بخدا قسم سوالایی میپرسید که.....
بزرگوار بچه شیعه چه به رل زنی؟
دلیلی نمیبینم رفیقم بخواد سنشو به کسی بگه..... راجب کانال سوال کنید
وارد جزئیات نشید.....!
#ابرام
از عـشق تا شهـــادت🇵🇸♥
تخصصی؟😁
حالا هرچی یه چیزی نوشتم اعصابم خورد بود 😂😂😂😂
#ابرام
#دلتنگی
بقول عزیزی بد دلتنگما ولی قول دادم مزاحمش نشم🙂💔
@Asheganehayal
#دلتنگی
میگف اینکه دلت بغل بخواد یه درده اینکه دلت فقط بغل اونو بخواد هزاردرده🙃💔
@Asheganehayal
💙💍💙💍
💍💙💍
💙💍
💍
#پارت_10
ميگزم و يواش بلند ميشم که بازم سرم گيج ميره و مي افتم...دايان سريع بازومو ميگيره و
بلندم ميکنه و زير لب ميگه:
-لعنتي!نبايد اين همه اطلاعات بهش ميدادم😔...
قرصو بهم ميده و من ميخورم آبو که ميخورم آروم ميگم:
-من خوبم ميخوام تلويزيون ببينم😐
-امکان نداره بايد بخوابي😡
-باشه خودم ميرم😕
و بازومو از دستش بيرون ميکشم و به سمت اتاق خواب حرکت ميکنم که دوباره سرم گيج ميره و
بعد با ناله مي افتم که اين دفعه دايان محکم ميگيرتم و بغلم ميکنه...سرم مي افته پيش
قلبش...صداي تپش هاش مياد..چه آروم🙄!!
وارد اتاق ميشيم و اون آروم منو روي تخت ميذاره...پتو رو روم ميکشه و بعد خم ميشه
روم....چشم هامو محکم مي بندم و اون نميدونم چيکار ميکنه فقط صداي خش دارشو مي شنوم
که آروم ميگه:
-شب خوبي داشته باشي خانم کوچولو!
تي شرت بنفشي مي پوشم که از پشت کمي بازه ولي خب دايان که محرمه گرچه يادم نمياد کي
بهم محرم شده...يه شلوار خونگي بنفش هم ميپوشم...از اتاق خواب که بيرون ميرم مريم خانمو
مي بينم که داره گردگيري ميکنه لبخند ميزنه و ميگه:
-صبح بخير!
با لبخند جوابشو ميدم و ميگم:
-کسي خونه نيست؟
-نه دخترم!آقا رفتن شرکت...