🌴خاطرات کربلا🌴
🚫قسمت دوم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق)
💢ابو محمّد واقدى و زُرارة بن جلح
ابو محمّد واقدى و زرارة بن جلح يا خلج يا حلج يا صالح نامى از اين دو، در كتب روايى جز اين مورد، نيامده است و در كتب رجالى شيعه و سنّی نيز نامى از آنان نيست. شايد در روايت تصحيفى صورت پذيرفته است.
📘دلائل الإمامة
- به نقل از ابو محمّد واقدى و زُرارة بن جَلَح - :
سه شب پيش از آن كه حسين عليه السلام آهنگ عراق كند، با او ديدار كرديم و از سستى مردم كوفه برايش گفتيم و اين كه دلهايشان با او و شمشيرهايشان، بر ضدّ اوست.
حسين عليه السلام با دستش به آسمان اشاره كرد و درهاى آسمان گشوده شدند و شمارى از فرشتگان - كه جز خدا آنان را نمى شمارد - فرود آمدند
و فرمود : «اگر نزديكىِ اشيا و از ميان رفتن پاداش نبود، با اين فرشتگان با آنان مى جنگيدم؛ ولى مى دانم كه آن جا قتلگاه من و يارانم است و جز فرزندم على، كسى از دست آنان نجات نمى يابد».
📚دلائل الإمامة : ص ۱۸۲ ح ۹۸
الملهوف : ص ۱۲۵
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🚫قسمت سوم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق)
💢 ابو سعيد خُدْرى
ابو سعيد انصارى خُدرى - كه نامش سعد بن مالك بن سِنان است و به كنيه اش مشهور شده است - صحابى و از چهره هاى سرشناس انصار است.
او در جنگهاى بسيارى با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حضور داشت و پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نيز همراهى امير مؤمنان را رها نكرد.
وى، محدّثى بزرگ است و امام صادق عليه السلام از او با بزرگى و تكريم ياد كرده است؛ زيرا از راه حق انحراف پيدا نكرد.
او در سال ۷۴ هجرى در گذشت.
📕الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) - به نقل از ابو سعيد خُدرى - :
حسين عليه السلام در رفتن بر من چيره شد.
در آن حال به وى گفتم: از خدا پروا كن و در خانه ات بنشين.
📚الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۴۵
تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۱۷
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🚫قسمت چهارم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق)
💢 ابو واقد ليثى
ابو واقد ليثى - كه ظاهراً همان حارث بن عوف بن اُسَيد است كه با كنيه مشهور شده است - صحابى است و برخى گفته اند : در سال دوم هجرى به دنيا آمد.
در برخى از جنگهاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حضور داشت و همراه امام على عليه السلام نيز در جنگ صفّين شركت كرد.
معاويه سوگند ياد كرد كه در گوش هايش سرب گداخته بريزد.
گفته اند: وى، يك سال در مكّه مجاور شد و همان جا در گذشت و در قبرستان مهاجران در فخ به خاك سپرده شد.
نيز گفته اند : در سال ۶۵ يا ۶۸ در مدينه در گذشت.
با اين كنيه مرد ديگرى به نام صالح بن محمّد بن زائده نيز هست كه در سال ۱۴۵هجرى از دنيا رفت و به كنيه ابو واقد ليثى صغير مشهور است و او غير از اين فردِ مورد نظر ماست.
📙الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) - به نقل از ابو واقد ليثى - :
خبرِ بيرون رفتن حسين عليه السلام به من رسيد.
در [منزلگاه] مَلَل به او رسيدم.
او را به خدا سوگند دادم كه بيرون نرود و قيام نكند؛ زيرا او در جايى كه نبايد، قيام مى كرد و خود را به كشتن مى داد. او فرمود : «باز نمى گردم».
📚الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۴۵
تهذيب الكمال: ج ۶ ص ۴۱۷
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🚫قسمت پنجم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق)
💢اَحنف بن قَيس
احنف بن قيس بن معاويه تميمى سعدى ابو بحر بصرى، كه نامش را ضحّاك و برخى «صخر» گفته اند.
در زمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اسلام آورد؛ ولى ايشان را نديد. او به بردبارى و آقايى شهره است. از فرماندهان لشكر عمر در فتح خراسان و فرماندهان لشكر عثمان در فتح مرو بود. در جنگ جَمَل به همراه چهارهزار نفر از قبيله اش از جنگ با امير مؤمنان عليه السلام دست كشيد و از سپاهيان همراه عايشه كنارهگيرى كرد. او از فرماندهان لشكر امير مؤمنان در جنگ صفّين بود. وى جايگاه نيكويى نزد معاويه داشت؛ ولى از ستايش امير مؤمنان عليه السلام و مدح ايشان كوتاه نمى آمد.
امام حسين عليه السلام قبل از قيام با وى مكاتبه كرد؛ ولى جوابى نداد. وى دوست مُصعَب بن زبير بود و از همين جهت در مسير كوفه با او همراهى كرد. او در سال ۶۷ ق از دنيا رفت.
📗أنساب الأشراف - به نقل از ابو بكر بن عيّاش -:
وقتى به اَحنَف خبر رسيد كه حسين عليه السلام تصميم به قيام دارد، به او نوشت:
«شكيبا باش كه وعده خدا، حق است و آنان كه يقين ندارند، تو را به خفّت نكشانند».
«فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ».
📚سوره روم : آيه ۶۰
أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۳۷۵
سير أعلام النبلاء : ج ۳ ص ۲۹۸
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🚫قسمت ششم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق)
💢 اُمّ سلمه
هند دختر ابو اُميّة بن مغيره قريشى مخزومى به كنيه اش شهرت دارد. پدرش از سخاوتمندان بود. او با شوهرش ابو سَلَمه به حبشه مهاجرت كرد و از آن جا به مدينه هجرت نمود و نخستين هودجنشين مهاجرى بود كه وارد مدينه شد. وقتى شوهرش بر اثر زخمى كه در جنگ اُحُد خورده بود. از دنيا رفت. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در سال چهارم هجرى او را به همسرى گرفت.
اُمّ سلمه از زنان فهميده صحابى بود و از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله روايت نقل كرده است. داستان كسا كه در منزل وى اتّفاق افتاد، مشهور است و در آن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به او فرمود : «تو بر راه درست هستى».
اُمّ سلمه زنى زيبا و دلربا و صاحبنظر بود. وى از شخصيتهاى مشهور به دوستى اهل بيت عليهم السلام و ولايت آنان بود.
امام حسين عليه السلام صحيفه مُهر و موم شده و سلاح پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و باقى ميراث نبوى را تسليم وى كرد و پس از آن امام زين العابدين عليه السلام آنها را تحويل گرفت.
وى در دوران خلافت يزيد بن معاويه در سال ۶۱ ق از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد.
📘الخرائج و الجرائح :
چون حسين عليه السلام آهنگ عراق كرد.
امّ سَلَمه به ايشان گفت: به عراق نرو كه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مىفرمود: «فرزندم حسين، در سرزمين عراق كشته خواهد شد». در نزد من خاكى است كه آن را در تُنگى شيشه اى به من داد.
حسين عليه السلام فرمود: «البتّه - به خدا سوگند - من كشته مى شوم، اگر به سوى عراق هم نروم، باز هم مرا مى كشند».
📚الخرائج والجرائح : ج ۱ ص ۲۵۳
بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۸۹ ح ۲۷
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🚫قسمت هفتم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق)
💢 طِرِمّاح بن عَدى
طِرِمّاح بن عَدىّ بن عبد اللَّه خيبرى طايى، شاعر و از ياران امير مؤمنان عليه السلام و فرستاده ايشان به نزد معاويه بود.
