#شهادتنامه
وصیت نامه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی (۵)
🤲خداوندا!
پاهایم سست است. رمق ندارد. جرأت عبور از پلی که از جهنّم عبور میکند، ندارد. من در پل عادی هم پاهایم میلرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازکتر است و از شمشیر بُرنده تر؛ اما یک امیدی به من نوید میدهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم.
من با این پاها در حَرَمت پا گذارده ام و دورِ خانه ات چرخیده ام و در حرم اولیائت در بین الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدنها و خزیدنها و به حُرمت آن حریمها، آنها را ببخشی.
@eslam20
📖 #پیکان_شهید_بابایی
شهید آیت الله صدوقی یک دستگاه پیکان به شهید بابایی هدیه داده بود ولی ایشان آن خودرو را متعلق به خود نمی دانست و با آن کارهای اداری انجام می داد.
یک روز برای انجام کاری اضطراری ماشین را به امانت گرفتم و به منزل پدرم در اصفهان رفتم. ماشین را جلو خانه پارک کردم ، ساعتی بعد وقتی خواستم حرکت کنم متوجه شدم که قفل صندوق عقب ماشین شکسته و در آن باز است.
در را بالا زدم ، زاپاس ، آچار چرخ و جک به سرقت رفته است. از این که ماشین امانتی بود ناراحت شدم. آمدم و جریان را برای شهید عباس بابایی توضیح دادم. پیش خود فکر کردم به دلیل رفاقتی که بین من و او هست میگوید: اشکال ندارد ، برو یک زاپاس و جک از انبار بگیر
ولی برخلاف تصور من گفت: خوب حالا چیزی نیست ، برو یک زاپاس و یک جک بخر و سر جایش بگذار. اول فکر می کردم شوخی می کند ولی دیدم نه جدی است. حقوق ماهانه من در آن زمان اندک بود و خرید برایم بسیار مشکل. سرانجام با هر زحمتی بود آنها را تهیه کردم.
در آن شرایط از برخورد خشک شهید بابایی خیلی ناراحت شدم ولی قدری که فکر کردم بر بزرگی و تقوای او آفرین گفتم چرا که حاضر نشد حتی در مورد دوست صمیمی اش هم از اموال بیت المال کمترین گذشتی را داشته باشد. کمال میر مجربّیان. نقل از: کتاب پرواز تا بی نهایت
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
@eslam20
📖 #عدالت_در_رفتار
در فقه اسلامی می گویند: اگر بیم دارید که استعمال آب برای بدنتان زیان دارد وضو نگیرید. اگر بیم داری که روزه برایت زیان دارد روزه نگیر. این دو دستور در فقه اسلامی آمده است. شما افراد بسیاری را می بینید که میپرسند: میترسم آب برایم زیان داشته باشد ، وضو بگیرم یا نگیرم؟
می ترسم روزه برایم ضرر داشته باشد. روزه بگیرم یا نگیرم؟ البته این پرسش ها پرسش های درستی است. چنین اشخاصی نباید وضو بسازند و نباید روزه بگیرند.
ولی نصّ قرآن کریم است که اگر بیم دارید که نتوانید میان زنان خود به عدالت رفتار کنید ، یک زن بیشتر نگیرید. با این حال آیا شما در عمر از یک نفر شنیده اید که بگوید: می خواهم زن دوم بگیرم اما بیم دارم که رعایت عدالت و مساوات میان آنها نکنم، بگیرم یا نگیرم؟ من که نشنیدهام. حتماً شما هم نشنیده اید.
سهل است ، مردم ما با علم و تصمیم اینکه به عدالت رفتار نکنند زنان متعدد می گیرند و این کار را به نام اسلام و زیر سرپوش اسلامی انجام می دهند. این ها هستند که با عمل ناهنجار خود اسلام را بدنام میکنند.
استاد مطهری ، نظام حقوق زن در اسلام، صفحه ۳۵۲
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
@eslam20
وقتی کاری انجام نمیشه
حتما خیری توش هست ...
وقتی مشکل پیش بیاد
حتما حکمتی داره ...
وقتی تو زندگیت
زمین بخوری حتماً
چیزی است که باید یاد بگیری
وقتی بیمار میشی
حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده
وقتی دلت تنگ میشه
حتماً وقتشه با
خدای خودت تنها باشی
فقط و فقط به خدا ایمان
داشته باش و امیدوار باش ...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@eslam20
✨﷽✨
🌼آدمِ كسی نباش!
✍علامه جعفری میگفت روزی طلبهی فلسفهخوانی نزد من آمد تا برخی سوالات بپرسد. ديدم جوان مستعدی است كه استاد خوبی نداشته است. ذهنِ نقاد و سوالات بديع داشت كه بیپاسخ مانده بود. پاسخها را كه میشنيد، مثل تشنهای بود كه آب خنكی يافته باشد. خواهش كرد برايش درسی بگويم و من كه ارزشِ اين آدم را فهميده بودم، پذيرفتم. قرار شد فلان كتاب را نزد من بخواند. چندی كه گذشت، ديدم فريفته و واله من شده است. در ذهنش اُبُهّت و عظمتی يافته بودم كه برايش خطر داشت. هرچه كردم، اين حالت در او كاسته نشد. میدانستم اين شيفتگی، به اِستقلالِ فكرش صدمه میزند. تصميم گرفتم فرصتِ تعليم را قربانی اِستقلالِ ضميرش كنم.
