❇️#سه_دقیقه_در_قیامت
( قسمت ۲۲)👇👇
🍃🌸باید حرفش را قبول میکردم من هم خوشحال سوار موتور جواد شدم. ده دقیقهای رفتیم تا به یک تپه رسیدیم. به من گفت پیاده شو زود باش.
🚶♂بعد جواد داد زد سید یحیی بیا. سید یحیی سریع خودش را رساند و سوار موتور شد.
من به جواد گفتم اینجا کجاست؟ خط کجاست؟ نیروها کجایند؟
🧡جواد هم گفت: این آرپی جی را بگیر بروبالای تپه بچهها تو را توجیه میکنند.
🧗♂رفتم بالای تپه و جواد با موتور ب گشت.این منطقه خیلی آرام بود تعجب کردم. از چند نفری که در سنگر حضور داشتند پرسیدم: چکار کنیم؟ خط دشمن کجاست؟
یکی از آنها گفت بگیر بشین اینجا خط پدافندی است.باید فقط مراقب حرکات دشمن باشیم.
💫تازه فهمیدم جواد محمدی چه کرده؟
روز بعد که عملیات تمام شد و جواد را دیدم با عصبانیت گفتم خدا چیکارت بکنه برای چی منو بردی پشت خط؟
😊اوهم لبخندی زد و گفت : تو فعلا نباید شهید شوی.باید برای مردم بگویی که آنطرف چه خبر است.مردم معادرا فراموش کردهاند. بنابراین جایی تو را بردم که از خط دور باشی.
اما رفقای ما آنشب به خط دشمن زدند سجاد مرادی و سید یحیی براتی اولین شهدا بودند مدتی بعد مرتضی زارع و بعد شاهستانی و عبدالمهدی کاظمی و ....
✳️در مدت کوتاهی تمام رفقایی که با هم بودیم پر کشیدند و رفتند درست همانطور که قبلا دیده بودم. جواد محمدی هم بعدها به آنها ملحق شد. شهدا را به ایران منتقل کردند من هم با حسرتی که هنوز در دل داشتم برگشتم.
🌿مدافعان وطن🌿
پس از شهادت دوستانم حال من خیلی خراب بود.
🌟من تا نزدیکی شهادت رفتم ام خودم میدانم که چرا شهادت را از دست دادهام. به من گفته بودند هر نگاه حرام، شهادت برای آنها که عاشق شهادت هستند را شش ماه عقب میاندازد.
✨روزی که عازم سوریه بودیم پرواز ما با پرواز آنتالیا همزمان بود. چند دختر جوان با لباسهای بسیار زننده در مقابل من قرار گرفتند و ناخواسته نگاه من به آنها افتاد بلند شدم و جای خود را تغییر دادم هر چه میخواستم حواس خودم را پرت کنم انگار نمیشد اما دیگر دوستان من در جایی قرار گرفتند .که هیچ نامحرمی در کنارشان نبود شاید آن دخترها فکر میکردند من هم مسافر آنتالیا هستم هر چه بود گویی ایمان من آزمایش میشد.
با اینکه در مقابل عشوههای آنها هیچ حرف و هیچ عکسالعملی نشان ندادم اما متاسفانه نمره قبولی از این آزمون نگرفتم..
🌺در میان دوستانی که باهم در سوریه بودیم چند نفر را میشناختم که آنها را هم در جمع شهدا دیدم میدانستم آنها نیز شهید حواهند شد.
🍃یکی از آنها علی خادم بود، علی پسر دوستداشتنی و ساده سپاه بود، آرام بود و با اخلاص. در فرودگاه جایی نشست که هیچ کس در مقابلش نبود تا یک آلوده به نگاه حرام نشود.
🌷در جریان شهادت رفقای ما، علی هم مجروح شداما همراه با ما به ایران برگشت. من با خودم فکر میکردم علی به زودی شهید خواهد شد اما چگونه و کجا؟
☘یکی دیگر از رفقای ما که در جمع شهدا دیده بودم اسماعیل کرمی بوداو در ایران بود و حتی در جمع مدافعان حرم حضور نداشت اما من او را در جمع شهدایی که بدون حساب و کتاب راهی بهشت میشدندمشاهده کردم.
من و اسماعیل خیلی با هم دوست بودیم یکی از روزهای سال ۱۳۹۷ به دیدنم آمد ساعتی با هم صحبت کردیم او خداحافظی کرد و گفت قرار است برای ماموریت به مناطق مرزی اعزام شود.
🦋رفقای ما عازم سیستان و بلوچستان شدند.
فردای اونروز سراغ علی خادم رو گرفتم گفتند: سیستان است.
🌱یکباره با خودم گفتم: نکند باب شهادت از آنجا برایش باز شود؟؟ سریع با فرماندهی مکاتبه کردم و با اصرار، تقاضای حضور در مرزهای شرقی را داشتم اما مجوز حضورم صادر نشد.
در یکی از روزهای بهمن ۹۷ خبری پخش شد خبر خیلی کوتاه بود اما شوک بزرگی به من و رفقا وارد کرد.
💥یک انتحاری وهابی، خودش را به اتوبوس سپاه میزندو دهها رزمنده را که مأموریتشان به پایان رسیده بود به شهادت میرساند.
روز بعد لیست شهدا ارسال شد علی خادم و اسماعیل کرمی هر دو در میان شهدا بودند.
و این داستان ادامه دارد....
