#از_آخر_مجلس_شهدا_را_چیدند....
🌷حسین موتور میراند و من پشت سرش نشسته بودم. ناگهان وسط «تپههای ذلیجان» ایستاد. پرسیدم: چی شد؟ چرا ایستادی؟ از موتور پیاده شد و گفت: تو بنشین جلو و رانندگی کن. گفتم: چرا؟ گفت: احساس میکنم دچار غرور شدهام. تعجب کردم، وسط دشت و تپههای ذلیجان، جایی که کسی ما را نمیدید، چگونه چنین احساسی پیدا کرده بود؟!
😳😳😳😳😳😳😳😳
🌷وقتی متوجه تعجب من شد، در حالی که به تپه کوچک پشت سرمان اشاره میکرد، گفت: وقتی به آن تپه رسیدم کمی گاز دادم و از موتورسواری خودم لذت بردم. معلوم میشه دچار هوای نفس شدم؛ در حالی که به خاطر خدا سوار موتور شدهایم. تا مدتها سوار موتور نمیشد...!!
🌹خاطره ای به یاد سردار شهید غلامحسین خزاعی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
╭─┅🍃🌸🍃┅─╮
🌐 پرسش و پاسخ:
@M_jafarian59
💖 @eshgh_noujavooni
╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
🤓#طنزینه🤓
امروز سوارتاکسی شدم...
موقعی که راننده میخواس بقیه پول رو بده صدتومنی نداشت،
گفت به جاش در رو محکم ببند!!!!
یعنی فشار اقتصادی با مردم چه کرده...!؟
😂😂
╭─┅🍃🌸🍃┅─╮
🌐 پرسش و پاسخ:
@M_jafarian59
💖 @eshgh_noujavooni
╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌🎥 جواب به یک شبهه که در هر انتخابات مطرح میشود
🔹 یکی از رذیلت ها در اسلام مگر ریاست طلبی نیست؟ پس چطور برخی به دنبال کاندید شدن در انتخابات هستند؟
╭─┅🍃🌸🍃┅─╮
🌐 پرسش و پاسخ:
@M_jafarian59
💖 @eshgh_noujavooni
╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
🤓#طنزینه#
در دادگاه قاضی اعلام کرد:
این آقا با بیل زنش رو کشته و به اعدام محکوم شد.
یکی بلند شد به متهم گفت:
خیلی نامردی
قاضی گفت: آقا بشین سرجات به شما چه مربوطه؟
یارو گفت:دوسال همسایشم میگم بیل داری میگه نه😂😂😂😂
╭─┅🍃🌸🍃┅─╮
🌐 پرسش و پاسخ:
@M_jafarian59
💖 @eshgh_noujavooni
╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای بچه آهو رو شنیده بودید؟ :))
😍😍😍
╭─┅🍃🌸🍃┅─╮
🌐 پرسش و پاسخ:
@M_jafarian59
💖 @eshgh_noujavooni
╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سخنرانی🔊
وقتی بنده میره در خونه #خدا سرش پایین باشه ....⚘
╭─┅🍃🌸🍃┅─╮
🌐 پرسش و پاسخ:
@M_jafarian59
💖 @eshgh_noujavooni
╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
🌸حمید
سوت آﻣﺎر ﺻﺒﺢ، ﺳـﺎﻋﺖ ﻫـﺸﺖ زده ﻣـﻲﺷـﺪ و ﺑﻴﺪارﺑﺎش ﺳﺎﻋﺖ ﻫﻔﺖ ﺑﻮد
ﺗﻮي اﻳﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ، ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﭘﺘﻮﻫﺎ ﻳﺸﺎن را ﺟﻤـﻊ ﻣـﻲﻛﺮدﻧـﺪ، اﺗـﺎق ﻧﻈﺎﻓـﺖ ﻣﻲﺷﺪ ، ﻟﺒﺎ س ﻣﻲﭘﻮﺷـﻴﺪﻧﺪ و ﻣﻨﺘﻈـﺮ ﺑـﺎز ﺷـﺪن در ﻣﻲ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ. از ﺳـﺎﻋﺖ ﻫﻔـﺖ ﻛـﺴﻲ ﺣـﻖ ﺧﻮاﺑﻴـﺪن ﻧﺪاﺷﺖ.
ﺗﻨﻬﺎ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﻴﺪار ﻧﻤﻲ ﺷﺪ و ﺗﺎ ﭘﻨﺞ دﻗﻴﻘـﻪ ﺑﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺸﺖ ﻣﻲ ﺧﻮاﺑﻴﺪ ﺣﻤﻴﺪ ﺑـﻮد
ﺣﻤﻴـﺪ آدم ﭼﺎﻗﻲ ﺑﻮد ، ﻳﻚ روز، ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻟﺒﺎس ﻛﺴﻲ را ﻛﻪ ﻻﻏـﺮ ﺑﻮد ﺑﺎ ﻟﺒﺎس ﺣﻤﻴﺪ ﻋﻮض ﻛﺮدﻧﺪ و ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ ﺗـﺎ ﺑﻴﺪار ﺷﻮد ، ﭘﻨﺞ دﻗﻴﻘﻪ ﺑﻪ ﺳﻮت آﻣﺎر، ﻳﻜـﻲ رﻓـﺖ و ﻣﺤﻜﻢ ﻛﻮﺑ ﻴﺪ ﺑﻪ در و ﺑﻪ ﻋﺮﺑﻲ ﮔﻔﺖ
"ﻳـﺎ اﷲ، آﻣـﺎر، آﻣﺎر" 😡😡😡
ﺣﻤﻴـﺪ ﺑﻠﻨـﺪ ﺷـﺪ و ﺑـﺎ ﻋﺠﻠـﻪ رﻓـﺖ ﺳـﺮاغ ﻟﺒــﺎ سﻫــﺎﻳﺶ. اول ﺷــﻠﻮارش را ﭘﻮﺷــﻴﺪ، دﻳــﺪ از ران ﻫﺎﻳﺶ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻧﻤﻲآﻳﺪ. ﺷﻠﻮار را ﻧﻴﻤﻪ ﭘﻮﺷﻴﺪه رﻫﺎ ﻛﺮد و ﭘﻴﺮﻫﻦ را ﭘﻮﺷﻴﺪ ، ﻫﺮ ﻛﺎر ﻣﻲ ﻛﺮد دﻛﻤﻪ ﻫﺎﻳﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﻧﻤﻲ ﺷﺪﻧﺪ.😉😉😉
ﻟﺒﺎس ﻫﺎ ﻫﻢ ﻛـﻪ ﻫﻤـﻪ ﻳـﻚ ﺷـﻜﻞ ﺑﻮدﻧﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﻲ ﺷﺪ. ﻣﺎﻧﺪه ﺑـﻮد ﻛـﻪ از دﻳـﺸﺐ ﺗـﺎ ﺣﺎﻻ ﭼﻪ اﺗﻔﺎﻗﻲ اﻓﺘﺎده ﻛﻪ ﻟﺒﺎسﻫـﺎ ﻳﺶ ﺗﻨـﮓ ﺷـﺪه،
ﺑﭽﻪﻫﺎ ﻛﻪ زﻳﺎد ﺧﻨﺪﻳﺪﻧﺪ ﺗﺎزه ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻗﻀﻴﻪ ﺷﺪ .
مسئول اﺗﺎق، ﺑِﻬِﺶ ﮔﻔﺖ
"ﺣﻤﻴﺪ، ﺗـﺎ ﺗـﻮ ﺑﺎﺷـﻲ دﻳﮕﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺞ دﻗﻴﻘﻪ به ساعت هشت نخوابی😄😄😄
╭─┅🍃🌸🍃┅─╮
🌐 پرسش و پاسخ:
@M_jafarian59
💖 @eshgh_noujavooni
╰─┅🍃🌸🍃┅─╯