طِرِمّاح و گروهى از كوفيان از قبيله مَذحِج، براى يارى امام حسين عليه السلام حركت و با امام عليه السلام و يارانش در منزل عُذَيب ملاقات كردند.
او راه كوفه را به آنان نشان داد. وى از امام عليه السلام اجازه گرفت تا براى خانواده اش خرجى ببرد و سپس برگردد و وقتى باز گشت. در راه خبر شهادت امام عليه السلام به وى رسيد.
📗تاريخ الطبرى - به نقل از جميل بن مَرثَد (از بنى مَعْن)، در باره طِرِمّاح بن عَدى - :
طِرِمّاح به حسين عليه السلام نزديك شد و به ايشان گفت: به خدا سوگند مى نگرم؛ ولى كسى را همراه تو نمى بينم و اگر جز اينان كه همراه تو مى بينم، كسى با تو نجنگد، بسنده است.
يك روز پيش از بيرون رفتن از كوفه و آمدن نزد تو در آن سوى كوفه، جمعيّتى را ديدم كه تا آن روز يكجا چنين جمعيّتى را نديده بودم.
پس در باره آنان پرسيدم.
گفته شد: گرد هم آمده اند تا روى گردان شوند [و بيعت بشكنند] و پس از آن در پى حسين، رهسپار شوند.
به خدا سوگند كه اگر مى توانى به اندازه يك وجب به سوى آنان پيش نيايى، اين كار را انجام بده.
پس اگر مى خواهى به سرزمينى بروى كه خداوند تو را از آنان باز دارد تا در كار خويش بينديشى و وضعيّت برايت روشن گردد، پس حركت كن تا تو را بر ستيغ كوه ما - كه اَجأ نام دارد - فرود آورم؛ قلّه اى كه - به خدا سوگند - ما را از پادشاهان غَسّان و حِمَير و نيز از نعمان بن مُنذِر و از سياه و سرخ، ايمن داشته است.
به خدا سوگند كه اگر بر ما خوارى فرود آيد، با تو راه مى افتم تا تو را در روستا[ ى خودمان ]فرود مى آورم.
آن گاه به دنبال مردانى از بنى اَجَأ و بنى سَلمى از قبيله طَى مى فرستيم و به خدا سوگند ده روز طول نمى كشد كه سواره ها و پياده ها از قبيله طى نزد تو خواهند آمد.
آن وقت، هر مقدار دوست دارى در ميان ما اقامت فرما و اگر اتّفاقى رخ دهد، من تضمين مى كنم كه بيست هزار جنگجوى طايى با شمشير از تو دفاع كنند.
به خدا سوگند كه هرگز دستى به تو نمى رسد، تا زمانى كه چشمى از آنان باز و بسته مى شود [ و زنده اند ].
[حسين عليه السلام] به وى فرمود: «خداوند. به تو و مردمانت پاداش خير دهد! به راستى كه ميان ما و آنان، عهدى است كه نمى توانيم بر هم زنيم و نمى دانيم كه كار ما و آنان در پايان به كدام سو مى رود».
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۰۶
البداية والنهاية : ج ۸ ص ۱۷۴
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🚫قسمت هشتم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق)
💢 عبد اللَّه بن جعفر
عبد اللَّه بن جعفر بن ابى طالب - كه كنيه اش ابو جعفر است - از صحابيان بود. پدرش مشهور به ذو الجناحين (صاحب دو بال) و از نخستين مهاجران به حبشه و مادرش اسماء بنت عُمَيس بود. وى در حبشه به دنيا آمد و وقتى به مدينه هجرت كرد. هفت ساله بود. چون پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به وى نظر افكند. لبخند زد و دستش را دراز كرد و او با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بيعت كرد. پس از شهادت پدرش در جنگ موته پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله تربيت وى را بر عهده گرفت. او با زينب دختر امير مؤمنان عليه السلام ازدواج كرد و در جنگ صفّين، حضور داشت؛ ولى به وى اجازه جنگ نداده شد. وى بلندقامت، خوشسخن و از سخاوتمندانِ بهنامِ عرب بود. وى پس از شهادت امير مؤمنان عليه السلام. همراه امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام بود و صادقانه از آنان پيروى مى كرد. وى از عدم حضورش در كربلا بسيار افسوس مى خورد؛ ولى افتخار مى كرد كه فرزندانش به همراه حسين عليه السلام به شهادت رسيدهاند. او در سال ۸۰ هجرى (سال سيل) در هشتاد سالگى در مدينه در گذشت.
📗الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :
عبد اللَّه بن جعفر بن ابى طالب، براى حسين عليه السلام نامه اى نگاشت و او را از مردم كوفه بر حذر داشت و او را به خدا سوگند داد كه به سويشان نرود.
حسين عليه السلام به او چنين نوشت: «من خوابى ديده ام و در آن خواب، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به من فرمانى داد، كه در پى ِآن مى روم و كسى را از آن آگاه نمى سازم تا با آن رو به رو شوم».
📚الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۴۷
تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۱۸
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🚫قسمت نهم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق)
💢 عبد اللَّه بن عبّاس
ابو العبّاس عبد اللَّه بن عبّاس بن عبد المطّلب، در مكّه در شِعب ابى طالب سه سال پيش از هجرت به دنيا آمد و در سال هشتم هجرى همان سال فتح مكّه به مدينه مهاجرت كرد.
وى مشاور عمر و در زمان عثمان، امير الحاج بود و در زمان خلافت امير مؤمنان عليه السلام همراه و ياور و مشاور و يكى از فرمانداران و فرماندهان نظامى بود.
او به نمايندگى از امير مؤمنان عليه السلام با خوارج، مناظره كرد و به هنگام شهادت امير مؤمنان فرماندار بصره بود.
او با امام حسن عليه السلام بيعت كرد و در زمان ايشان، همچنان فرماندار بصره بود.
وى در كربلا شركت نداشت. وقتى عبد اللَّه بن زبير بر حجاز و عراق تسلّط يافت. عبداللَّه با او بيعت نكرد و اين براى ابن زبير سنگين بود و خواست كه وى را بسوزاند. او عالِمى سخنور بود و جايگاهى بلند در تفسير، حديث و فقه داشت. در دانش شاگرد امير مؤمنان عليه السلام بود و بِدان افتخار مى كرد. او در تبعيدگاهش در طائف در سال ۶۸ هجرى در سنّ ۷۱ سالگى از دنيا رفت.
📙المعجم الكبير - به نقل از ابن عبّاس - :
حسين عليه السلام در باره بيرون رفتن [از مكّه] از من اجازه (نظر) خواست.
گفتم: اگر بر من و تو عيب نبود، با دستانم بر سرت چنگ مى انداختم [ و نمى گذاشتم بروى].
پاسخ او اين سخن بود : «اگر در فلان جا كشته شوم، دوست تر مى دارم تا اين كه به وسيله من حرم خدا و پيامبر او شكسته شود».
اين سخن مرا براى [ شهادت ] او راضى كرد.
📚المعجم الكبير : ج ۳ ص ۱۱۹ ح ۲۸۵۹
سير أعلام النبلاء: ج ۳ ص ۲۹۲
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🚫قسمت دهم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق)
💢 عبد اللَّه بن عمر
عبد اللَّه بن عمر بن خطّاب - كه كنيه اش ابو عبد الرحمان است - پيش از هجرت به دنيا آمد و به همراه پدرش در مكّه اسلام آورد.
