eitaa logo
کانال امیرحسین حاجی نصیری
2.9هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
27 فایل
🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت (هوای این روزهای من) https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K 🔰لینک کانال بله ،روبیکا https://ble.ir/esamaeil_halab313 https://rubika.ir/esmaeilhalab64 ارتباط با ادمین: @ar_rhm
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از علی.رضا.فرمانی
⚫️یادی از شهیدان گل آرایش به مناسبت ارتحال مادر شهیدان... 💠آقا مسعود جبهه بود. شب خوابش را دیدم. گفت: آقا کاظم یه زحمت برای من می کشی؟ گفتم: بفرما. گفت: پدرم ناخوش احواله، اگه زحمت نیست ببرش دکتر! گفتم: اقا مسعود من که خونه شما را بلد نیستم! گفت: به این شماره زنگ بزن! شماره ای را گفت و از خواب پریدم. هنوز شماره تلفن در ذهنم بود. ان را جایی یاد داشت کردم. صبح گفتم زنگ می زنم به این شماره، ببینم کیه. زنگ زدم. حاج گل ارایش بود، پدر مسعود. حال و احوالی کردم. گفتم: شرمنده حاجی، اقا مسعود گفتند نا خوشید! گفت: اره چند روزه مریض شدم، کسی نیست ببرتم دکتر. گفتم: آقا مسعود از جبهه سفارش کرد بیام شما را ببرم دکتر. گفت: خدا خیرش بده، باز این پسر گاهی یاد ما می کند و حواسش به ما هست. ادرس خانه را گرفتم و رفتم دنبالش. هدیه به شهیدان محمد تقی(مسعود) و حسنعلی گل آرایش و پدر و مادر بزرگوارشان فاتحه و 🌹🌱🌹🌱🌹 نشردهید https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
هدایت شده از علی.رضا.فرمانی
سلام امروز مادران شهید مسعود و حسنعلی گل آرایش در سن ۹۲ سالگی راهی بهشت پیش بچه هایش شد
باسلام هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم 🌷 بسیجی شهید قاسم قنائی 🌷 تولد ۱۵ شهریور ۱۳۴۳ بخش کویرات کاشان 🌷 شهادت ۱۹ اسفند ۱۳۶۲ جزیره مجنون 🌷 سن موقع شهادت ۱۹ سال 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ بخش‌هایی از وصیتنامه این شهید عزیز ✅ من بنا به مسئولیتی که در قبال انقلاب و خون شهدا دارم جهت مقابله با کفار بعثی راهی جبهه شدم رفتن به این راه مقدس را یک وظیفه می دانم و اگر چنانچه در این راه به سعادت شهادت برسم به فرموده امام مان پیروزیم. ✅ ای مردم شهیدپرور ایران گوش به فرمان ولایت فقیه باشید که کشتی نجات شماست و از شما مردم قهرمان ایران خواهانم که پشتیبان امام و ولایت فقیه باشید. ✅ امیدوارم که خداوند شهادت این سرباز کوچک امام و انقلاب را به درگاهش قبول کند 🗒نتیجه گیری از خلاصه وصیت نامه شهید: ▫️درجه عظیم شهادت ▫️پشتیبان ولایت فقیه 🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا، امام شهدا و شهدایی که امروز سالگرد شهادتشان می‌باشد و این شهید عزیز فاتحه با صلوات 🔻لینک کانال رسمی جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری ( اسماعیل حلب ) 🔰لینک کانال ایتا https://eitaa.com/esmaeilhalab64 🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿برگزاری پخش زنده (لایو) مراسم از کانال نسیم غرب استان تهران در پیام رسان ایتا 💥لینک نشست 👇👇👇 👉https://eitaa.com/bsjnegin3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ صحبتهای محمد حسینی، مجری ضد انقلاب، در مورد بهایی بودن گلشیفته فراهانی!
