eitaa logo
مسجد پایگاه قرآنی
334 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
788 ویدیو
34 فایل
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی سلمان، اباذر را به مهمانی دعوت كرد و اباذر نيز دعوت سلمان را قبول نمود و به خانه وی رفت. هنگام صرف سلمان چند تكه نان خشك را از كيسه بيرون آورد و آن ها را تر كرد و جلوی اباذر گذاشت. هر دو با هم مشغول ميل غذا شدند. اباذر گفت: اگر اين نان نمك نيز داشت خوب بود. سلمان برخاست و از منزل بيرون آمد و آب خود را در مقابل مقداری نمك گرو گذاشت و برای اباذر نمك آورد. اباذر نمك را بر نان می پاشيد و هنگام خوردن می گفت: شكر و سپاس خدای را كه چنين صفت را به ما عنايت فرموده است. سلمان گفت: اگر قناعت داشتيم، ظرف آبم به گرو نمی رفت. بحارالانوار، جلد ۲۲ ، صفحه ۳۲۱
به بهلول گفتند را توصیف کن؟ گفت اگر بخواهید بر روی زمینی که پر از خار است راه بروی چگونه قدم بر می دارید؟ پاسخ دادند با احتیاط قدم بر می داریم گفت در دنیا نیز چنین عمل کنید و از کوچک و بزرگ پرهیز کنید. گناهان کوچک و بزرگ مانند خارهایی هستند که در مسیر حرکت ما وجود دارد و ما باید با احتیاط از کنار آنها بگذریم تا آلوده نشویم
📖 شیخ بهایی فرمود: آدمی اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست، زيرا : اگر بسيار كار كند، می‌گويند احمق است ! اگر كم كار كند، می‌گويند تنبل است ! اگر بخشش كند، مي‌گويند افراط مي‌كند ! اگر جمعگرا باشد، می‌گويند بخيل است ! اگر ساكت و خاموش باشد می‌گويند لال است ! اگر زبان‌آوری كند، می‌ گويند ورّاج و پرگوست! اگر روزه برآرد و شب‌ ها نماز بخواند می‌گويند رياكاراست ! و اگر نكند میگويند كافراست و بی‌دين ..! لذا نبايد بر حمد و ثنای مردم اعتنا كرد و جز از خداوند نبايد ازكسی ترسيد. پس آنچه باشید که دوست دارید. شاد باشید ؛ مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.
اکرم صل الله علیه و آله یک درهم به سلمان و یک درهم به ابوذر داد. سلمان درهم خود را انفاق کرد و به بینوایی بخشید ، ولی ابوذر با آن لوازمی خرید روز بعد پیامبر فرمود آتشی برپا کنید و سنگی روی آن گذاشتند. همین که سنگ گرم شد و حرارت و های آتش در سنگ اثر کرد ، سلمان و ابوذر را فراخواند و فرمود: روی این سنگ بروید و حساب درهم دیروز را پس بدهید. سلمان بی درنگ و ترس، پای بر سنگ گذاشت و گفت: در راه خداوند کردم و پایین آمد. وقتی نوبت به ابوذر رسید، ترس او را فرا گرفت از اینکه پا برهنه روی سنگ داغ برود و خرید خود را شرح دهد ، وحشت داشت. پیامبر فرمود: از تو گذشتم؛ زیرا حسابت به طول می‌ انجامد، ‌ولی بدان که صحرای محشر از این سنگ داغ‌ تر است منبع آشنایی با اسوه ها، سلمان فارسی ص۱۲۵ به نقل از پند تاریخ، ج۱، ص۱۹۰
از امام حسن علیه السلام سوال کردند چرا شما هیچ گاه فقیری را مأیوس بر نمی گردانید؟ علیه السلام پاسخ دادند: من خود ، نیازمند خداوند هستم و به الطافش امید دارم. به همین دلیل شرم دارم که خود ، فقیر باشم ولی فقیری را مأیوس کنم خداوند، مرا عادت داده است که نعمت هایش را به من ارزانی دارد ، و من هم او را عادت داده ام ، که هایش را به مردم ببخشم. طبقات الکبری ، ج ۱ ، صفحه ۲۳