آن گاه به مدينه هجرت كرد. وى در دو نبردِ بدر و اُحُد به خاطر سنّ كم شركت نداشت؛ ولى در جنگ احزاب و ساير جنگها شركت داشت.
در كتب سنّی، از وى روايتهاى بسيارى نقل شده است.
عمر، با عضويت او در شوراى خلافت مخالفت كرد و مى گفت: شايستگى خلافت ندارد؛ بلكه نمى تواند همسر خود را هم طلاق بدهد؛ ولى بنا بر نقلى، او را يكى از اعضاى شورا قرار داد.
مشروط بر آن كه كارى بر عهده اش نباشد. پس از خلافت عثمان وى از سياست كناره گرفت. او با معاويه و يزيد بيعت كرد.
وى در جنگهاى امير مؤمنان عليه السلام همراه ايشان نبود و از دشمنان ايشان هم نبود. او در سال ۷۴ هجرى در هشتاد و چهار سالگى درگذشت.
📕تاريخ دمشق - به نقل از شَعبى - :
چون حسين بن على عليه السلام راهى عراق شد، به ابن عمر گفته شد: راستى برادرت حسين، رهسپار عراق شده است. اين بود كه نزد حسين عليه السلام آمد و او را به خدا سوگند داد و گفت: به راستى كه مردم عراق مردم بدى هستند و پدرت را كشتند و برادرت را [نيزه] زدند و چنين و چنان كردند.
چون از او نوميد شد، دست به گردن او آويخت و ميان دو ديده اش را بوسيد و گفت: تو را كه كشته مى شوى، به خدا مى سپارم. از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : «خدا، دنيا را براى شما نخواسته است».
📚تاريخ دمشق : ج ۱۴ ص ۲۰۱ ح ۳۵۴۱
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🚫قسمت یازدهم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق)
💢 عمر بن على بن ابى طالب
📗الملهوف - به نقل از محمّد بن عمر - :
از پدرم عمر بن على بن ابى طالب شنيدم كه براى دايى هايم خاندان عقيل صحبت مى كرد و مى گفت: چون برادرم حسين، از بيعت با يزيد در مدينه سر باز زد. نزد او رفتم و او را تنها يافتم. به وى گفتم : جانم فدايت اى ابا عبد اللَّه! برادرت حسن، از پدرت برايم چنين نقل كرد. [در اين هنگام ]گريه و اشك امانم ندادند و صداى هق هق گريه ام بلند شد.
حسين مرا در آغوش گرفت و فرمود: «برايت نقل كرد كه من كشته مى شوم؟».
گفتم: حاشا كه چنين بگويد، اى پسر پيامبر خدا!
فرمود: «تو را به جان پدرت سوگند مى دهم، آيا از كشته شدن من خبر داد؟».
گفتم: آرى. پس چرا دست نمى دهى و بيعت نمى كنى؟
فرمود: «پدرم خبر داد كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله او را از كشته شدن او و من، باخبر ساخت و اين كه قبر من نزديك قبر او خواهد بود، آيا گمان مى برى كه چيزى را مى دانى كه من نمى دانم؟ به راستى كه خوارى و پَستى را هرگز بر خود نمى پسندم.
فاطمه، پدرش را در حالى ملاقات مى كند كه از رفتار بنى اميّه با فرزندانش شاكى است.
هرگز كسى كه او را از طريق [آزردن] فرزندانش بيازارد، وارد بهشت نخواهد شد!».
📚الملهوف / طبعة أنوار الهدى : ص ۱۹
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🚫قسمت دوازدهم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق)
💢 فَرَزدَق
همّام بن غالب بن صعصعه - كه كنيه اش ابو فراس و معروف به فرزدق است - در سال ۲۵ هجرى در بصره به دنيا آمد.
وى از ياران امير مؤمنان، امام حسين و امام زين العابدين عليهم السلام است. قصيده اش در مدح امام زين العابدين عليه السلام در حضور هشام بن عبد الملك، معروف است و بيت آغاز آن، چنين است:
اين، كسى است كه سرزمين بطحا
جاى گامهايش را مى شناسد
و كعبه و حرم و غير حرم، او را مى شناسند.
هشام، از شنيدن اين اشعار خشمگين شد و دستور داد فرزدق را زندانى كنند.
او را در عَسفان (ميان مكّه و مدينه) زندانى كردند و امام زين العابدين عليه السلام دوازده هزار درهم صله به خاطر آن شعر به وى داد؛ ولى فرزدق آن را نپذيرفت و گفت كه تنها براى پاداش اخروى آن را سروده است و تنها با اصرار امام عليه السلام آن را پذيرفت.
وى در سال ۱۱۰ هجرى پس از سفرى به عراق، شام و جزيره (شمال عراق و سوريه) در گذشت.
📗أنساب الأشراف - به نقل از زبير بن خِرّيت - :
از فَرَزدَق شنيدم كه گفت: حسين را در منزل ذات عِرق ديدم كه به كوفه مى رفت.
به من فرمود : «گمان مى كنى مردم كوفه - كه خورجينى از نامه هايشان نزد من است - چه مى كنند؟».
گفتم: رهايت مى كنند. پس نرو تو به سوى مردمى مى روى كه دلهايشان، با تو و دستهايشان، رو در روى توست.
ولى او نپذيرفت.
📚أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۳۷۷
تاريخ الإسلام. ذهبى : ج ۵ ص ۱۰
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🚫قسمت سیزدهم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق) [قسمت آخر]
💢 محمّد بن حنفيّه
📘الإرشاد - در گزارش بيرون رفتن امام عليه السلام از مدينه - :
حسين عليه السلام شب هنگام (شب يكشنبه، دو روز مانده از رجب)، به سوى مكّه به راه افتاد و فرزندان، برادران، برادرزادگان و همه خانوادهاش، جز محمّد بن حنفيّه همراه او بودند.
محمّد بن حنفيّه چون دريافت كه ايشان آهنگ بيرون رفتن از مدينه را دارد و خودش هم نمى داند كه به كجا مى رود، به وى گفت: برادر! تو محبوبترينِ مردم و گرامى ترينِ آنان در نزد منى و دلسوزى را براى هيچ يك از مردم جز براى تو نگاه نمى دارم و تو بِدان سزاوارترى، از بيعت با يزيد بن معاويه و از شهرها تا آن جا كه مى توانى چشمپوشى كن. سپس فرستادگانى به سوى مردم گسيل دار و آنان را به سوى خود فرا بخوان.
پس اگر مردم از تو پيروى كردند و به بيعت تو در آمدند، خدا را بر آن سپاس بگزار و اگر سراغ كسى جز تو رفتند، از دين و خِرد تو كاسته نمى شود و مردانگى و ارجمندىِ تو بر باد نمى رود.
من نگرانم كه به يكى از اين شهرها وارد شوى و مردم دچار چنددستگى شوند : گروهى با تو و گروهى بر ضدّ تو و با يكديگر نبرد كنند و تو، هدف نخستين نيزه باشى و در آن صورت بهترينِ همه اين امّت از نظر شخصيت فردى و پدر و مادر خونش از همه پايمالتر و خانواده اش از همه خوارتر شود.
حسين عليه السلام به او فرمود : «برادر! پس كجا بروم؟».
گفت: مكّه پس اگر سراى آرامى بود، همان جا بمان و اگر تو را در آن آرامش
نبود، به رَمْلها و ستيغ كوهها پناه ببر و از شهرى به شهرى برو تا بنگرى كه سرنوشت مردم، چه خواهد شد.