روزی كه قرار بود برای درس بيايد، درِ خانه را نيمباز گذاشتم. دوچرخهی فرزندم را برداشتم و در باغچه، شروع به بازی و حركاتِ كودكانه كردم. ديدمش كه سَرِ ساعت، آمد. از كنارِ در، دقايقی با شگفتی مرا نگريست. با هيجان، بازی را ادامه دادم. در نظرش شكستم. راهش را كشيد و بی يك كلمه، رفت كه رفت.
اينجا كه رسيد، مرحوم علامه جعفری با آن همه خدماتِ فكری و فرهنگی به اسلام ، گفت: برای آخرتم به معدودی از اعمالم، اميد دارم. يكی همين دوچرخهبازی آن روز است!
درسِ استاد آن شب آن بود كه دنبالِ آدمهای بزرگ بگرديد و سعی كنيد دركشان كرده از وجودشان توشه برگيريد. امّا مُريد و واله كسی نشويد. شما اِنسانيد و اَرزشتان به اِدراك و اِستقلالِ عقلتان است. عقلتان را تعطيل و تسليم كسی نكنيد. آدمِ كسی نشويد؛ هر چقدر هم طرف بزرگ باشد.
@eslam20
🔔آیا قرآن روی طاقچه منزلتان خاک میخورد
✍امام صادق عليه السلام: خانه اى كه در آن قرآن خوانده نمى شود و از خدا ياد نمى گردد، سه گرفتاری در آن خانه بوجود می آید:
1⃣ بركتش كم میشود
2⃣ فرشتگان آن را ترك مى كنند (رحمت و فیض خاص خداوند به آن خانه نازل نمی شود.)
3⃣ شياطين در آن حضور مى يابند.
(نزاع و جدال در آن خانه زیاد است،آرامش ندارند )
📖خواندن قرآن در خانه این سه گرفتاری را برطرف می کند
📚كافى، ج 2، ص 499،
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@eslam20
✨﷽✨
✍امام علی علیه السلام:
آنچه از مال تو از دست مى رود و مايه پند و عبرتت مى گردد در حقيقت از دست نرفته است
📚حکمت 196 نهج البلاغه
گاهی مال انسان در راهى به كار انداخته مى شود كه ظاهراً از بين رفته، اما پندى به انسان مى آموزد؛ پندى كه گاهى انسان را از ضررهاى بسيار در آينده زندگى حفظ مى كند و منافع گران بهايى در بر دارد. اين گونه اموال در ظاهر فانى شده؛ اما نه تنها از بين نرفته بلكه بسيار پرسود بوده اند.
آيا كسى كه سرمايه اى در امرى تجارى به كار مى برد و ظاهرا زيان مى كند؛ اما راه و رسم تجارت را به وسيله آن مى آموزد زيان كرده است؟
و يا كسى كه مالى را در اختيار دوستى مى گذارد تا او را بيازمايد و بعد آن مال از بين مى رود و در آينده از خطرات زيادى محفوظ مى ماند زيان كرده؟
آيا كسى كه بدون اخذ سند، مالى در اختيار كسى مى گذارد و شخص بدهكار انكار مى كند و نتيجه آن اين مى شود كه در آينده هميشه با اسناد محكم اموالش را به ديگران بسپارد خسارت ديده؟
وتجربه های دیگری با ضررهایی که از ضررهای بزرگ جلوگیری می کنند و یا راه موفقیت رو نشان می دهند و سراسر منفعت هستند
@eslam20
✨﷽✨
⚜حکایتهای پندآموز⚜
داستانی جالب از حضرت عیسی (ع)
✍حضرت عیسی بن مریم علیه السلام با جمعی در جائی نشسته بود، مردی هیزم شکن از آن راه با خوشحالی و خوردن نان می گذشت، حضرت عیسی علیه السلام به اطرافیان خود فرمود: شما تعجب ندارید از این که این مرد بیش از یک ساعت زنده نیست،ولی آخر همان روز آن مرد را دیدند که با بسته ای هیزم می آید تعجب کردند و از حضرت علت نمردن او را پرسیدند.
او بعد از احوالپرسی از مرد هیزم شکن، فرمود: هیزمت را باز کن، وقتی که باز کرد مار سیاهی را در لای هیزم او دید، حضرت علیه السلام فرمود: این مار باید این مرد را بکشد ولی تو چه کردی که از این خطر عظیم نجات یافتی؟ گفت: نان می خوردم فقیری از مقابل من گذشت، قدری به او دادم و او درباره من دعا کرد.
حضرت علیه السلام فرمود: در اثر همان دستگیری از مستمند خداوند این بلای ناگهانی را از تو برداشت و پنجاه سال دیگر زنده خواهی بود.
📚تفسیر نمونه، ج ۳، ص۲۲۳
@eslam20