eitaa logo
مسجد پایگاه قرآنی
328 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
788 ویدیو
34 فایل
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
📋 مرحوم رجبعلی خیاط تعریف می‌کرد درنیمه شب سرد زمستانی در حالیکه برف شدیدی می‌بارید و تمام کوچه و خیابان را سفید پوش کرده بود دیدم انتهای کوچه کسی سرش روبه دیوار گذاشته، روی سرش هم‌ برف نشسته بود . با خودم گفتم شاید معتاد دوره گرد است که سنگ کوب کرده جلو رفتم دیدم جوانی است ، تکانش دادم. بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنی؟ گفتم متوجه نیستی برف روی سرت نشسته ، ظاهرا مدت هاست که اینجا هستی خدای ناکرده مریض می شوی جوان که‌انگار صحبت من رو نشنیده بود، با سرش اشاره ای به روبرو کرد. دیدم او زل زده به پنجره‌ی یک خانه. فهمیدم عاشق شده، نشستم وبا تمام وجود گریه کردم ، جوان تعجب کرد، کنارم نشست وگفت چی‌شد پیرمرد؟ تو هم عاشق شدی؟ گفتم قبل‌ از این که تو را ببینم فکر می کردم عاشقم مهدی فاطمه سلام الله علیها ولی الان که تو را دیدم‌ ، چگونه برای رسیدن به عشقت از خودت بی‌ خود شدی فهمیدم که من عاشق نیستم و ادعایی بیشتر نبوده!! مگر عاشق می تواند لحظه ای به یاد معشوق نباشد
📋 آسیابانی پیر در روستایی دور افتاده زندگی می‌کرد. هرکسی گندمی را نزد او برای آرد کردن می‌برد، او علاوه بر دستمزد، پیمانه ای از آن را برای خود برمی‌داشت. مردم با اینکه او را می دیدند ، اما چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره‌ ای نداشتند و فقط نفرینش می کردند. چند سالی بعد آسیابان مُرد و آسیاب به پسران او رسید . یک شبی پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت: چاره‌ای برایم کنید که به سبب دزدی از گندم های مردم از آنان در عذابم.. پسران هر کدام راهکاری ارائه کردند. پسر کوچک تر پیشنهاد داد از این به بعد با مردم منصفانه رفتار کنیم و از آنها تنها دستمزد بگیریم پسر بزرگ‌ تر گفت اگر ما چنین کنیم، مردم چون انصاف مارا ببینند پدر را بیشتر لعن کنند که او بی انصاف بود بهتر است هرکسی گندم برای آسیاب آورد دو پیمانه گندم از او برداریم. با این کار مردم می گویند خدا آسیابان پیر را رحمت کند ، او با منصف‌ تر از پسرانش بود آن‌ها از آن به بعد دو پیمانه برداشتند و همان شد که پسر بزرگ‌تر گفته بود مردم پدر را دعا کردند و این وصیت نسل به نسل میان آسیابان منتقل شد و به نسل بعضی مسئولین ما رسید! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌
📋 دو شاهزاده در مصر بودند، یکی علم اندوخت و دیگری هم مال اندوخت. عاقبت‌ یکی علّامه عصر گشت ویکی هم سلطان مصر شد . پس آن توانگر با چشم در فقیه نظر کرد و گفت: من به سلطنت رسیدم و تو در مسکِنت بماندی گفت برادر ، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون . در حدیث نبوی آمده العلماء ورثه الانبیاء سعدی می فرماید من آن مورم که در پایم بمالند ، نه که از دستم بنالند. کجاخود شکر این نعمت‌گزارم، که زور مردم آزاری ندارم
📋 خلیفه بغداد امیری را نزد خود خواند وخلعت و لباس امیری شهر رابر تنش پوشاند. وقتی که‌ به شهر خود باز می گشت‌ ، در راه عطسه کرد و با آستین لباس بینی خود را پاک کرد سخن‌ چینان خبر به خلیفه بردند، که امیر ازلباس با ارزش خلیفه به‌عنوان دستمال استفاده کرده و بینی خود را پاک کرده‌ است. خلیفه امرکرد خلعت را از او پس گرفتند و گردنش را زدند خبر به گوش شیخ شبلی رسید. مدت ها بود خلیفه شبلی را کرده بود که‌به بغداد برود ودر دربار خلیفه خدمت کند وشبلی پاسخی نداده بود شبلی به خلیفه نامه نوشت که امیری به خلعتی که تو دادی بینی خود پاک کرد، گردن زدی! من اگر خدمتت رسم و تو را خدمت کنم، خداوند با خلعت انسانیت و شرفی که به من بخشیده است و ببیند که من آن خلعت نفیس را به تو بخشیده‌ام، با من چه میکند؟ توخلعت خود را روا نداشتی دستمال شود، آنوقت من چگونه خلعت شرف و کرامت انسانی خودم را دستمال تو کنم؟ خلیفه در پاسخ نوشت ای کاش این سخن را زودتر می‌گفتی‌ و امیری را نجات می دادی