پس درستترين تصميم گيرى تو زمانى است كه به استقبال حوادث و رخدادها بروى.
امام عليه السلام فرمود : «برادرم! تو نيكخواهى و دلسوزى كردى و اميد دارم كه نظر تو استوار و همراه توفيق باشد».
📚الإرشاد : ج ۲ ص ۳۴
بحار الأنوار: ج ۴۴ ص ۳۲۶
📕إثبات الوصيّة :
محمّد بن حنفيّه، براى بدرقه حسين عليه السلام بيرون آمد و هنگام خداحافظى به او گفت: اى ابا عبد اللَّه! خدا را، خدا را در باره خاندان پيامبر خدا، در نظر آور!
حسين عليه السلام به او فرمود : «خدا، جز اسير شدنِ آنان را نمى خواهد».
📚إثبات الوصيّة : ص ۱۷۶
عيون المعجزات : ص ۶۹
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🌾قسمت اول (از مكّه تا كربلا)
🕋 كوششهاى يزيد براى جلوگيرى از حركت امام حسین عليه السلام
📔الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :
يزيد بن معاويه در نامه اى به عبد اللَّه بن عبّاس از رفتن امام عليه السلام به مكّه خبر داد:
«گمان مى كنيم كه مردانى از اهل خاور نزد او آمده اند و او را به آرزوى خلافت افكنده اند و تو در ميان آنان داراى آگاهى و تجربه اى پس اگر چنين كرده، پيوند خويشاوندى را گسسته است و تو بزرگ خاندان و مورد نظر آنان هستى. پس او را از كوشش براى ايجاد تفرقه، باز دار»....
عبد اللَّه بن عبّاس. براى يزيد نوشت :
«من اميدوارم كه بيرون رفتن حسين براى كارى نباشد كه تو را ناخوش آيد.
من از نصيحت كردن او در باره چيزى كه مايه همبستگى و موجب خاموشىِ خشم و آتش باشد، به يارى خداوند دريغ نخواهم كرد».
📚الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۴۸
تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۱۹
📓الفتوح :
نامه يزيد بن معاويه از شام با پيك براى مردم مدينه (اعم از قريش و جز آنان از بنى هاشم) رسيد. در آن اين اشعار بود :...
اى خويشان ما ! اينك كه جنگ آرام گرفته است، آن را بر ميفروزيد و به رشته هاى آشتى در آويزيد و چنگ زنيد.
جنگ اقوامى را كه پيش از شما بودند. فريفت و ملّت هايى را نابود ساخت.
پس نسبت به خويشان خود انصاف روا داريد و با گردنكشى آنان را به نابودى نيفكنيد.
چه بسا گردنكشانى كه پايشان لغزيده است.
مردم مدينه به اين ابيات نگريستند و آن گاه ابيات و نامه را براى حسين بن على عليه السلام فرستادند.
ايشان چون در آن نگريست، دانست كه نامه يزيد بن معاويه است.
حسين عليه السلام پاسخ را بدين ترتيب نگاشت:
«به نام خداى بخشنده مهربان.
و اگر تو را تكذيب كردند. بگو : عمل من به من اختصاص دارد و عمل شما به شما اختصاص دارد.
شما از آنچه من انجام مى دهم. [بيزار و] جدا هستيد و من از آنچه شما انجام مى دهيد. [بيزار و] جدا هستم».
(📖سوره يونس : آيه ۴۱)
والسّلام !».
📚الفتوح : ج ۵ ص ۶۸
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🌾قسمت دوم (از مكّه تا كربلا)
🕋 توطئه يزيد براى كشتن امام حسین عليه السلام در مكّه
📗الملهوف - به نقل از مُعمَّر بن مُثَنّا در [كتابش] مقتل الحسين عليه السلام - :
چون روز تَرويه شد، عمرو بن سعيد بن عاص با سپاهى گران، وارد مكّه شد.
يزيد به او دستور داده بود كه اگر حسين عليه السلام جنگيد. با او بجنگد و اگر بر او دست يافت، او را بكُشد.
پس حسين عليه السلام در روز تَرويه بيرون رفت.
💫روز هشتم ذى حجّه را «يوم التَّرويَة (روز آب برداشتن)» مى گويند ؛ چرا كه حاجيان در آن براى روزهاى بعد آب بر مى دارند.
📚الملهوف / إعداد عبد الزهراء عثمان محمّد : ص ۵۸
📕الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) - به نقل از فَرَزدَق - :
حسين عليه السلام را ديدم و به وى گفتم: پدرم به قربانت ! اگر صبر كنى تا مردم حجّشان را بگزارند. اميدوارم كه مردمِ حاضر در حج بر گِرد تو جمع شوند.
فرمود : «اى ابو فِراس ! از آنها (ياران يزيد) در امان نيستم».
📚الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۵۵ ح ۴۳۸
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🌾قسمت سوم (از مكّه تا كربلا)
🕋 گفتگوى امام حسین عليه السلام با عبد اللَّه بن عبّاس
📗تاريخ الطبرى - به نقل از عُقبة بن سَمعان - :
وقتى حسين عليه السلام مصمّم شد كه به سوى كوفه روان شود، عبد اللَّه بن عبّاس نزد وى آمد و گفت : اى پسرعمو! مردم شايع كرده اند كه تو به سوى عراق خواهى رفت؛ به من بگو كه چه خواهى كرد.
فرمود : «آهنگ آن دارم كه - إن شاء اللَّه تعالى - همين يكى دو روز آيندهحركت كنم».
ابن عبّاس به او گفت: تو را از اين كار در پناه خدا قرار مى دهم. به من بگو - خدا تو را قرين رحمتت بدارد - كه آيا به سوى مردمى مى روى كه حاكمشان را كُشته اند و ولايتشان را به تصرّف خود در آورده اند و دشمن خويش را بيرون رانده اند؟ اگر چنين كرده اند، به سوى آنها برو؛ امّا اگر تو را خوانده اند و [هنوز ]حاكمشان آن جاست و بر قوم چيره است و كارگزارانش خراجِ ولايتها را مى گيرند؛ تو را به جنگ و زد و خورد فرا خوانده اند. بيمِ آن دارم كه فريبت دهند و تكذيبت نمايند و با تو ناسازگارى كنند و يارى ات ندهند و بر ضدّ تو شورانده شوند و از هر كس ديگرى در كار دشمنىِ تو سختتر باشند.
حسين عليه السلام فرمود : «از خدا خير مى جويم. ببينم كه چه خواهد شد»....
چون شب يا صبح بعد فرا رسيد، عبد اللَّه بن عبّاس نزد حسين عليه السلام آمد و گفت: اى پسرعمو! من صبورى مى كنم ؛ امّا صبر ندارم، بيم دارم كه در اين سفر هلاك و نابود شوى مردم عراق قومى حيله گرند، به آنها نزديك مشو در همين شهر بمان كه سَرور مردم حجازى اگر مردم عراق - چنان كه مى گويند - تو را مى خواهند، به آنها
بنويس كه دشمنِ خويش را بيرون كنند. آن گاه به سوى آنها برو اگر جز رفتن نمى خواهى، به سوى يَمَن برو كه در آن جا قلعه ها و درّه هايى وجود دارد و سرزمينى پهناور است و پدرت در آن جا پيروانى دارد و از مردم نيز دورى آن گاه براى مردم نامه مى نويسى و دعوتگرانت را مى فرستى؛ در اين صورت اميدوارم كه آنچه را مى خواهى، بى خطر بيابى.