امام حسين عليه السّلام روز بارها به خيمه‌ ها رفت و آمد داشت و مى توانست نماز ظهرش را در خيمه بخواند ، ولى آقا بنا داشت در معركه بخواند چند نفر از جلوی نماز حضرت ايستادند و سى تير را به جان خريدند، ولى نماز آشكارا برگزار شد نه در خيمه آرى ، به صحنه كشاندن نماز يك ارزش است. نبايد در ادارات، هتل ها، شركت ها ، پارك ها ، فرودگاه ها ، خيابان‌ ها و رستوران‌ها، نمازخانه در گوشه باشد، بلكه بايد در بهترين و در جلوی چشم ديگران نماز اقامه شود برادران و خواهران خوب من، هر چه از جلوه دين كم شود ، به جلوه فساد اضافه خواهد شد. اگر عزیزان كاسب‌ اوّل وقت كنار مغازه خود اذان بگويند، مشتريان بد حجاب، خودشان را جمع تر خواهند كرد إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر؛ همانا نماز انسان را از فحشا و منکر باز می‌دارد» گویای اهمیت و تأثیر نماز در نهی نمودن انسان از ها و اعمال زشت است
📖 مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزهای شکایت می کرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش، در مزرعه شخم می زد. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی محکم به پشت سر زن زد و او در دم، کشته شد. در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک می شد، مرد گوش می داد و به نشانۀ تصدیق سر خود را بالا و پایین می کرد، اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک می شد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را به نشانۀ مخالفت تکان می داد. پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید. کشاورز گفت: خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی در مورد همسر من می گفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق می کردم. کشیش پرسید: پس مردها چه می گفتند؟ کشاورز گفت: آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه!؟
مرحوم محدث قمی می فرماید: سید نعمت الله جزایری چون در اوائل تحصیل قادر به تهیه چراغ نبود از نور برای مطالعه استفاده می کرد لذا از کثرت مطالعه چشم او کم نور شده بود از این رو طبق اعتقادی که داشت ، تربت سیدالشهداء علیه السلام را به چشم خود مالید و از آن روشنی دیده اش افزون گشت محدث قمی اضافه می کند این موضوع جای تعجب ندارد زیرا دِمیری دانشمند و دیگران نقل می کنند که افعی وقتی که کور می شود بعد از طی مسافتی طولانی به هدایت الهی چشمانش را به گیاهی می مالد و در اثر آن دوباره بینا می شود پس در صورتی که خداوند در آن گیاه این خاصیت را قرار داده چه عجب که در فرزند رسول اللّه صلی الله علیه و آله چنین اثری وجود داشته باشد . فوائد الرضویه ، صفحه ۶۹۵
آلبرت انشتین از دانشگاه خود اخراج شد ولی را با فرضیه هایش دگرگون کرد. ونگوک در سراسر زندگی خود حتی یک تابلو نفروخت اما امروز آثار او میلیون ها دلار ارزش دارد گابریل گارسیا مارکز برای نوشتن رمانِ صد سال تنهایی ، سه سال درب خانه را بر روی خودش بست . در این سه سال همسر او برای آنکه از نمیرند حتی پلوپز خانه را هم فروخت اما در نهایت اثری بی مانند خلق شد و برای نویسنده اش جایزه ی نوبل ادبیات را به ارمغان آورد این آدم‌ ها هیچ نبوغ خاصی نداشته اند ، نبوغ آنها در شناخت خود بود. نبوغ آنها در دنبال کردن راهشان بود. نبوغ آنها در توانایی و در جور دیگر فکر کردن بود. و نپذیرفتن به عنوان یک اصل غیر قابل تغییر بوده است. آنها شهامت رو برو شدن با مشکلات را پیدا کردند
پیرمرد هر روز توی محله پسرک رو با پای برهنه میدید که با توپ پلاستیکی بازی می کرد. روزی رفت و یه کفش کتونی نو خرید و اومد به پسرک گفت: بیا این کفش ها رو بپوش پسرک کفش ها رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما هستی؟ پیرمرد لبش رو گزید و گفت نه پسرجان پسرک گفت پس دوست خدایی ، چون من دیشب فقط‌ به خدا گفتم که کفش ندارم. دوست خدا بودن سخت نیست