📋 شهر مدینه را امروز هلهله ملائک فرا گرفته است. زمیـن و آسمان نور باران و سرور در کوچه های شهر جاری است. در خانه ی امیرالمومنین علیه السلام شور و شادی موج میزند و لبخند مهمان لبهای ساکنان آن است خلقت در شادی میلاد مولودی مبارک چون اباعبـداللّه الحسین علیه السلام در خود نمی‌ گنجد ، و شعفش را با چراغانی آسمان نشان می دهد طفل بزرگی که امروز بردنیای کوچک اطرافش دیده ‌گشوده است، روزی بر تارَکِ تاریـخ شجاعت و جـوانمـردی و مهر جاودانگی خواهد نواخت شیعه را چه غم از آفتاب روز قیامت که شفیعی چون آقا علیه السلام دارد؟ کسی که در زیر سایبان سیدالشهداء علیه السلام رفت ، دیگر هراسی نخواهد داشت . میلاد شفیع شیعیان مبارک
شخصی کـه قصد یاری امـام زمان را دارد، بایـد مجموعه سخنان اهل بیت را سرلوحه شخصی‌اش قرار دهد. یکی از توصیه های اهل بیت به شیعیان ، آراستگی و زیبایی در منزل و در کنار همسر است این در حالی است که بعضی از مردم اهمیت زیادی برای زیبایی وآراستگی در خـارج از منزل قائـل هستند ، ولی وقتی که وارد منزل میشوند، اهمیتی به زیبایی و آراستگی خود نمی دهند یکی از های بسیار مهم امام کاظم علیه السـلام به شیعیان این که فرمودند آراستگی مرد برای همسرش از عوامل عفّت زن است. کتاب شریف مکارم الاخلاق ، ص۹۷
شیـخ صدوق رحمـه‌ الله از امام رضا علیه ‌السلام درباره فضائل ماه مبارک رمضان نقل میکند که حضرت فرمود حسنات در مـاه مبارک رمضان مقبول و گناهان آمرزیده است هرکه در این مـاه آیه‌ ای از کتاب خدا را قرائت کند، مانند کسی است که در دیگر ماه‌ ها قرآن را ختم کرده. هرکه در این ماه به‌روی برادر خود بخندد، اورا درقیامت ملاقات نمیکند، مگر آنکه لبخنـد بر چهره دارد و او را به بهشت بشارت می‌ دهد هـرکه مؤمنی را در این ماه یاری کند، خدا او را بر عبـور از پل صـراط یاری کند، در روزی که قـدم ‌ها در آن بلرزد. هر کـه در این مـاه خشـم خود را فرو خورد ، خداوند متعال در روز قیامت خشمش را از او برگیرد هرکه مظلومی را دراین ماه یاری کند متعال او را دردنیا در برابر تمـام ستیزه ‌جویـانش یاری کند و در قیـامت او را به هنگام حـساب رسـی یاری کند. ماه رمضان ماه برکت وماه رحمت ، مغفرت، ماه توبه و پشیمانی است ؛ هر که در ماه رمـضان آمرزیده نشود پس درکدام ماه آمرزیده شود؟ پس از خداوند بخواهید روزه شما را قبول کند و آنرا آخرین ماه رمضانتان قرار ندهد و شما را در آن به موفق بدارد واز نافرمانی ‌اش مصون گرداند
مـرحوم آیت الله حائـری شیرازی می فرمود تو هستی نه شکمت وَلَنَبْلُوَنَّكُـم بِشَیءٍ مِنَ‌ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ ونَقْصٍ مِنَ‌الْأَموَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ. قطعا همـۀ شما را با چیزی از ترس ، گرسنگی ، زیان مالی، جانی و فـرزندان آزمایش می كنیم و بشارت ده به استقامت كنندگان. بقره آیه ۱۵۵ ماه‌ رمضان ، گـرسنگی ، تشنگی جوع است. الان که‌ روزه‌ای فکرآب خوردن هم نمی‌کنید. نتیجه اش چه میشود؟ چند روز قبل که نبودی، تو در خدمت شکمت بـودی. شکم می گـفت‌ تشنه‌ام، آبش میدادی. میگفت گرسنه‌ ام و غذا میدادی. اما الآن که روزه‌ای او می گـوید گرسنه‌ ام ، تو ‌می گویی صبر کن! فرمانده توهستی نه شکمت. میگویی تا غـروب هیچ چیزی به تـو نمی ‌دهم هـمۀ این‌ ها در حالی است کـه انسان روزه را نکرده بلکه خداوند گـفته است که روزه بگیـر. نتیجه این‌ است کـه خودت را در اختیار و ارادۀ خدا قرار می‌ دهی. تحت ولایت خدا قـرار می ‌گیری و بنـدۀ خدا می ‌شوی