حسين عليه السلام به او فرمود : «اى پسرعمو ! به خدا مى دانم كه خيرخواه و دلسوزى؛ ولى من تصميم خود را گرفته ام و آهنگ رفتن دارم».
ابن عبّاس گفت: اگر مى روى زنان و كودكانت را نبر به خدا نگرانم كه همانند عثمان كه [كشته شد و ]زنان و فرزندانش به او مى نگريستند. كشته شوى...
به خدايى كه جز او خدايى نيست. چنانچه مى دانستم اگر موى و پيشانى ات را بگيرم تا مردم [به خاطر دعواى ما] بر من و تو گِرد آيند به رأى من عمل مى كنى [و از مكّه نمى روى]، چنين مى كردم.
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۸۳
أنساب الأشراف: ج ۳ ص ۳۷۳
⏯ ادامه دارد...
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🌾قسمت چهارم (از مكّه تا كربلا)
🕋 گفتگوى امام عليه السلام با عبد اللَّه بن عبّاس (ادامه)
📘الفتوح :
حسين عليه السلام وارد مكّه شد و مردم آن جا بسيار خرسند شدند؛ بامداد و شامگاه نزد او رفت و آمد مى كردند.
در آن ايّام عبد اللَّه بن عبّاس و عبد اللَّه بن عمر بن خطّاب در مكّه بودند، آن دو با هم بر حسين عليه السلام وارد شدند و قصد داشتند به مدينه برگردند.
ابن عمر به حسين عليه السلام گفت: اى ابا عبد اللَّه! رحمت خدا بر تو باد، از خدايى كه بازگشت تو به سوى اوست، پروا كن. از دشمنىِ اين خاندان با خودتان و ستمى كه بر شما كرده اند، آگاهى و اين مرد، يزيد بن معاويه بر مردم فرمانروا شده است، ايمن نيستم [و مى ترسم]كه مردم براى سيم و زر به وى روى آورند و تو را بكشند و در اين راه انسانهاى بسيارى نابود شوند. از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: «حسين، كشته مى شود، و اگر او را كشتند و تنها نهادند و يارى اش نكردند، خدا تا قيامت آنان را خوار خواهد كرد».
من به تو پيشنهاد مى كنم از درِ سازش - كه مردم نيز آن گونه وارد شده اند - وارد شوى و چنان كه در گذشته بر معاويه شكيبايى كردى، شكيبايى كن؛ شايد خدا، ميان تو و اين گروه ستمگر حكم رانَد.
حسين عليه السلام به او فرمود : «اى ابو عبد الرحمان! من با يزيد بيعت و سازش كنم، در حالى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در باره او و پدرش، آن فرمود كه فرمود؟!».
ابن عبّاس گفت: درست گفتى. اى ابا عبد اللَّه! پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در زمان حياتش فرمود: «ما را چه با يزيد؟! خدا او را مبارك نكند! او فرزندم و فرزند دخترم حسين را مى كشد. سوگند به آن كه جانم در دست اوست، فرزندم در برابر مردمى كه از او دفاع نمى كنند، كشته نمى شود، مگر آن كه خدا ميان دلها و زبانهايشان، جدايى مى افكند».
آن گاه ابن عبّاس گريست.
حسين عليه السلام هم با او گريست و فرمود : «اى ابن عبّاس ! تو مى دانى كه من فرزند دختر پيامبرم؟».
ابن عبّاس گفت: به خدا سوگند، آرى. مى دانيم و مى دانيم كه در تمام دنيا جز تو كسى نيست كه فرزند دختر پيامبر باشد. و اين كه يارى تو بر اين امّت واجب است، همانند وجوب نماز و زكات - كه يكى بدون ديگرى پذيرفته نيست.
حسين عليه السلام فرمود : «اى ابن عبّاس! در باره مردمى كه فرزند دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را از سرا و منزل و زادگاهش و از حرم پيامبرش و از همسايگىِ قبر او و زادگاه و مسجد و جايگاه هجرتش بيرون كردند، چه مى گويى؛ آنان كه او را نگران و ترسان، رها كردند كه در جايى آرام نگيرد و در منزلى، پناه نجويد و قصد آنان، كشتن و ريختن خون اوست، در حالى كه وى به خدا شرك نورزيده است و جز او سرپرستى بر نگرفته و از آنچه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و خليفگانِ پس از او بر آن بودند، جدا نشده است؟».
⏯ ادامه دارد...
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🌾قسمت پنجم (از مكّه تا كربلا)
🕋 گفتگوى امام عليه السلام با عبد اللَّه بن عبّاس (ادامه)
ابن عبّاس گفت: درباره آنان جز اين آيه را نمى گويم:
«آنان به خدا و پيامبرش كفر ورزيدند و نماز را جز با حالت سستى نمى خوانند»
📖سوره توبه : آيه ۵۴
«در برابر مردم خودنمايى مى كنند و جز اندكى از خدا ياد نمى كنند، ميان آن [دو گروه] دو دلاند، نه با ايناناند و نه با آناناند و هر كه خدا گمراهش ساخت؛ راهى براى او نخواهى يافت»
📖سوره نساء : آيه ۱۴۲ و ۱۴۳
و بر چنين كسانى بزرگترين ضربه فرود خواهد آمد. و امّا تو - اى پسر دختر پيامبر - به راستى كه سرآمدِ افتخار به پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و پسرِ همانندِ مريم عَذرايى. اى پسر دختر پيامبر! گمان مبر كه خدا، از آنچه ستمگران مى كنند، بى خبر است. من گواهى مى دهم كه هر كس از همراهىِ تو روى بگردانَد و در ستيز با تو و نبرد با پيامبرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله طمع ورزد، هيچ بهره اى نخواهد داشت.
حسین عليه السلام فرمود: «خدايا ! گواه باش».
ابن عبّاس گفت: اى پسر دختر پيامبر! فدايت شوم! گويى مرا به سوى خود مى خوانى و از من مى خواهى كه يارى ات كنم! به خدايى كه جز او خدايى نيست، اگر با اين شمشيرم در پيشِ روى تو، چنان ضربه زنم كه شمشيرم به تمامى خُرد شود، يكصدمِ حقّ تو را نگزارده ام اينك پيش روى تو ام به من فرمان بده».
ابن عمر گفت: درنگ كنيد! اى ابن عبّاس! ما را از اين [گرفتارى] بِرَهان.
سپس ابن عمر به حسين عليه السلام رو كرد و گفت: اى ابا عبد اللَّه! در آنچه تصميم دارى، درنگ كن و از اين جا به مدينه باز گرد و از در سازش با اين قوم وارد شو و از ميهن خود و حرم جدّت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله، غايب مباش و براى اينان كه بهره اى ندارند، حجّت و راهى بر ضدّ خود مگذار و اگر مى خواهى [با يزيد] بيعت نكنى، آزاد هستى تا در كارت بنگرى؛ زيرا اميد است كه يزيد بن معاويه جز اندكى زنده نماند و خداوند تو را از كارش كفايت كند.
حسين عليه السلام فرمود : «اُف بر اين سخن، تا آن زمان كه آسمانها و زمين هستند! اى عبد اللَّه! تو را به خدا من در اين كار دچار خطايم؟ اگر در نظر تو بر خطا هستم. مرا [از خطايم] باز گردان كه من فروتن، شنوا و پذيرايم».
