eitaa logo
اسلام
222 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
875 ویدیو
100 فایل
الاسلام یعلوولایعلی علیه ارتباط با ادمین: @eslam_20 کانال فقط و فقط برای رضای خدا و اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
عروج آیت بصیرت، شکوه حکمت و مصباح معرفت تسلیت باد. @eslam20
خود کاریم و از دنیا شکایت می کنیم غافل از خود دیگری را هم قضاوت می کنیم کـودکی جان میدهد از درد و و ما هنوز چشم می بندیم و هر شب خواب راحت می کنیم بهاءالدین محمدبن حسین عاملی‌ ، شیخ‌‌ بهایی (ره) @eslam20
شهید شد تا مسیـر درست باقی بمــاند. جانش را فــدای ایران کرد تا و ایرانی همیشه سربلند باشد. سالـروز شهادت پر افتخار حاج قاسم سلیمانی عـزیز و را تسلیت عـــرض می نـمایم @eslam20
📖 امام صادق علیه السلام می فرماید: رفقای خود را به دو چیز امتحان کنید ؛ اگر این دو خصلت در آنها هست رفیق باشید ، اگر نبود از آنها دوری کنید ، دوری کنید. حضرت دو مرتبه می‌ فرماید دوری کنید. اول ببین این رفیقت اول وقت مقید به نماز هست یا داره کاسبی میکنه؟ یا مباحثه می کند؟ دوم ببین در موقع داری و نداری خوبی می کنه به دوستان؛ تا می بینه رفیقش می خواد دختر عروس کنه فوری میره یک قالی ماشینی می گیره میاره دم خونش ، یا می‌ بینه چک هاش عقب افتاده می گه غصه نخور من می دم حالا بعدها بهم بده ولی اونی که همین جور نگاه میکنه ، میبینه همسایه پول نداره دو سیر گوشت بخره ، با این همه ثروت ، نمیره یک کیلو گوشت بخره بده به این آدم فقیر اینا نه بو دارن نه خاصیت ، خوب به چه درد میخورن! نه دنیا دارن نه آخرت. با کسانی که کمک به فقرا نمی کنند رفیق نشید. مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی ┈┈┈┈┈┈┈┈┈ @eslam20
📖 مادر بزرگوار سردار سلیمانی که از دنیا رفتند ، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی ، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند ، عازم شدیم. وقتی رسیدیم حاج قاسم را دیدیم که در کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه می‌ خوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل می‌ روم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید. بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که می‌ گویم جایی منتشر نکنید. گفت: همیشه دلم می‌ خواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمی‌ دانم چرا این توفیق نصیبم نمی‌ شد. آخرین بار قبل از مرگ مادرم که اینجا آمدم ، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر می‌ کردم حتماً رفتنی‌ ام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد. سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونه‌ هایش را پاک می‌ کرد، گفت: نمی‌ دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم. منبع:خبرگزاری دانشجویان ایران ┈┈┈┈┈┈┈┈┈ @eslam20
هدایت شده از یاوران ولایت
468.9K
💠مسابقه ما ملت شهادتیم💠 سرکار خانم آسیه رستمی۲ 💢شهرستان سمیرم _روستای چهارراه💢 @yavaran313
✅تلخکامی دنیا، شیرینی آخرت، و شیرینی دنیای حرام، تلخی آخرت است. ✍اشاره به اين‌كه بسيارى از طاعات و عبادات و انجام دادن دستورات الهى تلخ ‌كامى‌هايى دارد؛ جهاد فى سبيل الله، جهاد با هواى نفس و... تلخى‌ها و مشكلاتى براى انسان دارد؛ ولى به يقين اين تلخى‌ها سبب شيرينى در سراى آخرت و بهشت برين است. نعمت‌هايى كه نه چشمى آن را ديده و نه گوشى سخنى از آن شنيده و نه به خاطر انسانى خطور كرده است. به عكس، بسيارى از گناهان ممكن است لذت‌بخش باشد. پيروى از هوا وهوس و عيش و نوش‌هاى گناه‌آلود و اموال فراوانى كه از طرق نامشروع تحصيل مى‌شود براى صاحبان آن‌ها لذّتى دارد؛ ولى اين لذّات، تلخ ‌كامى‌هايى را در آخرت به دنبال دارد عذاب‌هايى كه بسيار شديد و طولانى است و حتى يك روز آن را نمى‌توان تحمل كرد تا چه رسد به ساليان دراز. 📚حکمت۲۵۱ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @eslam20
✨﷽✨ 📔 ✍اسکندر مقدونی در 33 سالگی در گذشت روزی که او اين جهان را ترک ميکرد می خواست يک روز ديگر هم زنده بماند- فقط يک روز ديگر- تا بتواند مادرش را ببيند آن 24 ساعت فاصله ای بود که بايد طی ميکرد تا به پايتختش برسد. اسکندر از راه هند به يونان برمیگشت و به مادرش قول داده بود وقتی که تمام دنيا را به تصرف خود درآورد باز خواهد گشت و تمام دنيا را يکپارچه به او هديه خواهد کرد. بنابراين اسکندر از پزشکانش خواست تا 24 ساعت مهلت برای او فراهم کنند و مرگش را به تعويق اندازند. پزشکان پاسخ دادند که کاری از دستشان بر نمی‌آيد و گفتند که او بيش از چند دقيقه قادر به ادامه زندگی نخواهد بود! اسکندر گفت: "من حاضرم نيمی از تمام پادشاهی خود را، يعنی نيمی از دنيا را در ازای فقط 24 ساعت بدهم" آنها گفتند: "اگر همه دنيا را هم که از آن شماست بدهيد ما نميتوانيم کاری براي نجاتتان صورت بدهيم امری غير ممکن است" آن لحظه بود که اسکندر بيهوده بودن تمامی کوشش هايش را عميقا درک کرد با تمام داراييش که کل دنيا بود نتوانست حتی 24 ساعت را بخرد. سی و سه سال از عمرش را به هدر داده بود برای تصاحب چيزی که با آن حتی قادر به خريدن 24 ساعت هم نبود. از قناعت هیچکس بی جان نشد از حریصی هیچکس سلطان نشد ‌‌‌‌ @eslam20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎 عملی محبوب‌تر از کل دنیا نزد رسول خدا (ص) 🔻پيامبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم: لَرَكْعَتَانِ فِي جَوْفِ اَللَّيْلِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ اَلدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا ❇️ دو ركعت در دل شب نماز خواندن نزد من محبوب‌تر است از دنيا و آنچه در آن مى‌باشد. 📚 علل الشرایع، جلد ۲، صفحه ۳۶۳ ‌ ‌ •┈┈••✾••┈┈• @eslam20
هدایت شده از ...
ݕــسم ربــ الـــ💔ـــزهرا مراسم شهادت حضرت زهرا (س) و یکمین سالگرد شهید حاج قاسم سلیمانی و ابوالمهدی مهندس و یارانش. توسط بسیجیان پایگاه شهید باهنر مسجد قبا. (با رعایت پروتکل های بهداشتی و فاصله گذاری اجتماعی) •| پایگاه شهید باهنر|• 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 •┈┈••❀•🕊🌹🕊•❀••┈┈• 🇮🇷@bah_onar🇮🇷 •┈┈••✿•🌷🇮🇷🌷•✿••┈┈•
✍ سخــــن_بــــزرگان جوانی نزد عارف بزرگ شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: ۳ قفل در زندگی‌ام وجـود دارد و ۳ ڪلید از شمــا می‌خواهــم. قفل اول این‌است‌که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم. قفل دوم این‌که دوست دارم کسب و کارم برڪت داشته باشد. قفل سوم این‌که دوست دارم عاقبت بخیـــر شــوم. شیخ نخودڪی(ره) فرمود: برای قفل‌اول نمازت را اول‌وقت بخوان. برای قفل‌دوم نمازت را اول‌وقت بخوان. برای‌قفل‌سوم نمازت را اول‌وقت بخوان. جوان عرض کرد: ۳ قفل با یک کلید؟؟! شیخ نخودڪی فرمود: نمـــاز اول وقت، شاه ڪلید اســـت! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @eslam20
📖 شخصی از امام صادق علیه السلام سوال کرد: چطور خدا می فرماید مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم در حالی که من هر چه دعا می کنم مستجاب نمی شود؟ امام صادق علیه السلام فرمود: من راز آن را میدانم؛ دعا را باید با روش خود خواند تا اجابت شود و آن اینطور است: اول ستایش خداوند متعال و دوم شکر نعمت های الهی را بجا آوری ، سپس بر پیامبر صل الله علیه و آله درود بفرست ، و چهارم به گناهانت اقرار کن و استغفار کن و از آنها به خدا پناه ببر. اصول کافی، باب الثناء قبل‌الدع، ح۸ ┈┈┈┈┈┈┈┈┈ @eslam20
📖 اصطلاح مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان را شاید شنیده باشید به این معناست: اگر نفع نمی‌رسانی، لااقل مزاحمت و دردسر هم ایجاد نکن. این مثل در واقع بخشی از شعر یکی از حکایت های گلستان سعدی است که در باب چهارم آن آمده است و شنیدن آن خالی از لطف نیست. یكی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و او را ثنا گفت، امیر دزدان دستور داد جامه آن بینوا را از تنش بركشیدند و از ده بیرون كردند. شاعر برهنه و بخت برگشته در سرما می رفت تا خود را به سرپناهی برساند، که سگان آن آبادی به ناگهان به دنبال او افتادند، خواست تا سنگی بردارد و سگ ها را با آن از خود دور کند اما زمین یخ بسته بود و سنگ از زمین کنده نمی شد در همان حال زار شاعر گفت: این حرامزاده مردمان هستند كه سنگ را بسته و سگ را گشوده اند. امیر دزدان از دور این سخن بشیند و بخندید و گفت: ای حكیم از من چیزی بخواه ، گفت: جامهٔ خود را خواهم اگر از روی كرم انعام فرمایی امیدوار بود آدمی به خیر كسان مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان ┈┈┈┈┈┈┈┈┈ @eslam20
فقیری در خانه بخیلی آمد، گفت شنیده ام که قدری از مال خود را نـذر نیازمندان کردی و من در نهایت فقرم، بــه مــن چیزی بده گفت من نذر کوران کرده‌ام فقیر گـفت اتفاقا من کـــور واقعی هستم، زیرا اگر بینا بودم ، از در خانه بــه در خانــه کسی مثل تو نمی آمدم @eslam20
📖 زمان خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام در کوفه ، زره آن حضرت گم شد. پس از مدتی نزدِ یک مرد مسیحی پیدا شد. امیرمومنان او را به محضر قاضی برد و اقامه دعوی کرد که: این زره از آن من است ، نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام و اکنون آن را در نزد این مرد یافته ام قاضی به مرد مسیحی گفت: خلیفه ادعای خود را اظهار کرد ، تو چه می گویی؟ او گفت این زره مال خود من است و در عین حال گفته خلیفه را تکذیب نمی‌ کنم، ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد قاضی به امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد: شما مدعی هستید و این شخص منکر است علیهذا بر شماست که‌ شاهد بر مدعای خود بیاورید. آقا خندید و فرمود: قاضی راست می گوید، اکنون می‌ بایست که من شاهد بیاورم ، ولی من شاهد ندارم. قاضی روی این اصل که مدعی شاهد ندارد، به نفع مسیحی حکم کرد و او زره را برداشت و روان شد مرد مسیحی که خود بهتر میدانست که زره مال کیست ، پس از آنکه چند قدم رفت برگشت و گفت: این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نیست ، از نوع حکومت انبیاء است و اقرار کرد که زره از آن امیرالمومنین است روایت می‌ فرماید بعد او را دیدند که مسلمان شده و با شوق و ایمان در زیر پرچم مولا در جنگ نهروان می جنگد بحار ، ج۹ ، چاپ تبریز ، صفحه۵۹۸ ┈┈┈┈┈┈┈┈┈ @eslam20
بزرگ مرد عرصه مجاهدت شهید ابومهدی المهندس 🔹رهبر انقلاب خطاب به ابومهدی مهندس: هر شب به اسم تو را دعا می کنم، ابومهدی @eslam20
وصیت نامه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی (۲) 🤲خداوندا! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه‌ای عزیز که جانم فدایِ جان او باد قرار دادی. 🤲پروردگارا! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت در هم آمیختی و درک بوسه بر گونه‌های بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را یعنی مجاهدین و شهدای این راه به من ارزانی داشتی. 🤲خداوندا!‌ ای قادر عزیز و‌ای رحمان رزّاق، پیشانی شکر شرم بر آستانت می‌سایم که مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش در مذهب تشیّع عطر حقیقی اسلام قرار دادی و مرا از اشک بر فرزندان علی بن ابیطالب و فاطمه اطهر بهره‌مند نمودی؛ چه نعمت عظمایی که بالاترین و ارزشمندترین نعمت‌هایت است؛ نعمتی که در آن نور است، معنویت، بی قراری که در درون خود بالاترین قرار‌ها را دارد، غمی که آرامش و معنویت دارد @eslam20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وصیت نامه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی (۴) 🤲خداوندا! در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه [چیزی دارند]و نه قدرت دفاع دارند، اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده ام که به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است. وقتی آن‌ها را به سمتت بلند کردم، وقتی آن‌ها را برائت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ این‌ها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی. @eslam20
‌✨﷽✨ 📚هر چیز که خوار آید ، یک روز به کار آید ✍️یک روز مرد دنیا دیده ای با پسرش به سفر رفت . در راه نعل اسبی پیدا کردند و به پسر گفت : نعل را بردار شاید به دردمان بخورد . پسر گفت : ما که اسب نداریم به چه دردمان می خورد ؟ پدر نعل اسب را برداشت و به پسر هم چیزی نگفت و به راهشان ادامه دادند . در راه به روستایی رسیدند . پدر در کارگاهی نعل اسب را فروخت بی آنکه پسر متوجه شود و با پولش کمی گیلاس خرید و در پارچه ای پیچید . و به راه ادامه دادند . در بین راه هر دو حسابی تشنه شدند و آبی که همراهشان بود تمام شد . در راه از تشنگی زیاد پسر بی حال شد و پدر گفت فاصله ی زیادی تا مقصد نمانده راهت را ادامه بده . گیلاسی را جلوی راه پسر انداخت . پسر فوراً آن را برداشت و خورد و شیرینی آن باعث شد تا به راهش ادامه دهد . پدر یک گیلاس جلوی راه او می انداخت و پسر آنها را می خورد تا به راهش ادامه دهد و قوت می گرفت . پسر از پدر پرسید که این گیلاس ها را از کجا آورده؟ پدر گفت : تو حاضر نشدی برای برداشتن نعل اسب خم شوی اما 20 بار برای برداشتن گیلاس خم شدی این گیلاس از فروش همان نعل اسب به دست آمده به همین دلیل می گویند : هر چیز که خوار آید یک روز به کار آید https://eitaa.com/eslam20