eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
808 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
59 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
میدونین.. مشکلِ‌مااینھ‌کہ.. جدی‌گرفتیم‌زندگیِ‌دنیاییمونو.. وشوخی‌گرفتیم‌زندگیِ‌ابدیمونو :) کاش‌قبل‌ازاینکه‌بیدارمون‌کنن‌بیدارشیم..! 🌱Eshghe4harfe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ و عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، و فی کُلّ ساعَة وَلیّا و حافظاً وقائِداً وَ ناصرا وَ دلیلا و عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وتُمَتّعَهُ فیها طَویلاً. ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌عشق‌رهبرشان‌،زنان‌عاشقانه هرچه‌داشتند‌بخشیدند! حتی‌تک‌حلقه‌ای‌که‌در‌دستشان‌‌ جا‌خوش‌کرده‌بود را‌فدای‌اسلام‌کردند:)! آری‌زنان‌ایرانی‌اینگونه‌در‌میدان جهاد‌,خدیجه‌وار‌حضورمی‌یابند! -موج ایثار زنان قم🙂🌱 Eshghe4harfe
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱 🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤 🖤🌱🖤🌱🖤 🖤🌱🖤 🖤🌱 🖤 آنجا، تقویم نداشتیم. بر دیوار اسارت، با کشیدن ضربدرها، عبور شب‌های نامعلوم و پر التهاب غربت را حساب میکردیم. و گاهی به کرّات روی ضربدرها می‌کشیدیدم که به خود بگوییم ای سنگرسازان بی سنگر ، قایق سواران بی لنگر و ای خط شکنان اضطراب، یک روز دیگر از روزمرگی، یک شب دیگر از شبهای تیره و تار اسارت تمام شد. هر شب در آینه چشمانمان، تصویر خاطرات جنگ را بارها و بارها میشکستیم و صدای ریزش روح خود را به دیوارهای اسارت، می سپردیم. اما هرچه بود، دیگر تمام شد و بایست تلخی صبر را به دریای فراموشی میسپردیم. ورای تحمل است که تا زمانی نامعلوم از چهار جهت، در میان دیوارها حبس شوی! ولی همه بر این باور بودیم که وقتی عشق در روح آدمی حلول میکند، روح، بزرگتر میشود و از دایره تن بیرون میزند؛ حتی از میله های موازی اسارت و این بود فلسفه خداداران و کبوترهای بال و پر چیده شده! به پایان شیرین صبر تلخ نزدیک میشدیم و کلبه احزان دلها در انتظار روشن شدن با نور یوسف های گم گشته بودند. زمان آن بود که بر در و دیوار اسارت بنویسیم، ای کسانی که حقیقت را در چاه می افکنید بدانید همیشه دَلْوی برای رهایی هست اگر صبور باشیم و این ایمان پرندگان قفس بود که آنها را به آسمان رهایی باز میگرداند و بازگشت ما، جشن پایان صبوری بود، در بهار ایمان. آخرین روز اسارت فرا رسید و اسرا یکدیگر را در آغوش کشیدند. از یکدیگر حلالیت طلبیدند و قرآن را بر سر همدیگر گرفتند و یکدیگر را به آیه های ملکوتی سپردند. پروردگارا، تو خود می دانی که شرم داشتم از دیدار مادر آزاده ی شهیدی که به دیدارم بیاید، در حالی که قاب عکس فرزندش را با دستان لرزان در برابر دیدگانم نگه دارد و با چشمانی منتظر و اشکبار در نگاهم چشم بدوزد. شرم داشتم از دیدار همسر آزاده ی شهیدی که به دیدارم می آید در حالی که فرزندش گوشه چادر مادر را در دستان کوچکش جمع می کند و آهسته و بی صدا می گرید... نوشته های مندرج بر روی مقواهای در دست کنعانیان توجه م را جلب کرد: خوش آمدی پرستو... چشم ما را روشن کردی، آفتاب... قدم بر دل و دیده ما گذاشته ای اَفرا... خوش آمدی برادر... احساس غربت نکن عزیز، اینجا همان وطن است؛ اشتباه نیامده ای...! کپی؟نشه بهتره:)! Eshghe4harfe 🌱🖤 🌱🖤🌱🖤 🌱🖤🌱🖤🌱🖤 🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱 🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤 🖤🌱🖤🌱🖤 🖤🌱🖤 🖤🌱 🖤 آسمان، بر دست و بال پرندگان وطن غزل عشق میپاشید. مسافران غریب به کنعان می رسیدند و لبهای خشک مادران، سرشار از لبخند میشد. ایران زمین، دوباره اقتدارش را جشن میگرفت. سرانجام اتوبوسی که شیشه های آن، نگاه یوسفها را در پنجره قاب کرده بود، به کنعان رسید.! در مرز خسروی بانگ به کنعان رسیدگان طنین انداز بود. اتوبوس های آن سوی مرز عراق به منزله فرشتگان نجات در انتظار مسافران کربلا بود. دست تکان میدادیم در حالیکه فضای افکارمان با کلمات حسین، اباالفضل و یوسفهای گم گشته و... پر میشد. در چهره ها میخواندیم که "اسم شما را از فهرست شهیدان خط نمیزنیم؛ تنها آدرسهایتان عوض شده است؛ أَالَْْعْمال ب الن ّیّات " آری برادر شهیدم، هر دو رجعت کردیم ؛ اما رجعت تو با پیام یا ایتها النفس المطمئنه... استقبال شد و من آرزو داشتم هنگام رجعت، مالئک به استقبالم بیایند؛ دوست داشتم اولیای خدا به من خوش آمد بگویند و چون تو قطرات خونم زایل کننده گناهانم باشد؛ تو به محبوب رسیدی و من اینک در راهم تا شاید با ادامه راه تو به او برسم. مردم با بدست گرفتن عکسی از عزیز به جنگ رفته ی خود به دنبال گمشده خویش میگشتند! و این یوسفها، این طلایه داران سپاه عشق، چه متفاوت بودند از یوسف زمان عزیز مصر! همگی از مرکب به زیر آمدند و در برابر استقبال کنندگان و یعقوبهای کنعان به سجده افتادند. همگان خاک پاک وطن را توتیای چشم کردند و با آغوش گشودن هر یعقوب، رگ حیات در اندام تکیده هر یوسف آزاده ای جان می‌گرفت. از ماشین که پیاده شدم سرم را بالا گرفتم و زیر لب گفتم: - سلام بر شهر شهید هویزه، سلام بر سوسنگرد و دهلران، سلام بر قصرشیرین و باختران، سلام بر خرمشهر و آبادان، سلام بر خرابه های بمباران، سلام بر ساحل کارون، سلام بر کربلای ایران. بوی بهشت به مشامم خورد. چشم در چشم پدر و مادرم شدم که در گوشه ای دور از کنعانیان، نظاره گر پیاده شدن مسافران گردنه های خطر بودند و با چشمانی منتظر، به دنبال یوسف خود میگشتند! به سمتشان پرواز کردم و خود را به پای آن دو موجود افسانه ای افکندم و زار زدم. مادر خم شد و با دو دستش از شانه هایم گرفت و پا به پای من بارید. چشم هایم را به نگاه آسمانیش دوختم و دستهای خسته ام را سویش دراز کردم.... تری نگاهش و بغض صدایش حالم را زیر و رو کرد. کم نیست۱۲ سال با یاد آوری نامش حالوت محبتش را به جان بخری! دستانش را به عالمت دعا بالا برد: - خدایا! هزار، هزار بار شکرت که یوسفمو بهم برگردوندی!🙂 کپی؟نشه بهتره:)! Eshghe4harfe 🌱🖤 🌱🖤🌱🖤 🌱🖤🌱🖤🌱🖤 🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
💚🍃
صلح و مذاکره در کار نیست یا پیروز می‌شویم یا کربلا رخ می‌دهد؛والسلام! 💔 Eshghe4harfe
یا‌نورالمُستَوحِشینَ‌فی‌الظُلم :) ای‌روشنایی‌وحشت‌زدگان‌در‌تاریکی‌ها :) •|فرازی‌از‌دعای‌کمیل|• Eshghe4harfe