ابن عمر گفت: نه. خدايا! خداوند پسر دختر پيامبرش را بر خطا ننهاده است و يزيد بن معاويه در كار خلافت همانند تو - كه پاك و برگزيده نسل پيامبر خدايى - نيست؛ ولى مى ترسم اين چهره زيبا و نيكوى تو با شمشير نواخته شود و از اين امّت آنچه را دوست ندارى، ببينى. پس با ما به مدينه باز گرد و اگر دوست ندارى بيعت كنى، هرگز بيعت نكن و در خانه ات بنشين.
⏯ ادامه دارد...
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🌾قسمت ششم (از مكّه تا كربلا)
🕋 گفتگوى امام عليه السلام با عبد اللَّه بن عبّاس (ادامه)
حسين عليه السلام فرمود : «اى ابن عمر! [ تصوّر سخن تو ] دور است. اين گروه، چه به من دست يابند و چه به من دست نيابند، مرا رها نمى كنند و پيوسته بر آن اند تا اگرچه به زور بيعت كنم و يا مرا بكُشند.
اى عبد اللَّه! مگر نمى دانى از پستى دنيا نزد خداى متعال است كه سرِ يحيى بن زكريّا براى بدكارهاى از بدكارگان بنى اسرائيل ارمغان برده شد. در حالى كه سر با برهان، بر ضدّ آنان سخن مى گفت؟
اى ابو عبد الرحمان! مگر نمى دانى كه بنى اسرائيل در ميان طلوع سپيده تا بر آمدن خورشيد، هفتاد پيامبر را مى كشتند و پس از آن در بازارهايشان همگى به داد و ستد مى نشستند، چنان كه گويى كارى نكرده اند و خدا در مورد آنان شتاب نورزيد و سپس آنان را سخت و مقتدرانه گرفت؟
و اى ابو عبد الرحمان! از خدا پروا كن و از يارى ام رو بر متاب...».
سپس حسين عليه السلام به عبد اللَّه بن عبّاس، رو كرد و گفت: اى ابن عبّاس! تو پسرعموى پدرم هستى و از هنگامى كه تو را شناخته ام پيوسته به نيكى فرمان مى دهى و به پدرم رايزنى هاى حكيمانه مى دادى، او پيوسته از تو خيرخواهى و رايزنى مى خواست و تو به درستى به او پيشنهاد مى دادى. پس در پناه و پشتيبانى خدا به مدينه برو و چيزى از خبرهاى تو بر من پوشيده نمى مانَد ؛ زيرا من در اين حرم، نشيمن دارم و تا وقتى كه ببينم مردمش مرا دوست دارند و يارى ام مى كنند، همواره در آن سُكنا خواهم گزيد.
پس آن گاه كه مرا وا نهند، ديگران را جایگزين آنان خواهم كرد و به سخنى چنگ خواهم زد كه ابراهيمِ خليل عليه السلام هنگامى كه در آتش افكنده شد، آن را گفت: خداوند مرا بَسَنده است و او خوبْ كارگزارى است! پس آتش بر او سرد و سلامت گشت».
در آن هنگام ابن عبّاس و ابن عمر سخت گريستند و حسين عليه السلام نيز مدّتى با آن دو گريست. پس از آن با آن دو خداحافظى كرد و ابن عمر و ابن عبّاس، به مدينه رفتند و حسين عليه السلام در مكّه اقامت گزيد.
📚الفتوح : ج ۵ ص ۲۳
مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى: ج ۱ ص ۱۹۰
📗دلائل الإمامة - به نقل از عبد اللَّه بن عبّاس - :
حسين بن على عليه السلام را هنگامى كه به سوى عراق مى رفت، ديدم. گفتم: اى پسر پيامبر خدا ! نرو.
به من فرمود : «اى ابن عبّاس ! مگر نمى دانى كه مرگ من در آن جاست؟ و كشتارگاه ياران من آن جاست؟».
به او گفتم: اين را از كجا مى گويى؟
فرمود : «از رازى كه برايم گفته شده است و آگاهى اى كه به من داده اند».
📚دلائل الإمامة : ص ۱۸۱ ح ۹۶
ذوب النُّضار : ص ۳۰
📘الملهوف :
عبد اللَّه بن عبّاس و عبد اللَّه بن زبير هنگام رفتن امام عليه السلام از مكّه، نزد ايشان آمدند و به او پيشنهاد خويشتندارى [و ماندن] كردند.
امام عليه السلام به آن دو فرمود: «پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به من دستورى داده است و من آن را انجام مى دهم».
ابن عبّاس. در حالى كه مى گفت: «واى از مصيبت حسين !». بيرون رفت.
📚الملهوف : ص ۱۰۱
بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۳۶۴
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🌾قسمت هفتم (از مكّه تا كربلا)
🕋 گفتگوى امام عليه السلام با عبد اللَّه بن زبير
📕كامل الزيارات - به نقل از ابو جارود از امام باقر عليه السلام - :
حسين عليه السلام يك روز قبل از تَرويه از مكّه بيرون رفت. عبد اللَّه بن زبير او را بدرقه كرد
و گفت: اى ابا عبد اللَّه! موسم حج فرا رسيد و تو آن را وا مى گذارى و به سوى عراق مى روى؟
فرمود : «اى پسر زبير! اگر در ساحل فرات به خاك سپرده شوم. بهتر از آن است كه در آستانه كعبه به خاك سپرده شوم [و حرمت كعبه حفظ نشود]».
📚كامل الزيارات : ص ۱۵۱ ح ۱۸۴
بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۸۶ ح ۱۸
📓أنساب الأشراف :
ابن زبير از حسين عليه السلام خواست كه در مكّه بماند تا او و مردم با وى بيعت كنند و اين را از آن روى گفت كه به او بدگمان نشود و در گفتار، بهانه اى داشته باشد.
آن گاه حسين عليه السلام فرمود: «اگر يك وجب دورتر از حرم كشته شوم، نزد من دوست داشتنى تر است تا در درون آن كشته شوم و اگر دو وجب دورتر از آن كشته شوم بهتر از آن است كه يك وجب دورتر از آن كشته شوم».
📚أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۳۷۵
🕋سخنرانى امام عليه السلام هنگام بيرون رفتن از مكّه
📙تيسير المطالب - به نقل از زيد بن على از پدرش امام زين العابدين عليه السلام - :
حسين بن على عليه السلام، براى يارانش سخنرانى كرد و خداى را سپاس گفت و ستود و سپس فرمود : «اى مردم! قلّاده مرگ براى فرزندان آدم چونان گردنبند بر گردن دختر جوان است [و حتمى است] و اشتياقى فراوان به ديدار گذشتگانم دارم. چونان اشتياق يعقوب به يوسف و برادرش به راستى كه مرا قتلگاهى است كه آن را ملاقات مى كنم و گويا به بندهايم مى نگرم كه درندگان بيابانها آنها را از هم مى گسلند و شكمهاى خود را از آن مى آكنند.
خشنودى خدا، خشنودى خانواده ماست. بر بلاى او بردباريم تا پاداش بردباران را به ما ببخشد حرم و خاندان پيامبر، از او جدا نيستند و اعضاى آن هرگز از هم جدا نمى شوند و آنان در بهشت برين جمع مى شوند و ديدگان او (پيامبر صلى اللَّه عليه و آله) به آنان روشن مى گردد و وعده خدا در باره آنان تحقّق مى يابد.
هان! هر كس آماده است جان خود را در راه ما بدهد، با ما همسفر شود.
من - إن شاء اللَّه - فردا حركت مى كنم».
آن گاه به سوى دشمن برخاست و به شهادت رسيد.
درود خدا بر او باد!