🚨ان شاءالله خبر اخراج نفوذیای ارگان های دیگر
باسلام هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم 🌷 بسیجی شهید علی فرج پور 🌷 تولد ۱۰ اسفند ۱۳۳۳ تبریز 🌷 شهادت ۲۰ اسفند ۱۳۶۲ جزیره مجنون 🌷 سن موقع شهادت ۲۹ سال 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ بخش‌هایی از وصیتنامه این شهید عزیز ✅ بنده علی فرج پور در این موقع حساس تکلیف شرعی دانستم که در این جنگ حق علیه باطل از هستی خود در راه مکتبم که قرآن است به رهبری امام امت خمینی بت شکن بگذرم ✅ و در مقابل دشمن قرآن، صدام و صدامیان و منافقان زمان، بجنگم و تا آخرین قطره خونم از اسلام عزیزم و از ولایت فقیه دفاع کرده باشم ✅ و آرزومندم جانم را به عنوان یک برگ سبز در راه انقلاب ایران که نزد من امانت می باشد به صاحبش که خداوند یکتاست داده باشم 🗒نتیجه گیری از خلاصه وصیت نامه شهید: ▫️از خود گذشتگی ▫️زنده نگه داشتن دین اسلام ▫️پشتیبان ولایت فقیه 🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا، امام شهدا و شهدایی که امروز سالگرد شهادتشان می‌باشد و این شهید عزیز فاتحه با صلوات 🔻لینک کانال رسمی جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری ( اسماعیل حلب ) 🔰لینک کانال ایتا https://eitaa.com/esmaeilhalab64 🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام در واکنش به ماجرای قم، پیشنهاد میشه هشتگ تصاویر متعددی از خدمات روحانیت در دفاع مقدس، سیل، کرونا، تبلیغ در مناطق محروم، کارگری و رانندگی تاکسی و... منتشر کنیم.
⭕️ اگه خاطر مبارکتون باشه پارسال هم قبل از ماجرای مهسا امینی، یه تصویر اومد که یک مادر داره جلوی ون گشت ارشاد رو میگیره. الانم دوباره تصویر "مادر" داره بولد میشه تا برسن به جرقه اصلی و فتنه جدید!(در حالی که زنه اصلا مادر بچه نیست)،نه ان روحانی در حال عکسبرداری بوده،معاون بیمارستان فیلم مداربسته رو به ظاهر اتفاقی برداشته برده داده به شبکه های معاند بعد از کشور فرار کرده! این وسط اکانت‌های بظاهر انقلابی باز گول خوردن 😏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضور فرزند ارشد رهبر معظم انقلاب آیت الله سید مصطفی خامنه ای در چایخانه صحن امام حسن مجتبی علیه السلام حرم مطهر امام رضا 🔻لینک کانال رسمی جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری ( اسماعیل حلب ) 🔰لینک کانال ایتا https://eitaa.com/esmaeilhalab64 🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K
همچنان که اقا سید مصطفی خامنه ای در حرم و اطراف چایخونه با مردم در حال صحبت و خوش و بش بودن یهو یه نوجوون ۱۳ چهارده ساله اومد و گفت من یه سوالی دارم ازتون فرمودن بفرما اون پسرک هم بی پروا و بی مقدمه گفت : شما خودتونو مز بقیه مردم بالا تر میبینید؟!!!😳 ایشون فرمودن یعنی چی آخه؟🤔 پسرک گفت بلاخره پسر رهبرین! فک نمیکنین با بقیه فرق دارین یا از بقیه بالاترین؟😐 ☺️اقا مصطفی با لبخندی فرمودند سوالت نسبت به سنت خیلی ظریف بود احسنت😍 نه ما هم مثل بقیه مردیمیم و هم سطح بقیه , چرا باید بالاتر باشیم؟! اعمال و رفتار ادم هست که پیش خدا و مردم ادمو بالا میبره نه نسبت ما رهبری😍😍😍 ❌حالا میگن جمهوری اسلامی دیکتاتوریه و خفقانه و.... کجای دنیا یه نوجوون بی پروا میتونه با ادم بزرگی در سطح شخص اول کشور یا بهتره بگم جهان اسلام اینطور بی پروا صحبت کنه و کی اینقدر زیبا و دلنشین جوابشو میده؟ 🔻لینک کانال رسمی جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری ( اسماعیل حلب ) 🔰لینک کانال ایتا https://eitaa.com/esmaeilhalab64 🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💡 سکینه سادات پاد ، کمر تقصیر را از وسط شکست تا آن را بین گناهکار و ناهی منکر به طور مساوی تقسیم کند😊 🔶 نفاق در حکمرانی یعنی این دستیار رئیس جمهور در پیگیری حقوق زنان و آزادی‌های اجتماعی در رسانه این حرفها را بزند و نماینده دیگرش در کمیسیون قضایی هنگام تصویب قانون حجاب، حرفهای ضد این را ..
سخنران: شیخ عقیل کلانتری بانوای‌:جانباز مدافع حرم امیرحسین حاجی نصیری 📆 دوشنبه ۲۱ اسفندماه ماه 🕗 همزمان با نماز مغرب و عشا 📍کهنز ،مسجد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) 🌐 ما را در ایتا|تلگرام|روبیکا|اینستاگرام دنبال کنید 🔸️نشانی ما در تمام فضای مجازی 🆔️ @asheghanevelayat135
ﺷﻬﺪا🌹 🌷ماه شعبان بود. به اتفاق حاج مجید سپاسی برای جا به جا کردن فرمانده خط، به جزیره رفتیم. قرار بود حسن حق نگهدار را با مسلم شیر افکن با هم عوض کنیم. سنگر فرمانده خط یک سنگر بتونی بود که دیواره ورودی را رنگ سفید زده و بالای آن این بیت از سعدی نوشته شده بود: چون دلارام می‌زند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم شب را چهار نفری در همان سنگر بودیم، به حرف و شوخی گذشت و همه به خواب رفتیم. نیمه شب بود که از صدای مناجات و هق هق گریه بیدار شدم. حسن بود که گوشه ای نشسته بود و آرام برای خودش مناجات شعبانیه می خواند. کم کم ما سه نفر هم وضو گرفتیم و کنارش نشستیم و قرعه به نام من افتاد که مناجات را بخوانم. شروع کردم به خواندن و همراه با خواندن من مجید، حسن و مسلم اشک می ریختند تا رسیدم به این فراز دعا... إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ... [...خدايا اگر مرا بر جُرمم‏ بگيرى، من نيز تو را به عفوت بگيرم، و اگر به گناهانم بنگرى، جز به آمرزشت ننگرم، و اگر مرا به قهرت وارد دوزخ كنى، به اهل آن می گویم كه تو را دوست دارم.] ناگهان صدای زجه مجید بلند شد. آنقدر گریه کرد که بی حال روی زمین افتاد، هیچ وقت چنین حالتی و گریه ای از مجید ندیده بودم. از گریه مجید آه حسن هم بلند شد و دنبالش مسلم و هر سه روی زمین افتادند و اشک می ریختند. آن شب آن قدر اشک ریختند که هیچ وقت فراموش نمی کنم. مجید با همان حالش می گفت، این فراز دعا من را آتش می زند خدایا اگر مرا وارد دوزخ كنى، به اهل آن می گویم كه تو را دوست دارم... 🌷🍃🌷🍃 ﻫﺪﻳﻪ حاج مجید سپاسی، حسن حق نگهدار و مسلم شیرافکن ﺻﻠﻮاﺕ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ماجرای دیدار «حسین» و «منیژه» پس از ۱۸ سال ۲۰ اسفندماه زادروز حسین لشگری از خلبان‌های نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که پس از ۱۸ سال اسارت در عراق به ایران بازگشت. او اولین ایرانی اسیرشده و آخرین اسیر آزادشده جنگ ایران و عراق است که در مجموع طولانی‌ترین مدت اسارت را در بین تمام اسیران این جنگ تحمل کرده است. لشگری با شروع جنگ ایران و عراق پس از انجام ۱۲ مأموریت، سرانجام مجبور به ترک هواپیمایش که مورد اصابت موشک قرار گرفته بود، شد و در خاک عراق به اسارت درآمد. از آغاز جنگ تا زمستان ۱۳۵۹ در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت ۸ سال با حدود ۶۰ نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد. پس از پذیرش قطعنامه، لشگری را از سایر دوستانش جدا کردند و قسمت دوم دوران اسارتش ۱۰ سال طول کشید. در طی سال‌های اسارت، همسرش منیژه لشگری به همراه تنها پسرش (علی) که در زمان رفتن پدرش چندماهه بود، چشم‌انتظار او بودند. منیژه لشگری در کتاب خاطراتش درباره آن روزهای سخت می‌نویسد: «بعد از قبول قطعنامه در سال ۱۳۶۷، زمزمه آمدن اسیران همه جا پیچید. خانواده روادگر همسایه طبقه اول ما بودند. آقای روادگر اسیر بود. او از طرف صلیب سرخ ثبت نام شده بود و به همسر و بچه‌هایش نامه می‌نوشت. تابستان سال ۱۳۶۹ تابستان گرمی بود. از نیروی هوایی آمدند و ساختمان، ورودی ها، درها و پنجره ها را رنگ زدند. در و دیوار ساختمان پر شده بود از پلاکاردهای خوش‌آمدگویی. آقای روادگر آمد اما حسین نه! رفتم منزلشان تا از او بپرسم آیا حسین را دیده است؟ اما احساس ‌کردم با من راحت نیست و موقع صحبت‌کردن سرش را پایین می‌اندازد. گفت: نه خانم لشگری! آقای لشگری جزء اسیران مخفی بود. ما از اونها جدا بودیم، ایشون رو ندیدم.» منیژه اما همچنان چشم‌ انتظار است: «خلبان‌ها آخرین گروه اسرا بودند که آزاد شدند و من همچنان منتظر. هر روز جلوی یک ساختمان گوسفند می‌کشتند و هلهله و چراغانی و یک اسیر می‌آمد، اما حسین نیامد! به نیروی هوایی رفتم. گفتند «آقای لشگری جزء اسرای خلبان مخفی است. او را به خاطر تاریخ جنگ نگه داشته‌اند. اعلام نمی‌کنند زنده است. اما اطلاع داریم حسین لشگری زنده است». نیروی هوایی صریح گفت که فعلا منتظر حسین نباشم. چندماه بعد از آزادی کامل اسرا، حدود پنجاه شصت اسیر مخفی هم آمدند اما حسین نیامد. طاقتم طاق شد. راه افتادم به منزل آزاده‌های خلبان. بیشترشان می‌گفتند وقتی قطعنامه قبول شد، حسین مدتی کنار ما بود و بعد منتقل شد. نمی‌دانیم او را کجا بردند.» منیژه اما همچنان دلش پرامید است: «پسرم از این همه رفت‌وآمدم به منزل آزاده‌ها و شنیدن جواب‌های مشابه خسته شده بود. یک روز ‌گفت «مامان، بسه دیگه! خودت می‌فهمی رفتارهات کاملاً عصبی و غیرارادی شده؟» علی راست می‌گفت؛ طوری شده بود که کاری نداشتم آیا این آزاده خلبان بوده، جزء نیروی هوایی بوده یا نه؛ حتی منزل آزاده‌هایی که جزء نیروی دریایی و زمینی ارتش هم بودند رفتم و سراغ حسین را گرفتم. می‌خواستم بدانم آخرین نفری که او را دیده کجا و کِی بوده و حسین چه شرایطی داشته؟ وقتی یک نفر یک کلمه می‌گفت که «او را دیده‌ام»، امیدوار و خوشحال می‌شدم. وقتی دیگری هیچ نشانی از حسین نداشت، ناامید مطلق می‌شدم. غذا نمی‌خوردم. شب‌ها یک ساعت هم خوابم نمی‌برد. منتظر بودم صبح بشود. همه یک جواب می دادند: حسین لشگری را به خاطر تاریخ شروع جنگ نگه داشته‌اند.» منیژه لشگری روزهایش را دراضطراب و بی‌خبری طی می‌کند تا اینکه خردادماه سال ۱۳۷۴ با او تماسی از نیروی هوایی می‌گیرند و می‌گویند که حسین لشگری اجازه‌ نامه نوشتن پیدا کرده است. اولین نامه به دست منیژه می‌رسد که در آن نوشته شده بود: «من زنده‌ام ... نمی‌دانم شما کجا هستید ... از هیچ چیز خبری ندارم ... نمی‌دانم به چه آدرسی باید نامه بنویسم؛ به خاطر همین نامه را به آدرس نیروی هوایی می‌نویسم ... منیژه جان، هر جا هستی از وضع خودت و بچه برایم بنویس ... تا امروز امکانش نبود این را به تو بگویم. الان که این امکان را دارم برایت می‌نویسم. وضع من اصلاً معلوم نیست و تو مختاری ازدواج کنی.» منیژه و حسین، سه سال برای هم فقط نامه می‌نویسند. صبح فرودین ۱۳۷۷ تلفن خانه منیژه زنگ می‌خورد: «مژده بده خانم لشگری! حسین آزاد شد.» در عرض چند ساعت، خانه منیژه پر از جمعیت اقوام، خبرنگارها و عکاس‌ها می‌شود تا آنان اولین تماس تلفنی خود را برقرار کنند. فردای آن روز همه به فرودگاه می‌روند و لحظه دیدار بالاخره می‌رسد: «حسین نزدیک شد؛ خیلی نزدیک. همه فامیل و دوست و آشنا دور او ریخته بودند و ماچش می‌کردند. یکی آویزانش می‌شد، یکی دستش را می‌گرفت، یکی به پایش افتاده بود. کاملاً احساس می‌کردم که حسین از بالای سر همه آنها دنبال کسی می‌گردد. فقط به او خیره شده بودم.
