eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
814 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
59 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقـہ♡ چهارحرفہ
🥺♥️
دیگران‌‌گر‌به‌تماشای‌جمال‌تو‌خوشند ما‌شب‌روز‌به‌یک‌وعده‌دیدار‌خوشیم Eshghe4harfe
عشقـہ♡ چهارحرفہ
🥺♥️
شده ام عاشق و مدهوش نگاهت جانا
🖤🤌🏻
عشقـہ♡ چهارحرفہ
🖤🤌🏻
-مدح‌زهـرآ‌راهمیـن‌جملہ‌کفـٰآیت‌میکنـد؛ چـٰآدرش‌حتیٰ‌یهـودی‌راهدایـت‌میکنـد...! ‌ ‹ 🖤🥀⸾⸾ ‹ 🖤🥀⸾⸾ Eshghe4harfe
7.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺🔺 روضه جانسوز فاطمیه(سلام الله علیها) از استاد میرزامحمدی هدیه به ساحت حضرت زهرا سلام الله علیها 🖤 🏴 😭😭😭 ⁦┄┄┅┅┅❅🖤❅┅┅┅┄┄ @eshghe4harfe ┄┄┅┅┅❅🖤❅┅┅┅┄┄
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱 🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤 🖤🌱🖤🌱🖤 🖤🌱🖤 🖤🌱 🖤 قدری همه از دیدن و شنیدن چیزهایی که انتظارش را نداشتند بهت زده شده بودند که فراموش کردند با هم سلام و احوال پرسی کنند. یوسف رو به پدرش کرد: - سلام بابا... ببخشید که یادم رفت سالم کنم...! شوک بدی در اولین لحظه بهمون وارد شد...! ما میریم... تماس می گیرم، اگه بنیامین و خانمش رفتن میایم... وگرنه شب میریم هتل... مادرش هنوز متعجب به ماه منیرو طفل در آغوش یوسف نگاه میکرد، در دلش غوغایی بود که روزگار یوسف و بنیامینش را از هم جدا کرده است... کدام مادر است که قهر فرزندانش را ببیند و تاب بیاورد؟ بغض خود را فرو خورد. بعد از چند لحظه سکوت، بالاخره کنجکاوی اش را به زبان آورد: - این خانم...؟! این بچه...؟! ماه منیر زیر لب سالم کرد. یوسف بدون هرگونه لرزشی درصدا، خیلی محکم گفت: - این خانم زنمه... ماه منیر و این هم پسرم امیر طاها! پدر و مادرش متحیرانه به هم نگریستند. پدر یوسف خیلی زود خودش را جمع و جور کرد و جلو آمد: - سلام دخترم... سالم عروس گلم... خوش اومدی! مادر هنوز بهت زده بود. با صدای کشیده و وارفته ای گفت: - چه بی خبر...! کی...؟ در حالی که دست دراز میکرد تا امیر طاها را از بغل یوسف بگیرد با بغض گفت: - پدر و مادرت نباید بفهمن که تو داماد شدی...؟ باید با زن و بچه ت بیای دم خونه ی پدرت و بگی این زنمه و اینم بچه م؟ در حالیکه در صدایش ناراحتی از یوسف مشهود بود با غیض گفت: - بدش به من این نوه ی گلَمو ماه منیر به خاطر ابراز محبت پدرو مادر یوسف، در عین ناراحتی و ناباوری، اشک در چشمانش حلقه زد و نگاهش به سمت یوسف رفت که لبخند زنان امیر طاها را به بغل مادرش میداد. پدر یوسف ماه منیر را در آغوش کشید: - خوش اومدی عروس گلَم... هرچند که دوست داشتیم ما هم از ازدواجتون مطلع میشدیم ولی... ولش کنید این حرفها رو.... بریم تو...