📚تيسير المطالب : ص ۱۹۹
الحدائق الورديّة: ج ۱ ص ۱۱۴
🕋تاريخ بيرون رفتن امام عليه السلام از مكّه
📔تهذيب الأحكام - به نقل از ابراهيم بن عمر يمانى از امام صادق عليه السلام - :
حسين بن على عليه السلام روز تَروِيَه به سوى عراق حركت كرد.
او به قصد عمره وارد مكّه شده بود.
📚تهذيب الأحكام : ج ۵ ص ۴۳۶ ح ۱۵۱۶
الكافى : ج ۴ ص ۵۳۵ ح ۳
📘الكافى - به نقل از معاوية بن عمّار از امام صادق عليه السلام - :
حسين بن على عليه السلام در ذى حجّه عمره گزارد و در روز تَرويه به عراق رفت، در حالى كه مردم به مِنا مى رفتند.
📚الكافى : ج ۴ ص ۵۳۵ ح ۴
تهذيب الأحكام : ج ۵ ص ۴۳۷ ح ۱۵۱۹
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🌾قسمت هشتم (از مكّه تا كربلا)
🕋 همراهان امام حسین عليه السلام
📗الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :
مردم عراق براى حسين عليه السلام پيكها و نامه ها فرستادند و او را نزد خود، فرا خواندند و او با خانواده اش و شصت نفر از بزرگان كوفه در روز دوشنبه دهم ذى حجّه سال شصت راهىِ عراق شد.
📚الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۵۱
تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۲۱
📘الملهوف :
انگيزه همراه بردن محارم و خانواده از سوى حسين عليه السلام مى تواند آن باشد كه اگر آنان را در حجاز يا شهرهاى ديگر مى گذاشت. يزيد - كه خدا لعنتش كند - براى دستگيرى آنان اقدام مى كرد و با خوار كردن و بدرفتارى با آنان چنان مى كرد كه حسين عليه السلام را از جهاد و شهادت باز دارد و حسين عليه السلام با دستگيرى ايشان توسّط يزيد بن معاويه از پايگاه سعادت دور مىمانْد.
📚الملهوف : ص ۱۴۲
📙الفتوح :
حسين عليه السلام يارانش را - كه به همراه او قصد رفتن به عراق داشتند - گرد آورد و به هر يك ده دينار و يك شتر براى حمل توشه و اثاثشان داد. آن گاه خانه خدا و صفا و مروه را طواف نمود و آماده رفتن شد و دختران و خواهرانش را بر كجاوه ها سوار كرد.
حسين عليه السلام روز سه شنبه، روز تَرْوِيَه هشتم ذى حجّه، به همراه ۸۲ نفر از پيروان و خانواده اش از مكّه بيرون رفت.
📚الفتوح : ج ۵ ص ۶۹
مقتل الحسين عليه السلام. خوارزمى : ج ۱ ص ۲۲۰
🕋 ناكامى مأموران عمرو بن سعيد در جلوگيرى از رفتن امام عليه السلام
📔 الأخبار الطوال :
چون حسين عليه السلام از مكّه بيرون آمد. فرمانده پاسبانان عمرو بن سعيد بن عاص (فرماندار مكّه) با گروهى نظامى جلو ايشان را گرفت و گفت: فرمانروا به تو دستور مى دهد برگردى. برگرد؛ وگر نه من از حركت تو جلوگيرى مى كنم.
حسين عليه السلام سخن او را نپذيرفت و دو گروه با تازيانه با يكديگر، درگير شدند.
چون اين گزارش به عمرو بن سعيد رسيد، ترسيد كه كار دشوار شود؛ پس به فرماندهِ پاسبانان خود پيام داد كه باز گردد.
📚الأخبار الطوال : ص ۲۴۴
📕الكامل فى التاريخ :
حسين عليه السلام روز تَرْوِيَه حركت كرد و فرستادگان عمرو بن سعيد بن عاص - كه از سوى يزيد بن معاويه با برادرش يحيى امير حجاز بود - به او اعتراض كردند و او را از رفتن باز مى داشتند؛ ولى حسين عليه السلام نپذيرفت و حركت كرد و به روى هم تازيانه زدند؛ ولى حسين عليه السلام و يارانش، نپذيرفتند.
📚الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۵۴۷
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🌾قسمت نهم (از مكّه تا كربلا)
🕋 نامه امام عليه السلام به بنى هاشم و خبر دادن از آينده
📗كامل الزيارات - به نقل از زُراره از امام باقر عليه السلام - :
حسين بن على عليه السلام از مكّه به محمّد بن على (ابن حنفيّه) نامه نوشت كه :
«به نام خداى بخشنده مهربان.
از حسين بن على
به محمّد بن على و خويشاوندان او از بنى هاشم
امّا بعد. همانا هر كس به من بپيوندد، شهيد مى شود و هر كس به من نپيوندد، پيروزى نخواهد يافت.
و السّلام !».
📚كامل الزيارات : ص ۱۵۷ ح ۱۹۵
بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۸۷ ح ۲۳
📘الحدائق الورديّة :
چون حسين عليه السلام در بُستان بنى عامر فرود آمد، به محمّد بن حنفيّه و خاندانش نوشت :
«از حسين بن على
به محمّد بن على و خانواده اش
امّا بعد، شما اگر به من پيوستيد، شهيد مى شويد و اگر از پيوستن، خوددارى كرديد، به پيروزى نخواهيد رسيد. والسّلام !».
📚الحدائق الورديّة : ج ۱ ص ۱۱۳
🕋 نامه يزيد به ابن زياد براى كشتن امام عليه السلام
📙تاريخ اليعقوبى :
حسين از مكّه رو به سوى عراق نهاد و يزيد به عبيد اللَّه بن زياد - كه او را بر عراق گمارده بود - نوشت:
«به من گزارش شده كه مردم كوفه، در باره آمدن حسين به كوفه به او نامه نوشته اند و او از مكّه به سوى آنان حركت كرده و شهر تو از ميان همه شهرها و روزگارت از ميان همه روزها به او دچار شده است.
اگر او را كُشتى، كه هيچ؛ و گر نه به نَسَب خودت و پدرت عُبَيد باز خواهى گشت. زنهار كه او از دستت در نرود!».
📚تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۲۴۲
🕋 يادكرد امام عليه السلام از شهادت يحيى بن زكريّا عليه السلام در مسير
📕الإرشاد - به نقل از على بن يزيد از امام زين العابدين عليه السلام - :
با حسين عليه السلام حركت كرديم. ايشان در هيچ منزلى فرود نيامد و از آن جا بر نخاست، جز آن كه از يحيى بن زكريّا عليه السلام و شهادت او ياد كرد. روزى فرمود : «از پستىِ دنيا در نزد خدا، اين كه سر يحيى بن زكريّا به بدكاره اى از بدكارگان بنى اسرائيل هديه شد».
📚الإرشاد : ج ۲ ص ۱۳۲
مجمع البيان : ج ۶ ص ۷۷۹
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🌾قسمت دهم (از مكّه تا كربلا)
🕋 خوددارى امام عليه السلام از پذيرش امان عمرو بن سعيد
📓تاريخ الطبرى - به نقل از حارث بن كعب والى از امام زين العابدين عليه السلام - :
هنگامى كه از مكّه بيرون آمديم، نامه عبد اللَّه بن جعفر و دو پسرش، عون و محمّد رسيد كه به حسين بن على عليه السلام نوشته بود:
«امّا بعد، تو را به خدا، آن گاه كه اين نامه را ديدى، باز گرد كه بيم دارم اين سفرى كه در پيش دارى موجب مرگ تو و نابودى خاندانت گردد. اگر اينك نابود گردى، نور زمين خاموش مى شود؛ زيرا تو راهنماى رهيافتگان و اميد مؤمنانى پس در رفتن شتاب مكن كه من در پىِ نامه رهسپارم.