🌷شهید حاج حسین خرازی را بیشتر بشناسیم
✨۸ اسفند #سالروز شهادت حاج حسین خرازی
🌴🌴🌴🌴🌴
گروه فراگیر رزمندگان اسلام شهرستان مبارکه
https://eitaa.com/joinchat/2128412683Ccb953600a6
موسسه روایت عشق شهرستان مبارکه (ویژه شهدا و ایثارگران)
http://eitaa.com/Revayateshqhmobarakeh
کانال علیرضا اسلامی فر
@eslamifar1343
چه تصویر زیبایی
از تو در ذهنها شکل میگیرد
فرمانده لشکر حسین (ع) باشی
آن هم بدون دست...
#علمدار_لشکر_امامحسین
#شهید_حاج_حسین_خرازی
🌴🌴🌴🌴🌴
گروه فراگیر رزمندگان اسلام شهرستان مبارکه
https://eitaa.com/joinchat/2128412683Ccb953600a6
موسسه روایت عشق شهرستان مبارکه (ویژه شهدا و ایثارگران)
http://eitaa.com/Revayateshqhmobarakeh
کانال علیرضا اسلامی فر
@eslamifar1343
شهادت
آرزویــی
پُر خریدار بود !
🌴🌴🌴🌴🌴
گروه فراگیر رزمندگان اسلام شهرستان مبارکه
https://eitaa.com/joinchat/2128412683Ccb953600a6
موسسه روایت عشق شهرستان مبارکه (ویژه شهدا و ایثارگران)
http://eitaa.com/Revayateshqhmobarakeh
کانال علیرضا اسلامی فر
@eslamifar1343
❇️#سه_دقیقه_در_قیامت
( قسمت ۲۳)👇👇
🌿 حسرت 🌿
🍃🌸 این مطلب را یادآور شوم که بعد از شهادت دوستانم، بنده راهی مرزهای شرقی شدم اما خبری از شهادت نشد! در آنجا مطالبی دیدم که خاطرات ماجراهای سه دقیقه برایم تداعی میشد.
یک روز دو پاسدار را دیدم که به مقّر ما آمدند با دیدن آنها حالم تغییر کرد! من هر دوی آنها را دیده بودم که بدون حساب و در زمرهی شهدا و با سرهای بریده شده راهی بهشت بودند.
برای اینکه مطمئن شوم به آنها گفتم نام هر دوی شما محمد است؟ آنها تایید کردند و منتظر بودند که من حرف خود را ادامه دهم اما بحث را عوض کردم و چیزی نگفتم.
از شرق کشور برگشتم و در اداره مشغول به کار شدم با حسرتی که غیر قابل باور است.
یک روز در نمازخانه اداره دو جوان را دیدم که در کنار هم نشسته بودند جلو رفتم و سلام کردم.
خیلی چهره آنها برایم آشنا بود به نفر اول گفتم من نمیدانم شما را کجا دیدم ولی خیلی برای من آشنا هستید میتوانم فامیلی شما را بپرسم؟
نفر اول خودش را معرفی کرد تا نام ایشان را شنیدم رنگ از چهرهام پرید!
یاد خاطرات اتاق عمل و.... برایم تداعی شد.
بلافاصله به دوست کناری او گفتم: نام شما هم باید حسین آقا باشه؟ او هم تایید کرد و منتظر شد تا من بگویم از کجا آنها را میشناسم.
اما من که حال منقلبی داشتم بلند شدم و خداحافظی کردم.
خوب به یادداشتم که این دو جوان پاسدار را با هم دیدم که وارد برزخ شدند و بدون حسابرسی اعمال وارد بهشت شدند.
🍃باز به ذهن خود مراجعه کردم. چندنفر دیگر از نیروها برای من آشنا بودند.پنج نفر دیگر از بچه های اداره را مشاهده کردم که الان از هم جدا و در واحدهای مختلف مشغول هستند،اما عروج آن ها رو هم دیده بودم. آن پنج نفرم به شهادت می رسند.
✨چند نفری را در خارج اداره دیدم که آن ها هم...
🌾دیدن هر روزه این دوستان بر حسرت من می افزاید، خدایا نکند مرگ ما شهادت نباشد. به قول برادر علیرضا قزوه:
💫وقتی که غزل نیست شفای دل خسته
🍀دیگر چه نشینیم به پشت در بسته؟
💫رفتند چه دلگیر و گذشتند چه جانسوز
🍀آن سینه زنان حرمش دسته به دسته
💫می گویم و می دانم از این کوچه تاریک
🍀راهی است به سر منزل دل های شکسته
💫در روز جزا جرئت بر خواستنش نیست
🍀پایی که به آن زخم عبوری ننشسته
💫قسمت نشود روی مزارم بگذارند
🍀سنگی که گل لاله به آن نقش نبسته
♻️تا آخر عاقبت ما چه باشد...شهادت قسمت ما هم میشود یانه...
🌾و اما یک نکته خیلی مهم اینکه ماها تو زندگی روزمره خیلی جاها بهمون تلنگر وارد میشه و کتاب سه دقیق در قیامت به قول نویسنده، خودش اشاره داره به اینکه خدا میخواسته احتمالا به وسیله اون تلنگری به بعضی از افرادی بزنه که هیچ وقت این چیزا رو جدی نمیگیرن...حتی یکی علمای دینی هم خواب دیده بود که حضرت معصومه علیها السلام در خواب فرمودن: بیشتر مشکل مردم این هست که قیامت را جدی نمیگیرن،در این مورد ان شالله بیشتر کار کنیم....
🌺اللهم الرزقنا شهادت فی سبیلک...
ادامه دارد....