eitaa logo
مسجد پایگاه قرآنی
327 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
788 ویدیو
34 فایل
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
سپری می شود این ظلم و عدو می بازد می رسد آنکه خداوند به او می نازد باشد آنروز ببینند همه خلق جهان در بقیع حضرت #مهدی حرمی می سازد #سلام_حضرت_دلبر_سلام_باب_نجات❤️ #اللهم_عجّل_لولیڪ_الفرج 🌷🌷🌷🌼🌼 🔻نـدبه هاے انتــظار @nodbehhayentezar313
🌷 #سلام_امام_زمانم 🌷 رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید عرض کردیم نبودی و سحر طول کشید مگر اینکه تو بیایی و حیاتم بدهی... مگر اینکه تو از این وضع نجاتم بدهی 🌱تعجیل در ظهور آقا 3 صلوات🌱 🌼🍃🌷🍃🌼 🆔 نـدبه هاے انتــظار @nodbehhayentezar313
✅تهذیب نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عج) 💫 آیت الله بهجت : 🔹در تهران استاد روحانیی بود که لُمْعَتَیْن را تدریس می کرد، مطّلع شد که گاهی یکی از طلاّب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود. 🔴روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. ⚠️ و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود. روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید: «آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجّب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است. ✅از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان (عج) مشرف می شوید؟ استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید. 👌استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرّف به حقیر بدهند. مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر آقا تمام می شود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ) آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید: 🌼آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم 🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃 @nodbehhayentezar313
🍃🌷🍃🌼🍃🌷 نـدبه هاے انتــظار @nodbehhayentezar313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠او طوری برخورد میکرد که گویی از تمام رفاهیات دنیایی برخوردار است. گذران زندگی برای او که یتیم بزرگ شده سخت بود اما با کار در بازار، درآمد لازم را برای خودش کسب کرد. ابراهیم پول خودش را هم برای دیگران هزینه میکرد. نه موقعیت های ویژه او را ذوق زده میکرد و نه از دست دادن موقعیت ها او را ناراحت میکرد. 🔵هیچ وقت لباس نو نمیپوشید. میگفت: هرزمان تمام مردم توان پوشیدن لباس نو و زیبا داشتند، من هم میپوشم. 🍃🌷🌼🍃🌷🌷🌷🍃 🆔نـدبه هاے انتــظار @nodbehhayentezar313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک لحظه تصور اقات بیاد
@Darestani..,.mp3
7.49M
👆بـسیار زیـبا و شـنیدنی👆 . 📥داسـتان شـنیدنی پسـر مهـزیار و امـام زمـان.. . مـیشـه یـوسف زهـرا رو دیـد.. مانـع دیـدار ، گـنـاهـان مـاسـت.. چـرا هـمـه طـلبکـاریـم از امـام زمـان..! 💠نـدبه هاے انتــظار @nodbehhayentezar313
✨📿✨📿✨📿✨📿✨ قسمت۲۰ ‌‌*┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄* من به حرف احمدآقا اطمینان داشتم‌.کمی باحالت پریشانی😨 به احمدآقانگاه 👀کردم.همه خاطرات داداش جمال ازجلوی چشمانم عبورکرد.آب دهانم روقورت دادم وگفتم:داداشم حرف دیگه ای نزد?احمدآقاسرش رابالاآوردوادامه داد:چرابه من گفت:دوماه 🌙برام نمازقضابخون.من هم چن وقتی هست که شروع کردم به خوندن.بعدازآن مطمئم شدیم که جمال شهید🌷شده.چندروزبعدفهمیدیم که خبرمجروحیت جمال هم اشتباه بود.مراسم یادبودی برای جمال درمسجد🕌برگزارشد.احمدآقاهمه بچه هاراجمع کردودرمراسم جمال شرکت کرد.خودش هم بسیارباادب درمسجدنشسته بود.بعدهاوقتی ازاودرباره ی این مسئله سوال کردم گفت:مولای ماامام زمان 《عجل الله تعالی فرجه الشریف》درمراسم ختم شهیدجمال حضوریافته بود.برای همین اصرارداشتم همه بچه هاشرکت کنند✅جمال به جرگه ی شهدای گمنام پیوست ودیگرپیکرش بازنگشت.بعدهایکی ازدوستان جمال که درقم سکونت داره تماس 📞گرفت وگفت:من جمال رادرعالم رویا😴دیده ام.جمال گفت:ماباکاروان شهدای گمنام برگشته ایم ودرمجاورت مسجدجمکران,بالای کوه⛰ خضر,حضورداریم!من بعدهاشنیدم آیت الله حق شناس درباره اهمیت نمازبه کلام احمدآقاروی منبراستنادمی کردندکه:《داداش چون,نمازاین قدراهمیت دارد👌که آن شهیدمیادبه دوستش می گه دوماه برای من نمازبخوان.حتی شهیدهم نمی خواهدحق الله به گردن داشته باشه✅ توی پایگاه بسیج مسجدبودیم,بعدازاتمام کارایست بازرسی می خواستم برگردم خانه🏚طبق معمول ازبچه هاخداحافظی کردم🖐وقتی می خواستم بروم احمدآقاآمدوگفت:می خوای باموتوربرسونمت?گفتم:نه خونه ی مانزدیکه.خودم ازتوی بازارمولوی پیاده می رم.دوباره نگاهی به من کردوگفت:یه وقت سگ🐶 دنبالت می کنه واذیت می شی?گفتم نه بابا.سگ کجابود😏من هرشب دارم این راه رومی رم.دوباره گفت:بذاریدبرسونمت.امامن اجازه ندادم ❌وگفتم:ازلطف شمامتشکرم.بعدهم ازمسجدخارج شدم.پیچ کوچه مسجد🕌روردکردم وواردبازارمولوی شدم.یک دفعه دیدم هفت هشت تاسگ گنده وسیاه روبه روی من وسط بازاروایسادن😱چی کارکنم.این هاکجابودن?برگردم⁉️خلاصه بچه های مسجدروصدازدم 🗣و ...تازه یادحرفها احمدآقاافتادم.یعنی می دونست قراره سگ جلوی من قراربگیره😳چندپسرداشت یکی ازآن هاراهی جبهه شد.مدتی بعدودرجریان عملیات پسرش مفقودالاثرشد😔خیلی هامی گفتندکه پسراودرجریان عملیات شهیدشده.حتی برخی گفتندماپیکراین شهیدرادیده ایم.همه ی اهل محل ایشان رابه عنوان پدرشهیدمی شناختند✅این پدر,انسان بسیارزحمت کشی بود.امااهل مسجدونمازجماعت نبود❌اویک ویژگی دیگرهم داشت وان اینکه به احمدآقاخیلی ارادت داشت😍این اواخرکه حالات احمدآقاخیلی عارفانه شده بوددرحضوراوصحبت ازپدرهمین آقاشدازهمین شهید.احمدآقاخیلی محکم وباصراحت گفت:پدر,ایشان شهیدنشده والان درزندان های عراق اسیراست😐بعدادامه داد:روزی می رسدکه پسرش برمی گردد. خیلی خوشحال شد😌گفت:خودت ازاحمدآقاشنیدی?گفتم آره,همین الان تومسجدداشت درباره ی پسرشماصحبت می کرد.بامن راه 🚶افتادوآمدمسجدنشست کناراحمدآقاوشروع به صحبت کرد. پیرمردساده دل 💖همین که ازخوداحمدآقاشنیدبرایش کافی بود✅دیگردنبال سندومدرک نمی گشت!اشک می ریخت😭 وخدای متعال راشکرمی کرد.بعدازآن صحبت خانواده ی آن هابارهابه صلیب سرخ نامه📧نگاری کردند.اماهیچ خبری نبود❌برخی این پدرراساده می خواندندکه به حرف یک جوان اعتمادکرده ومی گویدپسرم زنده است😏امااین پدراعتقادکامل به حرف های احمدآقاداشت.البته خوابی هم درهمان ایام دیده بودکلام احمدآقاراتاییدمی کرد✅ازآن روزبه بعدنمازجماعت این پدرترک نشد‌.همیشه به مسجدمی آمد👌وبه بچه های مسجدخصوصاًاحمدآقاارادت بیشتری پیداکرده بود.صدق کلام احمدآقاپنج سال 🗓بعدمشخص شد.درخردادماه۱۳۶۹اسرای ایران وعراق تبادل شدند.بعداعلام 📢شدکه تعدادی مفقودان ایرانی که دراردوگاه های محلی رژیم صدام بودندآزادشده اند.مسجدومحله ی امین الدوله چراغانی💡 شد.آزاده ی سرافرازابوالفضل میرزائی,که هیچ کس تازمان آزادی اززنده بودن اومطمئن نبود,به وطن بازگشت.اماآن روزدیگراحمدآقادرمیان مانبود😔 ┅═ঊঈ🍁ঊঈ═ঊঈ🍁ঊঈ═┅ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 نـدبه هاے انتــظار @nodbehhayentezar313 ✨📿✨📿✨📿✨📿✨
هدیه محضرارواح پاک شهدای 🌷وامام شهدا🌷صلوات نـدبه هاے انتــظار @nodbehhayentezar313