یکی از بچه‌ های اهواز به نام نصرالله قرایی دریکی از نامه‌ هایش خطاب به مادرش چنین نوشته بود: جان ، حتماً همراه جواب نامه برایم عکس بفرستید ، چون نامهٔ بدون عکس مثل غذای بدون نمک است با این مثال خواسته بود برای ارسال عکس تأکید کرده باشد. چند روز گذشته بود تا این‌ که دیدیم سرو کلهٔ عراقی‌ ها پیدا شد. بچه‌ ها را جمع کردند و یکی از آن‌ها خطاب به ما گفت: کِی غذای ما بی‌ بوده که در نامه‌ هایتان از بی‌ نمکی غذا شکایت می‌ کنید؟ با ناراحتی می گفت شما قدر خوبی‌ های ما را نمی‌ دانید. بعد هم نامه را برای ما خواند. بچه‌ ها که پی به موضوع برده بودند ، به‌ زور جلوی خنده خودشون رو گرفتند و تونستند به ها بفهمانند که در این نامه چنین منظوری در کار نبوده است و هر طور بوده شرشان را کوتاه کردند. طنز در اسارت، ص۲۷
در کربلا یازده ساله بود ، پس از پدرش به محضر امام حسین علیه السلام رسید و برای ورود به میدان مبارزه از امام اجازه خواست. اما امام اجازه نداد و فرمود پدرت در حمله اول سپاه دشمن به شهادت رسیده است و اکنون شاید مادرت راضی نباشد عمرو عرض کرد آقا جان مادرم خود به من داده. وقتی امام علیه السلام سخن او را شنید ، به او اجازه مبارزه داد. عمرو به میدان رفت و پس از مدتی مبارزه به شهادت رسید. دشمن سر او را از تن جدا کرد و به سوی سپاه امام حسین علیه السلام انداخت مادرش سر را برداشت، خاک و خون را از آن پاک کرد ؛ سپس آن را بر سر مردی از سپاه کوفه که در نزدیکی او قرار داشت کوبید و او را به هلاکت رساند سپس به خیمه بازگشت و عمود خیمه و بِنا بر روایتی شمشیری را بر گرفت و این رجز را خواند: من پیرزنی ضعیف و ناتوان و نحیف و سال خورده‌ام ، اما شما را ضربتی شدید می زنم تا از فرزندان شریف فاطمه کنم. به دشمن حمله برد و دو نفر را به درک واصل کرد ، سپس امام حسین علیه السلام او را به خیمه باز گرداند
عثمان از شهدای کربلا فرزند علی علیه السلام و فاطمه بنت حزام معروف به ام البنین و از برادران حضرت عباس علیه السلام است بنا بر برخی روایات ، عثمان در هنگام شهادت ۲۱ ساله بوده و فرزندی نداشته است. مدفن او در مقبره جمعی شهدای کربلا در حرم امام حسین علیه السلام است روایت رجز عثمان در میدان جنگ را اینگونه بیان میکند: منم عثمان که مفاخر بی‌ شماری دارم ، پدرم علی است که کارهای او آشکار است. پدرم ، پسر عموی پاک‌ طینت است و برادرم حسین ، سرآمد برگزیدگان و پس از پیامبر و وصی پیروزمند او ، آقا و مولای همه ، بزرگ و کوچک است خولی بن یزید اصبحی لعنت الله علیه تیری به پیشانی عثمان زد و او را از اسب به زمین افکند و مردی از بنی ابان سر از تن او جدا کرد. در ناحیه مقدسه نام عثمان بن علی آمده و از او تجلیل شده است
ای کاش از انگشتان دستمان یاد می گرفتیم یکی کوچک ، یکی بزرگ ، یکی بلند و یکی کوتاه ، یکی قوی تر و یکی ضعیف‌ تر است اما هیچکدام دیگری را نمی کند هیچ کدام دیگری را کوچک نمی‌ کند و هیچ کدام برای دیگری تعظیم نمی‌ کند. آنها کنار هم یک دست می شوند و کار می ‌کنند. چرا بعضی از ما آدم ها اگر از کسی بالاتر بودیم او را کوچک می کنیم و اگر از کسی پایین تر بودیم او را بزرگ تر از آن که واقعا هست می کنیم شاید یکی از دلایل کنار هم بودن انگشت ها به خاطر این باشد که یادمان باشد. نه کسی بنده ماست و نه ما بنده دیگری! آری ، باید با هم باشیم و کنار هم آنگاه یک دست بودن را خواهیم فهمید
مقیم لندن بود ، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. بقیه پول را که بر می گرداند بیست سنت اضافه تر می دهد می گفت چند دقیقه با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه ؟ آخر به خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی. گذشت و به مقصد رسیدیم موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما . پرسیدم بابت چی؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم و مسلمان شوم ، فردا خدمت می رسیم میگفت تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد. مشغول فکر با خودم بودم ، که داشتم تمام را به بیست سنت می فروختم
رفته بودم قوچان بِهِش سر بزنم . گفتم یک وقت پولی، چیزی احتیاج نداشته باشد. دَمِ درِ یک سرباز بِهِم گفت: حسین تو مسجده . رفتم داخل مسجد دیدم سربازها رو دور خودش جمع کرده و دارند قرآن می خوانند نشستم تا قرآن تمام بشه . یک سرهنگی آمد تو ، داد و فریاد که این چه وضعشه؟ جلسه راه انداختید؟ حسین بلند شد ؛ قرص و محکم. گفت نه آقا! جلسه نیست. داریم می خونیم. حظ کردم. سرهنگ یک سیلی محکم گذاشت توی گوش حسین و گفت فردا خودتو معرفی کن ستاد. همان شد فرستادندش ظفار ، عمان . تا شش ماه ازش خبر نداشتیم . بعدا فهمیدیم آنجاست. کتاب خرازی ، رهی رسولی فر ، انتشارات فتح ، روای پدر سردار شهید حسین خرازی
از امام باقر علیه السلام سوال شد که در روز عاشورا چگـونه به همدیگر بگوییم؟ حضرت فرمودند: بگوئید أعظَمَ اللهُ اجــورَنا بمُصـابِنـا بِالحُسَیـنِ، وَ جَعَلَنا و ایّاکُم مِنَ الطّالِبیـنَ بِثارِهِ مَع وَلیّهِ الامامِ المَهدیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام خداوند اجرما را به سبب مصیبتی که از حسین به ما رسیده بزرگ گـرداند و ما و شما رااز کسانی قرار دهد که درکنار ولی دم او ازخاندان محمد صل الله علیه و آله ، به خونخواهی او بر می‌ خیزند
📖 استاد شهید مطهری: ترک گناه آنوقت توبه و تصمیم و اختیار محسوب می‌گردد که آدمی خودِ گناه را نقد و حاضر ببیند و کیفر گناه را نسیه و غایب بداند و آنگاه به ملاحظه کیفر آینده و یا به خاطر اجر و ثواب آینده و یا به ملاحظه احساس زشتی و پلیدی که در خودِ گناه می‌کند، از ارتکاب آن گناه منصرف گردد. توبه حقیقی یعنی انصراف جدی و بازگشت واقعی از گناه به سوی صلاح و ارشاد؛ و بدیهی است که اگر انصراف، جدی و واقعی باشد و معلول مشاهده کیفرِ نقد و حاضر نباشد البته خداوند متعال به رحمت واسعه خود آن را می‏‌پذیرد. توبه در دو موقف و دو موطن پذیرفته نمی‌شود: یکی در همین دنیا آنگاه که کیفر رسیده باشد، و در حقیقت حالتی که انسان در این وقت به خود می‌گیرد صورت توبه دارد ولی حقیقت توبه ندارد. موقف دوم که توبه پذیرفته نمی‌شود جهان آخرت است. همین که آدمی بدان جهان رفت دیگر توبه و پشیمانی سودی ندارد؛ نه تنها بدان جهت که در آنجا آدمی کیفر را حاضر و مشهود می‌بیند، بلکه بدان جهت که در آنجا دیگر عمل و تغییر تصمیم و حرکت و تکامل معنا ندارد. حکمت‌ ها و اندرزها، ج۱، ص۷۳ -۷۴
📖 خانمی صاحب فرزند نمیشد خدمت پیامبر رسید و درخواست کرد از خدا فرزندی صالح برایم بخواه. پیامبر وقتی دعا میکند ، وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم. زن میگوید خدا رحیم است و میرود. سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است. زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود. سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش می بیند. با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد او که بدون فرزند خلق شده بود! وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر می کند. از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود. ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواري است به نام اعتماد. پس اگر دوست داري به آرزويت برسي با تمام وجود به او اعتماد کن. هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست ! زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد. اي کاش ايمانی از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا. رحمت خدا ممکن است کمی تأخیر داشته باشد امّا حتمی است
یکی از شاگـرد های شیخ رجبعلی خیـاط میگفت بعد از فوت مرحوم شیخ، ایشان را در دیدم، ازاو سوال کـردم در چه حالی؟ گـفت فلانی مـن ضرر کردم با تعجب گفتم شما ضرر کردی! چرا؟ فرمود: زیرا خیلی از بلاها که بر من نازل می‌ شد با توسل آن ها را دفع می کـردم، ای کاش حرفی نمیزدم چون الان میبینم برای آنها که در دنیـا بلاها را تحمل کنند، در اینجا چه می دهند! کرامات معنوی ص ۷۲
حضرت سید الساجدین علیه السلام پس از گـذراندن یک عمر پر برکت که در یکی از حسـاس ترین دوره هـای تاریخ اسـلام واقـع شـد از های مهمی در بین مردم برخوردار شده بود چـرا که فضایل و مکارم اخلاقی حضرت در هر مجلس و محفلی بیان می‌شد و در یک کلام امـام در دل ها و عواطف مردم جا گرفته بود این وضـع بر امویان دشـوار بود و آنها را می رنجـاند و از همه کس بیشتـر ولیدبن عبدالملک کینـه امـام را در دل داشت. او بارهـا گفته بود : من تا وقتی کـه علی بن الحسین در دنیا باشـد راحت نیستم. این بود که وقتی زمام را به دست گرفت تصمیم گرفت امام را مسموم کند نانجیب زهر کشنده‌ای برای کارگزار خود در مـدینه فرستـاد و به او دستـور داد تا این زهر را به امام بخوراند وآن نانجیب نیز دستور را عملی کرد. زهر در بدن نازنین امام کارگر شد و بدین وسیله حضرت در سن ۵۷سالگی در مدینه طیبه به شهادت رسید
📖 حاج آقا قرائتی می فرمود ما وظیفه داریم دعاکنیم،چه اجابت بشه چه نشه...اگر دست بندازی تو آب همیشه نمیتونی چیزی بالا بیاری دعا هم همینطوره قرار نیس هرچی بخوای از خدا بهت بده ادعونی یعنی منو بخوان تا اجابتت کنم نه اینکه هم به من بگی هم به دیگران رو بزنی! ادعونی یعنی اونچه که صلاحمه بهم بده ... یه جا خدا میگه استجب لکم بخوان تا اجابتت کنم... یه جا میگه استجیبوا لله و للرسول تو هم خدا و رسول اجابت کن تا اجابتت کنم. در دعا تکلیف مشخص نکن! حضرت یوسف گفت خدایا زندان بهتره واسه من تا اینکه اسیر دام زنان بشم! یوسف تو زندان فهمید با دعایی که خودش کرده افتاده زندان... بایدمیگفت خدایا نجاتم بده از شر زنان! حضرت موسی گفت خدایا من به خیری که ازجانب تو بهم برسه نیازمندم. خدا جریان طوری چید بخاطر آب دادن به بزغاله ها هم صاحب زن شد، هم مسکن، هم شغل، هم سرمایه، هم امنیت... موسی بخاطر خدا رفت جلو کمک دختران شعیب کرد خدا هم کمکش کرد همه چی بهش داد. این یه قانونه إن تنصرالله....ینصرکم خدارو یاری کن تا خدا یاریت کنه... مهمان تکریم کن، آبگوشت نذار جلوش... حضرت ابراهیم برای دو نفر گوساله چاق کشت وآب بهشون داد پرسیدند از حضرت سوره طولانی در نمازبخونیم بهتره یا قنوت طول بدیم؟ فرمود سوره کوچک بخون ولی قنوت طول بده... دعا مغز عبادته هنگام دعا دستت بیار بالا ده بار بگو یا رب که اجابت نزدیکه. حدیث داریم از دعا خسته نشو یا اجابت شود. یا مشابهش بهت میدن. یا دفع بلا میکنن. یا اونو به نسلت میدن.یا بجاش نسل صالح میدن. یا ذخیره آخرت میکنن. یا کفاره گناهات میکنن. و قیامت که میبینی چی بجای دعاهای اجابت نشدت دادن آرزو میکنی ایکاش هیچ حاجتم نمیدادن... هیچ دعایی پیش خدا گم نمیشه! تو صلاح خودتو نمیدونی همیشه بگو خدایا اگر اینکار خیرداره برام بده...
آثار فوق العاده خواندن آیت الکرسی بعد از هر نماز پيامبر فرمودند: هر كس آيه الكرسي را بعد از نماز بخواند هفت آسمان شكافته گردد و به هم نيايد تا خداوند متعال به سوي خواننده آيت الكرسي نظر رحمت افكند و فرشته اي را بر انگيزد كه از آن زمان تا فرداي آن كارهاي خوبش را بنويسد و كارهاي بدش را محو كند. رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: يا علي بر تو باد به خواندن آيه الكرسي بعد از هر نماز واجب. زيرا به غير از پيغمبر و صديق و شهيد كسي به خواندن آن بعد از هر نماز محافظت نمي كند و هر كس بعد از هر نماز آيه الكرسي را بخواند به جز خداوند متعال كسي او را قبض روح نمي كند و مانند كسي باشد كه همراه پيامبران خدا جهاد كرده تا شهيد شده است. در روايتي از امام باقر علیه السلام آمده است: هر كس آيه الكرسي را بعد از هر نماز بخواند از فقر و بيچارگي در امان شود و رزق او وسعت يابد و خداوند به او از فضل خودش مال زيادي بخشد." رسول اكرم فرمودند : هر كس آيه الكرسي را بعد از هر نماز واجب بخواند نمازش قبول درگاه حق مي گردد و در امان خدا باشد و خداوند او را از بلاها و گناهان نگه دارد. جهت نور چشم بعد از هر نماز دست بر چشم بگذارد و آيه الكرسي بخواند و بگويد :" اعيذ نور بصري بنور الله الذي لا يطفي" خداوند فرمود: كسي كه بعد از نماز واجبش آيه الكرسي بخواند خداوند متعال به او قلب شاكرين – اجر انبيا و عمل صديقين را عطا فرمايد و چيزي جز مرگ از داخل شدن او به بهشت جلوگيري نمي نمايد. مداومت نمي نمايد به آن مگر پيامبر يا صديق يا كسي كه از او راضي شده ام و يا شخصي كه شهادت را روزي او مي نمايم. مصابيح الدجى، ص ۱۰۲۹. لئالى الاخبار، ج ۱، ص ۲۰۸. قول ثابت، ص ۴۱
✍ كافرى از ابراهيم علیه السلام طعام خواست. حضرت فرمود: اگر مسلمان شوى ، تو را مهمان كنم و طعام دهم. كافر از آنجا رفت 🍂 خداى عزوجل وحى فرستاد كه اى ابراهيم: ما هفتاد سال است كه اين كافر را روزى مى دهيم و اگر تو يك شب ، او را غذا میدادى و از دين او نمی‌پرسيدى، چه مى شد 🍂 حضرت ابراهيم علیه السلام در پى آن كافر رفت و او را باز آورد و داد. كافر گفت: چه شد كه از حرف خود، برگشتى و پى من آمدى و برايم سفره گستردی؟ حضرت ماجرا را گفت 🍂 كافر گفت: اگر خداى تو چنين كريم و است ، پس دين خود را بر من عرضه كن تا ايمان بياورم .
🍃 چرا عيد غدير خم را عيد سيدها می ‌نامند؟ ✍️پاسخ: 🍃 در اهل بیت علیهم السلام سخنی دال بر این مطلب وجود ندارد ؛ بلکه روایاتی وجود دارد که نشان می ‌دهد عید غدیر مربوط به تمام مسلمانان است . البته احترام بسیار بالا ست 🍃 چنانکه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله در این زمینه می‌فرماید: بهترين عيدهای امت من است و آن روزی است كه خداوند مرا مأمور ساخت تا برادرم علی عليه‌السلام را به جانشينی خود منصوب كنم بحارالانوار ، جلد ۹۷ ، صفحه ۱۱۱