eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
802 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
59 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
فاش‌بگویم: هیچڪَس‌جُــزآنـڪهـ دل‌به‌خداسپرده‌اسٺ رسم‌دوسٺ‌داشٺـن‌رانِمیداٰنَـد..🍃 Eshghe4harfe
❤️‍🩹! چادر مشکی کشیدی مثل کعبه بر سرت بعد از این بر گردنم بانو طوافت واجب است💫 Eshghe4harfe
بزار حق الناس رو قشنگ برات معنی کنم : حق الناس همون اشکاییِ که آسِیِد برا گناهای ما میریزه ... 💔:) میدونی چیه ؟! ولله شکستن دلِ آقا‌امام‌زمون هم حق الناسه...! @eshghe4harfe
همیشه‌کار‌عوامل‌پشت‌صحنه سخت‌تر‌از‌روی‌صحنه‌است🌱! تو‌میدونم‌مردا‌رو‌صحنه‌اند ‌زنا‌پشت‌صحنه‌کارای‌اصلی‌‌رومیکنن✌️🏼! Eshghe4harfe
بسم‌رب‌النور 🌱
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱 🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤 🖤🌱🖤🌱🖤 🖤🌱🖤 🖤🌱 🖤 بعد از یکربع به خواب میرفت و در آن زمان بود که ماه منیر با یک سلام و احوال پرسی نچندان گرمی مکالمه را به پایان میرساند. در هر صورت ماه منیر نباید محبتهایی که یوسف به او کرده بود، نادیده بگیرد و اگر حسی در این بین نبود ماه منیر هیچوقت با شنیدن کلمه ی بهجت از کوره در نمیرفت و خصمانه با یوسف برخورد نمیکرد... * نیم ساعت میشد که به فرودگاه امام خمینی آمده بود. امیر طاها سر ناسازگاری برداشته بود و بی دلیل بهانه گیری میکرد. ماه منیر نمیدانست بعد از آن بحث، رفتارها و صحبتهای سرد چند شب قبل، یوسف با او چگونه برخورد خواهد کرد. ولی او به خاطر کارهایی که یوسف در حق خودش و بچه اش انجام داده بود، وظیفه دانست بدون در نظر گرفتن مسائل چند شب قبل برای استقبال شوهر صوری اش به فرودگاه بیاید... یوسف چمدان به دست از دور نمایان شد... با دیدن اولین مردی که بدون اجازه پا به قلبش گذاشته بود، ضربان قلبش تپیدن از سر گرفت. یوسف با دیدن ماه منیر اخمهایش را در هم کشید. با وجودیکه شور و شعفش از بازگشت به میهن، دیدن ماه منیر و امیر طاها را از چشمانش میشد فهمید، خود را از تک و تا نینداخت و با نزدیک شدن به ماه منیر در سلام کردنی با لحن خشک پیش دستی کرد: - سلام خانم آرام... ماه منیر که فکر نمیکرد یوسف تا این حد با او رسمی برخورد کند شل و وارفته جواب داد: - سلام آقای دکتر، خوش اومدید. یوسف بدون نگاه کردن به ماه منیر رسمی تر گفت: - ممنون نگاهش به کلاه رنگی- رنگی دلقکی شکل بافتنی و ژاکت پاییزه ی امیر طاها افتاد و خنده ای از ته دل کرد. کپی؟نشه بهتره:)! Eshghe4harfe 🌱🖤 🌱🖤🌱🖤 🌱🖤🌱🖤🌱🖤 🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱 🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤 🖤🌱🖤🌱🖤 🖤🌱🖤 🖤🌱 🖤 دست دراز کرد و با شعفی وصف ناپذیر و مهربانانه ترین حالت ممکن امیر طاها را از بغل ماه منیر گرفت: - پسر بابا چطوره؟ چقدر دلم واست تنگ شده بود! بوسه ای طولانی بر لپهای تپل پسرک زد. ماه منیر لبخندی آمیخته با تلخی و شیرینی بر لبانش نشست. امیر طاها با شنیدن صدایی آشنا، صدایی ناشی از شادی از خودش در آورد و مجددا ن ق ن ق را از سر گرفت. یوسف نگاهی اخمی و پرسشگرانه به ماه منیر کرد همان برخورد اول کافی بود که ماه منیر ترس از اخم و جدیت یوسف را در دلش جا دهد! ماه منیر دست و پایش را گم کرد: - به خدا شیرشو خورده و زیرش تمیزه... نمیدونم چرا بهونه میگیره؟ یوسف امیر طاها را به پشت گرداند و لباسش را بالا زد. یک پر از روی زیرپوشش برداشت و رو به ماه منیر گرفت: - متوجه این پر نشدی؟ ماه منیر سرش را به زیر انداخت و متفکرانه در دل گفت: - این چرا اینطوری شده؟ یوسف باربری صدا زد و چمدانش را به او داد. با گامهایی بلند، در حالیکه با امیر طاها صحبت میکرد از ماه منیر جلو افتاد و از فرودگاه خارج شد. ****** یک ربع میشد که به خانه آمده بودند. از لحظه ی ورود یوسف خودش را سرگرم امیر طاها کرده بود و ماه منیر هم در آشپزخانه مشغول آماده کردن چای شد. سینی چای را که روی میزگذاشت. یوسف خیلی جدی گفت: کپی؟نشه بهتره:)! Eshghe4harfe 🌱🖤 🌱🖤🌱🖤 🌱🖤🌱🖤🌱🖤 🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