والسّلام !».
عبد اللَّه بن جعفر نزد عمرو بن سعيد رفت و با وى چنين سخن گفت:
به حسين نامه اى بنويس و او را امان بده و به او وعده نيكى و بخشش بده و در نامه خود تعهّد كن و از او بخواه كه باز گردد، شايد اطمينان يابد و باز آيد.
عمرو بن سعيد گفت: هر چه مى خواهى بنويس و پيش من بياور تا بر آن مُهر بزنم.
عبد اللَّه بن جعفر. نامه را نوشت.
(از متن نامه فهميده نمى شود كه نوشته عبد اللَّه بن جعفر است. همچنين از پاسخ امام حسين عليه السلام به او به دست مى آيد كه عمرو بن سعيد خود آن را نوشته است؛ چون در عبارتهايى از آن به امام عليه السلام جسارت شده است.)
و نزد عمرو بن سعيد برد و به او گفت: به آن مهر بزن و همراه برادرت يحيى بن سعيد بفرست كه كاملاً اطمينان يابد و بداند كه داستان جدّى است.
عمرو چنان كرد. وى كارگزار يزيد بن معاويه در مكّه بود.
يحيى و عبد اللَّه بن جعفر به حسين عليه السلام رسيدند و پس از آن كه يحيى بن عمرو نامه را برايش خواند، [به نزد عمرو] باز گشتند و گفتند: نامه را برايش خوانديم و به وى اصرار كرديم و از جمله عذرهايى كه آورد، اين بود كه : «خوابى ديده ام كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در آن بود و دستورى يافته ام كه آن را انجام مى دهم، به ضررم باشد يا به سودم».
به او گفت[يم] : اين خواب چه بود؟
گفت: «به هيچ كس نگفته ام و به هيچ كس نخواهم گفت تا به پيشگاه پروردگارم بروم».
نامه عمرو بن سعيد به حسين بن على چنين بود:
«به نام خداى بخشنده مهربان.
از عمرو بن سعيد
به حسين بن على
امّا بعد، از خدا مى خواهم كه تو را از آنچه مايه هلاكت تو مى شود، منصرف كند و تو را به آنچه مايه توفيقت مى شود، هدايت نمايد.
شنيدم به جانب عراق روانه شده اى؛ خدايت از مخالفت به دور بدارد كه بيم دارم مايه هلاكت تو شود. عبد اللَّه بن جعفر و يحيى بن سعيد را نزد تو فرستادم. با آنها پيش من بيا كه نزد من امان دارى و پاداش و نيكى و مصاحبت شايسته خدا را بر اين شاهد و ضامن و مراقب و وكيل مى گيرم.
درود بر تو باد!».
حسين عليه السلام به او نوشت:
«امّا بعد، هر كه به سوى خداى عزّوجلّ دعوت كند و عمل نيك نيك انجام دهد و بگويد من از مسلمانانم، بر خلاف خدا و پيامبر او رفتار نكرده است. مرا به امان و نيكى و پاداش خوانده اى؛ بهترين امان، امان خداست و خدا در روز رستاخيز كسى را كه در دنيا از او نترسيده باشد، امان نمى دهد. از خدا مى خواهيم كه در اين دنيا ترسى دهد كه در روز رستاخيز موجب امان شود. اگر از آن نامه قصد رعايت و نيكى به من داشته ای خدا به تو در دنيا و آخرت پاداش دهد. والسّلام !».
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۸۷
الكامل فى التاريخ: ج ۲ ص ۵۴۸
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴
🌾قسمت یازدهم (از مكّه تا كربلا)
🕋 ديدار فَرَزدَق در صِفاح
📗تاريخ الطبرى - به نقل از عبد اللَّه بن سليم و مَذَرى - :
آمديم تا به صِفاح رسيديم. فَرَزدَق بن غالبِ شاعر را ديديم كه مقابل حسين عليه السلام ايستاد و به ايشان گفت: خدا حاجت تو را بدهد و آرزويت را بر آورد!
حسين عليه السلام به او فرمود: «خبر مردمى را كه پشت سر نهادى با ما بگو».
فَرَزدَق گفت: از شخصِ آگاهى پرسيدى! دلهاى مردم با توست و شمشيرهايشان با بنى اميّه تقدير از آسمان مى رسد و خدا هر چه بخواهد؛ انجام مى دهد».
حسين عليه السلام به او فرمود: «راست گفتى كار به دست خداست و خدا هر چه بخواهد، انجام مى دهد و هر روزى پروردگار ما در كارى است. اگر تقدير به خواست ما فرود آيد، خدا را بر نعمتهايش سپاس مى گزاريم و او ياور بر سپاسگزارى است و اگر تقدير مانع خواسته ما شود، كسى كه انگيزه پاك و منش پرهيزگارانه دارد، ستم نكرده است».
آن گاه حسين عليه السلام مَركبش را حركت داد و گفت: «درود بر تو!»
و از هم جدا شدند.
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۸۶
الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۵۴۷
📘كشف الغُمّة - به نقل از فرزدق - :
حسين عليه السلام در مسير حركتم از كوفه [به مكّه] با من ديدار كرد و فرمود: «اى ابو فِراس! چه خبر؟».
گفتم: راست بگويم؟
فرمود: «راستى را مى خواهم».
گفتم: دلها با تو اند؛ ولى شمشيرها با بنى اميّه! و البته يارى از جانب خداست.
فرمود : «مى بينم كه راست مى گويى مردم بردگان ثروت اند و دين بر زبانشان بازيچه است، تا جايى كه درآمد زندگیشان با دين افزايش مى يابد، بر گِرد آن مى چرخند و چون با سختى ها دچار آزمون شدند، دينداران اندك مى شوند».
📚الغمّة : ج ۲ ص ۲۴۴
بغية الطلب فى تاريخ حلب: ج ۶ ص ۲۶۱۳
🕋 ديدار بِشر بن غالب در ذاتِ عِرق
📕الفتوح :
چون حسين عليه السلام به ذاتِ عِرق رسيد. در آن جا مردى از بنى اسد به نام بِشر بن غالب با او ديدار كرد. حسين عليه السلام به او فرمود : «مرد كدام قبيله اى ؟».
گفت: مردى از بنى اسد.
فرمود : «از كجا مى آيى اى مرد اسدى؟».
گفت: از عراق.
فرمود : «مردم عراق را چگونه پشتِ سر نهادى؟».
گفت: اى فرزند دختر پيامبر خدا! دلهايى را پشتِ سر نهادم كه با تو بودند و شمشيرهايى را كه با بنى اميّه بودند.
حسين عليه السلام به او فرمود : «راست مى گويى برادر عرب! خداوند متعال هر چه را بخواهد، انجام مى دهد و هر چه را اراده كند به آن حكم مى نمايد».
📚الفتوح : ج ۵ ص ۶۹
مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى : ج ۱ ص ۲۲۰
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❥༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄
✨﷽✨
🦢✨
کارم اینست که
هر روز همان اول صبح☀️
یک سلامی طرفِ کرببلایت بکنم
°【♡ دست بر سینه
و با دیده ی پر اشک خود
طلبِ دیدنِ آن صحن و سرایت بکنم
✨اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
✨وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
✨وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
✨وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن
#روزتون_حسینیــــــــــ【♥️】
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِه
❥༻⃘⃕࿇✨🌹✨༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°