✅🌐لقمان حکیم گفت:
من سیصد سال با داروهای مختلف، مردم را مداوا کردم؛
و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم؛
که هیچ دارویی بهتر از "محبت" نیست!
کسی از او پرسید: و اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟
لقمان حکیم لبخندی زد و گفت؛
"مقدار دارو را افزایش بده! "
جواب سلام را باسلام بده،
جواب تشکر را با تواضع،
جواب کینه را با گذشت،
جواب بی مهری را با محبت،
جواب دروغ را با راستی،
جواب دشمنی را با دوستی،
جواب خشم را به صبوری،
جواب سرد را به گرمی،
جواب نامردی را با مردانگی،
جواب پشت کار را با تشویق،
جواب بی ادب را با سکوت،
جواب نگاه مهربان را با لبخند،
جواب لبخند را با خنده،
جواب دل مرده را با امید،
جواب منتظر را با نوید،
جواب گناه را با بخشش،
هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابی بدهی،
یک روزی، یک جوری، یک جایی به تو باز خواهد گشت..
💌
باز هم از گوشهٔ ایوان نگاهی کن به من
میشوم در مرقدت مهمان نگاهی کن به من
گریه کردم با غمت حالا که میآید کمی
در کویر صورتم باران،نگاهی کن به من
گرچه سخت است این قسم،دستم به جایی بند نیست
آه جان مادر پنهان .. نگاهی کن به من
تا نگاهم میکنی مادر تبسم میکند
این دل بیچارهٔ من دست و پا گم میکند
موقع پابوس صحن یار فوق العاده بود
گریه های لحظهٔ دیدار فوق العاده بود
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ..
❤️روزتون امام رضایی❤️
🙏التماس دعا🙏
💌
باز هم از گوشهٔ ایوان نگاهی کن به من
میشوم در مرقدت مهمان نگاهی کن به من
گریه کردم با غمت حالا که میآید کمی
در کویر صورتم باران،نگاهی کن به من
گرچه سخت است این قسم،دستم به جایی بند نیست
آه جان مادر پنهان .. نگاهی کن به من
تا نگاهم میکنی مادر تبسم میکند
این دل بیچارهٔ من دست و پا گم میکند
موقع پابوس صحن یار فوق العاده بود
گریه های لحظهٔ دیدار فوق العاده بود
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ..
❤️روزتون امام رضایی❤️
🙏التماس دعا🙏
❤️🌹🌷❤️
مرغ دلـــم شور و نوا میڪند
ذکر عَلی بنِ موسیَ الرِّضا میڪند
می پرد و می رود از سیـنه ام
آھ ڪہ عشق تو چه ھا میڪند
@eshghi_emam_reza
شهادت حضرت رقیه 🏴
ما را میان این همه دشمن نظاره کن
دیگر مپرس دخترکم، معجرت کجاست
✍شاعر: مصطفی متولی
@eshghi_emam_reza
مناجات با امام زمان(عج)
درد هایم غالبا پیش تو درمان می شود
با کریمان کار های سخت آسان می شود
پلک بر هم می زنی و روز را شب می کنی
چشم اگر برداری از دریا بیابان می شود
خوب می دانم جهان وابسته ی لطف تو است
در حقیقت ابر، با اذن تو باران می شود
بی گمان وقتی بیایی از سر شرمندگی
پشت ماه روی تو خورشید پنهان می شود
از حرم تا جمکرانت بال در می آورم
آسمان زیر قدم هایم خیابان می شود
دست پر برگشته هر کس دست خالی آمده
هر چه کم آورده ام اینجا فراوان می شود
هرکسی آمد به قم اما نیامد جمکران
وقت برگشتن به شهر خود پشیمان می شود
خاطرات زائران شیرین شده در شهر قم
لا جرم سوغاتی این شهر ، سوهان می شود
خوش به حال روزه داری که به امیدکرم
درکنار سفره ات افطار ، مهمان می شود
روز محشر نامه ی اعمال مارا وانکن
حتم دارم وا کنی حالت ، پریشان می شود
در قیامت دلخوشم تنها به لطف جد تو
ضامن من نیز آقای خراسان می شود