بریم تو... یوسف رو به پدر کرد: - گفتم که میریم... تماس می گیرم اگه بنیامین و زنش رفته بودن برمی گردیم. کپی؟نشه بهتره:)! Eshghe4harfe 🌱🖤 🌱🖤🌱🖤 🌱🖤🌱🖤🌱🖤 🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱 🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤 🖤🌱🖤🌱🖤 🖤🌱🖤 🖤🌱 🖤 قاطعانه به ماه منیرگفت: - بریم خانم... یوسف امیر طاها را از مادرش گرفت و تا سر چرخاند ماشین بنیامین در جلوی خانه نگه داشت... 🖤🖤🖤 دلنوشته های یوسف اَلّله مَّ اء نِّى اَسئَل کَ بأَنَّ لَکَ الحَمد ال ا لهَ اال اَنت المَنَّان، بد یع السماوات وَ االرض ذ والجَالل و اال کرام أن ت صلِّىَ عَلَى محمد وَ آل محمد وَ اَن تَجعَلَ ل ى م مّا اَنا ف یه فَرَجاً وَ مَخرَجاً؛ خدایا از درگاه تو مسئلت مىنمایم، حمد و سپاس، مخصوص تو است، معبود یکتایى جز تو نیست، تو نعمت بخش و آفریدگار آسمانها و زمین، صاحب عظمت و شکوه هستى، بر محمد و آلش درود بفرست، و براى من در این جا راه گشایش فراهم فرما. بعد از سالها در کنعان، نه در مصر برادرت را ببینی... برادری که روزی نه تو را در چاه بلکه از بلندای آسمان به زیر افکند... همچون هبوط آدم از بهشت... هیچکس به من نمی گفت که آن عشق سوزان بین من و بهجت چه شد؟ مگر نه اینکه قبل از اعزامم به جبهه بارها و بارها از بهجت پرسیدم: -که اگر بر نگردم چیکار میکنی ...؟ و او قاطعانه پاسخ میداد: - تا قیامت برات صبر می کنم. من میگفتم اگه تا قیامت نیومدم چی...؟ و او قهقه میزد اونوقت عروس میشم... قیامت بهجت چهار الی پنج سال بود...؟ بنیامین از ماشین پیاده شد و این بنیامین چقدر فرق داشت با بنیامین برادر یوسف...! با دیدن من چشمهایش از پلک زدن ایستاد و نگاهش در نگاه من که بیشتر به بی تفاوتی شبیه بود تا دلتنگی یا خشونت، قفل شد... بهجت به دنبالش از ماشین پیاده شد. طفل سه ساله ش در آغوشش بود. دو فرزند دیگرش هم از ماشین خارج شدند. نگاهم به پسر شانزده-هفده ساله و یک دختر حول و حوش هشت-نه ساله افتاد. کسی که زمانی عشق من بود و آرزوی داشتن فرزند من را در دل می پروراند دارای سه فرزند از برادر من شده بود بنیامین به سمتم آمد و آغوش گشود: - داداش...! رو به ماه منیر داد زدم : - بریم... و این نگاه بهجت بود که به طفل در آغوشم و ماه منیر کشیده شد و من چه واضح نگاه حسرت را در چشمانش دیدم.. کپی؟نشه بهتره:)! Eshghe4harfe 🌱🖤 🌱🖤🌱🖤 🌱🖤🌱🖤🌱🖤 🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
بسم‌رب‌الفاطمه🖤
عشقـہ♡ چهارحرفہ
💔
مرد جنگی‌ هم ‌اگر باشی ‌کمر خم‌ می‌کنی ؛ همسرت ‌را رو به‌ چشمانت ...بماند بگذریم :))))) Eshghe4harfe
✌️🏼!
عشقـہ♡ چهارحرفہ
✌️🏼!
به‌قُرب‌میرسه کسی‌که‌خوب‌بندگی‌کنه؛ شهیدمیشه اونی که‌شَهیدزندگی‌کنه(:❤️‍🩹 Eshghe4harfe