26.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفیق یه جوری زندگی کن که آخرش با این ماشین ببرنت:)❤️‍🩹 @eshghe4harfe
از شیخ بهایی‌ پرسیدن ؛ حاج آقا ، خیلی [سخت‌می‌گذره] چیکار کنیم؟ گفت : خودت‌ که‌ میگی ؛ سخـت مــی‌گــذره ، سخـت که نمـیمونه. . . - پس خداروشــکر کـه [ می‌گذره و نمی‌مونــه ] 🥲❤️‍🩹 >
جوان‌ها‌! به‌محض‌اینکه‌می‌بینیدخیابانی، جایی‌گرفتارِگناه‌می‌خواهیدشوید، بگویید:امام‌زمان(عج)به‌حقِ مادرت‌نگھم‌دار.. +استاد‌معاونیان
بترسید، از ستم در حقِ کسانی که جز خـُدا، فریاد رسِ دیگری ندارند... | 🇵🇸👊🏼 @eshghe4harfe
حضرٺ آقا فرمودند♥️ ما که روی حجاب این‌قدر مقیّدیم بہ خاطر این است که حفظ حجاب به زن کمک مۍکند تا بتواند بہ آن رتبه‌معنوۍعاݪۍ خود برسد.✨ @eshghe4harfe
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱 🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤 🖤🌱🖤🌱🖤 🖤🌱🖤 🖤🌱 🖤 بشینید! کارتون دارم ماه منیر مقابل یوسف نشست و سرش را به زیر انداخت. امیر طاها خودش را به سمت مادرش کشید. ماه منیر پسرکش را به آغوش کشید: - بفرمایید... یوسف نفسی تازه کرد: - به مسائلی که در این چند روز بینمون اتفاق افتاده کاری ندارم ولی احساس میکنم طولانی شدن محرمیتمون باعث شده که این وسط سوءتفاهماتی صورت بگیره! فعال مجبوریم تا اتمام نامزدی صفورا، دختر سمیه، این شرایط رو تحمل کنیم ولی به محض بازگشت به تهران به محضر میریم و طلاق میگیریم. ماه منیر بدون حرفی از جا بلند شد و به اتاق رفت. دیگر رفتارهای یوسف بوی توهین میداد. اسیرش نبود که هر طور دلش میخواست با او رفتار میکرد... مانتو و شلوارش را پوشید، ساک امیر طاها را آماده کرد. مبلغی پول در کیف دستی اش گذاشت و به هال برگشت. عابر بانک یوسف را جلویش گذاشت: - مبلغ کمی ازش استفاده شده... واسه بردن وسایلم ظرف یکی – دو روز آینده برمیگردم. به سمت در آپارتمان رفت که یوسف از پشت دستش را گرفت: - کجا؟ ماه منیر که تا این لحظه اشکش را مهار کرده بود دیگر توانایی نگه داشتن آن را در پس پلکهایش نداشت. اشکی به روی گونه اش چکید و با بغض گفت: - با وجود تمام محبتهایی که به من کردید بهتون اجازه نمیدم که مثه یک اسیر با من رفتار کنید. نیازی نمی بینم که تا اتمام مراسم صفورا خانم صبر کنیم. ظرف یکی دو روز آینده واسه طلاق اقدام میکنم. کپی؟نشه بهتره:)! Eshghe4harfe 🌱🖤 🌱🖤🌱🖤 🌱🖤🌱🖤🌱🖤 🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ و عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، و فی کُلّ ساعَة وَلیّا و حافظاً وقائِداً وَ ناصرا وَ دلیلا و عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وتُمَتّعَهُ فیها طَویلاً. ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خیال کردند قضیه مقاومت تمام شد! 🔺رهبر انقلاب: در منطقه، با این حرکتی که در سوریه انجام گرفت و با جنایت‌هایی که رژیم صهیونیستی و آمریکا دارند انجام میدهند و کمک‌هایی که بعضی دیگر به این‌ها می‌کنند، خیال کردند که قضیه مقاومت تمام شد. 🔺این‌ها سخت در اشتباهند. رژیم صهیونیستی به خیال خودش دارد خودش را از طریق سوریه آماده می‌کند که نیروهای حزب‌الله را به خیال خود محاصره کند و ریشه‌کن کند. اما آن کسی که ریشه‌کن خواهد شد اسرائیل است. ۱۴۰۳/۹/۲۷ @eshghe4harfe
گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛ امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه … نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم”🕊 Eshghe4harfe
دوست دارم جوری بشم که هر وقت امام زمان منو دید روی لباش لبخند بشینه! 🥺🫀 #پروفایل #دختروونه #چادرانه Eshghe4harfe
764_50965993610010.mp3
13.43M
آبرو دادی آبرو بردم 🥲💔