یکی از اساتید حـوزه نقل می کرد که یکی از شاگردان بهش زنگ میزنه که: استاد فورا برام‌یه استخاره بگیر منم استخاره گـرفتم و بهش گفتـم بسیار خوبه معطلش نکن وسریع انجام بده چند روز بعد اومد پیشم و گفت: می دونیـد رو برا چی گرفتم؟ گفتم نه. گفت داخل اتوبوس نشسته بودم دیدم نفر جلوییم پشت گردنش خیلی صافه و باب زدنه، هوس کردم یه پس گردنی بهش بزنم دلم می‌گفت بزن. عقلم می‌ گفت نزن هیکلش از تو بزرگتره میـزنه داغونت میکنه . خـلاصه زنگ زدم و استخاره گرفتم و شمـا گفتین فـورا انجام بده من هم معطل نکردم و شلپ زدم پس گـردنش. انتظار داشتم بلند شـه دعوا راه بندازه اما یه نگاهی به مـن کرد و گـفت استغفرالله. تعجب کـردم گفتـم ببخشید چرا ؟ گفت: چند دقیقه پیـش که از کنار یه امامـزاده رد شدیم یه لحظه به ذهنم خطور کـرد کـه این امامـزاده ها الکی هستن و دکان باز کردن که پول جمع کنن. به خدا گفتم ای خدا، اگه اشتباه میکنم یه پس گردنی بهم بزن. تا این درخـواست رو کـردم تـو از پشت سر محکم به من زدی...
رنج نبايد تو را غمگين كند، اين همان جايی‌ است كه‌اغلب مردم اشتباه می كنند. اگر به جاى محبتی كـه به كسی كرديد از او بی مهری ديديد ، مأيوس نشويد چـون برگشت آن محبت را از شخص ديگـری ، در زمـان ديگری ، در رابطه با موضوع ديگری خواهيد دید شك نكنيد! اين قانون كائنات است ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﺵ، ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ هـم ﺑﺒﯿﻨﯽ! ﺍﮔﺮ می خواهی ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ﺑﺎﺵ. ﺍﮔﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ می خواهی ﺍﺣﺘـﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭ. ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ ﭘـﮋﻭﺍﮎ ﻧـﯿﺴﺖ. یـادمان باشـد. زندگی انعکاس رفتار ما است....! بهتریـن باشیم تابهترین دریافت کنیم میگویند برای کلبه کوچک همسایه‌ات چراغی آرزو کن قطعأ حوالی خانه تو نیـز روشن خواهـد شد. مـن خورشید را برای خانه دلتان آرزو می‌کنم تا هم گرم باشد و هم سرشار از
مرحوم رجبعلی خیاط تعریف می‌کرد یک اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت بلافاصله استغفار کردم و به راه خود ادامه دادم. قدری جلوتر شترها قطار وار از کنارم می‌ گذشتند ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمی‌کشیدم، خطرناک بود. به رفتم و فکر می‌کردم هـمه چیز حسابی دارد . این لگد شتر چه بود!؟ در عالم معنا گفتند : شیخ رجبعلی آن لگـد نتیجه ی آن فکری بود که کردی. گفتم اما من که خطایی انجام ندادم. گفتند لگد شتر هم که به تو نخورد...! قانون کار ما در جریان دارد حتی یک تفکر منفی می‌ تواند تاثیری منفی ایجاد می کند
📖 مردی خروسی داشت که به پشت بام فرار کرد و به خانه یکی از همسایه ها رفت. صاحب خروس هم در خانه ی همسایه ها را میزد و دنبال خروسش میگشت. مردی که خروس در خانه اش بود ناگهان صدای در را شنید و چون حدس زد صاحب خروس باشد، آن را بلافاصله زیر عبایش پنهان کرد و در را باز کرد. تا مرد را دید که نشانی خروس را میگرفت سریع گفت: به حضرت عباس قسم خروست به خانه ی من نیامده است. ولی دم خروس که از گوشه عبای مرد بیرون زده بود بهترین شاهد بر دروغ بودن حرف آن مرد داشت. صاحب خروس هم نگاهی به مرد انداخت و گفت: دم خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس