عه چرا زیپ کیفم باز نمیشه
با هر بدبختی بود بازش کردم و گوشی و در آوردم که اسم رونیکا روش بود جواب دادم که با صدای داد رونیکا گوشی و از گوشم دور کردم:
+آشغال دو ساعته کدوم قبرستونی هستی که این بیصاحاب و جواب نمیدی هاااا؟
-عه سلام رونیکا جان حالت چطوره عزیزم؟عزیزم یه نفس بگیر البته مهم نیسا تو خفه میشی میمیری و من مشکلی ندارم به خاطر خودته میگم
+خیلی بیشعوری گاو شتر اصلا اکثر حیوانات
-مرسی گلم نظر لطفته حالا بنال ببینم چه مرگته داری وقت گران بهای منو میگیری
+آخه تویی که علاف تر از منی وقتت شده گران بها؟
-مث اینکه کاری نداری بهتره قطع کنم برم پیش همسر عزیزم
+آخه کدوم گاگولی میاد تورو بگیره؟
-همون خری که توی خر و میگیره
+از قدیم گفتن جواب ابلهان خانوشیست خبر مرگت شب میای بریم بام یا باز میخوای درس بخونی اندیشتن؟
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
@eshgh_bitekrar
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨
💜✨💜✨💜✨💜✨💜
رمان کده عشق بی تکرار💜🫀
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜 💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜 💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨ 💜✨💜✨💜✨💜✨💜 #پارت_2 اومدم برم بیرون که گوشی زنگ خورد به سم
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨
💜✨💜✨💜✨💜✨💜
#پارت_3
-نمیدونم به مامانم بگم اگر برنامهای نداشتن میام
+خب پس حله زودترم خبر بده تا ماشین بگیرم از مامان
-خب دیگ شرت کم خبرش و میدم
و بعدم قطع کردم حس پیروزی داشتم یک هیچ به نفع من
رفتم یه دوش گرفتم که توی این گرما حالم و خوب کرد بعد یک ساعت آب بازی اومدم بیرون و با حوله نم موهامو گرفتم بقیشم بیخیال شدم هوا گرمه خشک میشه
رفتم پایین
مامان:عافیت باشه عزیزم
-مرسی مامانی،راسی مامان رونیکا زنگ زد گف شب بریم بام،برم؟
+آره مادر برو بعد امتحانام یه بادی به کلت بخوره
-باش مرسی
رفتم بالا به رونیکا پیام دادم:اوکیه،ساعت چند؟
رونیکا:ساعت ۸ بریم که هوا خنک باشه شامم بریم پاتوق ساعت ۸ دم درتونما زود آماده باش
-غلط کردی من کی دیر آماده شدم که ایندفعه بار دومم باشه؟
+غلطم که کردی سابقت خرابه
با صدای بابا که داشت با مامان احوال پرسی میکرد رفتم بیرون
-بههههه حال شما خوشتیپ
+سلام باباجان خوبی؟
-خوبم ممنون شما چطوری؟خسته نباشید
+شکر منم خوبم سلامت باشی،شمام خسته نباشید بلاخره امتحانام تمام شد
-آره دیگ فقط کنکور مونده
+اونم مثل اینا زود تموم میشه،خانم ناهار آمادس؟
مامان:آره تا لباس عوض کنی سفره رو انداختم
بابا:دست شما درد نکنه
و به سمت اتاق رف
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
@eshgh_bitekrar
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨
💜✨💜✨💜✨💜✨💜
عشقا جمعه پارت نداریم 😕
اما بخاطر اینکه چهار شنبه نزاشتم امروز ی جبرانی میزارم 😊
رمان کده عشق بی تکرار💜🫀
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜 💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜 💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨ 💜✨💜✨💜✨💜✨💜 #پارت_3 -نمیدونم به مامانم بگم اگر برنامهای نداش
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨
💜✨💜✨💜✨💜✨💜
#پارت_4
سفره رو روی زمین پهن کردم و وسایل گذاشتم و مامانم با دیس برنج اومد و بعدشم با قرمه سبزی خوشمزس اومد مام منتظر بابا
بابا که اومد ناهار و خوردیم و با کمک مامان سفره رو جمع کردم و ظرفارم شستم و نشستم پیش مامان بابا
مامان:مناسبت این مهمونی بزرگ چی هست حالا؟
بابا:تولد پسرش و قرار داد مهم و پر سودی بستن
-مهمونی چی مامان؟
بابا:آقای تهرانی(مدیر کارخونهای که پدرم کار میکنه)برای تولد پسرش یه مهمونی گرفته پس فرداست
آهانی گفتم و رفتم تو اتاق به لباسام نگاه کردم مناسب مهمونی اونا نبود چون مختلط بود و لباس منم باز
رفتم پیش مامان
-مامان من لباسام بازن و مناسب نیسن
مامان:عصر وقت کردین برین بگردین یه لباس خوب و پوشیده بخر مادر کارت بابات و میزارم رو میز
تو هوا بش بوس فرستادم و رفتم تو اتاق زنگ زدم به رونیکا
رونیکا:ها؟
-ها و درد ، پس فردا مهمونی دعوتم عصر زودتر بیا تا بریم خرید
+اوه اوه شمام آررره؟
-خفه شو ی دقیقه مهمونی خانوادگی تولد پسر آقای تهرانی
+من میدونسم ک تو از اوناش نیسی آفرین دخترم همیشه با خانواده برو،باش ساعت ۶ میام
-مرسی داشم منتظرم
+مشتی هسی کوچیکتم خداحافظت
-گمشو بابا
و قط کردم خب حالا یکم بخوابم بعدم پاشم
دراز کشیدم رو تخت و زل زدم به سقف و فکر کردم عی وای من یادم رفته خودم و معرفی کنمم خب خب سلین هستم تو یه خانواده با وضع مالی متوسط زندگی میکنم ۱۸ سالمه و امسال کنکور دارم و تک فرزندم
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
@eshgh_bitekrar
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨
💜✨💜✨💜✨💜✨💜
اینم از پارت ک نگذاشته بودم ب بزرگیتون ببخشید
تقدیم نگاه قشنگتون 🙃 💜
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨
💜✨💜✨💜✨💜✨💜
#پارت_5
تو فکر بودم که خوابم برد
با صدای ویبره گوشی چشمامو باز کردم و گوشی و با صدای خوابآلود جواب دادم
-بله؟
رونیکا:درد و بله زهرمار و بله سرطان و بله …..
-وای رونیکا خفه شو چی میگی سر ظهر زنگ زدی داد میزنی
+ساعت ۵:۳۰ بعد شده سر ظهر؟؟؟من نمبدونم تا نیم ساعت دیگ دم در باشیا حوصله معطل شدن ندارم
و قط کرد با کلافگی و چشای خواب آلود بلند شدم و صورتم و شستم
اه اه دختره با این صدای جیغ جیغیش زنگ زده منو ایسگا میکنه شک ندارم ساعت ۳ ظهره الان
در حالی که داشتم صورتم و خشک میکردم به ساعت دیواری نگاه کردم وااااای راست گفتهههه
و دویدم تو اتاق موهامو بستم بالا که چشمام کشیده بشه و یکم رژ گونه زدم و یه رژ گوشتی و خط چشم و ریمل خب این از آرایش که ۲۰ دقیقه طول کشید
در کمدم و باز کردم یه مانتو کوتاه کتی طوسی پوشیدم و شلوار بگ مشکی و شال مشکی با طرح طوسی و سرم کردم و ی کیف کوچولوی دستیمم برداشتم و گوشیمو انداختم توش
اوه اوه ساعت شد ۶ گوشیم داره زنگ میخوره بدو بدو رفتم کفش اسپرت مشکیمو پوشیدم و دویدم دم در که یادم افتاد کارت بابا و نیاوردم باز دویدم تو خونه با کفش و کارت و برداشتم و رفتم تو ماشین نشستم
-عه سلام عشقم خوبی؟میدونم زود اومدم حالا بدو تا بریم
+درد بگیری خب تو خوبه گفتم زود آماده باش
در کیفم و باز کردم و ادکلنم و برداشتم و خالی کردم رو خودم
بعدم خم شدم تا بند کفشم و ببندم که با صدای بلند ترمز و برخورد سر من به داشبرد هوش از سرم پرید...
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜
@eshgh_bitekrar
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨
💜✨💜✨💜✨💜✨💜