صدایی بلند گفت: لطفاً برید کنار! اجازه بدید همسرش اون رو ببینه! دریای جمعیت کنار رفتند و برای من راه باز کردند. خبرنگارها با دوربین‌هایشان دویدند. روبه‌روی هم قرار گرفتیم. دست مرا گرفت و گفت: حالت چطوره؟ گفتم: خوبم! پیشانی‌ام را بوسید و یک‌دفعه سیل جمعیت من و حسین را از هم جدا کرد. در همین دقایق، خبرنگارها چند بار دورم جمع شدند؛ تلق تلق عکس می‌انداختند. پرسیدند: خانم لشگری، در این لحظه احساستون چیه؟ جوابی ندادم؛ فقط سکوت کردم. چقدر این سؤال برایم رنج‌آور بود. خسته شده بودم. سرگیجه و سردرد داشتم. به این نوع شلوغی‌ها عادت نداشتم. سال‌های سال زندگی ساکت و خلوتی داشتم. ما سه نفر انگار در یک تصادف شدید ضربه سختی خورده باشیم و بعد از هجده سال از کُما بیرون آمده باشیم. فقط احتیاج داشتیم ساعت‌ها بنشینیم و به یکدیگر نگاه کنیم؛ ببینیم از لحاظ ظاهری چه تغییری کرده‌ایم تا یخمان آب شود و بعد تازه بتوانیم با هم صحبت کنیم. تعجب می‌کردم در آن جماعت انبوه هیچ‌کس این را نمی‌فهمید ...» فصل جدیدی از زندگی حسین و منیژه آغاز شد؛ این بار با رنگ و بویی دیگر. اما زندگی مشترک مجدد آنها ۱۱ سال بیشتر طول نکشید. سرلشکر حسین لشگری بامداد دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ در بیمارستان لاله تهران درگذشت و منیژه لشگری هم ۵ بهمن ۱۳۹۸ بر اثر سکته قلبی دار فانی را وداع گفت. به راستی که برخی ها چه رنج های جانفرسایی که برای این آب و خاک نکشیده اند!! یادونام همه شهدا و ایثارگران جاودان و‌ گرامی باد و راهشان پررهرو
ما در دنیایی موازی زیست می‌کنیم که خبری از دعواهای درمانگاه قم نداریم که از دعوای بین رییس مجلس و فلان نماینده بی‌اطلاعیم که از توییت رییس شبکه سوم سر در نمی‌آوریم ما در دنیایی موازی زیست می‌کنیم و تصور می‌کنیم که مهمتر از ماجرای غزه خبری در این دنیا نیست اما ظاهرا اینطور نیست وقتی که نویسنده معروف رمان‌های دوران جوانی‌مان لام تا کام از غزه سخن نمی‌گوید وقتی شاعران احساسی ما حسی نسبت به مرگ 13هزار کودک ندارند وقتی خواننده‌های ترانه‌های عاشقانه غزلی برای غزه نمی‌خوانند وقتی فلسطین جایی حتی در دعاهای آقای مداح ندارد ما در دنیایی موازی زندگی می‌کنیم و هیچ وقت به هم نمی‌رسیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥حمله وحشیانه یک بیحجاب🧟 به آخوند👳‍♂️ اگه از دیدنش ناراحت شدی این کار رو ببین تا ؛ "هم شارژ بشی و روحیه بگیری" "هم راه رو اشتباه نری"
باسلام هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم 🌷 بسیجی شهید مرحمت بالازاده 🌷 شهیدی که در سن ۱۱ سالگی مجوز حضور در جبهه را از دستان مبارک حضرت آقا گرفت 🌷 تولد ۱۷ خرداد ۱۳۴۹ گِرمی استان اردبیل 🌷 شهادت ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ جزیره مجنون 🌷 سن موقع شهادت ۱۴ سال 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ بخش‌هایی از وصیتنامه این شهید عزیز ۱۴ ساله ✅ آری‌ ای ملت غیور و شهید پرور ایران، درود بر شما که همیشه در مقابل کفر ایستاده‌اید و می‌ایستید تا آخرین قطره خونتان. ✅ درود برشما‌ ای ملت ایران، تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید. ✅ حالا معلوم است که راه تنها یک راه است که آن راه هم راه اسلام و قرآن است. ✅ و در آخر وصیت می‌کنم راه شهیدان را ادامه بدهید و اسلحه‌شان را نگذارید در زمین بماند. ✅ برادرانم اسحله‌ام را نگذارند در جا بماند و خواهرانم با حجاب خود با دشمنان جنگ کنند. ✅ خدایا تو را قسم می‌دهم که اگر گناهانم را نبخشی مرا از این دنیا به آن دنیا نبر. ✅ خدایا تو را قسم می‌دهم به من توفیق سربازی امام زمان (عج) و نائب برحق او خمینی بت شکن را دهی تا در راه آن‌ها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی شوم. 🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله 🔻لینک کانال رسمی جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری ( اسماعیل حلب ) 🔰لینک کانال ایتا https://eitaa.com/esmaeilhalab64 🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا